آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است
مهدی اصلانی

دادگاه استیناف حمید نوری یکی از عوامل اجرایی‌ی همه‌کشی‌ی تابستان ۶۷ از روز ۱۸ ژانویه در دادگاه «سوآ» استکهلم به ریاست قاضی توماس گرین آغاز شد. برگزاری‌ی دادگاه نوری برای جنبش دادخواهی‌ی ایران که برای نخستین بار شاهد به دادگاه کشاندن حمید نوری بود، پیروزی‌ی یک صدا بود. صدایی خفه‌شده و به‌گوش‌نرسیده. این صدا و پیروزی از آن همه‌ی آرزومندان به برقراری‌ی عدالت بود. در طول حدوداً یک ‌سال برگزاری‌ی دادگاه بدوی همه‌ی شاهدها و شاکی‌ها و خانواده‌های عزیز از‌دست‌داده، به دور از هرگونه کین‌خواهی، خواهان کشف حقیقت و برقراری‌ی عدالت بودند. با اعلام حکم دادگاه بدوی این آرزو و امید متحقق شد. سویه‌ی دیگر این آزمون سخت و درس‌آموز برای جامعه‌ی ایرانی، پیروزی‌ی استقلال قضایی دولت سوئد و تن ندادن به باج‌گیری‌ی حکومت قداره‌بندان بود. در جریان برگزاری‌ی‌ دادگاه بدوی و در حکم نهایی بر همه‌گان دانسته شد که نظام قضایی‌ی جمهوری‌ی اسلامی و کارورزان اصلی‌ی آن و در رأس آن بنیان‌گذار این نظام، روح الله خمینی، هم از روز نخست مبتنی بر بی‌عدالتی و بی‌داد بوده است.
در دادگاه استیناف، حمید نوری با تغییر وکلای پیشین، وکالت خود را بر‌عهده‌ی آقای توماس بودستروم و هم‌کارشان خانم هانا لارسن وانهادند. نام توماس بودستروم وکیل اصلی‌ی پرونده‌ی نوری به‌جهت آن‌که در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ وزیر دادگستری‌ی سوئد بوده، توجه بسیاری به‌ خود جلب کرد.
توماس بودستروم. وزیر دادگستری یک نظام سوسیال دموکرات بود. او در جایگاهی قرار داشته که داد از بی‌داد بستاند؛ جایگاهی سخت پرحرمت.
پرسش کانونی چرایی‌ی پذیرش چنین پیش‌نهادی از جانب نوری (بخوان حکومت اسلامی) است؛ پذیرش از جانب کسی که در گستره‌ی داد قرار داشته. پذیرش وکالت نوری در شرایطی که پیش‌نهاد از جانب یک نظام به‌ذات سرکوب‌گر ارائه شده، چه میزان می‌تواند با داد تطابق داشته باشد و چه خدشه‌ای می‌تواند به جایگاه وزیر دادگستری‌ی پیشین و بهای داد بزند. شاید گفته شود که انتخاب وکیل از جانب نوری (حکومت اسلامی) حق است. هیچ خدشه و تردیدی بر این حق وارد نیست. دیگر آن‌که گفته شود پذیرش این پیش‌نهاد از جانب توماس بودستروم نیز حق شخصی‌ی ایشان است. هر موضوع حق‌محور و حق‌مدار الزاماً با گزینش صحیح منطبق نبوده و نیست. گزینش نوعی دیدن است. دیدنی که به حق مرتبط می‌شود. یکی از جان‌مایه‌های حقوق بشر حرمت گذاشتن به حق است. گزینش و پذیرش نوعی پرنسیب نیز محسوب می‌شود. پذیرش ناراست، گاه حرمت را لکه‌دار می‌کند. آدمی گاه با «نه» گفتن‌هایش معنا می‌یابد. دو پرسش من بی‌آن‌که مرادم نیت‌خوانی باشد، متوجه پذیرش آقای بودستروم است. پیش‌نهاد دندان‌گیرِ مالی که «نه» گفتن را دشوار می‌کند؟ یا امید به پیروزی و بردن پرونده و کسبِ حیثیتِ کاری؟ پیش از هرکس باید بر ایشان دانسته باشد که با توجه به حکم اولیه و مستندات دادگاه بدوی برنده‌ی این پرونده حمید نوری و ایشان نخواهند بود. با «نه» گفتن و عدم پذیرش پیش‌نهاد نوری با توجه به امکانات مالی‌ی حکومت اسلامی، حمید نوری بدون وکیل نمی‌ماند و حقی از او زائل نمی‌شد. دلایل برای پذیرش پرونده‌ای که امکان پیروزی ندارد یا بسیار کم است تنها می‌تواند مرتبط با دست‌مزد آقای بودستروم باشد. آن‌هم در کشاکش و نبردِ وجدان و وظیفه.
آقای بودستروم معنای این سخن شما در دفاع از نوری در دادگاه که «صدور حکم ابد برای نوری موجب تقویت احتمال اجرای حکم اعدام برای سوئدی‌ها در ایران است» چیست؟ این منطق جز تن دادن به باج‌گیری‌ی یک نظام به‌ذات سرکوبگر و قربانی کردن استقلال قضایی‌ی دولت سوئد است که شما وزیر دادگستری‌اش بوده‌اید؟! در جایی هم‌کار شما خطاب به دادستان‌ها می‌گوید و می‌پرسد که چرا برای کشف حقیقت به مکان وقوع نرفته‌اند. شوخی می‌فرمایید؟
 از دیگر نکات سخت شگرف نوع دفاع و استدلا‌ل‌های آقای بودستروم و هم‌کارشان در دفاع از نوری بود. ایشان در بخشی از دفاعیات خود در مورد خمینی از او به‌عوان ره‌بری یاد کردند که نمی‌خواسته زندانیان را اعدام کند و هیئت منسوب از جانب او «کمیته‌ی عفو» بوده نه «هیئت مرگ». زندانیان پیش‌تر به اعدام محکوم شده بودند و می‌خواستند آن‌ها را عفو کنند، اما آن‌ها ناصادقانه برخورد کردند و اعدام شدند. هیئت مرگ که آقای بودستروم آن‌را کمیسیون عفو می‌خوانند می‌خواسته شانس دوباره‌ای برای زنده‌ ماندن به محکومین اعدامی بدهد، اما آن‌ها ناصادق بودند.
آقای بودستروم! نمی‌توان در دفاع از حمید نوری، با زبان کارورزان امنیتی‌ی نظام سخن گفت و نام آن‌ را برقراری‌ی عدالت خواند! شما کسی را مهرورز می‌خوانید که شناس‌نامه‌ی قتل و جنایت در تاریخ ایران است و دیگر حتا تکرار نام‌اش توهین به جهان مدرن تلقی می‌شود: روح‌الله خمینی.
آقای بودستروم فارغ از نتیجه‌ی نهایی‌ی دادگاه استیناف، ناراستی‌ی این منطق و بیان آن جدا از نمک‌ پاشیدن بر زخم خانواده‌های به‌قتل‌رسیده‌گان تنها شما را بده‌کار تاریخ خواهد کرد.
 از جایگاه شریف شهادت و به‌عنوان یک جان‌به‌در‌برده شهادت می‌دهم همه‌ی دوستان من که با فرمان خمینی که با نگاه شما مهرورز بوده، حلقه‌های دار نصیب بردند زندانیان حکم‌گرفته‌ی بی‌دادگاه‌های حکومت اسلامی بودند که از قضا به احکام صادره معترض بودند. بی‌شمارانی که به‌جهت ذات نظام اسلامی از حق داشتن وکیل و دادرسی‌ی عادلانه محروم بودند.
آقای بودستروم! شما شریف‌ترین فرزندان ایران را ناصادقانی می‌خوانید که در راستی‌آزمایی مقابل کمیته‌ی عفو (هیئت مرگ) چون شرایط عفو نداشتند سر از گورستان در آوردند و در گم‌گورها آرمیدند. آقای بودستروم در این یک‌سان‌گویی و هم‌کلامی‌ی شما با کارورزان امنیتی‌ی حکومت اسلامی می‌توان هر زندانی را در هر موقعیتی به‌ قتل رساند و گفت ناصادق بود و شرایط عفو نداشت!
آقای بودستروم! شما در بخشی از دفاع‌تان راه‌روی مرگ زندان گوهردشت را راه‌رویی خواندید به‌سان هر راه‌رو در هر زندانی که مکان‌هایی را به هم متصل می‌کند. بعد با نام بردن از کشورهایی چون چین و تایلند و … گفتید در آن زندان‌ها نیز راه‌رو وجود دارد. شما تاریخ یک جنایتِ بزرگ و مکان آن‌‌را به درس جغرافیا تنزل می‌دهید.
آقای بودستروم! با این منطقِ دفاعی‌ی شما آشویتس نیز به یک مکان بدل می‌شود. مکانی که یکی از سوخت‌گاه‌های انسانی است و سالانه میلیون‌ها نفر از سراسر جهان به دیدارش می‌روند تا زخم وجدان ترمیم کنند. نمی‌توان آشویتس را با کوره‌های سوخت که در هر گورستانی وجود دارد و بر مبنای وصیت، مرده‌گان را در آن می‌سوزانند، یک‌سان گرفت. آشویتس و راه‌روی مرگ زندان گوهردشت صدای درد مشترک انسان است.
بحث بر سر راه‌رو بودن یا نبودن و این‌که هر زندان دارای راه‌رویی است نبوده و نیست. آن راه‌رو ترجمان بخشی از تاریخ یک جنایتِ بزرگ است. بهره‌وری‌ی قدرتمندانی است که در آن تابستان و راه‌رو، مرگ قسمت کردند. آن کسانی که از آن راه‌رو عبور کردند تداعی‌ی نام‌هایی هستند که نباید فراموش شوند؛ مفهوم نام نمادین مانا شدن.
آشویتس و راه‌روی مرگ زندان گوهردشت که حمید نوری یک ‌ماه در آن مرگ می‌فروخت و مکان‌ّ‌هایی از این دست، تقابل یاد است با فراموشی! آقای بودستروم!  به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است.

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]