PEZHVAKEIRAN.COM شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی
 

شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی
مهدی اصلانی

«من عباس میلانی هستم مسئول برنامه‌ی ایران‌شناسی در دانشگاه استنفورد. به اولین برنامه‌ی ترم جدیدِ ما خوش آمدید.» (۱)

با این مقدمه دکتر عباس میلانی در ترم جدید دانشگاه استنفورد و در یک‌ساله‌گی‌ی خیزش زن، زنده‌گی، آزادی، به‌بهانه‌ی انتشار کتاب «احمد شاملو در پس آئینه» با دعوت از دکتر بهرام گرامی و به‌نیت بررسی‌ی وجوه غیرشعری و زنده‌گی‌ی خصوصی و اجتماعی‌ی شاعر بزرگ آزادی، احمد شاملو، سراغ این موضوع می‌رود. (۲)

 عباس میلانی ضمن معرفی‌ی مهمان برنامه، دکتر بهرام گرامی، به‌عنوان یکی از «محققین برجسته‌‌ای» که عرصه‌ی اصلی‌ی تخصص‌شان کشاورزی است و یک کتاب «بسیار ‌بسیار درخشان و شگفت‌انگیز» با عنون «گُل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» دارند و تآکید بر این نکته که هرکس به‌ ادب  فارسی و گُل ‌و گیاه علاقه‌مند است این کتاب را از دست ندهد (که لابد غفلت موجب پشیمانی است)، به بهانه‌ی انتشار کتاب جدید بهرام گرامی «احمد شاملو در پس آئینه» که توسط انتشارات علمی در ایران منتشر و با اجازه‌ی ناشر توسط شرکت کتاب در لوس‌آنجلس بازنشر شده، میکروفون را سوی کارشناس کشاورزی و خالق کتاب «بسیار‌ بسیار شگفت‌انگیز» می‌‌گیرند. (دکتر میلانی در طول برنامه مکرر در مورد کتاب مهمان برنامه رپرتاژ‌آگهی‌گونه به «گرامی‌»‌داشت اثر می‌پردازند.) (۳)

بهرام گرامی نیز با تشکر از دکتر میلانی می‌خواهند جلد کتاب را نیز روی مونیتور به ‌نمایش بگذارند و این‌که کتاب را می‌توان از طریق شرکت کتاب در لوس‌آنجلس تهیه کرد.

کتاب نیوز | اطلاع رسانی و نقد کتاب - احمد شاملو در پس آینه به روایت بهرام  گرامی

 بهرام گرامی، نه در موقعیت کارشناس برجسته‌ی گُل ‌و‌ گیاه در هزارسال شعر فارسی که در مقام مسئول سجل‌احوال، هدفمند و با برنامه با تبارشناسی‌ی احمد شاملو می‌آغازد. سراغ جداندرجد شاملو می‌رود. این‌که پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری‌ی شاملو متولد کابل و هرات بودند؛ پدر بزرگ و مادر بزرگ مادری از اوکراین وقفقاز. مادر شاملو، کوکب خانم، متولد گرگان و پدر شاملو، حیدر، متولد بروجرد، خود احمد شاملو هم متولد رشت است. مادر شاملو هشت شکم زاییده که پنج دختر و یک پسر باقی ماندند. شاملو تا چهارده‌ساله‌گی در چهارده شهر زنده‌گی کرده.

متخصص برجسته‌‌ی کشاورزی با شخم زدن تبار شاملو به این نتیجه‌ی «بسیار‌بسیار شگرف» می‌رسند: «أصلا یکی از دلایل این‌که شاملو با نوروز و فردوسی سر ستیز داشته آن است که او هویت میهنی و عرق ملی ایرانی نداشته! چون پدربزرگ و مادربزرگش  ایرانی‌ نبودند»

(کاشف گُل و گیاه در هزارسال شعر فارسی رویشان نمی‌شود ورنه می فرمودند به‌احتمال چون پدر بزرگ مادربزرگ‌اش افغانی بودند.) بعد می‌فرمایند شاملو در رشت متولد شده و این شعر شاملو در مدایح بی‌صله دروغ است که گفته بچه‌ی تهران بوده:‌

«در خانه‌ای دل‌گیر انتظار مرا می‌کشیدند

 کنار سقاخانه‌ی آینه     

 نزدیک خانقاه درویشان.» 

 متخصص برجسته می‌فرمایند: بچه شهرستانی‌هایی که از شهرستان به تهران می‌آمدند، برای پزدادن می‌گفتند ما بچه‌ تهران هستیم!

و بعد این‌که شاملو گفته در خیابان صفی‌علیشاه شماره‌ی ۱۳۴ دنیا آمدم، دروغ محض است. بعد متخصص گُل‌ و ‌گیاه در هزار سال شعر فارسی با کلمبو‌بازی و رفرنس به کتاب دکتر شروین وکیلی(؟) کشف می‌کنند که اون موقع اصلاً خانه‌ها شماره نداشتند!

قابل توجه آن‌که شاملو شعر در جدال با خاموشی در مجموعه‌ی مدایح بی‌صله را در شصت‌ساله‌گی‌اش سروده و نه زمانی که بچه‌ شهرستانی بوده تا بخواهد پز تهرونی بودن بدهد! (۴)

 بعد از تبارشناسی‌ی شاملو، کاشف گُل‌ و ‌گیاه در هزار سال شعر فارسی در آغاز برنامه می‌‌فرمایند، نسخه‌ی کاغذی‌ی کتاب را پیش از انتشار در اختیار بیست‌وشش نفر قرار داده و نظر آن‌ها را در کتاب اعمال کرده. و این‌که: «امروز ما به شعر شاملو نمی‌پردازیم. امروز با شاملوی شاعر کاری نداریم. بسیاری از جوانان نه تحت تاثیر هنر او که تحت تاثیر شهرت او قرار دارند. به‌سبب همین شهرت است که او را الگویی مناسب برای تقلید می‌شناسند.» اما همان اول کار دبه کرده و متوسل به حرف شفیعی‌کدکنی می‌شود آن‌جا که شفیعی‌کدکنی در مورد شاملو گفته: «اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرفِ شعر، آن هم شعرِ این‌طوری - که در روزنامه‌ها می‌بینیم - نخواهند کرد.[...] آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامه‌ها است.» (۵)

و استاد گرامی و عباس میلانی برای آن‌که جوانان به بیراهه نروند تلاش می‌کنند نقاب از چهره‌ی دروغین شاملو برکشند. در همین بخش دکتر گرامی مدعی می‌شوند که این نوشته‌ی شفیعی‌کدکنی در زمانی که شاملو در قید حیات بود منتشر شده!

حال آن‌که نوشته‌ی شفیعی در نامه‌ای و در پاسخ دوستی به‌تاریخ اوت ۱۹۹۹ از توکیو نوشته شده! بی‌گمان این نامه در همان زمان که نوشته شده منتشر نشده و قرار بر انتشار نامه‌ای خصوصی در میان نبوده. چرا که درگذشت شاملو چند ماه پس از نوشته‌ شدن نامه رخ می‌دهد! خالق کتاب «بسیار ‌بسیار شگفت انگیز» با یک جعل کوچک استادانه زمان نوشته‌ شدن نامه با انتشار آن‌ را تاخت می‌زند. متن و نامه‌ی شفیعی‌کدکنی در کتاب با چراغ و آینه توسط انتشارات سخن در سال ۱۳۹۰ منتشر شده (یازده سال پس از درگذشت شاملو). در زمان حیات شاملو نه خالق «اثر شگرف و درخشان» گُل‌ و ‌گیاه در هزار سال شعر فارسی و نه دکتر عباس میلانی (به‌‌هر دلیل) شهامت بیان و بیرونی‌ کردن حرف‌شان در مورد شاملو را نداشتند. دکتر میلانی البته به‌جهت مسئولیت‌های متعدد و پرکاری‌هایشان در استنفورد از جمله دعوت فائزه هاشمی و گرداندن برنامه‌ی پرسش‌ و پاسخ با ایشان و نیز ایفای نقش دیلماج به‌دوران علی‌‌اکبر‌‌خوانی‌ی اکبر گنجی، وقت نداشتند! فراموش نکردیم، سفره‌ی استنفورد پهن شده بود تا گنجی برایمان از رحمانیت گونه‌ای دیگر از اسلام بگوید. از جامعه‌ی باز و کارل پوپر، تا دکتر میلانی آن‌ را برای روشن‌فکران غربی کلمه‌به‌کلمه ترجمه کنند (یعنی در استنفورد هیچ دانش‌جوی جوانی که بتواند حرف اکبر گنجی برای دیگران ترجمه کند وجود نداشت؟) باید یادآور شد که دکتر میلانی افزون از این‌که تاریخ‌پژوهی مشهور هستند، اشتهار دیگری در انباشت و حمل کینه دارند. (این‌جا کینه به احمد شاملو) آقای میلانی به‌راستی انباشت این میزان کینه و حمل آن توسط یک‌تاریخ‌پژوه سخت شگرف است.

نمونه‌ی آشکار بروز چنین کینه‌ای به سال‌ها قبل برمی‌گردد. دکتر میلانی در کتابی به‌زبان انگلیسی با عنوان نام‌داران یا مشاهیر ایران، طیف وسیعی از چهره‌های مشهور در حوزه‌ی اقتصاد، شعر نقاشی، تئاتر را در کتاب گنجانده. (۶) سال‌ها پیش مرتضا نگاهی در مصاحبه با عباس میلانی از وی می‌پرسد: «می‌خواستم دلیل نبودن شاعری چون احمد شاملو را در بخش شاعران، در کتاب بپرسم. شاملو را شاید بتوان شاعری «راک‌استار» دانست. آیا نام شاملو در لیست شما بود ولی بعد به‌عللی کنار گذاشته شده و مثلاً اخوان ثالت آمده به‌جای او؟»

بخشی از پاسخ عباس میلانی: «شخصیتی که راک‌استار باشد و در کتاب هم آمده گوگوش است. او از آقای شاملو «راک‌استار»‌تر بود. ملاک دوم این بود که در زمینه‌ی شعر آیا نوآوری سبک قابل قیاسی با شاعرانی که در کتاب آمده‌اند (مانند نیما، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و اخوان ثالث) داشته است یا نه؟ هرکدام از این چهار شاعر که به آن‌ها پرداخته‌ایم در رشته‌ای تغییراتی اساسی در شعر ایجاد کرده‌اند. [...] از لحاظ شعری هم کارهایش نوآوری و سبک تازه‌ای نداشته که بتواند بماند. غیر از من نظر ابراهیم گلستان و دیگر کسانی (؟) که در هیأت مشاوره بودند نیز همین بود.» (۷)

 در نگاه اول شاید بتوان رعایت سلیقه‌ی سرمایه‌گذاران از جمله اسپانسرهای کتاب که ابراهیم گلستان نیز از تأمین‌کننده‌گان مالی‌ی کتاب بوده را یکی از دلایل حذف نام احمد شاملو دانست. (در مقدمه‌ی کتاب انگلیسی‌ی عباس میلانی، نام اسپانسرها از جمله ابراهیم گلستان آورده شده.) علت اصلی‌ی حذفِ نام شاملو در کتاب همانا به‌فرموده‌ی ابراهیم گلستان عمل کردن است. رابطه‌ی مرید و مرادی میان میلانی و گلستان! و تعشق خارج از عرف میلانی به ابراهیم گلستان که تاریح‌پژوه استنفورد تا پایان عمر سرسپرده‌ی آن باقی ماند.                                                                            در هر دو حالت  به‌فرموده عمل کردن هیچ قرابتی با تاریخ‌پژوهی نداشته و ندارد. آقای میلانی! نام این‌کار شرم‌‌آور شما حذف نیست. انکار عامدانه است!

با هم نگاهی سراسبی به‌ دیگر مواردی که دکتر گرامی طرح کردند می‌اندازیم.

احمد شاملو سه ازدواج کرده. ازدواج اول در بیست‌ودوساله‌گی با اشرف‌الملوک که هر چهار فرزندش سه پسر و یک دخترش از اشرف‌الملوک است. جدایی‌اش از اشرف‌الملوک بسیار بسیار تراژیک هست. این پرونده را دارم. امروز جای طرح‌اش نیست. اشرف معلم و ناظم مدرسه بوده و یک ‌سال قبل از انقلاب از پله‌های مدرسه می‌افتد و فوت می‌کند.

ازدواج دوم‌اش با طوسی حائری در سی‌ودوساله‌گی که طوسی حائری هشت سال از شاملو بزرگ‌تر بوده. ایشان دکترای فرانسه از دانشگاه سوربن بوده. ازدواج سوم در سی‌ونه‌ساله‌گی با آیدا که با شاملو طوسی‌ی خانم حائری رابطه داشته. ارتباط آیدا با یک مرد متأهل بوده. این‌جا دیگر متخصص گُل ‌و‌ گیاه در هزار سال شعر فارسی با پوشیدن «ردای شوم قاضیان» (۸) به‌جای یافتن کاکتوس در هزار سال شعر فارسی در کسوت قاضی‌های دادگاه خانواده ظاهر می‌شوند. در جایی دیگر از بیانات خود می‌فرمایند شاملو چند بار بازداشت شد که یکی دو بارش به‌دلیل آن بود که به هم‌سرش نفقه نداده بود! بعد از قول پرویز ثابتی که متخصص برجسته او را راست‌گو و بی‌غرض می‌داند یادآور می‌شود که شاملو هیچ‌‌وقت بازداشت نشد.

شاملو زبان نمی‌دانست. من کارنامه‌ی کلاس نهم شاملو را دارم که مناسبت ندارد نشان‌اش دهم.(یحتمل به‌دلیل نمرات بد کارنامه‌ی سیکل شاملو و مقابله با بدآموزی و تشویق نشدن شاگرد تنبل‌ها و رعایت دانش‌آموزان مدارس غیرانتفاعی.)

در بخشی از گپ‌و‌گفت عباس میلانی با پوزخند می‌پرسد در مورد کتاب کوچه هم بگویید. متخصص گل و گیاه می فرمایند: شایعه‌ی دیگر در مورد کتاب کوچه است که تاکنون تا حرف چ و خ سیزده چهارده جلد دراومده و حداکثر یکی دو دفتر دیگر می‌تواند به این مجموعه اضافه شود. این‌که می‌گویند شاملو فیش‌های دیگری در این مورد دارد درست نیست؟

این‌جا ایراد استاد گل‌ و‌ گیاه‌ در هزار سال شعر فارسی به پرکاری‌ی احمد شاملو است. این ایراد بدان می‌مانند که کسی بگوید پنجاه جلد کار آماده کرده بعد طرف سی جلد منتشر کند و استاد بفرمایند دیدید گفتم کم‌کاری بوده. یعنی این‌هم بخشی از کیفرخواست علیه شاملو است؟

نکته‌ی دیگر شایعه‌ی کاندید شدن برای نوبل است. به‌گمان کارشناس گُل‌ و‌ گیاه این خبر شایعه است و جعل و دروغ!

حال ببنیم مفتون امینی که شریف زیست و شریف رفت، چه روایتی از این ماجرا دارد.

«سال ۹۹ میلادی برای دیدن دخترم به سوئد رفته بودم که مصادف بود با مراسم جایزه «استیگ داگرمن» برای شاملو. در دهکده الوکانبری و در بین جمعیت عازم به آن‌جا به وسیله آقای شیوا فرهمند با یک پروفسور مهاجر و مخالف رژیم اسرائیل که عضو ژوری ادبیات نوبل بود آشنا شده و در این مورد صحبت کردیم. 

ایشان گفت که برای شاملوی شما پرونده‌ی باز داریم و این جایزه داگرمن اغلب مقدمه‌ی جایزه نوبل بوده.» (۹)

جالب آن‌که متخصص گُل ‌و‌ گیاه، این اتهام (شایعه‌ی! کاندید شدن نوبل) را نیز متوجه شاملو دانسته و در پروژه‌ی شاملو‌زنی هیچ کم نمی‌آورد. عباس میلانی گاه در طول برنامه به سبک‌و‌سیاق برنامه‌ی راه شب ترانه‌ی درخواستی از متخصص گُل‌ و‌ گیاه طلب می‌کند. انگار نکات گفته نشده توسط گُل و گیاه و گرامی را با ایشان یادآور می‌شود: این‌جاشم بگو! دکتر میلانی جایی می‌پرسد در مورد آن سخن‌رانی‌ی کذایی‌ی شاملو نیز بگویید. (منظور سخن‌رانی‌ی برکلی است.) یک هم‌صدایی‌ی مطلق در شاملوزنی‌ی سخیف و ارزان به‌سبک نشریات زرد، میان گُل و ‌گیاه و گرامی با میلانی.

در بخشی از سخنان متخصص برجسته به عدم عضویت و عدم صدور کارت عضویت شاملو در حزب توده اشاره می‌شود. این‌که هوشنگ ابتهاج در یک تماس تلفنی به متخصص برجسته گفته شاملو از این‌که کارت عضویت حزب برایش صادر نشده شاکی بود. به‌داوری‌ی بهرام گرامی، البته علت آن بوده که شاملو معتاد بوده و هم از این‌رو مطمئن نبوده. شاملو به‌جهت همین اعتیاد یک‌ بار در فرهنگستان طلب‌کارها اومده بودند فحاشی می‌کردند و طلب‌شان را می‌خواستند که شاملو رفت تو حمام مخفی شد و دیگه پاشو اون‌جا نگذاشت!

عباس میلانی در انتها با بیانی استادانه! و تاریخی می‌‌فرمایند: طرف‌داران آقای شاملو می‌توانند چه‌قدر پرخشم باشند. شما دکتر گرامی! انصاف را رعایت کردید. راستی چاپ بعدی‌ی کتاب کی منتشر خواهد شد؟ گُل و‌ گیاه و گرامی با مقادیری عشوه و شکسته‌نفسی می‌فرمایند جلد بعدی در مورد مسئله‌ی زندان و ازدواج اول‌اش خواهد بود که اسنادش هست.

سرآخر آن‌که عباس میلانی هم‌راه با بهرام گرامی تلاش می‌کنند به ما بگویند و ما را از گم‌راهی درآورند که شاملو یک چهره‌ی دروغین از خود ساخته بود. او شاعری که می‌نموده نیست و این جایگاهی است مصادره‌شده.

آقای میلانی! شما و استنفوردتان فارغ از هرنگاهی، در هم‌راهی و هم‌شانه‌‌گی با بخشی از حکومت شاعرکشی که سنگ‌ گور شاملو نیز تحمل نمی‌کند! در شاملو‌زنی خود را هم‌شانه‌ی آن‌ها قرار دادید.

آقای میلانی! شما از جایگاه یک تاریخ‌پژوه، جایگاهی به استنفورد بخشیده‌اید که جز لاغرشدن نقش این دانشگاه نصیبی نخواهد داشت.

۱- نگاه کنید به یوتوب، فیلم گپ‌و‌گفت عباس میلانی و بهرام گرامی

https://www.youtube.com/watch?v=yciaNk45Q40

۲- نگاه کنید به کتاب «احمد شاملو در پس آئینه» انتشارات علمی

۳- نگاه کنید به کتاب گُل‌ و‌ گیاه در هزار سال شعر فارسی نشر فرهنگ معاصر  

۴- نگاه کنید به شعر «جدال با خاموشی» از مجموعه‌ی مدایح بی‌صله

۵- نگاه کنید به کتاب با چراغ و آینه‌، شفیعی کدکنی، انتشارات سخن

۶- نگاه کنید به کتاب انگلیسی

Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979 (2  Volume Set): Milani, Abbas: 9780815609070: Amazon.com: Books

Eminent PERSIANS

۷- نگاه کنید به گفت‌وگوی مرتضا نگاهی با عباس میلانی رادیو زمانه به‌تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۸۷

۸- برگرفته از سروده‌ی درآستانه

۹- نگاه کنید به مفتون امینی: چرا هنوز نوبل به ادبیات ایران نرسیده. خبرگزاری‌ی کتاب ایران

 

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]