آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟
مهدی اصلانی

 "مساله‌ای که اخيرا مطرح شده است و برای اولين بار چنين روندی را شاهد بوديم، اينکه در روزهای اخير دادستان محترم تهران برای توجيه اقدام تشکيلات قضايی در رابطه با اعدام ۵ نفر از شهروندان ايرانی و در پاسخ به مواضع کانديداهای معترض انتخابات و به‌ويژه در رد سخنان نخست‌وزير زمان امام به سال ۶۷ اشاره کرده و اعلام می‌کند که چرا آقای موسوی در آن زمان به اعدام‌هايی که با حکم حضرت امام صورت گرفت اعتراض نکردند. ايشان همان حرفی را می‌زند که دشمن می‌گويد." به نقل از نامه‌ی اخیر کروبی به موسوی اردبیلی.                                                                                                         

                                                                                                        

آقای کروبی! فرض را بر‌آن می‌گذارم که یکی از "دشمنان" مورد اشاره‌ی شما در مکتوب اخیرتان به عالی‌ترین مقام قضایی در سال شصت و هفت من باشم. ابتدا سئوالی را طرح می‌کنم: شما هیچ‌گاه گذارتان به جنوب شرقی تهران و کیلومتر سیزده جاده قدیم خراسان افتاده است؟ همان‌ مکانی که به گورستان متروکه بهاییان شهره بود. حکومتیان لعنت‌آباد نام نهادندش و وجدان‌های زخم‌خورده گلستان خاوران. بد نیست به راننده‌تان بگویید تنها یک‌بار هم که شده شما را به این مکان ببرد. این مکان تا پیش از تابستان سال شصت هفت مکانی بود معمولی هم‌چون دیگر اماکنی از این دست. اما امروز محلی است برای فراموش نکردن.کافی است یک شب‌جمعه و تنها برای یک‌بار هم که شده در کنار پخش خبر و درج عکس‌های دیدارتان از خانواده‌های زندانیان خودی‌ سری هم بدان‌جا بزنید و ببینید مادران و همسران داغ و درفش چگونه بیست و دو سال است بر مکان‌هایی فرضی می‌نشینند و با تراشه‌ی ناخن و اشک، مزارهای بی‌نام را شستشو می‌دهند. شاخه گلی می‌گذارند و نشان می‌‌کنند که مثلا این‌جا هبت آرمیده و این یکی حاج‌محسن است و آن دیگری خوشابی و رضا عصمتی و کسری اکبری و همایون آزادی و حمید منتظری و براداران ریاحی و بهکیش‌ها. لودر می‌اندازند و لوله فاضلاب از میانش می‌کشند که نشانِ جنایت پنهان کنند. و این همه از برکاتِ وجودِ "امام راحل است". به اعتبارِ حرفِ آیت‌الله منتظری دست‌کم چهار هزار نفرند. (کسی که به گاهِ قدرت در توطئه زدنش دست داشتید و بعد‌تر خارج از گردونه‌ی قدرت از وی حلالیت طلبیدید) این گورستان تنها سهم کفار شد که به غسل و کفن نیاز نداشتند و برخی را در گورهای جمعی پنهان کردند. اما هم‌چنان از سرنوشت هزاران مجاهدِ اعدام شده که در گورستان‌های عمومی پنهان کرده‌اید بی‌خبریم. می‌گویم "کرده‌اید" چرا که تمامی تلاش شما و هم‌فکرانتان در دوران اخیر منزه جلوه دادن دورانی است که خود از کاربدستانش بودید. حتا با درستی این فرض که در زمان وقوع از آن قتل سیاسی مذهبی بی اطلاع مانده‌اید، ذره‌ای از بار سکوت طولانی‌تان و مسئولیت اخلاقی که متوجه شما و هم‌فکران‌تان می‌باشد نمی‌کاهد. خاوران! تنها گورستان مرگ‌فروشان نه، که مشهورترین آن است. آقای کروبی! به شهادت زندگی با شریف‌ترین فرزندان این ملک بلاخیز می‌گویم: می‌دانید برخی از مجاهدان اعدام شده‌ی حکم‌دار چون فرشاد اسفندیاری و مصطفی مرد‌فر نماز شبشان در زندان ترک نمی‌شد. آن‌ها همه‌گی با فرمانِ مقتدای شما "آن پیر فرزانه و امام راحل" سر از خاوران و دیگر گورستان‌ها درآوردند. چندی قبل پسرتان را ساعاتی به حبس کشیدند و گوش‌مالی مختصری دادند که گفته باشند ما با کسی شوخی نداریم. به عنوان کسی که سالیانی دراز و به دورانی که شما به قدرت بودید را به حبس گذرانده، یک ساعت از زندان را بر کسی روا نمی‌دارم. بازوی سرخ شده و صورت سیلی خورده‌ی ایشان چند روزی خبر اول آنتن‌ها بود. مادر فرزندتان چه سخن‌ها از بی‌عدالتی که در حق پسرتان رفت به زبان نیاورد. مادران سپید‌گیسو و پدران سکته کرده و قامت راست ناکرده و همسران درد و فرزندانی که جوانی و پدرانشان از ایشان دزدیده شد، بیست و دو سال است پی مزار عزیزانشان روانند و هنوز سنگ قبرشان را نداده‌اند. مدام تحقیرشان می‌کنند. به حبس می‌کشند و تهدید می‌کنند، و این نه به دوران اخیر که به روزگاری است که شما بر صندلی ریاست مجلس لمیده بودید. و این همه جدای از دورانی است که "سربازِ فداکار اسلام" اسدالله لاجوردی در شب‌های هزار بار مردن و تک‌تیرهای شمارش شده‌ی شبانه‌ در اوین، پاسدارانی را با شاخه نبات و قرانی در دست به دیدار مادرانی می‌فرستاد که: بیا این هم شیربها و مهریه‌ی دخترک اعدام شده‌ات. دیشب قبل از تیرباران و البته از بابِ ثواب! تصرفش کردم. آن وقت شما ریاست بنیاد شهید بودید و دست راستِ " امام راحل" درست است؟

آقای کروبی! سه ماه دیگر می‌شود بیست و دوسال. وقتي از شكاف كركره‌هاي فلزي  آخرين سلولِ بندِ هشتِ زندانِ گوهر‌كُشِ گوهردشت‌ به هم‌راهی تنی چند از زنده‌مانده‌گانِ آن سال به تماشاي مرگ ايستاده و با  نگاهي ناباور فاجعه را تاب مي‌آورديم، کامیونِ يخچال‌دارِ حملِ گوشت بود و چكمه‌پوشانی ماسك‌زده كه با وقاحتی كم‌ياب در شب‌هايی كه از آسمان‌ِ رجایی‌شهر كُفر مي‌باريد، مرده‌گان  را عقوبت مي‌كردند‌. آن ها فرزندان راستینِ "امام راحل" بودند. شبانه بارمان زدند و در كفرآبادی اسلامي پنهان‌مان كردند‌. يك  ماه کسب و کارشان مرگ بود و پر رونق‌ترينِ حرفه‌ها از آنِ گوركنان وطن شد. در تابستان سال 1367 و پس از پذیرش قطع‌نامه 598 سازمان ملل و در فاصله مرداد تا شهریور این سال، با حکمِ بالاترین مقامِ مذهبی حکومتِ اسلامی که دیگر حتا تکرار نامش توهین به دنیای مدرن تلقی می‌شود، استخوان‌های هزاران گم شده از جان‌های جوانِ نایافته در لعنت‌آباد‌‌ها و خاکپشته‌های اسلامی شیار شد.کسانی را که در اتاق‌های دربسته‌ی امنیت‌خانه‌ی اسلامی، پس از جام زهر حکم به ذبحِ انسان دادند می‌شناسیم. اسامی را  بدونِ حرفِ رمز در دفترچه‌ی خاطرات‌مان ثبت کرده و نیک می‌دانیم آن تصمیم با توافقِ تمامِ پوزیسیون وقت به فعل درآمد. فراموش نکردن اما نه برای صیقل دادن شمشیرهای روز انتقام که برای جلوگیری از تکرار فجایع ضرورت دارد. برای مقابله با خوره‌ی فراموشی. کشتار و تصفیه فیزیکی سال 67 بی هیچ اما و اگری به دستور مستقیم خمینی و اتوریته‌ی مذهبی وی نزد پایوران نظام به فعل درآمد. وی با شعارِ معروف "وحدت کلمه" خود، دستِ تمامِ پایورانِ نظام را در طشتِ خون شستشو داد و آن را به "وحدت عمل" ارتقاء بخشید. از همین رو تابستان 67 خط قرمز و کلامِ ممنوعه‌ی حکومت فقهاست. نام یکی از کسانی که در دفتر یادداشت‌مان ثبت کرده‌ایم امروز مورد خطاب شماست "آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی" شما در نامه‌تان به ایشان در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت آورده‌اید: "تاکنون هيچگاه ريز آن قضايا بررسی نشده و چرايی آن مشخص نيست و هنوز ماجرا در ابهام قرار دارد و معلوم نيست که تا چه اندازه امام در اين ماجرا دخالت داشته‌اند" اگر تنها تنی چند از ریز قضایا مطلع باشند یکی همین "حضرت آیت الله العظمی اردبیلی" است. به زیرنویس همین نوشته و پرسش پاسخ ایشان با حاج احمد خمینی از دیگر سران اصلی کشتار مراجعه کنید.

آقای کروبی! شما بیش از دیگران به اسناد دسترسی دارید تنها برای تلنگر به حافظه‌ یاد‌آور می‌شوم: از هفته‌ی اول مرداد ماه که تمامی کانال‌های ارتباطی ما در زندان بادنیای خارج قطع شده بود به سختی و از طریق رادیویی که پاسداران به خطبه‌های نماز جمعه گوش می‌دادند، شنیدیم که خطیب جمعه مردم را ترغیب به دادن شعارهایی در حمایت از اعدام‌ها می‌کرد. فریاد منافق مسلح اعدام باید گردد را به سختی از زیر درب بند شنیدیم. می‌دانید نام آن خطیب محترم که آتش بیار معرکه اعدام باید گردد شده چه بود؟ آیت‌الله موسوی اردبیلی. شما به تازه‌گی با انتشارِ نامه‌ای عمومی، یکی از نزدیکان فکری خود و کار‌بدستان نظام اسلامی و بالاترین مقامِ قضایی در دهه‌‌ی سیاه شصت را با عنوان " آیت‌الله العظمی" مورد خطاب قرار داده‌اید. قبل از هر چیز انتشارِ علنی و منطق چنین نامه‌نگاری را باید تلاشی جهتِ حضور در جنگِ قدرت دانست. چرا که برای رهبرانِ موجِ سبز از جمله شما و مقابله با خطرِ حذفِ کامل از صحنه سیاسی راهی جز منطقِ حضورِ سیاسی و حرکت در نقاطِ کورِ حریف باقی نمانده است. رهبری که خود به شدت رو به افول و ریزش بوده و روز به روز لاغرتر می‌شود. با این منطق باید بازی را به زمین حریف کشاند. اما قاعده‌ی اصلی بازی همانا حفظ حاکمیت و نظام است. رهبرانِ موجِ سبز دریک ساله‌ی گذشته و در تمامِ موضع‌گیری‌های سیاسی‌شان سعی بر حفظ یک ساخت داشته و به همین اعتبار فرض را بر درستی یک اصل گذاشتند. بن‌مایه‌ی کلامِ رهبرانِ موج سبز و مهدی کروبی در مکتوب اخیر آن است که: یک ساختِ پاکیزه یعنی "نظامِ مقدسِ اسلامی و آرمان‌های امامِ راحل" با ورودِ چهره‌های خبیث مخدوش شده است. با این نگاه اساساً از ساخت و بنای معیوب چیزی گفته نمی‌شود، چرا که آدم‌های زشت، ساخت خوب را تصرف کرده‌ و آدم‌های زیبا را از صحنه بیرون رانده‌اند. اشکال کار در همین بنیان فکری متجلی است. این نگاه با این تبیینِ نادقیق، تاریخِ ناعدالتی و سرکوب را تنها با خود توضیح می‌دهد. سرکوب با من و ما آغاز شده است. هرچه پیش از این رخ داده یک‌سر پاک و منزه بوده است. جدا از دست‌کاری حافظه و غیر‌اخلاقی بودنِ این‌گونه خوانش از تاریخ، به ناگزیر بخشی از تاریخ نیز در این میان حذف می‌شود. رهبران موجِ سبز و مهدی کروبی برای حفظِ زندگی سیاسی خود به دفاع از گذشته و بنیان‌های ایدئولوژیکی بر می‌‌آیند که جز ویرانی و گورستان و نکبت برای ایران در برنداشته، و آن همانا "اندیشه‌های امام راحل" است. مسابقه‌ای دوسر باخت برای رهبرانِ موجِ سبز. اگر قرار باشد تا درنبردِ وفاداری به اندیشه‌های نورانی "فرزانه دوران" برنده‌ای در نظر گرفت نتیجه بازی از قبل تعیین شده است. همه‌ی تلاش رهبران سبز در آن است که با ساختنِ سیمایی پاک از خمینی، چهره‌ای به وی ببخشند که با مصلحتِ لحظه سازگار باشد. فکری یک‌سر ناراست و خطا. اگر قرار بر اعطای نمایندگی امام بر کسی وجود داشته باشد، همانا شایسته‌گی رقیب بسیار بیش از شما می‌باشد. رهبران موجِ سبز تاریخ سی ساله اخیر را طوری بازنویسی می‌کنند که نکته‌ی کانونی‌اش بی‌نقص بودن امام است، و چشم‌اسفندیار قصه همین جاست. یکی از مانورهای رهبران موج سبز در جلب اقشار میانی جامعه در یک سال گذشته آن بود که قانون اساسی وحی منزل نبوده و قابل تغییر است. با اتکا به این منطق می‌توان اصل ولایت فقیه و رهبر را هم به زیر مهمیز قانون‌ کشاند، اما بلافاصله تا پای خمینی به میان آورده می‌شود از وی سیمایی پاک و منزه و بی‌نقص تصویر می‌شود. و این حکایت همه‌ی این سال‌هاست. از فیلسوفی که با هرمنوتیک به تبیین دوران امام می‌نشیند تا نواندیش دینی که با ماکس وبر. خمینی باید پاک و منزه جلوه داده شود چون ما در موقعیت دیگری قرار داشتیم. با این بنیان ایدئولوژیک یک گفتمان ساخته می‌شود. در این گفتمان جایگاهی به خمینی ارزانی می‌شود که ناعادلانه و نادقیق است به واقع  دفاع از "امام راحل" دفاع از گذشته‌ی سیاسی خود است. اعتراضِ رهبران سبز به سیمای اسلامی در ایام دهه‌ی فجر آن بود که چرا مسئولان سیما بخشی از سخنان امام را برگزیده‌اند که بیان خشونت آن به "بعد رحمانی" سخنان امام چربش داشته است. برگ برگ تاریخ سی ساله‌ی اخیر مؤید این چربش‌گفتاری خونین و غیر‌انسانی است. در پشت تمامی سرکوب‌ها و جنایت حکومت اسلامی خمینی حضور و وجود داشته است. نکته‌ی کانونی دیگر آن‌که اکثر از قدرت ‌وا‌مانده‌گان دیروز، با اعتبار‌جویی از تاریخ این امر را به معترض بودن خود به دیروز نسبت می‌دهند. در همین مکتوب اخیر کروبی، وی کنار ماندن موسوی اردبیلی از قدرت را " وداع با قدرت برای رونق بخشيدن به حوزه‌های علميه" ارزیابی کرده است. تاریخ اما قضاوتی دیگرگونه دارد. (1)

کروبی و دیگر رهبران موج سبز باید بدانند که در امر دادخواهی از یک جنایت بزرگ نمی‌توان متوسل به کسانی شد که خود از نقش‌آفرینان اصلی کشتار بزرگ بوده‌اند. قوه قضاییه در طول سی سال گذشته هرگز مستقل نبوده و اساساً با ساخت تبعیض‌آمیز و غیر‌انسانی قانون اساسی نمی‌توانسته که مستقل از ولی فقیه عمل کند. برای پی بردن به این معنا شما را به پرسش موسوی اردبیلی و پاسخ "امام راحل" در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت رجوع می‌دهم. (2)

 و رهبران موج سبز هم‌چنین باید متوجه باشند که تابستان شصت و هفت آجر دیواری است که اگر کشیده شود خروارها نکبت بر سر پدید‌آورنده‌گان آن آوار خواهد کرد. آجر اول کشیده شده است صدای آوار را نمی‌شوید. و دیگر آن‌‌که دیر محکوم کردن بهتر از هرگز محکوم نکردن است.

                                                                                                                                                          

1- دیگر بر همه‌گان دانسته است که پس از مرگ خمینی و ناکام ماندن طرح شورای سه نفره رهبری که در صورت آوردن رای و حدنصاب کافی موسوی اردبیلی یکی از اعضای قطعی آن بود، و با انتخاب خامنه‌ای به مقام رهبری تمامی معادلات بهم ریخت. حضور اردبیلی به عنوان کسی که خود مدعی رهبری بود و حکم گرفتن از دست خامنه‌ای را برنمی‌تابید به قم رفته تا مرجعیتش را کامل کند.

2- پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‌العالی

پس از عرض سلام، آیت‌الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته‌اند که تلفنی در سه سئوال مطرح کردند:              

1- آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندان‌ها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است، یا آن‌هایی که حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدامند؟

2- آیا منافقین که محکوم به زندان محدود شده‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌اند ولی بر سر موضع نفاق می‌باشند محکوم به اعدام می‌باشند؟

3- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستان‌هائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلا عمل کنند"

پاسخ خمینی:

"در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است."

(خاطرات آیت الله منتظری، ج1 ص625،

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]