PEZHVAKEIRAN.COM پوپولیسم چپ ایرانی پدیده ای غریب!
 

پوپولیسم چپ ایرانی پدیده ای غریب!
محمد محمودی

پوپولیسم یکی از مفاهیم مهم و متداول سیاسی امروز شده است، اگرچه پدیده ای جدید نیست، خاصه که ریشۀ لغوی ایم مفهوم به واژۀ لاتین پوپولوس به معنای مردم است، بازمی گردد. پوپولیست نیز به افرادی اطلاق می شود که مدعی هستند که آنان از سوی مردم سخن می گویند و بدون ارائۀ هیچ تکیه گاه واقعی خود را نمایندۀ مردم می دانند و برای اهداف خود ابزار خود را با ترس و پیشداوری های معمول و انسانی می سازند و در ادعاهای خود برای مسائل بسیار پیچیده پاسخ های بسیار پیش پاافتاده و نازل ارائه می دهند. مخصوصاً در برابر پرسش های پیچیده و بغرنج پاسخ های سهل ارائه می دهند. پوپولیست ها جهان را به ما و آنها تقسیم می کنند و عملاً حاضر به قبول تکثر در جهان حیات نیستند، در حالی که نکات مشترک میان انسان ها نیز کم نیستند.

در میان برآوردهای متعدد همواره چنین تصور می شود، که پوپولیسم پدیده ای خاص نیروها و جریانات راست می باشد. این تصور کاملاً خطاست و در میان جریانات و نیروهای چپ پوپولیسم بسیار رایج و مسلط است. از نظر جامعه شناسی و کارشناسی علوم سیاسی مرزبندی میان پوپولیسم چپ و راست را نمی توان دقیقاً ترسیم کرد. در صورت کلی می توان گفت که پوپولیست های راست با "دیگران" و در واقع بیگانگان بطور عام  ضدیت دارند و از "غیرخودی ها" با تحقیر و تردید یاد می کنند. اما پوپولیست های چپ غالباً مدعی می شوند که بخشی و گروهی حاکمیت کلی بر جهان دارند و بر جهان حکومت می کنند، بدون آنکه قادر به ارائۀ دلیلی قابل قبول باشند و مدعی میشوند که دستگاهی اقتصادی و احتمالاً نامرئی بر دستگاه اقتصاد جهان مسلط می باشد.

جالب توجه است، که گروه ها و جریانات چپ خود از بسیاری از شاخص های پوپولیسم شدیداً برخوردارند. در کنار این مشخصه، شک و تردید در مقابل سیستم نشانه گر و الیت و نخبگان سیاسی، مخالفت با نظام سرمایه داری، ایجاد ترس و وحشت در مقابل جهانی شدن امور و ارتباطات اقتصادی نیز به این مجموعه نزد پوپولیسم چپ اضافه می گردد. یکی از شاخصه های دیگر پوپولیسم شعارهای عوام پسند و به تعبیر عامیانه "دل خوش کنک" است. برای مثال عده ای  ۱-درصدی را حاکم بر جهان معرفی کردن و باقی بشریت ۹۹ درصدی را محکومین روی زمین معرفی کردن و آنان را انسان‌های واقعی معرفی کردن است. البته این شیوۀ تبیین تاریخچۀ طولانی داشته است، که می توان آنرا تا به زمان خود مارکس تعقیب کرد.

جنبش های نوظهور اما بی دوامِ چپ در اروپا در دو دهۀ اول قرن حاضر با هم فصل مشترک‌های فراوانی داشته اند. بدیع تر آنجا می شود که همین جنبش ها که در ایتالیا، اسپانیا، یونان و کمی بعدتر در آلمان پا گرفتند، در سیاست های کلی همان شعارهای پوپولیست‌های راست را طرح می کردند و در کنش سیاسی اشتراک مواضع زیادی با آنان داشتند. در فرانسه کنونی مشهورترین پوپولیست چپ ژان-لوک ملانشان با ادعاهای سوسیالیستی شعارهای به شدت ناسیونالیستی را طرح می کند و ضدیت او با نهادهای فراملی اروپائی نیز در همین راستا می باشند. عملاً ملانشان مارکسیست با ماریا لوپن راسیست تفاوت چندانی ندارد.

در اروپای شرقی میانه نیز پدیدۀ چپ ناسیونالیست را می توان مشاهده کرد، اگرچه ظاهراً باید تناقضی آشکار باشد. این جریانات بیشتر واکنشی نسبت به هجوم پناهجویان مسلمان بود که نه تنها از جنگ برای مثال در سوریه آواره شده بودند، بلکه با فرهنگ اسلامی خود جوامع میزبان را با چالشی جدید مواجه می کردند، مخصوصاً که اسلام سیاسی بر توده های پناهجو حاکم بود و همچنان این یک امر واقعی است.

با این مقدمه کوتاه به جریانات چپ و واقعیت های حاکم سیاسی بر ایران نگاهی کنیم، بر اساس واقعیت های تاریخی و کنونی در ایران می توان مدعی شد، که چپ ایرانی از ابتدای تاریخ خود که کم و بیش به جنبش مشروطیت بازمی گردد، از ابتدا به پوپولیسم مبتلا بوده است. ادبیات چپ در ایران سرشار از طرح مسائل پوپولیستی و یا استفاده از شیوه های پوپولیستی می باشد. کمتر تحلیل تاریخی را می توان سراغ گرفت که از این قاعده مستثنی گردد. بعد از تاسیس حزب توده که اساساً حزب توده برای حمایت از منافع حکومت بلشویکی الزاماً می بایستی پوپولیستی عمل می کرد، چرا که این حزب برخلاف منافع ملی ایرانیان عمل کرده و با لاپوشانی خط مشی ضدملی خود ضرورتاً باید پوپولیست بود تا در نگاه عامۀ مردم به عنوان خائن به وطن شناخته نشود. البته در صحنۀ سیاسی ایران رقبای دیگر نیز از این معضل بی نصیب نمی مانند تا جائی که محمد مصدق چهارم مهر ۱۳۳۰ با دیدن عدم شرکت مخالفین خود در مجلس و رسمیت نیافتن جلسۀ مجلس شورا به میدان بهارستان مقابل مجلس رفته و خطاب به مردم می گوید "... هر جا ملت است آنجا مجلس است ..." اینگونه نظرات و اعلام مواضع کاملاً پوپولیستی می باشد، خواه گوینده آن در بنیان مدافع امر حق ملی و میهن دوستانه باشد یا نه، چرا که دولتی که خود را موظف به مشروطیت و حکومت قانون بداند، نهادهای حکومتی مشروعیت قانونی خود را دارند و با چنین شعاری عملاً از آن نهاد سلب مشروعیت می شود و این عمل خود غیرقانونی است، اگرچه در شعار سیاسی بسیار گیرا و حتی پرطرفدار نیز باشد.

در دوران بعدی در سپهر سیاسی ایران با ظهور سازمان هائی که مشی مسلحانه را برای اهداف سیاسی خود انتخاب کردند، با اتکاء خود به پدیده ای موهوم به نام "خلق" همواره پوپولیستی عمل کرده و بی بهره از هرگونه عمق اندیشۀ سیاسی بودند. تحلیل های سیاسی آن دوران و جنبش مسلحانۀ آن حتی اگر با اندکی تأمل در همان دوران بررسی می شدند، عمق فاجعۀ پوپولیستی آنها مشخص می شد. امروز که با دید تاریخی و بررسی علمی مسلماً بسیاری از زوایای آن روشن تر گشته اند. در ادامۀ همین ابتلاء به پوپولیسم روشنفکران طراز اول ایران بعد از اعتراضات خمینی و هوادران او در خرداد ۱۳۴۲ به انقلاب سفید محمد رضا شاه پهلوی همان پوپولیسم قدیمی را ادامه داده و به آن دوام و قوام بیشتری بخشیدند. آثار افرادی مانند جلال آل احمد و یا علی شریعتی نمونه های بارز بی مایگی توام با پوپولیسم مزمن به شمار می آیند، در این رهگذر چپ ایرانی نیز دوشادوش همین دسته افراد مذهبی استدلال می آورد، برای نمونه دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه هیچ ارزش تاریخی و سیاسی نداشته و تمام بیانات او پوپولیستی هستند، سخن از مولا علی بردن و تواماً مولا حسین را در کنار مارکسیسم گذاشتن از ابداعات پوپولیستی آن دوره می باشد. علی شریعتی که با تحریک احساسات مذهبی تلاش مستمر در براه انداختن جنبشی اجتماعی برای "جامعه بی طبقه توحیدی" داشت و می توان گفت که رخداد ۵۷ مدیون پوپولیسم علی شریعتی بطور مشخص می باشد. در همین ایام نویسندگان و شعرای غیرمذهبی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. در حیطۀ شعر فارسی که اساساً پوپولیسم دارای جایگاه خاص بوده و با استفاده از سمبل ها و استعاره بهترین ابزار را برای شیوه های پوپولیستی بدست دارد، از دید ادبی مورد تحسین قرار گرفته می شدند و از نظر سیاسی نیز تهییج کننده بودند. در همین ایام حوزۀ اندیشۀ سیاسی متروک و تنها با کپی برداری نازل از تئوری های باسمه ای "راه رشد غیرسرمایه داری" به پوپولیسم سیاسی چپ دامن زده می شد.

با ضربۀ عمیقی که رخداد ۵۷ به پیکر اندیشه، خاصه اندیشۀ سیاسی، بر ایرانیان وارد آورد، باز پوپولیسم سیاسی جان تازه ای گرفت و اندیشۀ عقل گرا جای خود را به شور و شعار و تهی از تأمل واداد. این عارضۀ قدیمی مسلماً ریشه دارتر می گردد زمانی که استبداد خشن دینی زمان و مکانی را دیگر برای تعقل و اندیشه خالی نمی گذارد. نشریات، اعلام مواضع و در کل ادبیات جریانات چپ بعد از خرداد ۱۳۶۰ در ایران بار دیگر به پوپولیسم آشنای خود روی آوردند، با این گمان که با این روش ها و تبیین های پوپولیستی دمار از روزگار حاکمیت ولایت فقیه در خواهند آورد. نتیجه درست بر عکس بدست آمد، چرا که دستگاه ولایت فقیه با استفادۀ حرفه ای خود از دین و با دردست داشتن تمام امکانات حکومتی و با تجربۀ پانصدسالۀ روحانیت شیعه دست برتر را داشته و گوی میدان پوپولیسم را رهبر حکومت و ولی فقیه سالها در انحصار خود دارد و چند سازمان و یا روشنفکر سرکوب شده هرگز توان مقابله با این قدرت پوپولیستی روحانیت شیعه را نخواهند داشت و جریانات چپ بیشتر به خود، اندیشۀ رهائی بخش علیه ولایت فقیه با پیش گرفتن پوپولیسم سیاسی ضربه خواهند زد تا به استبداد نوپای دینی و خشن حاکم. در دهۀ ۱۳۶۰ سرکوب بی امان و بی مثال روحانیت شیعه در کلان شهرها و شهرها آغاز شد و باز با همان روش های پوپولیستی توده های مردم را به جبهه های جنگ روانه می کرد و در مقابل چپ ایرانی "خلق قهرمان" را مخاطب قرار می داد.

روشنفکران ایرانی که هرگز آمادگی چنین چالش هائی را نداشتند، نیاز به یک دهه سرخوردگی و پشیمانی داشته تا تازه عمق فاجعه و نقش خود در آن فاجعه را دریابند. اما قبول نقش و همکاری در برآمدن فاجعه ای تاریخی و نادانی های عمیق نه تنها نیاز به جسارت و جرات دارد، بلکه اندیشه و بازاندیشی را تحمیل می کند، در حالی که روشنفکری که به پوپولیسم معتاد شده است، ابتدا و قبل از هر چیز باید ترک اعتیاد کند. روشنفکران و جریانات چپ با بهره گیری از پوپولیسم این رسوائی تاریخی را لاپوشانی کرده و به جای نقد و سنجش و تأمل، خود را قربانی تام و تمام معرفی می کردند، حال آنکه خود همین شخصیت ها و جریانات در سربرآوردن این فاجعه نقش و تاثیر مستقیم داشتند. تنها تعداد اندکی از شخصیت های چپ را می توان یافت که به گذشته و عملکرد گذشتۀ خود نقد داشته و حتی ابراز پشیمانی و ادای عذر و قبول تقصیر کرده اند، تعداد بسیار اندکی را می توان یافت که به نقش مخرب خود و استفادۀ خود از ابزار پوپولیستی اعتراف کرده اند. نتیجۀ تمرد از این نقد تداوم همان روش های قدیمی است.

در فضای سیاسی کنونی ایران، اگر از وابستگان حکومتی و روشنفکران مستخدم دستگاه استبداد بگذریم، که کم هم نیستند، در میان روشنفکران چپ همچنان پوپولیسم مزمن را به خوبی می توان مشاهده کرد، نمونۀ خاص آنرا در واقعه ای در پاریس و عکس العمل دسته ای از نویسندگان و شعرا و احتمالاً بازنشستگان سیاسی مقیم خارج می توان دید. واقعه ای که به "شاش گیت" نیز شهرت یافته است. ادبیات حاکم بر مواضع سیاسی، افتخارات بی پایه و اساس و عدم وجود منطقی حاکم بر بیانۀ سیاسی، همگی نشان می دهند، که عارضۀ پوپولیسم سیاسی همچنان حاکم است: طرح ادعائی بدون توان اثبات آن، متهم ساختن رقبای سیاسی خود بدون تکیه بر واقعیت های بی تردید، نتیجه گیری ها و در واقع راه حل های ساده برای مسائل بغرنج، از شاخص های همین روشنفکرانی هستند که برای "محکومیت گفتمان جدید فاشیستی" دست بکار شدند. این بیانیه مسلماً آخرین مانیفست پوپولیسم چپ نخواهد بود، چرا که عزمی برای نقد و پالوده ساختن اندیشۀ رهائی بخش از پوپولیسم چپ وجود ندارد. ادامۀ پوپولیسم چپ در میان جریانات و روشنفکران غیروابسته به ولایت فقیه تنها کمک به تدوام حکومت اسلامی کرده و سرنگونی آنرا شاید به تعویق بیندازد. نمونۀ دیگر پوپولیسم چپ را می توان در بیانیه های دیگر نیز ردیابی کرد. حکومت ولایت فقیه که در تمام طول تاریخ خود بر مبنای استبداد خشن دینی استوار بوده است، از سوی پوپولیست های چپ نادیده گرفته می شود و با ایجاد ترس و وحشت از استبدادی که در راه است و فقط آنان توان رویت آنرا دارند، توجه را به سوی اموری موهوم معطوف می سازند. با توجه به وحشت از استقرار استبدادی جدید که به گمان اینان در راه است و با تکیه بر دیدگاه های همین پوپولیست ها "فاشیسم جدید" در راه بدست گرفتن حکومت است، پس چه بهتر که به ولایت فقیه تن داد. تاریخ جریانات چپ و مبتلا به پوپولیسم، علیرغم تبلیغات و ادعاهای خودشان، تاریخی است مملو از خطاهای تاریخی و تهیدستی در اندیشۀ سیاسی و این تاریخ ریشه در پوپولیسم مزمن دارد و تاریخی پر افتخار نیست.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*پوپولیسم چپ ایرانی پدیده ای غریب!  [2025 Feb] 
*پدیده شناسی توهین  [2025 Jan] 
*پدیده شناسی توهین  [2025 Jan] 
*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]