PEZHVAKEIRAN.COM پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت
 

پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت
مهدی اصلانی

بر اساس تجارب دوران حبس خود و به دليلِ وجودِ سلسله مراتبِ نظامِ قضايی در اسلام، مجريانِ هر جنايتی نياز‌مندِ حکمِ شرعی بودند. حکمِ زدنِ نيروهای چپ در کدام صندوقخانه امنيتی خاک می‌خورد؟ تصفيه‌ سياسی - ايدئولوژيکِ منسوبينِ چپ، از قبل برنامه‌ريزی شده بوده است. اما آن دستخطِ نامبارک کجا خاک می‌خورد؟ پاسخِ اين پرسش به عهده تاريخ است

من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولی حاضر نيستم به جهنم بروم.
من نمی‌خواستم شريک در ظلم باشم
آيت‌الله منتظری

امروز پنجم شهريور مصادف است با آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت. قبل از آن در فاصله‌ بيست روز حدود ۴۵۰ مجاهد را تنها در زندان گوهردشت به دار کشيدند. من در زمان وقوع آن جنايت بزرگ ساکن بند هشت بودم. ويژگی سه بند هفت و هشت و فرعی بيست موقعيت جغرافيايی شان بوده است. اين سه بند در انتهای زندان گوهردشت واقع شده و ما جان بدربدگان نيمه جان توانستيم به سختی و از لای کرکره های فلزی زندان کاميون يخچال دار حمل گوشت را ببينيم. بر ما دانسته نبود که با اين کاميون ودر آن تابستان مرگ اجساد را به مکانی نامعلوم حمل می‌کنند. تابستان سال ۱۳۶۷ اولين يا آخرين جنايتِ فرمانروايی خون نبوده است. اما آن‌چه از ويژه گی‌های اين کشتار است و آن را به يکی از بی‌ بديل‌ترين تصفيه‌های ايدئولوژيک در دورانِ مدرن بدل کرده است را می‌توان به سريت و فريبِ اين کشتار مرتبط دانست. کشتار بزرگ تابستان سال ۱۳۶۷، برنامه‌ای از قبل تدارک شده برای حل معضل زندانی سياسی بود. اين حکم و فرمانِ مذهبی و تباهی‌ جنايت‌کارانه که برمدار کينه می‌چرخيد، کوتاه زمانی پس از پذيرش آتش بس و قطعنامه ۵۹۸ و نوشيدن جام زهر به طور مستقيم از جانبِ بلند‌ترين مقامِ مذهبی در حکومت اسلامی صادر شد. اين نفرين ‌نامه در تاريخِ معاصرِ خونينِ ميهنمان حادثه‌ای بی‌بديل درعرصه‌ی مُخالف‌کشی را به نمايش گذاشت. کشتار تابستان ۶۷ که می‌توان آن‌را بيش‌تر تصفيه ‌ای فيزيکی نام نهاد تا کشتار به مفهوم کلاسيک، عليه بديهی‌ترين حقوق دموکراتيک و انسانی و حق شهروندی از جانبِ کسی صادر شد که همواره در طول حيات‌اش با شمشير به جنگ انديشه رفت. از ديگر‌ سو تصفيه‌ی فيزيکی سال ۶۷ را که به بهانه‌ حمله‌ بزرگ‌ترين نيروی مخالف حاکميت يعنی مجاهدين به مرزهای کشور در زندان‌های سراسر کشور کليد خورد، می‌توان هم‌چنين کشتن فکر و انديشه‌ی مخالف نيز به شمار آورد. اگر در کشتار و جنايت سال‌های سياه ۶۳-۶۰ توجيه حکومت در کشتار مخالفين بر‌اندازی بود و انگشت اتهام بيش‌تر به سمتِ براندازانِ حکومت نشان گرفته شده بود، در تابستانِ سياه، بخشِ بزرگی از حاميان حاکميت در سال‌ِ سياه ۶۰ نيز سهم خود از مرگ دريافت کردند. تابستان سياه ۶۷ ادامه‌ی اعدام‌های سال ۶۰ و پيش از آن است. در بيست‌و‌يکمين سال‌گشتِ تابستانِ سياه و آن پليدی کم‌ياب در تاريخ معاصر که هنوز می‌بايد و می‌بايست درباره‌اش بسيار گفت، و به جرأت می‌توان آن را کلامِ ممنوعه‌ی حکومت فقها ناميد، هنوز نکاتی بسيار در سايه و پرده ابهام قرار دارد. از جمله فرمان و حکم کشتار کمونيست ها که تا اين لحظه در امنيت خانه اسلامی خاک ميخورد و هيچکس نشان از آن ندارد. از ميان تمامی کار به دستان اسلامی تنها رهبر فعلی حکومت علی خامنه ای و آن هم در ديدارش با آيت الله منتظری در قم به آن حکم اشاره کرده است.

آيا نامه‌ی دومی برای چپ‌کُشی در کار بوده است

اگر دو نامه‌ی بدونِ تاريخ منتسب به خمينی را که نقطه‌ی کانونی‌اش "منافق‌کُشی" است به پای توطئه ی بيت امام و سرانِ نظام بگذاريم، از نامه‌‌ی ديگری که آيت الله منتظری در خاطراتش بدان اشاره می‌کند، هيچکس نشان نديده است. اين مکتوب می‌تواند نظامِ ارزشی ی اسلامِ سياسی، در برخورد با فکرِ مخالف و دگر‌انديشان را رسوا کند. چرا که مقوله‌ی چپ‌کُشی در تابستانِ ۱۳۶۷ قتلِ فکر بوده است. آيا آيت الله منتظری خود به چشم خود اين نامه را ديده است يا تنها قولِ شفاهی ی خمينی برای چپ‌کُشی کفايت می‌کرده است؟ آيت الله منتظری در سند پر ارزش خاطرات خود می‌نويسد:
"بعد از مدتی يک نامه‌ی ديگری از امام گرفتند برای افرادِ غيرِ مذهبی که در زندان بودند، هدف آنها اين بود که با اين نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند".
اگر افشای اين نامه در زمانِ حياتِ خمينی، افشای اسرارِ مگویِ نظام تلقی می‌شد، به قاعده پس از مرگِ خمينی نبايد منعی برای افشای آن وجود داشته باشد. مگر آن‌که آيت الله نيز چنين نامه‌ای را نديده باشد:
"اتفاقاً اين نامه به دست آقای خامنه‌ای رسيده بود، آن زمان ايشان رئيس جمهور بود. به دنبال مراجعه خانواده‌های آنان، ايشان با متصديان صحبت کرده بود که اين چه کاری است که می‌خواهيد بکنيد دست نگه داريد، بعد ايشان آمد قم پيشِ من با عصبانيت گفت : از امام يک چنين نامه‌ای گرفته‌اند و می‌خواهند اين‌ها را تند‌تند اعدام کنند. گفتم : چطور شما الان برای کمونيستها به اين فکر افتاده‌ايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه با اعدام منافقين چيزی نگفتيد؟ گفتند: مگر امام برای مذهبی‌ها هم چيزی نوشته ؟! گفتم : پس شما کجای قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما که رئيس جمهور اين مملکت هستيد چطور خبر نداريد؟! حالا من نمی‌دانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبت ها را می کرد".
‎بر اساس تجارب دوران حبس خود و به دليلِ وجودِ سلسله مراتبِ نظامِ قضايی در اسلام، مجريانِ هر جنايتی نياز‌مندِ حکمِ شرعی بودند. به عنوانِ نمونه وقتی که در زندان می‌خواستند زندانی را که حُکم ديگری داشت اعدام کنند، برايش محاکمه ی فرمايشی ترتيب می‌دادند يا حتا به هنگامی که بدونِ محاکمه حُکمِ اعدام صادر می‌کردند، ابطالِ حکمِ يک حاکم شرع توسط حاکم شرعی ی ديگر می‌بايست سلسله مراتبِ شرعی را طی می‌کرد. جنايت‌کارانِ حوزه و چاه در همه ی جنايت‌هايشان اين اصل شرعی را راهنما قرار داده‌اند. سربازان گمنام امام زمان به هنگامی که هجده ضربه کارد بر سينه تبدار پروانه فروهر فرود آوردند حکم شرعی در اختيار داشتند از ترورِ مخالفان در خارج از کشور تا سر بريدن و خفه کردنِ شاعر با طناب در جاده ورامين و کشتارِ روشن فکران، همه جا، حکمِ يک حاکم شرع در کار بوده است. حکمِ زدنِ نيروهای چپ در کدام صندوقخانه ی امنيتی خاک می‌خورد؟ تصفيه‌ی سياسی- ايدئولوژيکِ منسوبينِ چپ، از قبل برنامه‌ريزی شده بوده است. اما آن دستخطِ نامبارک کجا خاک می‌خورد؟ پاسخِ اين پرسش به عهده ی تاريخ است.
دغدغه ی دست‌يابی به آن فرمان تباه اما، مرا رها نمی‌کرد. می‌خواستم به چشم ديده باشم، نفرين‌نامه‌ای که نفسِ نزديکترين يارانم را با آن بريدند. سرانجام تنها راهِ ‌حلی که پيدا کردم، آن بود که تيری در تاريکی به يکی از اصلی‌ترين مراکزِ افشای جنايتِ تابستان سال ۱۳۶۷ روانه کنم؛ در ششم آبان ماه سال گذشته از سر نا اميدی نامه ای را از طريق مايل و اينترنت به دفترِ پاسخ به سئوالات اينترنتی‌ آيت‌الله منتظری روانه کردم. پرسشِ من و پاسخِ آيت‌الله را که کمتر از يک هفته بعد بدستم رسيد را زير می‌خوانيد:

جناب آيت الله منتظری سلام.
من مهدی اصلانی، يکی از جان بدر‌بُردِگانِ کشتارِ زندانيانِ سياسی در تابستان ۱۳۶۷ هستم. من در حال نگارشِ خاطرات و ياد‌مانده‌های زندان خود در خارج از کشور می‌باشم. در زمانِ وقوعِ جنايت که شما در کتاب خاطرات‌تان از آن به عنوانِ "قتل‌عام" ياد کرده‌ايد، از جمله ساکنان بندِ ۸ زندان گوهردشت که تعلق به زندانيان با حکمی کم‌تر از ۱۰ سال داشت بودم.
اول: من شهادت می‌دهم که در دو نوبت در مقابلِ هيئتِ‌ مرگ منسوب از طرف آيت‌الله خمينی قرار گرفتم. ششم و نهم شهريورماه ۱۳۶۷ دو روزی است که من بدونِ آن‌که بدانم به چه دليل؟ در زندانِ گوهردشت در مقابلِ سئوالِ کليدی حجت‌الاسلام نيری: مسلمانی يا مارکسيست؟ قرار گرفتم و اعتراف می‌کنم که برای زنده ‌ماندن وادار به گفتنِ دروغ شدم. حجت الاسلام نيری، رياستِ هيئتِ‌ مرگ برای گرفتنِ اعتراف و اقرار زبانی به ارتداد از منسوبين به جرياناتِ چپ، به بسياری از اعدام‌شدگان و موردِ پرسش ‌قرار‌گرفتگانِ چپ که سئوال ايشان را با سئوال پاسخ داده و برای فرار از دامی که ايشان نهاده پرسيده بودند: "حاج‌آقا برای چه اين سئوال را می‌پرسيد؟" با دروغ به برخی گفته بود: "برای آن‌که می‌خواهيم بندِ مسلمان‌ها از چپ‌ها را جدا کنيم" يا آن‌که ما هيئتی هستيم از طرفِ امام برای عفو زندانيان.
سئوال اول: آيا قاضی و حاکم شرع با همان مبانی ارزشی خود، مجاز است برای اثباتِ حکمِ ارتداد که مجازاتِ مرگ در پی دارد به دروغ متوسل شود، آن‌چنان که جنابِ نيری بدين شيوه متوسل شدند؟
جناب آيت‌الله! با همين شيوه‌ی پرسشِ حاکمِ شرعِ منسوب از طرفِ آيت‌الله خمينی بسياری از اعدام شد‌گانِ چپ در واقع مقابلِ هيچ انتخابی قرار نگرفتند و چه بسا تا لحظه‌ی افتادنِ طنابِ دار بر گردنشان از ماجرا آگاهی نيافتند.
حضرت آيت‌الله! همانگونه که خود مطلع‌ايد، بسياری از زندانيان و دوستانِ من کسانی بودند که احکام آن‌ها پايان يافته و يا رو به اتمام بود، که بسياری‌شان در تابستانِ ۶۷ سهميه گورستان خاوران شدند.
دوم: شما در کتاب خاطرات خود به نامه‌ای اشاره می‌کنيد که همان‌زمان از آيت‌الله خمينی برای اعدام کمونيست‌ها گرفته‌اند. نامه‌ای که با روايتِ حضرت‌عالی، رهبر فعلی حکومت اسلامی (خامنه‌ای) نيز آن را ديده و از آن مطلع بوده است. تا اين لحظه هيچکس نشان از آن نامه ندارد. در واقع تنها مستندات ما به آن جنايتِ عظيم جدای از شهادتِ فردی زنده‌‌مانده‌گان، کتاب خاطرات شما می‌باشد.
سئوال دوم: نامه‌ای که جناب‌عالی بدان اشاره کرده‌ وجود خارجی دارد؟ و يا تنها قولِ شفاهی آيت‌الله خمينی برای کشتن کمونيست‌ها و اجرای آن از طرفِ هيئت کفايت می‌کرده است. آيا حضرت‌عالی به چشمِ خود نامه‌ی مزبور را مشاهده کرده‌ايد؟ اگر آری چرا جای اين سندِ مهم در کتابِ خاطراتِ شما خالی است؟ آيا برای آگاه شدن از متنِ اصلی اين نامه بايد هم‌چنان به انتظار نشست.؟
اطلاع از متنِ اين نامه کتاب خاطراتِ در دستِ انتشارِ مرا مستند به يکی از اصلی‌ترين اسنادِ جنايت خواهد کرد پيشاپيش سپاس‌گذارِ توجه و پاسخِ احتمالی‌تان هستم.

با احترام ـ ۶ آبان ۱۳۸۷ مهدی اصلانی

بسمه تعالی
با سلام و تحيت
اولاً: ارتداد شرايطی دارد و از آن جمله اثبات اينکه شخصی حق برای او روشن و مبیِّن است و از روی عناد و جَحد آن را انکار می‌کند. و اين معنا بايد در دادگاه صالح برای قاضی شرع جامع‌الشرايط ثابت شود. بنابر اين به صرف عدم قبول حق با زبان و يا از روی اعتقاد و يا داشتنِ شبهه نسبت به حق، بدون احراز جحد و عناد، ارتداد ثابت نمی‌شود و حکم آن نيز جاری نمی‌باشد.
ثانياً: من اصولاً با اين شيوه از محاکمه‌های رايج در آن دوران بدون دادن حق انتخاب وکيل به متهمين سياسی و بدون حضور هيئت‌های منصفه مخالف بودم، ولی تصميم‌گيرنده در اين امور من نبودم.
ثالثاً: در مورد نامه‌ی مربوط به اعدام کمونيست‌های زندانی من چيزی بيش از آن‌چه در آن روزها در ملاقات جناب آقای خامنه‌ای با اينجانب در قم شنيدم چيز ديگری نشنيده‌ام و نمی‌دانم. اما ظاهرِ کلامِ آقای خامنه‌ای اين بود که ايشان نامه‌ای را که از طرف امام بوده است مشاهده کرده بودند و لذا ايشان با متصديان صحبت کرده بودند که اين چه کاری است می‌خواهيد بکنيد دست نگه داريد.
انشا‌الله موفق باشيد.
والسلام عليکم و رحمته الله ۱۲ آبان ۱۳۸۷ ـ حسين‌علی منتظری

همان گونه که از پاسخِ آيت الله به نامه‌ من، استنباط می شود، خامنه ای تنها کس از حکومتيان بوده که فرمان خمينی در مورد اعدام کمونيست‌ها را به چشم ديده است. غير قابل باور است، که فرمانِ کمونيست کُشی تنها در اختيار خامنه‌ای باشد، اما او، آن چنان که خود می گويد، روحش از اعدامِ مجاهدين بی‌خبر بوده باشد. خامنه‌ای که با ديدن حکم اعدامِ کمونيست‌ها به ظاهر لب به اعتراض گشوده است، در مقابل با اعدام مجاهدين بايد شديد‌تر برخورد می‌ کرد. حال آن‌که وی کوتاه زمانی پس از اعدام‌ها، در ديداری با دانشجويان، در پاسخ به سئوالِ يک دانشجو، که از علت اعدام ‌ها پرسيد، چنين پاسخ داده بود:
"اين لحن سئوالِ شما لحن همين سئوالِ راديو‌های بيگانه است. کسانی که قصدِ بر‌اندازی اين نظام را دارند در اين کشور هرکاری دلشان می خواهد بکنند و نظام کوچکترين عکس‌العملی از خود نشان ندهد؟ مگر ما مجازات اعدام را لغو کرديم. نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داريم برای کسانی که مستحق اعدامند. اين آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقين که حمله‌ی مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی ارتباط دارد، او را به نظر شما بايد برايش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، بايد چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنيم. با اين مسئله شوخی که نمی‌کنيم."
اين چانه از آن گرم کردم تا گفته باشم خامنه‌ای در جريانِ همه ی جنايات، از جمله عملياتِ ترور‌های برون‌مرزی، قرار داشته است.
می‌توان با آيت‌الله منتظری در بسياری موارد توافق نداشت. او به هر روی در گردونه‌ی قدرت عضوی مهم بود و نقشی همين‌قدر مهم در شکل‌گيری‌ی سيستمِ جنايت در سال‌های آغازينِ انقلاب داشت. به حق می‌توان بسياری از نظريات اجتماعی سياسی وی را به عنوان يکی از معمارانِ ولايت فقيه، به بوته‌ی نقد کشيد. اخلاقِ سياسی اما حکم می‌کند نقش او را در افشای جنايت تابستان سال ۱۳۶۷ از ياد نبريم.
خاطراتِ آيت‌الله منتظری تنها مدرکِ قابلِ استنادِ حکومتی در موردِ جنايتِ سالِ ۱۳۶۷ است. اين خاطرات در ميانِ لال‌مانی‌ همه ی جناح‌های درگير اهميتی دوچندان پيدا می کند. اهميتِ اعتراضِ آيت الله منتظری در آن است که وی کاريزمای خمينی را در گردونه‌ی‌ قدرت و در سال خون زير گرفت و کاسه‌ی خود را از وی جدا کرد: و حرف آخر آنکه اعتراض در قدرت عيار و وزنی دارد که با هيچ الماسی در جهان نميتوان تاخت زد ۴

پی نوشت ها
۱و۲- مراجعه شود به خاطرات منتظری
۳- روزنامه رسالت ۱۶ آذر ۶۷ به نقل از نشريه شماره ۲۴۱ اکثريت خارج کشور ۲۶ دی ماه ۱۳۶۷
۴- مراجعه شود به کلاغ و گل سرخ به همين قلم روزشمار کشتار تابستان ۶۷

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]