PEZHVAKEIRAN.COM ۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم
 

۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم
مهدی اصلانی

این روزها شماری از دوستان مدام از انقلاب دزدیده‌شده و مصادره‌شده و منحرف‌‌شده می‌گویند! شماری نیز بچه را به نام‌اش صدا نمی‌زنند. «قیام بهمن» یا «انقلاب بهمن» معادل‌های خفیف‌شده‌ای هستند برای «انقلاب اسلامی» گویی اختلاف تنها بر سر ماه دنیا آمدن این موجود گورزاد است. 
این معنا و مفاهیم برای من دیگر حتا زهرخند به لب نمی‌آورد. کی از کی دزدید؟ چی رو دزدید؟ «آقا» قرار نبود بدزدد! ما قرار بود بدزدیم نشد. زورمان نرسید. جیب «آقا» چندان دراز بود و فراخ که رسیدن بدان ناممکن. تازه اگر دست کسی به جیب «آقا» می‌رسید افعی‌ی اسلامی و خانه‌کرده در ته عبای «آقا» هلاکش می‌کرد. که کرد. «آقا» سیب را در نوفل‌لوشاتو با چاقوی شریعت قاچ کرد و پیش‌کش‌مان. ساکن بهشت نبودیم. أصلا بهشتی در کار نبود. غیاب دیگران چنان حضوری به وی بخشید که هیچ راهی به غیر از خود باقی نگذاشت. چپ و راست و ملی را به حبس انداختن و تنها دست روحانیت را باز گذاشتن یعنی همانی که شد.
فرجام انقلاب اسلامی یک فاجعه بود. فاجعه‌ای تمام‌عیار. فارغ از شکستِ سیاسی نحله‌های فکری از چپ و راست، برآمد انقلاب اسلامی را می‌توان و باید باخت مدرنیته و روشن‌فکری و یک‌ کلام فرهنگ ایران دانست. این‌ همه اما یعنی سپیدی‌ی نظام پیشین؟ تلاش می‌کنم در چهل‌و‌چهارساله‌گی‌ی «انقلاب اسلامی» به‌کوتاهی و البته به‌قدر بضاعت دانسته‌های امروزم تاریخ را برگ بزنم.                                                              
با فرجام انقلاب اسلامی جامعه‌ی ایران دوسرباخت شد. «آقا» خدعه کرد، درست! اما اشکال از ما و ره‌بران ما بود که نخواندیم و نمی‌دانستیم در انتظار چه هستیم. این‌هم درست!
کتاب ولایت فقیه‌اش را از زیر تشکچه‌اش و درخت سیب در نوفل‌لوشاتو بیرون کشید و آن‌را درس‌نامه‌ی انقلاب کرد. روح‌الله دست‌باز بود و دست‌باز عمل کرد. در نبود دیگران به بود بدل شد.
از سه جزء شعار بنیادین انقلاب اسلامی. استقلال، آزادی، جمهوری‌ی اسلامی. استقلال مبهم بود و هزارجور قابل تفسیر. آزادی شوخی از نوع بی‌‌مزه بود و تنها جزِء سوم مشخص بود. «جمهوری‌ی اسلامی»                               
آیا وقوعِ انقلاب اسلامی ناگزیر بود؟ در طولِ سالیانِ زندان و راهِ ‌دور و درازِ تبعید، بسیاری از روی­دادهای آن دوران را بارها با خود مرور کرده‌ام؛ در پیِ پاسخ به این پرسشِ همیشه­گی که آیا می‌شد در سالِ ۱۳۵۷ چیزی جز آن‌چه اتفاق افتاد روی دهد؟ آیا ۴۴ سال پیش مردمِ ایران می‌توانستند با پیش‌آمدی جز جمهوری‌ی اسلامی روبه‌رو شوند؟ من و هم‌نسلان من از جایی به‌ میانه‌ی آتش و دود پرت شدیم. شاید اگر اراده‌ی آن وجود داشت پیش‌تر می‌شد هنوز کاری کرد. باید و نباید گفتن در مورد آن رُخ‌داد حرف ارزان زدن است. آن روی‌دادِ ناگزیر خارج از اراده‌ی من و ما رُخ می‌داد. وقوع انقلاب اسلامی نه توطئه‌ی قدرت‌های غربی بود نه سفارش‌شده و فرموده‌ی کسی. آن وقوع تنها محصول شرایط روز بود.
نظامِ پادشاهی، با مسدود کردنِ راه‌ها، به حدی از نتوانستن رسیده بود و نخواستن تقویت کرده بود که راهی جز سرنگونی برای خود باقی نگذاشت. خمینی با تبحر و زیرکی، با ایجادِ موج و هدایتِ آن، بیش‌ترینه‌ی مخالفانِ نظامِ سلطنت را به سربازانِ خود بدل کرد. روحانیت شیعه با بهره‌برداری‌ی نسبی از آزادی‌‌ی سیاسی در کارِ سازمان‌دهی و امکاناتِ کلانِ مالی، در قالبِ خمس و زکات و سهمِ امام، از یک جمعیتِ دینی به یک حزبِ سیاسی تبدیل شده بود. خمینی و روحانیتِ هوادارش بعد از خیزش ارتجاعی‌ی  ۱۵ خرداد­ سالِ ۱۳۴۲ با بدن‌سازی روزِ واقعه را انتظار می‌کشیدند تا در فینالِ کشتی­ی باستانی‌ی قدرت حریفی سرطانی را از پای درآورند.
منا در دانشگاه!
سه سال پس از ۱۵ خرداد ۴۲ و خواباندن آن غائله، مسجد دانشگاه تهران، با توافق و تفاهم شخص اول مملکت ساخته شد. هدف آشتی‌ی سنت و مدرن بود. هم از این‌رو معماری‌ی مسجد تلفیقی است از سنت و مدرن. طراح عبدالعزیز فرمان‌فرمائیان است. دانش آموخته‌ی مدرسه‌ی معماری‌ی بوزار فرانسه.
در آخرین روزهای حیات حکومت پهلوی(۸ بهمن ۵۷) روحانیون در همین مسجد بست نشستند و خواهان بازگشت خمینی به ایران شدند. آیا نظامی که در اوج اصلاحات (لابد برای کنترل و نه جدا کردن مذهب) وسط دانشگاه منار و الله‌آکبر برپا می‌دارد و مسجد می‌سازد! فرش قرمز زیر پای روح‌الله خمینی پهن نمی‌کند؟ این که دیگر ربطی به چپ و راست و ملی ندارد. ولیعهد نظام پیشین رضا پهلوی نبود. روح‌الله خمینی بود. آن‌قدر دست روحانیت شیعه باز گذاشته شد که راه نفس همه را بست. اون مقدار که من تاریخ برگ زدم، هیچ‌یک از مشاوران شاه یه خط اعتراض نکرد که فرزند کوروش، جناب پادشاه! وسط دانشگاه جای برپاکردن منار نیست. این‌ها بعدتر از منار دار برپا خواهند داشت. اصلاً و ابداً کسی به‌فکر جداسازی‌ی دین نبود. مشاورها که تریلی‌ی هجده چرخ القاب‌شان را به‌زور می‌کشید! نگاه‌شان بر کنترل دین بود و نه جداسازی‌ی آن از عرصه‌ی اجتماعی. و البته شهامت اعتراض نیز نداشتند
و یادی هم آورده باشیم از تاریخ روشن‌فکر‌کشی‌ که این‌‌روزها به سال‌گشت آن رخ‌داد شرم‌آور و شوم نزدیک می‌شویم. ۷۷ سال پیش یک تاریخ‌پژوه بزرگ، احمد کسروی را با حمایت دربار و هم‌راهی‌ی نظام پادشاهی به‌قتل رساندند تا دین حفظ شود. گفته و نوشته بود دین اسلام با دوران سازگار نبوده و قرآن با علوم روز ناسازگار است و کلام خدا نیست. وی را متهم به قرآن‌سوزی کردند و همین مقدار برای قتل‌اش کفایت می‌کرد. نخست نواب صفوی و محمد خورشیدی در خیابان حشمت‌الدوله از پشتِ سر به وی شلیک می‌کنند. هنوز جان در بدن دارد که پاسبانی از راه می‌رسد. نواب می‌خواهد تمام‌کش‌اش کند. چندین ضربه‌ با چاقو بر گردن کسروی فرود می‌آورد. در آن ایام دربار به دنبال حفظ رابطه‌ی حسنه با مراجع مذهبی است. کسروی را به اتهام توهین به مقدسات و اسلام به دادگاه احضار می‌کنند. زمان و مکان دادگاه بر فداییان اسلام دانسته است؛ ۲۰ اسفند سال ۱۳۲۴. اطلاعاتِ مخفی توسط بازپرس دادگستری‌ی شاهنشاهی به فداییان داده شد. کسانی پیش‌تر برای عملیات انتخاب شده‌اند. دقایقی پس از ورود کسروی به صحن دادگاه و در مقابل چشمان بازپرس! برادران امانی (سید حسین و سید علی) و مظفری با چاقو و اسلحه‌ی گرم کسروی و منشی‌ی وفادرش حدادپور را مثله کرده و الله‌اکبر گویان صحن دادگستری‌ی نظام پادشاهی را بی‌هیچ ممانعتی ترک می‌کنند. ضاربان کوتاه ‌زمانی پس از عملیات با دخالت آیات عظام آزاد و از مشارکت در قتل تبرئه می‌شوند. هم‌اکنون قاتل‌ها هریک در تهران اتوبان و خیابانی به‌نام دارند. قتل کسروی شرمی‌است جبران‌ناپذیر بر گُرده‌ی نظامی که بدن خمینی را در کنار تشک باستانی‌ی قدرت چرب کرد.
نیت‌ام حرفِ‌آسان زدن نیست. قصدِ آن ندارم تا با دانسته‌های امروزم از خودم و دیگران مُچ‌گیری کنم. گرایشِ مسلطِ جامعه‌ی آن روز نفهمید که «فرجامِ» آن انقلاب، جهنمی به نامِ جمهوری‌ی اسلامی خواهد شد. این‌که گفته ‌شود باید می‌‌رفتیم دنبال بختیار تنها دیرهنگامی‌ی سخن است. پذیرش نخست‌وزیری از جانب زندّه‌‌یاد شاپور بختیار، شرکت در بازی‌ی «رولت روسی» بود. آن‌هنگام بولدوزور شیعه و خمینی در سراشیبی بود و له می‌کرد. دست به‌ پایان رسیده بود و «آقا» بازی را برده بود.                        
بخشِ عمده‌ی روشن‌فکری‌ی جامعه درازبه‌دراز رو به قبله شدند. باید گفت و با صدای بلند هم گفت. جامعه و روشن‌فکری‌ی ایران غافل از آن‌ بود که وقتی ره‌بر را بر می‌گزیند به گونه‌ای شگرف اندیشه‌های وی را تکثیر و باطنی کرده و با شعار «الله اکبر. خمینی ره‌بر» هم‌صدایی. بخش بزرگِ روشن‌فکری‌ی ایران در برآمد انقلاب ایران بر خواسته‌ها‌یش لباس نپوشاند بلکه عریان و قوزکرده با صدای غالب هم‌آوایی کرد. محدود و معدود صداها نیز در کرگوشی‌ی دوران به گوش نرسید و تبدیل به صدا نشد. اما این‌همه از جغرافیای جهنم گفتن تعریف بهشت نیست.                                                                                             
أخرین پادشاه در پایانه‌ی عمر و حیات سلطنت‌اش آشفته‌‌حال بود! بود! شاه فیلم بازی نمی‌کرد و سیاه‌بازی در نمی‌آورد. باور و یقین‌اش بود. هنگام سفر به مشهد پشت‌اش آب می‌ریختند وروحانیت مزدبگیر و کنترل‌شده‌اش بوسه بر دستانش می‌زدند و از زیر قرآن رد می‌شد. به غبارروبی‌ی امام هشتم شیعیان می‌رفت؛ دستان‌اش بر ضریح گره کرده و زار می‌زد. تا ته نفس و روز خروج‌اش سرسپرده‌ی مذهب ماند و به‌‌جای جداسازی‌ رفت پای کنترل روحانیت؛ و اتکا به سیاست چماق و هویج. سرگشته بود. میان سنت و مدرنیته! سفره‌ قلمکار اصفهان و آشپزخانه‌ی اوپن.                                                                   
روان‌پاره‌گی‌ی ایرانیان و نگاهِ گرایشِ مسلطِ روزِ جامعه‌ی ایرانی به مذهب همین‌قدر ساده بود! شاه ایران نیز جدا از این قاعده نبود. کمربسته‌ی امام رضا بود! به‌تقریب نام همه‌ی پسران خاندان پهلوی یا با رضا آغاز می‌شود و یا بدان ختم. رضا‌شاه، محمدرضاشاه، رضا پهلوی و رضا به رضا!   
هم از روز نخست برای مقابله با کمربند سرخ به کمربند سبز دخیل بست. آن‌قدر کمربند سبز محکم کرد که راه نفس‌اش بست و حلق‌آویزِ آن شد.                                                   

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]