پرویز داورپناه ‏ کتاب دیگری از شیرین سمیعی به نام شاهنشاه ‏
پرویز داورپناه

اولین کتاب شیرین سمیعی به زبان فرانسه در سال ۲۰۰۵ توسط انتشارات L'HArmattan در پاریس به نام «در حکومت شاه» منتشر شد. کتاب «شاهنشاه» برگردان کتاب «در حکومت شاه» است که توسط شرکت کتاب در لس آنجلس منتشر شده است. ترجمه از متن فرانسه به فارسی توسط نویسنده ی کتاب صورت گرفته است.

این کتاب به فرانسه و برای کسانی ست که فارسی نمی خوانند و از نویسنده می پرسیدند چرا انقلاب، آن هم یک انقلاب اسلامی در اواخر قرن بیستم ؟! و او هم این کتاب را نوشت به ویژه برای نسل جوانی که در خارج از کشور پرورش یافته اند.

فرانسویانی که این کتاب را خواندند، و دوستان محقق و دانشگاهی اش آن را پسندیدند و حتی یکی از پرفسورهای هاروارد مترجمی یافت و این کتاب به انگلیسی هم توسط آمازون منتشر شد.

اما گروهی از هموطنان و دوستان سخت بر او تاختند که تو حق نداشتی چنین کتابی بنویسی و با این کتابت انقلاب را توجیه کرده ای!! پاره ای هم می گفتند بی جهت به شاه تاخته ای و پاره ای دیگر، تو آن طور که باید خدمتش نرسیدی!

و مؤلف نه قصد تاختن داشت و نه قصد تعریف از کسی، او کوشید هر آنچه را که خود ناظرش بود و دید و شنید و محیطی را که در آن پرورش یافت و کار کرد، شرح دهد. و احساس خودش را از این دیده ها و شنیده ها بر روی کاغذ آورد.

کتاب «شاهنشاه» یکی از آثار بی نظیر شیرین سمیعی  در حکومت شاه است. اهمیت کتاب به ویژه در آنست که نویسنده از مشاهدات و شنیده های خود در دوران سلطنت محمد رضا شاه می گوید.

در سر آغاز کتاب «شاهنشاه» می خوانیم:

«من هیچ گاه سعادت آن نیافتم که به نزدیک شاه ایران شوم و به خلوتش راه یابم. همیشه دل به  دیدارش از دور خوش کرده بودم و او را در جمع و در میان جمعیت می دیدم... برای بازبینی دوران پادشاهی اش، با بسیاری از دولتمردان زمان او به گفت و گو نشسته ام. نوشته هایش را خوانده و بیشترین کتاب هائی هم که دیگران در باره ی حکومت و سلطنتش نوشته اند، مرور کرده ام. اما مایلم خود نیز در باره ی پادشاهی که سالیان دراز به زیر سایه اش زیسته  و به خواست سرنوشت به من تحمیل شده بود، بگویم. او که بود؟ آیا آگاهانه نقشی بازی می کرد یا خود حقیقتاً به آن چه که می گفت و می کرد باور داشت و جداً می اندیشید سایه ی خدا بر روی زمین است و جانشین کورش بزرگ؟...

برای پاسخ به این پرسش ها باید مروری بر سلطنت شاه شاهان کنم، تحول دوران حکومتش را از دیدگاه خود بسنجم و آثارش را بر خود ببینم.»  

در پایان سرآغاز می خوانیم:

«و اما همین سروران آن چنان بر من اثر نهادند و نحوه ی حکومت شان به گونه ای مرا در خود پیچید، که تنها امروز، پس از سال ها زندگانی در خارج از ایران، توانستم از قشر سنگین فشارشان بیرون آیم و بندهای سانسوری را که برای محافظتم به دور خود تنیده بودم، پاره کنم و از آزادی به دست آورده ام بهره جویم تا هر آن چه را که بر دل دارم، بی محابا بر زبان آورم و از آن چه در دوران گذشت و من دورادور ناظرش بودم، سخن گویم.

افسوس که شاه خود امروز نیست تا این نوشته را بخواند و اندیشه فردی از بندگانش را دریابد و بداند که برای حاکم، توده ی خاموش، خطرناک ترین است و حکومت بر مردم دهان بسته، برای هر شاهی، فاجعه آفرین. چرا که اندیشه و افکار توده در پس سکوتش نهان می شود و از چگونگی انتقامش بی خبر می مانند. توده منطق خود را دارد و در پی اندیشه های خود است. در سکوت محکوم می کند و در اولین فرصت انتقامش را می ستاند.»

این کتاب شامل یازده فصل است که فصل اول آن مربوط به مشاهدات نویسنده از ایام کودکی و جدایی ملکه فوزیه از شاه تا ازدواج مجدد شاه با ملکه ثریا است. در این فصل نویسنده از شنیده و دیده های خود از جنگ جهانی دوم، زندگی در جوار قشون بیگانه، تسخیر آذربایجان، پایان جنگ و بالاخره سوء قصد به شاه سخن می گوید.

خاطرات شیرین سمیعی با جنگ دوم جهانی آغاز می شود. او در تابستان سال ۱۹۴۱، با مادر و مادر بزرگش به مشهد سفر کرده بود.  وی می نویسد:

«همه جا امن و امان بود تا روزی که ناگهان در شهر خبر پیچید که روس ها در خراسانند و رو به سوی مشهد می آیند. مردم خبر پیشرفت مهاجمین را از روستائی به روستای دگر و از شهری به شهر دیگر می شنیدند و همه وحشت زده بودند و از سرعت حرکت شان در شگفت. سربازان ارتش سرخ، آن چنان که می شنیدی، وحشیانی بودند در کسوت آدم که بی دریغ هر آن چه را که بر سر راه شان می یافتند، نابود می کردند و می سوزاندند، به تاراج می بردند و رحم به پیر و جوان و بزرگ و کوچک نمی کردند.»

فصل دوم کتاب پیرامون مشاهدات و خاطرات نویسنده از ملی شدن صنعت نفت، نبرد ضد استعمار در ایران، فروش و تحریم نفت، تحریم نفت و محاصره ی اقتصادی، فداییان اسلام و بالاخره کودتای سیا می باشد.

نویسنده در این فصل می نویسد:

«مصدق بیشتر به خاطر بی طرفی، دوستی و شرافتش مورد علاقه  و اعتماد مردم ایران بود. در طول زندگانی و در تمام مدتی که مصدر کار بود، هیچ گونه فساد و اتهام مالی دامنگیر او و همکارانش نشد. به خاطر مضیقه ی مالی در کشور، در دوران حکومتش، حقوقی از خزانه ی دولت نگرفت و به هنگام سفرهایش نیز بهای بلیت هواپیمایش را از جیب خود پرداخت و ملت نیز تحت تاًثیر چنین منش و کنشی قرار گرفت. ثروتمندش می پنداشتند و می دیدند که از جان و مال برای پیش برد هدف هایش دریغ ندارد. در دو سالی که بر سر کار بود، در آمدش کفاف هزینه اش را نمی داد و ناچار مقداری وام گرفت. پس از کودتای سیا و برکناری از مقامش، مقداری از دارایی اش را فروخت که بتواند وامش را بپردازد. در تمام طول زندگانی خود نشان داد که تنها به فکر منافع ملت است و از بذل جان و مال در راه آرمانش دریغ ندارد.از این جهت در مشرق زمینی که بیش ترین دولت مردانش روح و روان شان را در ازای ثروت و مکنت به شیاطین اجنبی می فروختند و شاهان اش رشوه می گرفتند، او اسطوره ای شد.» 

فصل سوم کتاب مربوط است به پس از کودتا، گشایش دروازه های غرب، دادگاه مصدق، اقامت نویسنده ی کتاب در خارج کشور برای تحصیل، حرکت دانشجویی در خارج از کشور، احزاب سیاسی، دولت امینی، انقلاب سفید و شورش ملایان.

شیرین سمیعی در این فصل در باره ی دادگاه مصدق چنین می نویسد:

«پس از برکناری مصدق، دولت کودتا مرتکب خطای بزرگی شد و او را در دادگاه نظامی محاکمه کرد. محاکمه اش، مصدق را به اوج محبوبیت خود رساند. او به مشروعیت دادگاه اعتراض کرد و وکیل مدافعی را که برایش تعیین کرده بودند، نپذیرفت و خود به شیوه ی تحسین آمیزی به دفاع از خود برخاست. در تمام طول محاکمه تکرار می کرد که تنها گناهش ملی کردن صنعت نفت ایران بود و بس. دادگاه، رئیس دادگاه، دادستان و قضات را به بازی گرفت و شاه را سرافکنده ساخت.»

نویسنده در فصل چهارم به سوی تغییرات و دگرگونی ها، دومین سوءقصد به شاه، مخالفان حکومت شاه، نزدیکی دو گرایش مذهبی و غیر مذهبی و تحولات ناشی از انقلاب شاه و شکست اصلاحات او اشاره دارد.

او در این فصل می نویسد: «اصلاحات شاه ایراد و اشکالی نداشت و با برنامه ریزی درستی به ثمر می رسید. مسئله این بود که نه دولت و نه شاه، هیچ کدام شان شایستگی به توفیق رساندن چنین برنامه یی را نداشتند. بسیار سطحی عمل می کردند. و به عمق اصلاحات نرسیدند. دولت نتوانست پیش بینی های لازم را بکند و شاه در انقلابش شکست خورد. کارشناسان دلایل شکست برنامه های اصلاحات شاه را به تفصیل آورده اند و بنا بر گفته ی آنان، اصلاحات به صورتی بی نظم و نامعقولانه انجام گرفت.»

در فصل پنجم، نویسنده در بازگشت به ایران، به نخست وزیری امیرعباس هویدا، جشن تاجگذاری، به سوی تمدن بزرگ و تحول آموزش و پرورش پرداخته است.

در این بخش نویسنده با قلمی شیوا به مسائل اجتماعی اشاره می کند که بسیار خواندنی است.

در بخشی می نویسد: «در مشرق زمین فقیر، کس در ملاء عام ــ مادامی که نمی توانست سهمی از طعامش را به دیگری دهد ــ خوراک نمی خورد. مبادا که اشتهای گرسنه ای تحریک شود. خود نمائی و به رخ کشیدن مال و منال از گناهان بود، در حالی که در تهران، تمام این رسم و رسوم از میان رفته، و به چشم نوکیسه گان، تعبیر به عقب ماندگی می شد. با وجود فقر در جامعه، کم تر کس پایبند به این آداب بود. مردم با اتومبیل هایشان، مقابل اغذیه فروشی ها توقف می کردند و ساندویچ می خوردند، یا در کافه هایی که به تقلید از خارج، کنار خیابان میز چیده بودند، نشسته و بدون کوچک ترین شرمی، در برابر چشمان حسرت زده ی گدایان طعام می خوردند. لابد شاد بودند از این که متجدد شده اند و در قرون وسطی بسر نمی برند.!»

نویسنده در فصل ششم کتاب به مقاومت منفی، اهمیت بازار در جامعه ی ایرانی، جشن های شاهنشاهی، علمای شیعه، جنبش ملایان، کار در سازمان زنان ایران و ریاست عالیه سازمان زنان ایران پرداخته است.

پیرامون جشن های شاهنشاهی در کتاب می خوانیم:

«تاریخ جشن ها نزدیک می شد و بر رقم هزینه ها می افزود. حتی کارمندان دولت نیز به تناسب، مجبور به پرداخت مبلغی از حقوق ماهانه ی خود شدند... فیلم جشن ها بسیار زیبا تهیه شد اما چند روزی بیشتر بر پرده ی سینما نماند و مردم رغبتی به تماشایش نشان ندادند. هنگامی که شاه آن را دید با شگفتی از تهیه کننده اش پرسید: من مردمی در این فیلم نمی بینم. چرا آن ها را نشان ندادید؟ تهیه کننده هم در پاسخش گفته بود: اعلیحضرت من بی تقصیرم، باید از آقای نصیری پرسید که آدم ها به کجا رفته بودند، چرا که من آدمی ندیدم که نشانش دهم.! جشن ها بدون حضور ملت آغاز شد و پایان گرفت.»

شیرین سمیعی در بخش کار در سازمان زنان ایران می نویسد:

«پس از چندی که فرصت یافتی در داخل ایران سفر کنی، در همه جا متوجه تفاوت آداب و رسوم مردم بودی؛ فرق بین مردم شهرستان ها با پایتخت و شهر و روستا و مناطق مختلف با یکدیگر، چشم گیر بود. این تفاوت اندیشه و کُنش، نمایان گر همان دو دنیای جدا از هم بود؛ در یک سو اجتماعی امروزی با بی نظمی خاص مشرق زمین قرار داشت و در سوی دیگر، یک جامعه ی سنتی دست نخورده.»    

فصل هفتم و هشتم کتاب اختصاص دارد به سبب نارضایی ها ــ مسکن، به سوی انقلاب، خرید اسلحه، فساد و رشوه، موج دستگیری های ناروا، توطئه های ساواک، تک حزبی در ایران، انتخابات رستاخیز، در کاخ شاه و جنایت بی کیفر.

نویسنده در باره ی فساد و رشوه می نویسد: «ایرانیان، به حق یا به ناحق، چنین می پنداشتند که حکومت و عمالش فاسدند و این طرز تفکر، فضای کشور را مسموم ساخته بود. بازار شایعات داغ بود. اسامی افرادی که رشوه می گرفتند و زد و بند می کردند بر زبان ها می گشت، بیشترین شان وابسته به دربار بودند. شایع بود که قراردادهای مهم با توافق دربار به درباریان و نزدیکان شان واگذار می شود. پای خانواده ی سلطنت نیز به میان کشیده شده بود و اسامی تمام برادران و خواهران شاه و خواهرزاده اش به ویژه، همواره به گوش می خورد. شایع بود که سهمی در امضای قراردادها با کشورهای بیگانه دارند و از آنها حق و حساب می گیرند. از تبعیض در داخل کشور هم فراوان می گفتند که چگونه کنترات های مهم را به دایی و پسر عموی شهبانو ــ گاه بدون مناقصه ــ واگذار می کردند و آن دو، جه سان در اندک مدت، ثروت فراوانی اندوخته بودند... شهبانوکه با یک دو سال آموزش در مدرسه ی معماری پاریس، متخصص ابنیه در کشور محسوب می شد، بر این رشته نظارت داشت و با آرزوهای دور و درازش، آماده ی یاری رسانی به دنیا بود. در رسانه هاخوانده می شد که داوطلب ترمیم ساختمان های تاریخی و نجات شهرهای کهن در جهان است. که البته این نیت خیر او با پول نفت ایران انجام پذیر بود، بدون آن که هیچ زمان از خاطر خطیرش بگذرد که با ایرانیان نیز در این باب صلاح و مصلحت کند. از سوی دیگر، سخت شایع بود که خواهر زاده ی شاه، عتیقه و اشیاء نادر را برای فروش، به خارج از کشور ارسال می دارد. و یکی از خواهران شاه هم پس از آن که همان کاخش را دو سه بار به دولت فروخت، برای کسب اندوخته ی بیشتری، تعداد زیادی از باغ های پرتقال و لیمو را در رامسر از بین برد که خانه سازی کند. شاید بهتر بود که شهبانو در عوض نجات ونیز، از تاراج اشیاء نفیس کهن ایرانی جلوگیری می کرد و مناظر زیبای ایران را از شّر خواهر شوهر طماعش محفوظ می داشت. شاه نیز ناظر این اعمال بود و هیچ نمی گفت و ملت هم خاموش تماشا می کرد. چنین به نظر می رسید که خاندان سلطنت کوچک ترین حرمتی برای کشور و ملتش ندارد.»

در فصل نهم  و دهم کتاب سخن از نسیم امید، تغییر دولت، دومین تغییر دولت، جمعه سیاه، پس از جمعه سیاه، اقامت در آمریکا، حقوق زنان و سومین تغییر دولت ــ دولت نظامی رفته است.

شیرین سمیعی می نویسد: «پس از غیبتی طولانی، شاه برای مصاحبه با خبرنگاران ایرانی، بر پرده ی تلویزیون ظاهر شد. چنین به نظر می رسید که اعتماد به نفسش را از دست داده است. دیگر داد سخن نمی داد. پر و بال ریخته بود و به سئوال هایی که پیش ار آن، کس شهامت پرسیدنش را نداشت، با ملایمت پاسخ می داد. صحنه، شگفت آور بود و شباهتی به هنگامی که با اطمینان در باره ی افزایش بهای نفت سخن می گفت و در برابر خبرنگاران خارجی از آن دفاع می کرد، یا زمانی که به سران دولت ها، توسط گزارش گران، درس عبرت می داد، نداشت. بی گمان، این شاه، آن شاه نبود، محسوس بود که شخصیتش دگرگون شده است. چرا؟ هنوز که همه چیز دست نخورده بر جای مانده بود و او هم چنان از حمایت ارتش و پلیس اش برخوردار. پس سبب این دگرگونی احوالش چه بود.؟»

در فصل یازدهم کتاب، نویسنده پیرامون آیت الله خمینی در پاریس، گروه های مقاوم و مخالف در پاریس، آخرین تغییر دولت، پایان حکومت شاه و در راه تبعید سخن می گوید.

شیرین سمیعی در پایان کتاب می نویسد: «برای اولین بار از خود می پرسیدی چرا شاه، این سان منفور بود؟ و چرا تنها او؟ محمد رضا شاه، شاهنشاه ایران بود و تصویر ملتش را منعکس می کرد. نیاز به پدر مقتدری داشتند، او نیز پدر تاجدارشان بود. نیاز به بتی داشتند که پرستشش کنند، او هم به صورت آن بت درآمد و ایستاد تا ستایشش کنند. پس چرا تنها شاه را مقصر بدانیم؟ او هم آدمی بود با تمام ضعف ها و ناتوانی های یک انسان، پیش از آن که سایه ی خدا بر زمین باشد، سایه ی ملتی بود در کشورش. فرزانه ای گفت: ملت ها همواره سزاوار فرمانروایانی هستند که بر آن ها فرمان می رانند. به پایان زندگی شاه رسیده بودی و دانستنی های تو نیز به دور او، پایان یافته بود. احساسی برایش نداشتی که به شرحش پردازی، یاد او در تو نیز چو شمعی خاموش شد و اثری بر جای ننهاد، نه کینه ای و نه رقتی. دیگر به خودکامگی و زبونی اش نمی اندیشیدی. شاه از دنیای تو هم نقش بربست و رفت. پایان داستان پادشاهی او بود و زندگی تو در دوران حکومتش. آیا روزی قصه ی این پادشاه را برای کودکان نقل خواهند کرد: «یکی بود، یکی نبود، پادشاهی بود که بر کشور پهناوری سلطنت می کرد. برومند بود و ثروتمند و برای سعادتش کمبودی نداشت، اما...»

نه، چرا که داستان غم انگیزی است و به کار کودکان نمی آید. خودشان روزی در دبستان یا دبیرستان، شرح حال او و پادشاهی اش را در کتاب تاریخ خواهند خواند و نامش را چو آخرین شاه ایران به یاد خواهند سپرد.»  

دکتر پرویز داورپناه

آذرماه ۱۳۹۵ برابر دسامبر ۲۰۱۶      

ــــــــــــــــــــــــــــ

معرفی کوتاه نویسنده و ناشر کتاب:

ــ شیرین سمیعی دبیرستان را در ایران و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته علوم سیاسی در شهر لوزان به پایان رساند. تا آغاز انقلاب در ایران بسر می برد و در سازمان زنان ایران کار می کرد. آخرین سمتش رئیس تحقیقات و امور بین المللی در آن سازمان بود. 

سایر کتاب های شیرین سمیعی که به زبان فارسی ست، عبارتند از: در خلوت مصدق، درخت زیتون، گربه ایران، نیلوفر، بی بی و طوطی و مسافر جلد یکم، جلد دوم مسافر هم در ماه دسامبر منتشر خواهد شد. تمام کتابهای فارسی سوای جلد یکم مسافر از انتشارات شرکت کتاب در لس آنجلس است. کتاب در حکومت شاه به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شده است و درخت زیتون به یونانی ترجمه و هنوز انتشار نیافته است. 

ــ نام کتاب: شاهنشاه، نویسنده: شیرین سمیعی، ترجمه از متن فرانسه «کتاب در حکومت شاه»: شیرین سمیعی، چاپ نخست: بهار ۱۳۸۷ هجری خورشیدی ــ ۲۰۰۸ میلادی، ناشر: شرکت کتاب، لوس آنجلس.

منبع:پژواک ایران


پرویز داورپناه

فهرست مطالب پرویز داورپناه در سایت پژواک ایران 

*به یاد آن مرد بزرگ، معرفی کتاب «با مصدق در خلوتش»  [2021 May] 
* پرویز داورپناه سخنی با تصاحب کنندگان «مهستان»   [2018 Sep] 
*داستان «هموندی» که رئیس شد!   [2018 Jun] 
*داستان «هموندی» که رئیس شد!   [2018 Jun] 
*چرا پوزش خواهی؟   [2017 Dec] 
*لجن پراکنی پیرامون قتل معصومه مصدق، نوه زنده یاد دکتر محمد مصدق   [2017 Nov] 
*دفتر هنر، ویژه ی محمد مصدق  [2017 Oct] 
*چه نباید کرد؟ انتقاد سازنده آری، تحقیر کوبنده نه !  [2017 Sep] 
*حراج «نشان مصدق» در آلمان ‏  [2017 Jun] 
*پرویز داورپناه ‏ کتاب دیگری از شیرین سمیعی به نام شاهنشاه ‏  [2016 Dec] 
*‏ معرفی تارنمای رسمی جبهه ملی ایران ــ تهران ‏  [2016 Oct] 
*مشرف شدن یک تجزیه طلب سکولار به خانه خدا ‏   [2016 Sep] 
* از رهبران کارگران و معلمان زندانی حمایت کنیم  [2016 May] 
*«انتخابات» آینده و دوزیست های سیاسی   [2015 Dec] 
*یادی از دکتر حسین فاطمی  [2015 Nov] 
*دست آورد فرانکفورت: قطع امید از سازمانها سیاسی؛ عاقبت کوه موش زایید  [2015 Jul] 
*در سوگ خسرو شاکری زند  [2015 Jul] 
*خسرو شاکری زند؛ در غم دوست شفیق  [2015 Jul] 
*سروده هایی از شاعران میهن دوستِ نامی برای پیرمحمّدِ احمدآبادی(مصدق)  [2015 Feb] 
*افشاء منبع خبر به نفع کیست؟   [2015 Jan] 
*کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ  [2014 Dec] 
*یادی از دکتر فاطمی که به دیکتاتور نه گفت و به مردم آری  [2014 Nov] 
*دراویش را تنها نگذاریم وضعیت نگران کننده دراویش گنابادی زندانی / ادامه ی اعتصاب غذا تا سرحد مرگ [2014 Oct] 
*اسماعیل نوری علا چه کسی را می خواهد فریب دهد  [2013 Sep] 
*دانسته ها و پرسش ها در کار سیزدهمین رئیس جمهوری اسلامی  [2013 Jul] 
*قیام ملی ۳۰ تیر، انگیزه های مذهبی و دینی نداشت  [2013 Jul] 
*نگذاریم خانه و مقبره دکتر مصدق در احمد آباد ویران شود  [2013 May] 
*اعتراض به زندانی شدن چهارمین فعال سیاسی ملی گرا  [2013 Apr] 
*مهندس هوتن دولتی را فوراً آزاد کنید  [2013 Apr] 
*سیاست موازنهً منفی مصدق، چرا وصیت او اجرا نشد؟  [2013 Mar] 
*دوستان و دشمنان کنفدراسیون جهانی   [2013 Jan] 
*دیپلماسی فیس‌بوک جانشین دیپلماسی پینگ پنگ می شود!  [2012 Dec] 
*داریوش و پروانه فروهر هرگز نخواهند مرد!  [2012 Nov] 
*از «حجاب اجباری» جهان پهلوان تختی تا یک ادعای واهی!  [2012 Nov] 
*جان بيماران ايرانی در خطر است  [2012 Oct] 
*سکوت معنی دار رفسنجانی در برابر حمله‌ تند روها  [2012 Sep] 
* نگاهی کوتاه بر نقش دکتر مصدق در تاریخ نهضت ملی ایران*  [2012 Sep] 
*همه ی کارگران زندانی را فوراً و بدون قيد وشرط آزاد کنید  [2012 Jun] 
*سروده هایی از شاعران میهن دوستِ نامی برای پیر محمّدِ احمدآبادی (مصدق)  [2012 May] 
*پیروزی تاریخی وعبرت انگیز یک زن مصمم در میانمار  [2012 Apr] 
*نرگس محمدی را آسوده بگذارید!  [2012 Mar] 
*یک نکته ی تاریخی  «زندان شهربانی [و ساواک] قتل گاه بسياري از صاحبان فکرهاي روشن و آزاد»* [2012 Mar] 
*"ای مصدق هزار مردی تو"*  [2012 Mar] 
*نوع برخورد دکتر مصدق با انتحابات  [2012 Feb] 
*عدالت خواهد آمد، درست در زمانی که همه امید را ازدست داده اند تقدیم به عزیزان نسرین ستوده، مهراوه، نیما، رضا خندان و مردم مظلوم ایران  [2012 Jan] 
*به یاد دکتر حسین فاطمی، مردی به استواری کوه «مخالفت با دکتر مصدق مخالفت با آزادی و حقانیت است. ضدیت با دکتر مصدق، ضدیت با ملل مظلوم و اسیر و غارت‌زده می‌باشد» دكتر حسين فاطمي [2011 Nov] 
*نگاهی به زندگی هنری مرضيه، چهره شهير و دوست‌داشتنی  [2011 Oct] 
*اشرف علیخانی، ستاره ی شبهای تار اوین را آزاد کنید   [2011 Jun] 
*ایران با فرزاد کمانگر است  [2011 May] 
*سال ۱۳۹۰، سال برکناری دیکتاتورهاست  در قبال جنایت های رژیم و اعدام ها و بازداشت های خودسرانه سکوت نکنیم [2011 Apr] 
*خطر توطئه اسب تروا هنوز بر طرف نشده است  [2011 Feb] 
*ملت ایران تاکنون چنین «دولتمردان» آدمکشی را بخود ندیده است  [2011 Jan] 
*یادی از حسین فاطمی یار وفادار مصدق  سخنان شاهد عینی چاقو زدن شعبان جعفری به دکتر فاطمی  [2010 Nov] 
*شباهت پیامدهای دو کودتا در ایران  [2010 Aug] 
*به سرگردانی و بلاتکلیفی محمد مصطفایی، وکیل محرومان ایرانی پایان دهید  [2010 Aug] 
*رهبری مصدق در قیام ملی سی تیر و کشتی بی سکان جنبش سبز  [2010 Jul] 
*مقام رفیع دکتر غلامحسین صدیقی در نهضت ملی ایران شهامت در لحظه هاي بي نظير تاريخ [2010 Jun] 
*جبهه ملی ایران و کتمان حقیقت  [2010 Apr] 
*فیس بوک قابل اعتماد نیست هشدار به رسانه ها و سازمانهای سیاسی که در فیس بوک صفحه باز کرده اند  [2010 Apr] 
*«ما را حتی امان گریه ندادند»  [2010 Mar] 
*دستگیری ریگی و ادامه دسیسه های مشکوک! سخنی کوتاه در نتایج اتکاء به بیگانگان و پیروی از طرح های شوم آنان  [2010 Feb] 
*تجاوز به حریم خانواده ها توسط مدعیان حکومت عدل علی   [2010 Feb] 
*نگرانی دو چندان از وضعیت دکتر حسین موسویان  [2010 Jan] 
*وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران در آستانهً سال نو میلادی   [2010 Jan] 
*تکرار قتل های زنجیره ای جدی است   [2009 Nov] 
*اعدام دکترحسین فاطمی  [2009 Nov] 
*کودتاچیان و رکن چهارم دموکراسی  [2009 Nov] 
*کمتر معلمی است که شرمنده ی خانواده اش نباشد   [2009 Oct] 
*دستگیری خانواده های زندانیان سیاسی   [2009 Oct] 
*حکومت وحشت خامنه ای و ايرانيان ذلت ناپذير   [2009 Sep] 
*صد رحمت به دیوان بلخ!  [2009 Sep] 
*روز پنجشنبه با شعار«جمهوری ایرانی» مردم از اصلاح طلبان عبور کردند  [2009 Aug] 
*درسهای قیام ملی سی تیر و قیام مردمی پس از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد  [2009 Jul] 
*تشکبل «دولت سایه» در جمهوری اسلامی مبارک!  [2009 Jun] 
*ائتلاف شخصیت های کاذب ایرانی و گروه «کنت تیمرمن» از لابیگران اسرائیل  [2009 May] 
*طبل توخالی اپوزیسیون يا نقدی بر معنی و واقعیت اپوزیسیون  [2009 May] 
*مصدق و کارگران ایران  [2009 May] 
*جشن اول ماه مه، مصدق و کارگران ایران  [2008 Apr] 
*کـُدام انتخابات آزاد با نظارت استصوابی شورای نگهبان؟!   [2007 Dec]