PEZHVAKEIRAN.COM چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟
 

چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟
محمد محمودی

در طول تاریخ معاصر ایران از زمان انقلاب مشروطه تا به امروز نیروهایی با تکیه بر دین اسلام و مذهب شیعه وجود سیاسی-اجتماعی خود را نشان داده اند. حضور این نیروها از همان ابتداء جبهه ای مشخص را ترسیم کرد، مرز بندی این دو جبهه در عصر انقلاب مشروطیت چالشی میان مشروعه و مشروطه را شکل داد و پس از آن تا رخداد ۵۷ کشمکشی بود میان تجدد و ارتجاع دینی و منجر به پیروزی مشروعه و ارتجاع دینی شد. این ارتجاع دینی بر خوانش های دیگر از دین اسلام و مذهب شیعه پیروز شد. استقرار حکومت اسلامی و دوام آن در هیئت حکومت ولایت فقیه، اگرچه قرائت خاصی از اسلام شیعی از سیاست و آئین کشورداری است و اگرچه نیروهای دیگر اسلامی، چه شخصیت ها و افراد فعال سیاسی و چه سازمان ها و یا جریانات سیاسی منسجم و پراکنده ای نیز هستند، که با این شیوۀ حکومت ولایت فقیه مخالفند، اما خواهان تبعیت سیاست و کشورداری از اسلام هستند. نگاه این نحلۀ سیاسی، اگرچه خارج از قدرت حاکم بسر می برد، اما باز اسلامی است و از نوعی نرمتر و حسابگر، در نهایت باز سیاست را از دید دینی و مذهبی خود و یا بهتر است گفته شود ایدئولوژی دینی خود می بیند. در شرائط فعلی ایران البته مردم آنچنان با سرکوب و خشونت دائمی روبرو هستند، که حتی کوچکترین تخفیفی در این خشونت دینی را "موهبتی الهی" فرض می کنند و عده ای با نام نواندیشان دینی با هاله ای از اصلاح طلبی، خواهان حکومت اسلامی از نوع نرم آن هستند. بی شک در اندیشۀ هر مخالف غیر دینی سقوط حکومت اسلامی و یا به تعبیری "براندازی"، یافتن هم پیمان و ایجاد ائتلاف سیاسی سرخط اهداف سیاسی قرار می گیرد. در این مسیر در طول این چهار دهه افراد و جریانات بسیاری آمدند و رفتند و از بسیاری دیگر حتی نام و نشانی باقی نمانده است. واضح است که نیروی بالندۀ سیاسی مخالف حکومت اسلامی به دنبال یافت هم پیمانان خود است و در این راه این پرسش مطرح است که آیا اساساً با نیروهای اسلامی مخالف حکومت کنونی می توان متحد شد؟ و اگر امکان عملی چنین ائتلافی وجود ندارد، علل نظری آن چیست؟

در اینجا سخن از نیروهای اسلامی است و نه مسلمان، زیرا افراد بسیاری هستند، که شاید به دینی باور داشته باشند، اما دین و آئین اعتقادی آنها از حیطۀ فردی خارج نشود و در عرصۀ سیاست به عقاید مذهبی خود رجوع نکنند و خواهان مدینۀ فاضلۀ دینی خود نباشند و حداکثر در رفتار فردی خود در اجتماع تابع اصول اخلاقی برگرفته از دین خود باشند. با این گروه افراد مشکل خاصی بوجود نمی آید. اما نیروهای سیاسی-اسلامی، حتی اگر خواهان براندازی حکومت اسلامی و کنونی حاکم بر ایران باشند، نمیتوانند خواست یکسانی با نیروهای بالنده و برانداز داشته باشند، چرا که نیروهای اسلامی نهایتاً هدفی جز اجرای ایدئولوژی اسلامی خود ندارند. هرگاه یک نحلۀ سیاسی با ایدئولوژی خود خواهان تغییر باشد، در نهایت مجری ایدئولوژی خود می گردد و این اصل با خواست دمکراسی سکولار تجانسی ندارد، خاصه که شرط یک حکومت سکولار آزادی در اعتقاد و از همین رو عدم دخالت دادن دین در حیات اجتماعی و سیاسی مردم می باشد.

شیرازۀ هر کشوری بر مبنای دمکراسی را نظراً قانون اساسی آن کشور برآمده از ارداۀ جمعی و ملی می سازد. هر شهروندی که در قلمرو آن قانون اساسی زندگی می کند، هم مدافع آن قانون است و هم وفادار به آن و هم متعهد به آن. اما برای یک مومن مسلمان که در دین خود تنها رابطۀ شخصی خود با خدای خود را نمی بیند بلکه وظیفۀ اجرائی و سیاسی برای اعتقادات خود قائل است، این پرسش را مطرح می سازد، که آیا اسلام سیاسی اصولاً اجازۀ وفاداری، تبعیت و دفاع از قانون برآمده از اندیشۀ انسان های بدون ادعای خدائی و پیامبری را به مومنان خود می دهد؟ این پرسش عمیق تر و جدی تر می شود، وقتی که توجه کنیم، یک مسلمان مومن قرآن را کلام مستقیم خدای خود می داند و این قرآن و در نزد شیعیان علاوه بر آن سنت پیامبر اسلام و امامان ملاک ازلی و ابدی برای زیست و زندگی را شکل می دهند. آنگاه این تناقض آشکارتر می شود، که یک مسلمان بیش از آنچه به عهدها و میثاق های سیاسی و اجتماعی اینجهانی خود پایبند باشد، به قرآن و سنت پیغمبر و امامان خود وفادر است.

در راه سرنگونی حاکمیت فعلی بر ایران نیروهای مختلفی وجود سیاسی دارند، برخی از آنها مسلمان سیاسی هستند. اما در دین اینان اصل تقیه اجازۀ مانورهای سیاسی را در همۀ عرصه های حیات انسانی صادر می کند. اصل تقیه یعنی پنهان ساختن آنچه را که می اندیشیم و یا باور داریم. وقتی سخن از پیمان سیاسی می شود، دوام این پیمان بستگی به چند اصل دارد، که مهمترین آن در شفافیت و صداقت در فکر و عمل هم پیمانان است. در واقع و به زبان عامیانه مصداق "سریکدیگر کلاه نگذارند"! می باشد. اما هم پیمانان اسلامی افرادی می شوند که بنا بر دین و مذهب شان نه تنها اجازه دارند، بلکه تحت شرائطی تقیه و پنهان کاری را واجب می دانند. در فجیع ترین شکل آن روح الله خمینی حفظ نظام اسلامی را واجب ترین امر در میان تمامی واجبات تلقی کرده است: "اوجب واجبات" و در این راه مسلمان اجازۀ ارتکاب  هر عمل خلاف شرعی را دارد و پیش از همه باید تقیه کند. مخالفان سیاسی اما مسلمانِ خمینی با اصل تقیه نمی توانند مشکلی داشته باشند، چون از مباحث مسلم فقهی است با چنین درکی از سیاست، افراد و فعالان سیاسی با مسلمانانی روبرو هستند که اصولاً خود را مقید به شفافیت و صداقت در پیمان نمی بینند. بنابراین با اعتقاد به تقیه هم پیمان مسلمان می تواند پیمانی با متحدین خود ببندد که هرگز به آن وفادار نباشد.

ریشۀ اصل تقیه در یک نیروی اسلامی به موقعیت سیاسی آن نیرو و میزان قدرت آن بازمی گردد، یعنی تقیه تابعی از قدرت سیاسی است. بنابراین یک نیروی اسلامی در ضعف خواسته ها و هر آنچه می اندیشد و هدف قرارداده است را کتمان و مخفی می سازد و یا بطور کل کتمان می کند، بدیهی است که چنین نیروئی در وضعیت قدرت و یا پس از کسب قدرت دارای رفتار سیاسی دیگری می باشد. این واقعیت خود مزید بر علت شده و میتوان به جرأت گفت که به یک نیروی اسلامی نمی توان اعتماد کرد.

ائتلاف سیاسی در واقع برای اهدافی مشترک بر مبنای اعتماد متقابل و قبول مواضع بازیگران سیاسیِ هم پیمان با شفافیت و صداقت بسته می شود. این بازیگران متحد، با قبول این اصل که با یکدیگر متفاوت هستند، قدرت پذیرش یکدیگر را دارند. برای چنین پیمانی در گام اول نیاز به اعتماد متقابل است. این واقعیت در دنیای سیاست حاکم است که هر شخصی به دنبال منافع فردی و یا گروهی خود است، اما درست برای دستیابی به این منافع نیازمند هم پیمان است و درست به دلیل همین منافع باید به هم پیمان خود اعتماد کند. پیمان و میثاق سیاسی در واقع یک قرارداد میان دو شخص و یا گروه سیاسی است که هنگام انعقاد قرارداد باید برای تضمین دوام قرارداد در طرح مفاد قرارداد با شفافیت و صداقت رفتار کنند. اکنون پرسش در اینجاست که در تمامی این روند ایجاد ائتلاف شروط اعتماد متقابل، طرح پیمان با شفافیت و صداقت، عملکرد نیروهای اسلامی چگونه است؟ نیروهای اسلامی تنها خود را در مقابل خدای خود الله مسئول می بینند و از نظر ایدئولوژیک باید به خدای خود اعتماد کنند و عملاً تعهدی در مقابل هم پیمانان خود ندارند. اما اصل تقیه کل شفافیت و صداقت را منتفی می سازد. باید در نظر داشت، که تقیه یکی از اصول ایمانی نیروهای اسلامی است و از نظر اعتقادی دگراندیشان جزءِ اصحاب الهی محسوب نمی شوند. معادلۀ قدرت، تعیین کنندۀ رفتار سیاسی نیروهای اسلامی است، بدین صورت که در موقعیت ضعف و خطر، تقیه را پیشه کنند و در موقعیت قدرت و سلطه عدم مدارا تا سرحدّ نابودی دگراندیشان و هم پیمانان گذشتۀ خود. این رفتار دوگانه در ضعف و قدرت در محیطی عاری از شفافیت و صداقت همکاری و هم پیمانی را بیش از پیش غیر ممکن می سازد.

نیروهای اسلامی به دلائل دینی و مذهبی خود در حوزۀ سیاسی تکیه بر هنجارهای اخلاقی خود می کنند. تجربه های تاریخی همگی نشان می دهند، که سیاست اخلاق زده نتایج فاجعه باری را بهمراه می آورد. گذشته از این هنجارهای اخلاقی دین و مذهب به معنای پذیرش از سوی همگان نیست. سیاستی که بنای مشروعیت خود را بر هنجارهای اخلاقی-اعتقادی خود بگذارد، برای حفظ هنجارها الزاماً دست به خلق دگم های سیاسی می زند. برای مشخص شدن مطلب نگاهی کوتاه به یکی از وقایع معاصر خود کنیم. عده ای در دانشگاه جورج تآون واشینگتن بدور یکدیگر جمع شده و برای مخالفت و مبارزه با حکومت اسلامی درصدد ایجاد ائتلافی سیاسی برآمدند. شیخ الاسلام روشنفکران اسلامی، عبدالکریم سروش، برای مخالفت با آنان تنها با دستآویزهای اخلاقی بود که این حرکت سیاسی را مردود می شمرد، تا جائی که زبان به مزمت هنرمندی در میان این جمع گشود. شیخ الاسلام عبدالکریم سروش، با تکیه بر هنجارهای اخلاقی مذهب تشیع خود در عالم سیاست موضعگیری کرد. مغلطۀ هنجارهای اخلاقی در سیاست، آغاز استبداد است. کسی که برای کسب آزادی مبارزه می کند، نمی تواند هم پیمان نیروهایی گردد، که نافی آزادی و مبتکران استبداد هستند.

اصل پنهان کاری سیاسی در موقعیت ضعف و ناتوانی در کنار اصول دیگری در دین اسلام قرار می گیرند مثل جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و ...، این امور ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی را غیر ممکن می سازند. یکی از مشکلات نیروهای اسلامی در متن و بطن اعتقاد دینی آنان قرار دارد. دید اسلام مشخصاً با رجوع به قرآن نسبت به انسان، نظری کاملاً ایدئولوژیک و گزینشی است، بدین معنا که انسان آن زمان انسان کامل محسوب می شود، که به دین و مذهب اسلام معتقد و مومن باشد. انسان به خودی خود و تنها به دلیل انسان بودنش برای اسلام مطلوب و محفوظ نیست. همین دیدگاه مانع بزرگی نظری برای پذیرش حقوق بشر در میان نیروهای اسلامی است. بنا به تجربۀ تاریخی، در نهایت و در بهترین شکل خود، افراد غیر مومن و غیر معتقد به اسلام انسان درجۀ دوم محسوب می شود، البته اگر نسبت به جنایات مذهبی در دشمنی های اعتقادی و دینی مثل رفتار نیروهای اسلامی نسبت به یکدیگر، چشم پوشی کنیم. در چنین وضعیتی، نیروهای غیراسلامی، تنها ابزاری برای به هدف رسیدن می باشند و نه هم پیمانان سیاسی.

تأثیر سرنوشت ساز این ناتوانی نیروهای اسلامی در ایجاد ائتلاف سیاسی وقتی بارزتر می گردد، که بستر سیاسی-اجتماعی حاکم بر یک کشور بدور از دمکراسی باشد. در شرائط فعلی جهانی و مشخصاً ایران فرسنگ ها از دمکراسی و دستیابی به آن دور هستیم. یکی از مواردی که نیروهای اسلامی همچون دیگر بازیگران ایدئولوژیک در رفتار سیاسی خود یکسان عمل می کنند، خردگریزی است. برای ملموس شدن این نظر مثالی تاریخی را بررسی کنیم: مهدی بازرگان که اولین نخست وزیر حکومت اسلامی شد، در ایامی که روح الله خمینی در پاریس بسر میبرد، به ملاقات با او رفت. پس از ملاقات، بازرگان به دو نکته در حاشیۀ گفت و شنود خود با خمینی اشاره کرد. او در وصف خمینی گفت: "من آریامهر را در لباس آخوندی دیدم." و همچنین "آقا از مسائل جهانی خیلی پرت هستند." شخص مهدی بازرگان در واقع پدرخواندۀ نواندیشان دینی است و همین نواندیشان دینی تا به امروز از او به عنوان سمبلی از صداقت یاد می کنند. اما همین ابراز نظرهای او در مورد شخص خمینی پرسش های رفتارشناسانه ای در عرصۀ سیاسی را مطرح می کنند. باید پرسید اگر آریامهر آنقدر بد بود که باید با حکومت او مخالفت کرد، پس چرا بازرگان در مقابل مدل آخوندی آن سکوت کرد؟ اگر روح الله خمینی از مسائل جهانی پرت بود، پس چرا با همکاری با او سرنوشت مردم و کشور را اینگونه به مخاطره انداختید؟ در اینجا مقصود شماتت و توبیخ نیست، بلکه نتیجۀ بررسی رفتارشناسانۀ نیروهای اسلامی است که میتوان به یک وجه مشترک رسانید: خردگریزی. عقل سلیم هرگز اجازۀ همکاری و یا سکوت را در چنین شرائطی صادر نمی کند. خردگریزی البته شاخص همۀ نیروهای ایدئولوژیک است. نمونه های مشابه آنرا نیز می توان در دوران سلطۀ احزاب کمونیستی در شوروی و اروپای شرقی نیز به کرات مشاهده کرد. فصل مشترک همۀ نیروهای اسلامی چه آنان که در قدرت سیاسی در تهران حکومت می کنند و چه آنان که فرقۀ سیاسی خود را حول فردی به نام مسعود رجوی تشکیل داده اند و چه آنان که به نام نواندیشان دینی در تلاش برای احیای اسلام و شیعۀ از دست رفتۀ خود در ایران هستند، همگی در خردگریزی وجه مشترک دارند. در عرصۀ سیاسی وقتی هم پیمانان دارای چنین خصوصیتی باشند، دارای رفتار سیاسی غیرقابل فهم و انتظار می شوند و ائتلاف سیاسی با چنین نیروهای اسلامی غیر ممکن است.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]