«تلخ چون قرابهی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو میگذرد»
مهدی اصلانی
در سیوچهارمین جلسهی دادگاه حمید نوری، عصمت طالبی که مرگفروشان همسرش مجید سیمیاری و برادرش عادل طالبی از او ربودند و نیز مختار شلالوند پارهی جداماندهی حمزه، دردروایتهایشان را به شهادت نشستند. از پائیز و حکایت تحویل ساکها گفتند.
مختار بههنگام شهادت بهناگاه ساک برجایماندهی برادر که راهی طولانی از سرزمین نخل و اندیمشکِ گرم تا سرزمین یخیی سوئد طی کرده به نمایش گذاشت.
مشدولت با دستانی لرزان از گریه در سیاهسالِ ۶۰ پیالهای آب پشتِ مختار و حمزه ریخت تا برگردند.
دستشان به مختار نرسید. حمزه اما اسیر شد و اسیرکش.
پس از قتل حمزه، دایه دولت میرود تا سراغ رعنایش بگیرد. از تمام حمزه تنها ساکی تحویلش میدهند.
در پائیز ۶۷ پس از کشتار و چند ماه قطع ملاقات به خانوادهها گفته میشود برای خبر گرفتن به کمیتههای چندگانه مراجعه کنند.
اولین نام خوانده میشود. لحظاتی بعد پدر و مادری قامت خمکرده با ساکی سبزرنگ با آسفالتِ کفِ خیابان یکی میشود.
حکایت تحویل ساکها روایت سکتههای ناقص پدران و قامت راست نکردن مادران است.
در آن پائیز محبوبکش، شماری از خانوادهها بیش از یک ساک نصیب بردند. ریاحیها، بهکیشها، رضاییجهرمیها و …
همهی سهم مختار و دایهدولت و فروغ ساکی شد سبزرنگ، که با خط بد رویش نوشته شده: حمزه شلالوند.
این ساک درازسالی پنهان از همه در صندوقچهی اسرار دایه میماند و چونان مردمک دور از چشم دیگران نگاهش میدارد.
زانپس که دایهدولت به امانت خاک میسپارند، سرِ ساک هویدا و در دادگاه حمید نوری بهعنوان یکی از اسناد جنایت بهنمایش گذاشته شد.
ساک حمزه بغض تمام پائیزهای نیامده است.
و هنوز چه رطبها به گریه باید به امانت کارون بسپاریم!
پلِ بالارودِ اندیمشک تا همیشهی هنوز لبریز هقهق فروغ و مختار است.
و سنگچین اجاق دایهدولت تا طلوع دادخواهی سرخ است.
منبع:پژواک ایران