پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)
محمد محمودی

-        تشیع و عباسیان

همزمان با شورش های یاد شده، قیام های متعدد و قویی از سوی خوارج صورت می گرفتند. خوارج با تسامح نسبت به همهٔ مسلمانان بدور از منشاء و ریشهٔ خانوادگی آنها نظر داشتند و یهودیان و مسیحیان را با مسلمانان با حقوق برابر در نظر می گرفتند. خوارج نیز همچون فرقه های دیگر دینی دچار انشعابات متعددی شدند. بزرگترین قیام خوارج به مدت ۱۳ سال در منطقهٔ بصره و جنوب خوزستان امروزی بر علیه خلافت در دمشق صورت گرفت. رهبری این دسته از خوارج را ازرقیان بعهده داشتند که بعد از جنگ های متعدد و سرکوب های غیر قابل تصور از سوی حجاج فرماندهٔ فرستاده شده از سوی دمشق به نواحی مرکزی ایران، تا کرمان، عقب نشینی کردند. عقب نشینی های خوارج جناح ازرقیان تا مازندران کشیده شد و بعد از خصومت و اختلاف با اهالی آن منطقه قیام آنان نیز سرکوب و نابود شد. نهضت های خوارج یکی پس از دیگری سرکوب شدند. اگر چه نگاه اجتماعی خوارج نسبت به مسلمانان غیر عرب بسیار مدنی و با سعهٔ صدر بود، اما  یکی از عوامل شکست خوارج مرتد دانستن همهٔ مسلمانان بجز خودشان بود. این امر باعث شد، که هیچ متحدی نیابند. همچنین خوارج در نبردهای خود بسیار جسور و در عین حال بیرحم بودند. تقریباً در طول خلافت بنی امیه همهٔ خلفا با شورش های عظیم توده ای خوارج دست و پنجه نرم کردند.

واقعیت های تاریخی و شورش های بزرگ خوارج مخصوصاً در ایران و عراق نشان میدهند، که در آن زمان شیعیان کوچکترین نیروهای اپوزیسیون بر علیه خلافت اموی را تشکیل می دادند و واقعهٔ کربلا یکی از کوچکترین قیام های مسلح علیه خلیفهٔ بنی امیه بود، در حالیکه سیستان یکی از بزرگترین مراکز شورشی خوارج بر علیه خلافت در ایران بود و این قیام ها از سوی روستائیان سیستان صورت می گرفت. حضور خوارج در فلات ایران تا قرن هفتم هجری ثبت شده است. خوارج به مرور زمان به زندگی روزمره روی آورده و مبانی زندگی اجتماعی خود را بر اساس اصول اخلاقی سخت و محکمی استوار کردند. مخالفت های خوارج تا پایان دوران خلافت عباسیان ادامه می یابد.

در کنار مخالفت های خوارج که بیشتر نظامی بودند، علویان و عباسیان، از نوادگان عباس عموی محمد، با خلافت امویان نیز در ستیز و مخالفت بودند و گاهاً با بی تدبیری. عباسیان غالباً متمول و از زمینداران بزرگ بوده و در کار سیاست بسیار دوراندیش. عباسیان با تشکیل یک سازمان مخفی در کوفه به فرماندهی یک ایرانی به نام ماهان تبلیغات وسیع و مخفی و همه گیر و بدور از توجه به تمایلات سیاسی و یا منشاء خانوادگی افراد، سعی در جذب و جلب همهٔ مسلمانان بر علیه امویان داشتند. فرقهٔ شیعه کیسانیان نیز به آنان پیوست. عباسیان برای تبلیغات سیاسی خود وعده های عدالت اجتماعی، رفع مالیات های گزاف از غیر مسلمانان را می دادند. این خود یکی از ریشه های قیام خراسان به رهبری ابومسلم بر علیه امویان شد. نهضت ابومسلم فراگیر شد و از جمله شیعیان علوی نیز به آن پیوستند و در واقع فراگیری نهضت به امید نجات از ظلم و ستم بنی امیه بود و نه خواست های ظاهراً مذهبی. عباسیان با ابوالعباس سفاح در کوفه (به سال ۷۵۰ م. -۱۳۲ ه.) آغاز به خلافت کردند و این امر نقطهٔ عطفی در تاریخ اسلام و ایران به حساب می آید، چرا که با خلافت ابوالعباس سفاح حاکمیت شوونیستی امویان به پایان میرسد.

پس از به قدرت رسیدن، عباسیان روشی صبعانه و اشرافی پیش گرفتند و با قتل ابومسلم، یاور قدیم خود را از میان برداشته و خطوط جدید سیاست های کشورداری را رسم کردند. عباسیان فرقه های شیعه را شدیداً تحت نظر داشتند و با اندک مخالفتی سرکوب می کردند. قرن دوم و سوم هجری، عصر قیام های روستائیان علیه عباسیان و سرکوب آنان بود. با گماردن ایرانیان به مقام های مهم دولتی بمرور دستگاه خلافت عباسیان ایرانی شد و روش های حکومتی خود را نسبت به ایرانیان کمی ملایم تر کردند. ایرانیان نیز بمرور به اهل تسنن روی آورده و تشیع همچنان به عنوان نیروی کوچک اپوزیسیون باقی ماند. دین اسلام نیز چه به شکل مذهب تسنن و چه تشیع، همانند همهٔ مذاهب و ادیان در طول زمان تغییر کرده است و این تغییرات نیز تابع تغییرات اجتماعی و تاریخی خود هستند. تا زمان خلافت عباسیان هیچ قشر، طبقه و یا جماعتی بصورت قوهٔ قانونگذاری فقهی یعنی فقیهان وجود نداشت و با تأسیس این صنف، آنان هیچ برتری معنوی نسبت به دیگران نداشته و یا دارای "موهبتی الهی" نبودند و برگزاری شعائر مذهبی در اختصاص آنان نبود و در واقع نام و لقب "روحانی" را دربرنگرفته بودند. از زمان عباسیان امامت جماعت مساجد به تصمیم دولت اسلامی واگذار شد، برخلاف گذشته، که هر کس که از قواعد نماز مطلع بود و به زبان عربی تا حد قرائت دو سوره در نماز آشنایی داشت، می توانست امام مسجد باشد. بدرفتاری نسبت به مؤمنین ادیان دیگر و صاحب کتاب از زمان هارون الرشید به یک روش حکومتی بدل گردید. و در زمان متوکل تضییقات مذهبی و تبعیضات اجتماعی مثل جداسازی مدارس بر اساس ادیان و یا عدم استخدام دولتی آغاز شد و می بایستی علائمی برای شناسائی خود بر روی لباس حمل می کردند و راستای همین محدودیت های مذهبی، وضع فرقه های مسلمان نیز رو به بدی گذارد و پیروان فرقه های مختلف اسلامی تحت تعقیب و پیگرد قرار گرفته و با اتهام های مختلف همانند مرتد، مشرک و زندیق مورد اذیت و آزار قرار می گرفتند و گاه نیز سبعانه در آتش می سوختند. امامان شیعه همانند اقلیت های دیگر مذهبی مورد توجه و یا غضب خلیفه قرار می گرفتند. نکته مهم در زندگی امامان شیعه رفاه معیشتی نسبتاً خوب و تضمین اقتصادی آنها بود که تقریباً همهٔ آنان از رفاه و وضع بسیار مطلوب اقتصادی بهره مند بودند. حسن رفتار خلفای عباسی با امامان شیعه در زمام مأمون به اوج خود می رسد. مأمون پس از پیروزی بر برادر خود امین و با توجه به ناآرامی های گسترده در قلمرو خلافت و دودستگی در خاندان عباسیان، برای کسب حمایت بخشی از اپوزیسیون، علی بن موسی را به ولایتعهدی خود انتخاب می کند و طبعاً با بدگمانی دیگر اعضاء خاندان عباسی روبرو می گردد. علی بن موسی نزد شیعیان به امام رضا شهرت یافته است. گزافه گویی در مورد این لقب نیز بسیار زیاد شده است. عملاً از یک عرب قریشی و از آل هاشم، چهره ای مقدس ایرانی ساخته شده است، نام او یکی از متداول ترین اسامی از نام های کوچک در ایران شده است. عصر امام هشتم شیعه دوازده امامی نیز با انشعابات و فرقه سازی های درونی تشیع مانند واقفیه و فَطْحیّه همراه بود. در میان تمام روایات و افسانه ها یک امر مسلم است، رضا با مأمون خلیفه عباسی رابطهٔ خوب و حسنه ای داشته و همچون نوادگان عباس عموی محمد، خود را در مقام یکی از نوادگان محمد، محق و مستحق خلافت می دانسته است، گذشته از آن مأمون دختر خود، ام حبیب، را به عقد رضا در می آورد. اینگونه ازدواج های سیاسی نکتهٔ جدیدی نیست، این نوع وصلت ها تلاشی سیاسی هستند تا با خویشاوندی اختلاف های سیاسی کم و بیش رفع شوند.

پس از درگذشت رضا و یا بنابر افسانه ها و روایات، فوت در اثر مسمومیت، در همان باغی دفن میشود که هارون الرشید خلیفه عباسی دفن شده بود. در روستایی به نام سناآباد در نزدیکی توس. همین امر نشان از نزدیکی و خویشاوندی رضا و خاندان بنی عباس است. از آنجا که مذهب شیعه همواره در کار مبالغه و افراط تاریخی طولانی دارد، حتی در حالت دفن و قبر رضا و نسبت هندسی آن با قبر هارون الرشید نیز گزافه گویی میشود، که خلیفهٔ عباسی زیر پای موسی الرضا قرار گرفته است. اصل زیر پاخوابیدن حکایتی بسیار طولانی در سنت های ایرانی دارد. در مورد علت و تاریخ مرگ رضا همچون بسیاری دیگر از رهبران و یا امامان شیعه افسانه، روایت، گمانه زنی و تردید بسیار است. یکی از شاخصه های مذهب شیعه و مرگ طرح تپوری توطپه است و این سنت تا به امروز ادامه دارد، گوئی هر مرگی با توطئه ای همراه است و البته این نکته تنها شامل حال مذهب شیعه نمی شود و خصوصیت افسانه سرایی و شهیدپروری در همهٔ ادیان و مذاهب وجود دارد. محل دفن رضا سناآباد و یا مشهد کنونی در حملهٔ مغول مورد آسیب و ویرانی قرار نگرفت و مغول ها علیرغم کشتار و غارت توس و سناآباد، محل دفن موسی الرضا را ویران نکردند. امروزه محل دفن امام هشتم شیعیان یکی از بزرگترین مراکز دین-اقتصادی جهان به حساب می آید. (اصطلاح دین-اقتصادی به معنای مرکزی بکار برده، که توریسم و بازدیدگران آن منطقه بر اساس اعتقاد مذهبی خود به آنجا سفر کرده و توریسم مذهبی رکن مهم اقتصاد آن منطقه را می سازد.) در جهان اسلام مکه، مدینه، اورشلیم، نجف و کربلا دیگر مراکز مهم دین-اقتصادی را می سازند. روستای سناآباد در طول تاریخ همراه با توسعهٔ مقبرهٔ موسی الرضا نیز گسترش یافت و به کلان شهری به نام مشهد تبدیل شده است. مشهد از نظر مالی و کسب درآمد برای روحانیت شیعه اهمیت حیاتی دارد اما از جهت حوزوی و یا فقهی هرگز اهمیت مراکز دیگری مثل نجف یا قم نزد شیعیان و یا الازهر مصر نزد سنیان را کسب نکرده است.

یکی از پدیده های شیعه در ایران وجود امامزاده و زیارتگاه هایی است، که اغلب آنان امامزاده های جعلی هستند و تنها یک راه کسب پول و درآمد است. اگر به تاریخ مراجعه شود، امن بودن سرزمین ایران در سدهٔ دوم به بعد برای شیعیان و دوردست بودن از مرکز قدرت و خلافت سبب شدند، که بسیاری از نوادگان علی و فاطمه به ایران مهاجرت کنند. در سال ۱۳۵۷ تعداد امامزادگان و قبور آنان در ایران به حدود هزار و پانصد امامزاده میرسید، امامزادگان بزرگ و کوچک. سال ۱۳۹۰ تعداد این قبور نورانی و الهی به ده هزار و پانصد میرسد. واقعیت اینست که در زاد و ولد سادات ایران معاصر هیچ تحول خاصی صورت نگرفت، اما در طول سی سال تعداد امامزادگان هفت برابر میشود، بطور میانگین در کشور ایران سالانه تعداد ۳۰۰ امامزاده به درگاه الهی شتافته اند و از خود مرکزی روحانی باقی گذاشته تا مؤمنین با اندک ذخیرهٔ خود زندگی متولیان این مراکز را تأمین کنند.

گذشته از این نکته مشکوک مالی، مهاجرت نوادگان علی و فاطمه به ترویج تشیع در ایران دامن زد. نباید از نظر دور داشت که در تاریخ تشیع تا زمان تثبیت تشیع در ایران در مقام مذهب رسمی و دولتی در دوران صفویان، فقهای شیعه اساساً ایرانی نبودند: شیخ مفید، ابوالصلاح حلبی، ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، محقق کرکی. پس از تثبیت حکومتی تشیع، به تدریج ایرانیان به میدان آمده و در فقه شیعه ابراز وجود می کنند: مقدس اردبیلی، محقق خوانساری، محقق سبزواری، سید مهدی بحرالعلوم، شیخ مرتضی انصاری. همراه همین ایرانیان شیعه و فقیه باز غیر ایرانیان فقیه شیعه و ساکن ایران نیز دیده میشوند: شیخ جعفر کاشف الغطاء و یا شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر. این تنوع این نظریه را مردود می سازد، که شیعه پدیده ای ایرانی است، بلکه بیشتر نگاه را به این امر معطوف می دارند که از سوی ایرانیان استقبالی از اسلام دین جدید صورت نگرفته بلکه بیشتر به ضرب شمشیر و قوۀ انطباق ایرانی اسلام شیعه در ایران تا زمان صفویان در کنار ادیان دیگر حیات داشته است.

-        بحران مذهبی تشیع

انتهای مذهب شیعه دوازده امامی به فردی و یا امامی می رسد، که همهٔ نشانه های حیات او شک برانگیز و قابل تردید است. بر خلاف دیگر امامان شیعه، حسن معروف به عسگری یازدهمین امام، در زمان حیات خود نه نماینده و نه جانشینی برای خود معرفی و تعیین کرد. پس از مرگ حسن عسگری "سال های حیرت" آغاز میشود و طبق معمول فرقه های جدید شیعی نیز تأسیس می گردند. اما دیدگاه اقلیتی که بسیار افسانه ای و با شاخص های اساطیری همراه است، بمرور زمان بر دیگر اعتقادات تشیع چیره میشود. در مورد فرزند حسن عسگری سندی نیز در خور اعتماد در دست نیست، که نشان از ازدواج حسن عسگری داشته باشد. در خصوص ارتباطش با یک کنیز که با نام های مختلف یاد شده است، تاریخ نگاران یاد کرده اند. او و آن کنیز که ظاهراً از منطقه نوبه، منطقه ای میان مصر و سودان امروز بوده است، ادعای دیگری نیز مطرح میشود و مورد لطف و توجه بیشتری قرار گرفته است، حکایت از این دارد، که همسر حسن عسگری نرگس خاتون و دختر امپراتور روم شرقی بوده است. در هر حال طبق این، حسن عسگری با آن کنیز صاحب فرزندی میشود، در خصوص حاملگی آن کنیز نیز هیچ گزارش و یا نشانی در دست نیست و بعد از تولد نیز هیچ فردی آن فرزند پسر را ندیده است و از معجزات نیز آنست، که پسرک ۵ ساله ای به امامت میرسد که ظاهراً در شعبان  سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق. در سامرّا متولد شده است. رابطه این فرد و یا امام با جهان خارج تنها از طریق چهار تن صورت می گرفته است و تنها این چهارتن بوده اند که با این امام شیعیان رابطه داشته اند و هر آنچه آنان مدعی میشدند، طبق تئوری امامت شیعه میبایست در مقام فرمایشات امام پذیرفت. این چهارتن در میان شیعیان ملقب به نایب امام هستند. پس از مرگ آخرین نایب امام به نام علی بن محمد سَمَری دورهٔ هفتاد ساله ای به پایان میرسد، که علمای شیعه به آن دوره، غیبت صغری می گویند. از آنجا که چهارمین و آخرین نایب نیز جانشینی برای خود تعیین نمی کند و در پی مرگ افسانه وار سَمَری و نشان دادن دستخطی از سوی امام زمان، عصر غیبت کبری آغاز میشود. در طول سده های متمادی از سوی علمای شیعه از دو دید حدیث و کلام تلاش های بسیار برای اثبات وجود و ضرورت وجودی مهدی موعود امام غایب شیعیان صورت گرفته است، تا جایی که علی شریعتی منادی "اسلام بدون روحانیت" این اصل را تبدیل به یک نظریه سیاسی-ایدئولوژیک میکند: "انتظار مذهب اعتراض". اگر به تشیع با دید پدیده شناسانه بنگریم، قرابت های میان تشیع و مسیحیت اعجاب انگیزاند و همین امر نشان می دهد، که این رستاخیزها و غیبت های فیزیکی و ظهور مجدد این افراد، به مذاهب توان های خاصی را بخشیده اند که نظر انسان را نه تنها جلب می کند بلکه باورهای انسان ها را به دگم های مذهبی همچون برج و باروهای قلعۀ ایمان و اعتقاد بدل می سازند، که واقعیت بیرونی ندارند.

بازگوکردن یک مورد می تواند به واضح شدن افسانه پردازی های تشیع و دستگاه و سازمان تولید حدیث و روایت در اسلام کمک رساند. بدون استثناء تمامی امامان شیعه از طریق ارث املاک و جمع آوری صدقات مردانی مرفه و متمول بوده اند. حسن عسگری نیز استثناء نبود. پس از مرگ او میان جعفر، برادر حسن عسگری ، که در نزد شیعیان مورد تنفر و به جعفر کذاب یعنی دروغگو مشهور است، و حدیث مادر حسن عسگری برای تقسیم ارثیه اختلاف می افتد. حدیث بنا بر روایتی ادعا می کند که کنیزی از حسن عسگری حامله است و طبق شرع مادر حسن ورثه میشود و به جعفر چیزی نمی رسد و البته کنیز تحت نظر قرار می گیرد ولی فرزندی متولد نمی شود. این واقعه اساس تئوری امام زمان را متزلزل می کند. نظری دیگر مدعی است، که حسن عسگری مادر خود را وارث خود کرده بود و او نیز برای تصاحب ارثیه به سامرا میرود اما ارث میان حدیث و جعفر به نصف تقسیم میشود و باز در این میان سخنی از فرزند مذکر از سوی حسن عسگری در میان نیست.

در کنار رفع بحران های مذهبی برای شیعیان به دلیل اثبات وجود مهدی موعود، غیبت امام زمان شیعیان از نظر اجتماعی و سیاسی در میان مدت و  درازمدت عواقب بسیاری بهمراه داشته است. از آنجا که امام غایب برای حکومت و خلافت تهدید کمتری محسوب میشد، از فشار و تعقیب شیعیان از سوی خلافت و دولت های ولایتی کاسته میشود. شیعیان نیز که با آغاز عصر غیبت کبری وارد مرحلهٔ "انتظار" میشوند، از چالش سیاسی خود با دولت های حاکم می کاهند. عدم وجود عینی امام و پیشوایی از انشعابات مکرر و دائمی شیعیان می کاهد و از آن زمان شیعیان بسیار بندرت دچار انشعاب اساسی و مذهبی شده اند. مرحلهٔ انتظار نیز همراه خود صبر، تحمل و امید به ظهور وجودی به نام امام زمان را می آورد، پدیده ای که در میان مسیحیان بخصوص کاتولیک نیز قابل مشاهده است، که روزی "مسیحانفسی" می آید و تا بدان روز باید صبر کرد. تلاطم های تاریخی که بیش از همه نتیجهٔ حملات نظامی بیگانگان به سرزمین ایران بودند، اغلب از طرف شیعیان که اقلیت مذهبی را در ایران آن زمان تشکیل می دادند، به زمینهٔ ظهور امام زمان تعبیر میشد. پیآمدی دیگر، "ادعای امام زمانی" است، که در طول تاریخ و با آغاز عصر غیبت کبری بارها اتفاق افتاده است. دو نمونهٔ مهمش، شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسهٔ صفوی است، که در ابتدا حکومتش ادعا میشد که او خود مهدی است، پس از شکست در مقابل حکومت عثمانی از این ادعا دست برداشته شد. نمونه دیگر آن جنبش علی محمد باب و مهدوی گرایی او را میتوان از این دسته ادعای امام زمانی دانست. نمونه های محلی و منطقه ای ظهور امام زمان در مناطق شیعه نشین بیشمارند. هنوز بسیاری شاید بیاد داشته باشند، که فردی به نام فخرالدین حجازی نماینده مردم تهران در اولین مجلس حکومت اسلامی در یک سخنرانی در جماران در حضور روح الله خمینی مستقیماً این شک خود را مطرح کرد، که از او عاجزانه می پرسد که "آیا تو خود امام زمان نیستی؟"

پدیدهٔ "آخرالزمانی" نیز یکی از پیآمدهای سیاسی-اجتماعی تئوری غیبت و مهدویه است، در چنین شرائطی نوید ظهور بسیار نزدیک امام زمان داده میشود. (کنایه به فیلم مستندی است که در ایران و تشبیه محمود احمدی نژاد به یکی از یاران امام زمان است.) مسجد جمکران در نزدیکی قم و چاه مشهور آن، که گویا امام زمان از آن چاه سربلند می کند و هیچ مؤمنی از خود نمی پرسد، که چرا در این روزگاران، در آغاز عصر فضای مجازی و اینترنت، باید رهبر جنبشی جهانی و عدالتخواه قیام آخرالزمانی خود را از دل چاه و بیغوله ای در گوشهٔ کویری آغاز کند، همهٔ این موارد جلوه هایی از این دیدگاه آخرالزمانی هستند.

با بررسی تاریخی سلسله های حاکم بر ایران بعد از انقراض خلافت عباسیان تا زمان سلطهٔ خاندان صفوی راز بقاء تشیع در ایران، صبر و تحمل آنان در مقابل حکومت های وقت و امیدشان به ظهور مهدی موعود بوده است و از آنجا که تا زمان صفویه اقلیتی مذهبی را تشکیل می دادند و از سیاست و ادعای سیاسی پرهیز می کردند، مورد تعرض قدرت های حاکم نبودند.

-        شبکه مالی معروف به وکلا

مهمترین پیآمد غیبت امام زمان شیعیان، ظهور و تثبیت گروه، قشر و یا صنفی است، که مسلمانان را در زمان غیبت کبری هدایت کند، این منشاء روحانیت شیعه را تشکیل میدهد. قبل از شکل گیری چنین صنفی در زمان حیات خود امامان شیعه از زمان جعفر صادق امام ششم شیعیان، شبکۀ مالی برای جمع آوری وجوهات و کمک های مالی به امامان به نام شبکه وکلا تشکیل شده بود. اوج کار و فعالیت مالی این شبکه تا زمان مرگ محمد سَمَری (۳۲۹ ه. ق. – ۹۴۱ م.) ادامه داشت و کاری با انضباط و انسجام انجام می دادند. فعالیت های مالی این شبکه را می توان امروزه معادل مدیران صندوق های مالی و اوراق بهادار funds manager دانست. این شبکه با ساختار خود چندین هدف را دنبال می کرد. مهمترین هدف این شبکه، تأمین مالی امامان و مرفه نگهداشتن سطح زندگی آنان و خانواده شان بود. ثمره کار منضبط این شبکه نیز قابل مشاهده بود، از آنجا که هیچک از امامان شیعه زندگی معیشتی سختی را نگذراند و حفظ ورثه امامان انباشت ثروت و سرمایه نیز صورت می گرفت. یکی از اهداف دیگر شبکه واسط بودن ایدئولوژیک میان شیعیان و امامان شیعه که تحت نظر بودند. رفته رفته قدرت این شبکه وکلا تا به حدی می رسد، که در تعیین امام و جانشین نقش اول و مؤثری را بازی می کند. بعد از مرگ آخرین مدعی نیابت خاص از سوی محمد بن حسن عسگری یا همان مهدی یعنی محمد سَمَری شبکه وکالت به حالت تعلیق درمی آید. اما این شبکه بدست افرادی می افتد که مدعی رهبری شیعیان در عصر غیبت کبری بودند و از آنجا که در کنار شبکه مالی در امور دیگر شیعیان و تنظیم امور آنان نیز دخالت می کرند، مدعی نقش های مضائفی نیز برای خود بودند، از جمله امور شرعی و پایه ریزی استفتاء از امام که امروزه در میان روحانیت دفتر علما و مجتهدین شیعه این وظیفه را به انجام میرساند. تشکیلات شبکه وکالت ساختاری شبه دولتی داشت و دارای هرم درجه بندی بود که در رأس آن خود شخص امام برای تأمین و تقویت موقعیت مالی، اجتماعی و سیاسی قرار داشت و در واقع همچون رئیس یک شرکت سودآوری عمل می کرد. سنت شبکه وکلا را روحانیت شیعه با آغاز حکومت صفویان دوباره احیاء کرد و تا به امروز نیز هر یک از مراجع تقلید شبکه وکلای خود را دارا می باشد. علی خامنه ای به دروغ در زندگینامهٔ خود مدعی میشود، که برای جمع آوری وجوهات از جانب روح الله خمینی در مشهد و استان خراسان مأموریت گرفته بود، حال آنکه خمینی او را تا زمان بازگشت به ایران در سال ۱۳۵۷ نمی شناخت.

-        سه محور حضور روحانیت شیعه: اوقاف، عدلیه، مدرسه

در کنار شبکه مالی وکلا که به حیات مرموز خود ادامه می داد، منبع درآمدی نیز برای روحانیت شیعه بوجود آمد که به مرور زمان به تصاحب کامل روحانیت شیعه افتاد: اوقاف. تاریخچه اوقاف با تشکّل اداری در ایران به دورانی پس از فروپاشی عباسیان و حکومت خاندان بویه، اولین حکومت ایرانی پس از اسلام در ایران، بازمیگردد. اسناد مستحکم تر، از زمان سامانیان (۲۶۱-۳۸۹ ه. ق. – ۸۷۵-۹۹۹ م.) در دست هستند که دیوان موقوفات یا اوقاف به کار امور اراضی موقوفه رسیدگی می کرده است. قبل از تشکیل این اداره و دیوان، قضات امور اوقاف را می گرداندند. از زمان صفویان امور اوقاف به صنف روحانیت شیعه واگذار میشود و یک روحانی منتخب دولت به مقام "صدرالصدور" می رسد و در واقع مستوفی موقوفات میشود. در زمان سپهسالار یک سری اقدامات اصلاحی در اداره اوقاف صورت گرفتند، که با از میان رفتن سپهسالار این اقدامات نیز به نوعی خنثی شدند. یکی از موارد اختلاف میان رضا شاه و روحانیت شیعه در همین نکته بود، که رضا شاه دیوان اوقاف را از دست روحانیت گرفته و تبدیل به یک اداره دولتی کرد، عملکرد رضا شاه به اجرای یکی از دستآوردهای جنبش مشروطه بازمی گشت، که امور اوقاف را به وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه واگذار ساخته بود. یکی از بزرگترین صاحبین این منبع بزرگ مالی دستگاه تولی مقبره امام هشتم شیعیان در مشهد است که نام آستان قدس رضوی به خود گرفته است. پس از استقرار جمهوری اسلامی امور اوقاف کل کشور را نهاد ولایت فقیه تصاحب کرده و در واقع این نهاد بسیار پیچیده و فاسد در ایران باز بدست روحانیت افتاده است و عملاً تحت هیچ نظارت و یا بازرسی دولتی و یا مرجعی بی طرف قرار ندارد.

تاریخ وقف و ادارهٔ امور اوقاف همگی تیره و فاسد نیست، برای مثال خواجه نظام الملک با بهره برداری از موقوفات توانسته بود نظامیه های بغداد و نیشاپور را پایه ریزی کند. پدیدهٔ اقتصادی و مالی وقف در ایران از قرن چهارم تا هفتم رونق زیادی یافته بود و می توان حس وطن دوستی ایرانیان را در این امر مشاهده کرد، که پس از شکست های متعدد و هجوم های جانکاه بیگانگان عرب مسلمان برای بازسازی سرزمین خود از قوانین اسلامی حاکم مثل وقف استفاده کردند. پس از حمله مغول وقتی ایرانیان در دستگاه حکومتی مغول بار دیگر به صدارت و وزارت رسیدند از منبع وقف برای بازسازی موطن خود استفاده جستند. با  آغاز دوران صفویان امور اوقاف یکپارچه بدست روحانیت شیعه افتاد. سال ۱۰۱۵ ه. شاه عباس کل املاک خود را وقف کرد و تنظیم کنندهٔ وقف نامه شاه عباس، شیخ بهائی بود که یکی از سرشناس ترین فقهای دوران صفویان می باشد. در دوران نادر شاه او موقوفات را صرف تأمین لشکریان خود کرد و به نظارت روحانیت اعتنائی نداشت. اما این اخلال در امور وقفی باعث شد، که روحانیت شیعه نیز از این فرصت هرج و مرج استفاده جسته و بخشی از املاک و اراضی وقفی را تصاحب کرده و به امام و امامزاده ای وصل کند. این اغتشاش با حمله محمود افغان به نهایت درجه خود رسید و اسناد و دفاتر موقوفات به شدت لطمه دیدند و پیآمد آن باز به انحصار درآوردن منابع بزرگ مالی و اقتصادی بدست روحانیت شیعه بود. جالب اینجاست که روحانیت شیعه و کلان زمینداران همواره مناسبات حسنه ای داشته اند و در دادوستدهای خود از اوقاف بهره کافی بردند.

حوزهٔ دیگری که از چنگ روحانیت شیعه در زمان سلطنت رضاشاه درآمد، انحلال عدلیه بود. تحت مدیریت علی اکبر داور وزیر دادگستری رضاشاه، گام های بزرگی برای کشورداری نوین و اداره امور با سازمان یافتگی مدرن برداشته شد. نظام قضائی جدید، تشکیلات دادگستری نوین، تأسیس اداره ثبت احوال، قانون ازدواج و طلاق، تأسیس بیمه، قانون ثبت املاک از خدمات ارزنده داور بود، که خود او نیز اولین رئیس کانون وکلای ایران بود. عملاً روحانیت شیعه دیگر در نظام عدلیه و دادگستری نقش حیاتی ایفا نمی کرد و با تأسیس دانشکده حقوق نیز به جای روحانیون، حقوقدانان اداره امور عدلیه و متعاقباً دادگستری را بدست گرفتند. اشکال عمده و باقیمانده دادگستری در تبعیت آن از قوانین شرعی بود، که بعدها ریشۀ بسیاری از مخالفت های روحانیت شیعه با حکومت به تصویب قوانینی باز می گشت که بر مبنای فقه مورد تائید روحانیت شیعه طرح و اجرا نمی شدند.

یک منشاء دشمنی با رضا شاه و اتهامات فراوان به او و پسرش محمد رضاشاه پهلوی همین مسألهٔ اوقاف است. عملاً دست روحانیت از امور اوقاف کوتاه میشود و ادارهٔ امور اوقاف شکلی منسجم و سازمان یافته به خود می گیرد و تحت نظارت و بازرسی دولتی قرار داده میشود. در دوره قاجار منبع عمده درآمد روحانیت شیعه کسب عواید موقوفات، سهم امام، نذر و اخذ وجوه شرعی بود، در این حوزه حکومت هیچ دخل و تصرفی نداشت. با تصویب قانون موقوفات در سال ۱۳۱۳ خ. و تأسیس سازمان اسناد و املاک بسیاری با سودجوئی املاک وقفی را به نام خود به ثبت رساندند که بسیاری طبعاً یا از روحانیون بودند و یا اقشار متولی موقوفات و نزدیک به روحانیت. با اجرای قانون موقوفات به سال ۱۳۱۳ روحانیان از دست دادن املاک موقوفه را به عنوان از دست دادن املاک شخصی خود قلمداد کردند. اجرای این قانون نیز رابطهٔ مالی و اقتصادی روحانیت با اقشار شهری را دگرگون و محدود کرد. در راستای همین قانون و حذف روحانیت از موقوفات، درآمدهای حاصل از موقوفات دیگر کمتر صرف حوزه های علمیه میشد، بلکه برای احداث مدارس جدید در سیستم آموزشی نوین مورد مصرف قرار می گرفتند. یکی از محورهای ارتباطی روحانیت شیعه با مؤمنین مراسم عزاداری در ایام عاشورا است، مخارج چنین مراسمی نیز روحانیت از درآمدهای وقفی تأمین میکرد. با تصویب قوانینی مثل منع قمه زنی و یا کسب جواز برای مراسم عزاداری و جلوگیری از تعزیه خوانی های بی حد و حساب رابطهٔ وسیع روحانیت شیعه با اقشار شهری کمرنگ تر می شد. برخلاف ادعاها و اتهامات روحانیت شیعهٔ مخالف رضاشاه، او هرگز املاک موقوفه متعلق به آستان معصومه در قم و آستان رضوی در مشهد را جزئی از دارائی های خود نکرد، بلکه در خراسان جزئی از املاک آستان قدس رضوی باقی ماندند که تحت نظارت دولت اداره میشدند. محمد رضا شاه بسیاری از سیاست های پدر خود را بکنار می گذارد و یکی از این موارد نیز دوباره بازگذاشتن دست روحانیت در امور موقوفات است. متحدی در کنار روحانیت شیعه در ایران از زمان صفویان تا به امروز وجود داشته است: بازاریان. اقتصاد و شیوهٔ کسب درآمد در بازار، این طبقه اجتماعی را به متحدی جدی برای روحانیت تبدیل کرده است. بازار در ایران خواهان ساختار های ثابت اجتماعی و از نظر سیاسی بسیار سنتی و محافظه کار است. صنعت و تکنولوژی، علوم جدید و دانشگاه را دشمنان خود می داند. طبعاً یکی از طبقات متحد روحانیت است و بطور متقابل بازار و روحانیت منافع یکدیگر را تأمین و تضمین می کنند. نگاهی سریع به شهرسازی ایران تا اواسط قرن جاری هجری، حتی همجوار بودن بازار و مسجد اتحاد این دو نهاد اقتصادی و مذهبی را نشان داده و ثابت می کند. مشابه این بافت شهری در ایران را می توان در اروپای قرون میانه یافت که همواره در کنار میدان مرکز خریدوفروش در قلعه ها و بعدها شهرها کلیسا قرار دارد. در کنار مسجد و بازار مدارس علمیه تأمین نیروی انسانی برای حفظ و تثبیت مذهب و معیشت را بعهده گرفته بودند. از آنجا که در ایران روحانیت شیعه به حاکمیت مطلق رسیده است، اکنون متحد گذشته، بازاریان نیازمند به روحانیت شده اند و تشکل روحانیت سنتی نیز مزدبگیر حکومت اسلامی و عملاً استقلال مالی گذشتۀ خود را بطور کامل از دست داده است.

مشکل موقوفات برای روحانیت شیعه زمانی مجدداً خودنمایی می کند، که محمد رضا شاه اقدام به اصلاحات ارضی کرد. با بررسی ریشه های خانوادگی و وصلت و ازدواج ها میان روحانیت شیعه مخصوصاً روحانیت طراز اول وابستگی و پیوستگی آنان به بزرگ مالکان و زمینداران کلان در ایران واضح میشود. گذشته از این منبع کلان درآمدی، جایگاه روحانیت شیعه از طریق تغییراتی در مالکیت ارضی در ایران به خطر افتاد و طبعاً مخالفت آنان واکنشی قابل پیش بینی بوده است. 
در دوران پهلوی منبع بزرگ مالی روحانیت به خطر جدی می افتد و پیآمد این خطر تنها مالی نبوده است. بحران دیگری که روحانیت شیعه در عصر پهلوی با آن مواجه بود، از دست دادن انحصار بر سیستم آموزش و تحصیل بود. البته ریشه کشمکش میان دولت مرکزی و روحانیت شیعه بر سر انحصار روی سیستم تحصیل و فراگیری علم و هنر را در واقع باید در تأسیس دارالفنون به دستور امیر کبیر جستجو کرد. تا آن زمان تنها راه فراگیری و تعلیم خواندن و نوشتن از طرق مدارس علمیه و به اصطلاح حوزه ها بود. در مناطق کوچک تر نیز از مکتب یاد میشود، که در آن ابتدائی ترین سطح خواندن و نوشتن آموزش داده میشد و بقیه اوقات صرف خواندن کتاب های دعا مثل مفاتیح الجنان (فارسی: کلیدهای بهشت) بی هیچ بهره ای از علوم دینی میشد.

تاریخ مدارس و حوزه های علمیه را نمی توان با اطلاق کارخانه آخوند سازی در ایران امروز مردود و خطا دانست، اما با پیشرفت علوم و فنون جدید دیگر قادر به همراهی نبودند و نیستند. اگر زمانی قریب به چهارصد سال پیش گرجی "مسیحی زاده" الله وردی خان گرجی در مقام حاکم فارس از سوی شاه عباس صفوی (۱۰۰۴ تا ۱۰۲۲ ه.)، مرکزی علمی در شهر شیراز به پا کرده بود و با دعوت از ملاصدرا که مورد تکفیر فقهای اصفهان بود و به بیغوله ای به نام کهک قم تبعید شده بود، به آن مرکز علمی رونق بخشیده و آزادگی در علم و تحقیق را شیوه مرکز علمی آن زمان کرده بود، اما این مراکز همراه با زمان و پیشرفت علم، هنر و صنعت در جهان تحول نیافتند. تا سال های دههٔ ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ همچنان در ایران راه آموزش و تعلیم خواندن و نوشتن همین مدارس علمیه بودند. نگاهی کوتاه به زندگی مشاهیر علم و ادب آن دوران و دههٔ بعد به خوبی نشان می دهد، که اکثریت قریب به اتفاق مردان تحصیل کرده، مشاهیر ادبی و علمی گذشته ای در حوزه های علمیه داشتند. با پیدایش مدارس نوین و آغاز مبارزه با بیسوادی و تأسیس روزافزون مدارس جدید در ایران و متعاقباً ارسال سپاه دانش به عوض خدمت سربازی، رفته رفته مدارس علمیه تنها مرکز تربیت روحانیت شیعه شده و ارتباط آنها با جامعه کمرنگ تر میشد. هر یک از مراجع تقلید مدارس تابع خود را داشت. در آخرین دهۀ حکومت محمدرضاشاه مدرسه ای در قم به نام مدرسۀ حقانی تاسیس شده بود و اغلب مقامات جمهوری اسلامی با لباس روحانیت از آن مدرسه می آمدند. بعد از آغاز حکومت اسلامی مقامات کلیدی دستگاه دادگستری جمهوری اسلامی و مشخصاً سرکوب های سیاسی از تحصیلکردگان در همین مدرسه بودند.

مهم ترین مرکز تحصیلی شیعه در ایران به دست عبدالکریم حائری یزدی(۱۲۳۸ – ۱۳۱۵ ه.خ.) در قم پایه ریزی شد. امروزه قم و نجف مهم ترین حوزه های درسی تشیع را می سازند. خود شخص عبدالکریم حائری در ابتداء در سامرّای عراق و سپس در نجف و کربلا تحصیل کرده بود. با آشوب های ضد انگلیسی در عراق سال ۱۲۹۳ خ. به اراک در ایران مهاجرت و در سال ۱۳۰۱ به قم نقل مکان می کند. دختر پسر حائری یزدی همسر پسر اول روح الله خمینی مصطفی بود. شخصیت بزرگی که تشیع در ۸۰ سال گذشته در ایران داشته است، بی شک سید حسین طباطبائی بروجردی مشهور به آیت الله بروجردی است، که به مدت ۱۵ سال مرجعیت عامه شیعیان را صاحب بود. تا زمان حیات او افرادی همچون روح الله خمینی بندرت ابراز وجود می کردند. در زمان حیات بروجردی، مواضع سیاسی و محافظه کارانهٔ او بر حوزه های علمیه حاکم بود، از دخالت مستقیم در سیاست دوری می جست و با شرکت مستقیم روحانیون در فعالیت های سیاسی مثل کاندیداتوری نمایندگی مجلس شورا مخالفت می کرد. محور اصلی فعالیت بروجردی ضدیت با بهاییت بود، از همین رو بود که پپسی کولا را حرام اعلام کرده بود، نه بدلیل وجود شکر و یا اسید کربنیک در نوشابه بلکه صاحبین کارخانه پپسی کولا بهائی بودند. به دلیل مواضع و دیدگاه های محافظه کارانۀ بروجردی در زمان او رادیو تلویزیون نیز حرام اعلام شده بود و هنوز بسیاری به یاد دارند، که تلویزیون به "جعبه شیطان" مشهور شده بود. باز علت اصلی مخالفت و حرام دانستن تلویزیون، مؤسس آن حبیب الله ثابت بود که به بهائیت اعتقاد داشت. پس از فوت بروجردی، بزرگترین سد حوزوی – سیاسی بر سر راه روحانیون تندروئی چون روح الله خمینی برداشته میشود و او که هنوز صاحب رساله توضیح المسائل نبود ( در خصوص این پدیده در این نوشته توضیح داده خواهد شد.)، دست به مخالفت با رژیم شاه می زند، اساس مخالفت او اصلاحات ارضی و حقوق زنان بود. یکی از نکات اختلاف بروجردی و روحانیونی مثل خمینی عدم دفاع او از گروه های افراطی و تروریستی مثل فدائیان اسلام بود. حتی او ملاقات با تروریستی مثل نواب صفوی را نپذیرفته بود و به دستور بروجردی اجازه داده نشد، که فدائیان اسلام در قم جای پای خود را محکم کنند. یکی از افرادی که قم را در آن زمان با کدورت علیه بروجردی به سمت تهران ترک کرد، مرتضی مطهری بود و بروجردی از دریافت گلایه نامه او از دست حسینعلی منتظری ممانعت کرد.

در هر حال، با گسترش آموزش عمومی و توسعه مدارس جدید، امتیاز انحصاری روحانیت شیعه بر سواد عمومی گرفته میشود. جالب توجه اینست که روحانیت شیعه هرگز حساسیتی نسبت به از دست دادن چنین امتیازی از خود نشان نمی دهد و بر خلاف آن بر ضد اصلاحات ارضی تا جائی پیش میرود که بروجردی شاه را تهدید کرده بود، اگر دست به اصلاحات ارضی بزند، داشتن و استفاده از آن زمین را حرام اعلام خواهد کرد، شاه برای دوری جستن از درگیری با روحانیت بعد از گذشت ۸ سال از زمان عزل مصدق از نخست وزیری و نهضت ملی شدن نفت تا زمان حیات بروجردی اقدامی جدی نکرد. مخالفت روحانیت با سیستم تحصیلی جدید با مقابله بر علیه دانشگاه ها آغاز میشود. نفرت و کینه روحانیت از دانشگاه و دانشگاهیان خود تاریخچهٔ مفصلی دارد. در ایامی که روحانیت شیعه خود را بی رنگ و تأثیر می دید، بسیاری از روحانیون به دانشگاه رفته و در رشته های معقول و منقول، حقوق، ادبیات عرب، ادبیات فارسی و الهیات مدارک دانشگاهی اخذ کردند. تلاش روحانیت شیعه برای تطبیق درجات تحصیلی حوزهٔ علمیه با سطوح دانشگاهی از این رقابت پنهان ریشه می گیرد، درست برعکس ادعایی که روحانیت و در رأس آن روح الله خمینی با تحقیر از دانشگاهیان یاد می کرده و بر خلاف ادعاهای خود بر علیه رضا شاه. زمینه این مخالفت را قبلاً رضا شاه بوجود آورده بود و در زمان حکومت او روحانیون می بایستی برای پوشیدن لباس روحانیت در یک سری امتحانات قبول می شدند (قانون برگزاری امتحانات طلاب سال ۱۳۱۰ خ.) با این سیاست رضا شاه در واقع در ادامه قانون اتحاد شکل لباس، روحانیت را موظف به قبول ضوابطی برای اخذ عبا و عمامه کرد. در این قانون هشت گروه از روحانیون از تبعیت از قانون اتحاد شکل لباس مبری شده بودند. طرح تأسیس دانشکده معقول و منقول و پایه گذاری رشته هایی مثل الهیات در سیستم دانشگاهی ایران ادامهٔ همین سازماندهی جدید برای اخذ لباس روحانیت بود. سال ۱۳۱۵با تأسیس مؤسسهٔ وعظ و خطابه از جمله گام های بعدی رضا شاه برای محدودسازی روحانیت شیعه بود، قشر و صنفی که هیچ نقش تولیدی را در جامعه عقب مانده آن زمان ایران بازی نمی کرد. وعاظ و روحانیونی که در امتحان وعظ و خطابه قبول می شدند، اجازه نامهٔ منبر را کسب می کردند. عده ای از وعاظ در همان سال ۱۳۱۵ که قادر به قبولی در امتحان نبودند، از دادن امتحان ممانعت کردند، که توسط شهربانی خلع لباس شدند. در مراکز مهم مذهبی مانند قم عکس العمل روحانیت نسبت به قانون لباس متحدالشکل شدت زیادی نیافت، زیرا اکثریت قریب به اتفاق جزء گروه های هشت گانه و مستثنی بودند. یکی از عکس العمل های روحانیت مرجع شیعه صدور بیش از پیش اجتهاد و محدثی برای تعداد زیادی از طلاب بود. «سیل تصدیق اجتهاد و محدثی از نجف به سوی ایران جاری شد و هر آخوندی تصدیق اجتهاد و یا محدثی در دست داشت ... از آن طرف، شهربانی اعتنایی به این تصدیقات نکرده و بسیاری را توقیف و بعضی‌ها را به تراشیدن ریش تکلیف و اذیت می‌کرد» (محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، ۱۳۶۴، ص۶- ۳۰۵) در واقع روحانیون دستگاه حکومتی رضاشاه را صاحب صلاحیت برای صدور مجوز عمامه نمی دانستند.

پس از بدست گرفتن حکومت از سوی روح الله خمینی و متعاقباً علی خامنه ای، کل روحانیت شیعۀ ساکن ایران از سوی حکومت اسلامی بر سر یک دوراهی تاریخی قرار گرفت: یا همراهی و جانبداری از ولایت فقیه و یا سکوت همراه با ایذاء و محدودیت، گونۀ سومی جز نابودی شخص روحانی مخالف وجود نداشت. روح الله خمینی برای نشان دادن جدیت خود، فرمان بازداشت و حصر خانگی سید کاظم شریعتمداری، مهمترین و معتبرترین روحانی شیعه آن زمان که مرجع تقلید نیز می بود را صادر می کند. ناگفته نماند که همین روحانی در سال ۱۳۴۲ برای رفع خطر از خمینی به دلیل شورش علیه دولت مرکزی و شخص شاه، گواهی مرجعیتی برای خمینی دست و پا می کند، تا بدینوسیله شاه را از مجازات سنگین بر علیه خمینی باز دارد. همین امر باعث شماتت و سرزنش شریعتمداری در حوزه های علیمه قم در آن زمان شده بود. در واقع با سرنگونی شریعتمداری در مقام مرجع تقلید، تیر اخطاری برای کل روحانیت در ایران شلیک شد، که حکومت جدید اسلامی با مخالفین روحانی خود رفتار مشخصی خواهد کرد و اجازۀ مخالفتی به روحانیون نمی دهد. از طرفی دیگر با صرف بودجه های کلان و استفاده از منابع مالی بی حد و حساب برای تقویت و گسترش مدارس حوزه، روحانیت شیعه آنچنان به این حکومت وابستگی مالی یافته است، که توان ادامۀ حیات خارج از حکومت اسلامی برای آن غیرممکن شده است و طبعاً با چنین وابستگی مالی و اقتصادی روحانیت شیعه خارج از حکومت اسلامی معنا و مفهومی نخواهد داشت. مورد دوم را نیز حسینعلی منتظری می سازد، مرجع تقلیدی که روزگاری "امید امام و امت" خوانده می شد، با مخالفت های خود کنار زده شد و او را برای عبرت قشر ناراضی در میان روحانیت به شدت مورد تحقیر قرار دادند.

در کنار این، حکومت اسلامی با تأسیس مراکزی همچون جامعه المصطفی العالمیه برای تربیت دست نشاندگان و مبلغین خود خارج از ایران به همانگونه عمل می کند، که اتحاد شوروی ایدئولوگ های خود را برای احزاب کمونیست خارج از اتحاد شوروی تربیت و به کشورهای دیگر صادر می کرد. تنها نکته متفاوت در فعالیت های تروریستی وسیع است، که در آن فرستادگان ویژه اسلامی-شیعی در سطح جهانی خود مستقیماً مرتکب نمی شوند اما هئایت کنندۀ شبکۀ تروریستی هستند. از آنجا که این افراد از پایین ترین اقشار کشورهای عقب افتاده و فقیر اسلامی برخاسته اند، با زندگی مرفهی در ایران تطمیع می شوند. بودجۀ این سازمان تبلیغاتی-ایدئولوژیک مستقیماً از بیت رهبری علی خامنه ای تأمین می گردد.

حکومت اسلامی دریافته است، که برای ادامۀ حیات نیاز به تربیت افراد وفادر به خود دارد و تنها با تکیه بر روحانیت طمعکار و یا تحت فشار نمی توان دستگاه اداری تابع بی چون و چرای ولایت فقیه را تنظیم کرد، به همین سبب تأسیس دانشگاهی به نام دانشگاه امام جعفر صادق خود مبین این قصد و نیت حکومت اسلامی می باشد، که این مرکز ارزشی علمی نداشته و همچون اتحاد شوروی کادر مدیران و وزیران خود را در آن تربیت می کند. سید ابراهیم رئیسی یکی از محصولات این مرکز می باشد. اگرچه جسته و گریخته مخالفت هایی از سوی حوزه های علمیه بر علیه رفتارهای سیاسی و خشونت های کم نظیر حکومت اسلامی صورت می گیرد، اما بی اعتباری مرجعیت شیعه و انزجار عمومی از روحانیت شیعه در ایران در تاریخ این قشر از زمان صفویه تا کنون بی سابقه است. حکومت اسلامی نیز با منابع وسیع مالی دولتی که با هیچ بازرسی و پاسخگویی در مقابل هیچ فرد و یا ارگانی در اختیار تام ولایت فقیه قرار داده است، در سطح وسیعی روحانیت شیعه خارج از ایران را تطمیع می کند، این نان خورهای دولتی جدید که هر کدام در مرکزی شیعه نشین زندگی می کنند، طبعاً مخالفتی با دستگاه رهبری شیعه در تهران نکرده بلکه مبلغ آن نیز هستند. شاید تنها مرکزی که هنوز به تسخیر حکومت علی خامنه ای درنیآمده است، نجف باشد. البته با توجه به حضور نظامی علنی و مخفی ایران در عراق این روحانیت مستقل نیز تحت فشار قرار داده می شود، این موارد خارجی برای روحانیت شیعه در ایران و ادامۀ حیات آن سرنوشت ساز نیستند.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۵)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۴)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۳)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۲)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۱)  [2023 Apr] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]