از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران
مهدی اصلانی
ای کاش! آن بوتهی محبوبهیشب را با خودمان از دریاکنار میآوردیم تا همهی شرشرها صدای گیتار دهد
به امیلو! با یادِ بلندِ مارگریت و آناتول، و آن سفرهی همیشه پهن و گرمجای امن.
پیش از نزولِ مسافرِ بیقلبِ نوفللوشاتو و فروافتادنِ عقربی که اهل هیچستان بود و قرار تا نان به تساوی بینمان تقسیم کند، اما مرگ نیز بهتساوی بخش نکرد، با آن فرجامِ بیمسمای «انقلاب اسلامی»اش، در چنین روزهایی بههنگامِ تحویلِ سالِ نوی مسیحی، برهکشون کابارهها و کافههای تهران بود.
از لوکولوس و افقطلایی تا مولنروژ و میامی و باکارا. از شکوفهنو تا کافه مشعل و کارون!
مشتریهای کافهها صدی نود مسلمین محترمی بودند که البت عرق را با پپسی دهنشور نمیکردند! چرا که پپسی متعلق به «ثابتپاسال» بود و نجس!
زادگاهام، سهراه اکبرآباد، در دو فراز تاریخیی پس از حوادثِ فرقهی دموکرات و کودتای ۲۸ مرداد پذیرای بسیاری از تبعیدشدهگان بهویژه سرابیها بود. این منطقه به سهراه سرابیها نیز شهره بود.
پیالهفروشیی آقا یعقوب که یهودی بود؛ دکهی داوودترکه با لوبیا و سوسیس آرزومان و آبجوی سرطلاییی همیشه تگریی شمس.
بساط رحیم جیگرکی که همیشه خوشگوشت و خوئکاش به راه بود و چرخهی رستمسیراب که اول از همه شیردوناش تمام میشد.
اینهمه در کنار آبجوسازیی شمس بهاتفاق همانی بود که حضرت حافظ فرمود: «حسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت»
در چنین روزهایی بهویژه شب سال نو در پیالهفروشیهای سهراه اکبرآباد سوزن میانداختی پایین نمیافتاد و سرابیها با آنکه شماری از مسیحیان منطقه آسوری بودند، همه را ارمنی خوانده و «ارمنیبایرام موبارک!» نثار هم میکردند
حالا با رخت بربستن شادی از زادگاه زخمی و میهن پرپرشدهمان
پیالهفروشیی آقایعقوب مصادره و شد صندوق قرضالحسنه
آبجوسازیی شمس شد فرهنگسرا
سینما ناتالی اول شد میوهفروشی و بعد سالن بدنسازی
شماری از بچهمحلها در چرت و رعشهی رگها شدند ساقی و در سهراه اکبرآباد کراک و شیشه و دوا تُقس میکنند
و ما در راهپیماییی بلند تبعید چه سنگلاخهها پیمودیم.
از باکارا تا جماران
از سیسنگان تا جمکران
از مدرسه و دانشگاه تا اوین و خاوران
با اینهمه پلشتی و تباهی هنوز فریاد:
ارمنیبایرام موبارک (عید ارمنی مبارک).
منبع:پژواک ایران