پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)
محمد محمودی

-        پیدایش مذهب شیعه

جمله ای است که به ناپلئون بناپارت منسوب میشود و گاهاً گوینده را ولتر می دانند: "تاریخ دروغی است، که ما بر سر آن به توافق رسیده ایم." نمونهٔ بارز و نادر و عینی این سخن نفیس را می توان در تاریخ تشیع یافت.

از همان روز فوت پیغمبر اسلام، محمد (۸ مارس۶۳۲  م. –۱۸خرداد ۱۱خ.) ، اختلاف و ستیز بر سر جانشینی او آغاز شد و در عمل اکثریت به اتفاق به خلافت نظر دادند یعنی رجوع به انتخاب مردم اهالی مدینه و اقلیتی شامل چهار نفر: ابوذر غفاری، مقدادبن الاسود، سلمان فارسی و عبدالله بن سبا طرفدار وراثت بودند و از این رو خلافت را حق علی، پسر عموی محمد دانستند و از آن زمان شیعهٔ علی یعنی حزب و یا فرقهٔ علی تکوین یافت.

اختلافات درونی مسلمانان عرب زمینه رشد جریان سیاسی شیعه علی را فراهم ساختند. پایه گذار اول تشیع در واقع عبدالله بن سبا بود، مردی بسیار مطلع از ادیان مختلف و اهل یمن. در تاریخ اسلام هر آنچه که به مذاق مسلمانان خوش نیآید، منشاء آنرا در یهودیان جستجو می کنند، پیدایش شیعه نیز از اینرو امری مستثنی نیست و بدعت تشیع را در سابقهٔ یهودیت و خانوادگی عبدالله بن سبا دانسته می شود، حال آنکه تاریخ پیدایش و رشد تشیع داستانی کلاً متفاوت و بدور از ریشهٔ خانوادگی عبدالله بن سبا دارد. اینگونه ضدیت و اتهام دائمی از جانب مسلمانان بر علیه مسیحیان وجود ندارد که مسلمانان علیه یهودیان بخرج می دهند، اگرچه مسلمانان نسبت به مسیحیان نیز در قلمرو خود در سال های آغازین اسلام خوش رفتاری به خرج نمی دادند. در هر حال عبدالله بن سبا را در واقع بنیانگذار شیعهٔ غالی ( "کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند" لغت نامه دهخدا) می توان خواند، و بسیاری از گفته های او درمورد علی و ابرمرد خواندن او در تمام فرقه های شیعه وجود دارند، مبالغه در مورد علی و خاندان او و ملقب کردن آنان به ائمهٔ اطهار و برای آنان قوای مافوق بشری قائل شدن در همهٔ فرق شیعه وجود دارند. بر خلاف ادعاهای راویان و روحانیت شیعه در طول سال های خلافت ابوبکر و عمر رابطهٔ علی و خلفا با یکدیگر به هیچ عنوان، و یا به گونه ای غیر متعارف،کدر و خصمانه نبود. حتی علی در مقام مشاور با دو خلیفه همکاری می کرده است. نمونه های بارز آن تلاش علی برای تغییر نظر عمر به عنوان خلیفه در شرکت مستقیم در جنگ با ایرانیان می باشد و یا اینکه علی نام عمر را بر فرزندش با صهبا می گذارد و یا اینکه پسرانش حسن و حسین تحت فرماندهی خلیفه در جنگ با ایرانیان شرکت می جویند. مهمتر از همه از دید عشیرتی قریش، ازدواج ام کلثوم دختر علی و فاطمه با عمر است. نباید فراموش کرد که عمر نیز پدر زن محمد، پدر حفصه بود. همین همسر محمد در جمع آوری قرآن تلاش مؤثری داشت و در اختلاف میان عایشه و علی جانب عایشه را گرفت و به شرکت در جنگ جمل بر علیه علی نیز بی رقبت نبود، اگر برادرش نظر او را تغییر نداده بود. اصرار و تقلب در واژگون جلوه دادن رابطهٔ علی با خلفا علل سیاسی داشته، که در چند قرن بعد از آن زمان باید جستجو کرد. تقریباً تمامی روایات شیعه از دوران این چهار خلیفه دهه ها و قرن ها بعد ساخته و جعل شده اند. اگر تاریخ و فقه شیعه از این روایات جعلی پاکسازی شوند، از کتابخانهٔ شیعه تنها کتابی نحیف و یک جلدی بیش باقی نمی ماند.

خصومت ایرانیان با ابوبکر و عمر در طول تاریخ شکل و هیئت مذهبی به خود گرفته است، حال آنکه قابل درک است که دشمنی ایرانیان مخصوصاً با عمر را باید در شکست آنان در دوران خلافت و تحت فرماندهی نظامی عمر جستجو کرد. لقب امیرالمؤمنین ابداع عمر بوده است که به خود اطلاق کرد و در شیوهٔ کشورداری جانب اقتدار و اعمال قدرت را گرفت. میتوان بر اساس شواهد و مدارک تاریخی دوران عمر را دوران گسترش و توسعه بزرگ اسلامی دانست که عمر با استفاده از الگوهای ایرانی و رومی دستگاه حکومتی را بنا گذارد. او سرانجام به دست پیروز اهل نهاوند مشهور به ابولؤلؤ، یک غلام ایرانی مسیحی در ۲۶ ذی الحجه ۲۳ ق. (۱۵آبان ۲۳ خ. -  ۶ نوامبر ۶۴۴ م.) به قتل میرسد. انگیزه قتل عمر به بی توجهی او در مقام خلیفه به شکایت پیروز نهاوندی باید مرتبط دانست، که ابولؤلؤ از مالیات سنگین حاکم بصره مغیره بن شعبه به خلیفه شکایت برده بود. عمر قبل از مرگ دستور به تشکیل شورایی برای انتخاب جانشین و خلیفه جدید می دهد، او نیز همچون بسیاری از سیاستمداران بزرگ به دوران بعد از خود نیندیشیده بود. محل دفن عمر در کنار محمد و ابوبکر در شهر مدینه است.

بعد از مرگ عمر، عثمان به خلافت انتخاب میشود و او نیز به قتل میرسد. عثمان از سال ۲۳ تا ۳۵ هجری قمری (۶۴۴ تا ۶۵۶ میلادی) به مدت ۱۲ سال حکومت کرد. بعد از قتل عثمان در ادامهٔ شورش بر علیه خلیفهٔ اسلامی، علی به خلافت رسید. رابطهٔ علی با عثمان به دلیل سیاست های اشرافی خلیفه به سردی گراییده بود، چرا که علی مخالف اشرافیت گرایی حاکم بر بیت خلیفه و دارالحکومهٔ عثمان بود، اما این باز به معنای دشمنی نیست و بیشتر نقش انتقاد و دورکشی از خلیفه را داشته تا ستیز و یا تلاش برای براندازی عثمان. طرفداران خلافت علی بطور عمده از انصار بودند، همان ساکنین اصلی مدینه، که به محمد پناهندگی سیاسی دادند و بعداً خود مسلمان شدند. جمعیت بزرگ ساکن مدینه از یهودیان بودند، که در ابتداء نسبت به مهاجرت محمد بی تفاوت بوده، اما بعد از استقرار و استحکام مهاجرین در یثرب، آنچنان مورد ایضاء و آزار و ترور شبانه روزی مهاجرین مسلمان قرار گرفتند، که در نهایت از یثرب یا مدینه فرار کرده و مسلمانان مهاجر خانه و اموال آنان را تصاحب کردند. طلحه رقیب انتخاباتی علی بود که هواداران عمده او از اهالی مصر بودند. طرفداران علی، مشخصاً از کوفه و به رهبری مالک اشتر و اولین افرادی بودند که با خلیفه جدید  "بیعت" کردند. در تمامی این دوران از زمان آغاز اسلام همواره میان مهاجرین و انصار دو دستگی وجود داشته و در واقع  آنان دو قطب قدرت سیاسی در زمان پیدایش اسلام را تشکیل می دادند و بسیاری از کشمکش ها و یا برد و باخت های سیاسی در تاریخ اسلام حتی تا حاکمیت عباسیان را می توان در رقابت های سیاسی و اقتصادی میان مهاجرین و انصار جستجو کرد.

 علی در زمان خلافتش تلاش بر رفع آثار اشرافیت گرایی دوره عثمان داشته و از همین رو سیاست های اتخاذ شده از سوی او شرائط سیاسی و بحرانی مرکز خلافت را نه تنها آرام نساخت بلکه با سیاست های تند خود و برکناری بسیاری از عوامل حکومتی از دورهٔ عثمان بحران را شدیدتر کرد. مهم ترین دشمن خلافت علی معاویه بود، که از اقوام عثمان و فرماندار منطقهٔ مهمی از خلافت اسلامی یعنی شام بود و او از بیعت با علی سرباز زد. جالب توجه است، که دشمنی شیعیان با معاویه بسیار کمرنگ تر از خصومت با ابوبکر و عمر است، حال آنکه اگر در دشمنی با علی یعنی سمبل تشیع مقام اولی برگزیده شود، بی شک نصیب معاویه خواهد شد.

 علی تنها با امویان از سر ستیز برنیآمد. علی در سیاست های مالی و اقتصادی خود افراطی بوده و توجهی به تحمل اجتماعی و یا عکس العمل به این تغییرات نمی کرد. یکی از عوامل شکست سیاست های علی در حوزه های کشورداری و اقتصادی افراط عملی او بود و مهمترین دلیل برای مخالفت با علی سرباز زدن او از تعقیب و مجازات قاتلان خلیفه سوم بود، یکی از مهمترین مخالفین علی عایشه، همسر محبوب محمد و دختر ابوبکر خلیفه دوم بشمار می آید، که در دشمنی و دشنام از سوی شیعیان جایگاه خاص و بی مثالی دارد. شیعیان فراموش می کنند که اگرچه عایشه مخالف علی بود اما همسر محبوب پیغمبر اسلام بوده و از سوی محمد به حمیرا به معنای زن سپیدچهره و گلگونه ملقب بود و البته زیبارویی عایشه نیز حتی در زمان محمد از سوی اقوام باده نشین دردسرساز می شود (ماجرای افک). دردسرساز بودن زیبایی عایشه به جایی رسید که به او اتهام زنا با صفوان زده شد، زمان گم شدنش در صحرا بعد از جنگ با طایفه مصطلق، از آنجا که صفوان او را در بیابان یافته و سوار بر مرکب شتر خود به مدینه بازمیگرداند. اینگونه اتهامات و تشنجات تنها در تاریخ اسلام وجود ندارند، که ظاهراً جنسی هستند اما اهداف سیاسی را دنبال می کنند، در همگی اینگونه حوادث تاریخی نشانی از نازل بودن سطح فرهنگ آن دوره و در کل ضدیت با زن نمایان می شود. در هر حال خصومت شیعیان با عایشه و طعن و لعن زن محمد درست قطب مقابل فاطمه دختر محمد را میسازد، به همان میزان که شیعیان با عایشه دشمنی می ورزند، دختر پیامبر یعنی فاطمه را مقدس شمرده و از او اسطوره ای بی همتا ساخته اند. جایگاه فاطمه نیز در تشیع بی همتا است: دختر پیامبر اسلام، مهمترین همسر در میان ۹ همسر ابرمردی چون علی، مادر دومین و سومین امامان شیعه و مادر زینب که در بارگاه یزید از برادر مقتول خود یعنی حسین دفاع می کند. در واقع از فاطمه الگویی مقدس و الهی برای زن در تشیع ساخته شده است تا سر حد پرستش، یک نمونه نازل آن را در هوچی گری های ایدئولوژیکی علی شریعتی می توان یافت، او "استدلال" در مشروعیت پرستش رب النوعی به نام فاطمه را با این سخن به اتمام می رساند: "فاطمه فاطمه است." همگام با اسطوره سازی از فاطمه از این خانواده نیز نمونه ای برای یک خانواده مقدس و شیعه ساخته شده است. یکی از داستان هایی که شیعیان با تندی و خشم از آن یاد می کنند، اختلافات مالی و ارضی میان فاطمه و خلیفه اول ابوبکر است، که خلیفه تصاحب ملکی پرمحصول به نام فدک از سوی فاطمه را مشروع نمی داند و آن ملک که منبع درآمدی برای فاطمه و علی محسوب میشد را به بیت المال باز می گرداند و بر این اساس فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر کینه ورزی داشته است.

در دوران سی ساله و اولیهٔ اسلام (۱۱ تا ۴۱ ه.)  میان حکومت و روحانیت هیچ فاصله ای نبود و در واقع هنوز قشر و یا طبقه روحانی بوجود نیامده بود و تفاوتی میان رهبران سیاسی، نظامی و دینی اسلام وجود نداشت، از آنجا که همگی نتیجهٔ اتحاد قبایل صحرانشین حجاز بودند و بلاواسطه از پیغمبر اسلام تبعیت می کردند و همگی به نوعی مسلمان دسته اول محسوب می شدند. توسعه و گسترش قلمرو اسلام، از جمله هجوم نظامی به ایران از سال ۱۲ ه. (۶۳۳ م.) از زمان ابوبکر آغاز شد. با گسترش قلمرو اسلام و تصرف سرزمین های خوش آب و هوا تر و پرمحصول، مسلمانان را در وضعیتی جدید قرار داد. ادارهٔ حکومتی در حال گسترش، دیگر به منطقهٔ بی آب و علف حجاز ختم نمی شد و دستورات خلیفهٔ اسلام ابعاد بسیار گسترده ای به خود گرفته بود. فتوحات اسلامی و پیروزی بر سرزمین های مجاور از جمله ایران بر خلاف تبلیغات وسیع روحانیت شیعه، به راحتی صورت نپذیرفتند و نبردهای سختی میان ایرانیان و اعراب صورت گرفتند، اما آنچه مسلم است، سقوط نهایی ساسانیان در سال ۳۱ ه. صورت گرفت. نواحی بلخ، زابلستان، کابل و تمامی نواحی مازندران و گیلان امروزی (دیلم، گیلان و طبرستان) به تصرف اعراب درنیآمدند. در آن درگیری های نظامی پسران علی، حسن و حسین شرکت مستقیم داشتند. اعراب مسلمان قصد فتح خراسان، طبرستان و حمله به گرگان را داشتند (‌تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶)، که با مقاومت شدید مردم محلی روبرو شدند و مسلمانان نیز از کشتار و قتل عام های مکرر مثلاً در شهر تمشیه در کناره های جنوب شرقی دریای خزر فروگذار نبودند. تنها برای مثال، بلخ تازه در سال ۸۹ ه. به تسخیر اعراب مسلمان درآمد. تصور اینکه مردم ایران به اعراب مسلمان به خاطر فتح سرزمین شان دسته گل هدیه داده باشند بدور از واقعیت هر زد و خورد نظامی می باشد. بر خلاف تصور شیعیان از امام سوم خود، که نزد آنان دارای مرتبهٔ رب النوعی شده است، او به مردم غیر عرب نگاهی عشیرتی داشته است. "حسين بن علی امام سوم شيعيان میفرمايد: ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب هستند. روشن است كه هر عربی از هر ايرانی بهتر و والاتر و هر ايرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانی ها را بايد دستگير كرد و به مدينه آورد. زنانشان را بفروش رسانيد و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت." (حاج شيخ عباس قمی، سفينه البحار و مدينه الاحكام و الآثار، ۱۳۷۷، ص۱۶۴)  البته روحانیون برای بی اعتبار کردن این سند، می گویند، از امام صادق است و نه امام حسین، اینان مرتکب عذر بدتر از گناه می شوند. یا مثلاً حسین که الگوی شهادت در میان شیعیان بزرگترین شخصیت فرهنگ شهادت را می سازد، از سوی پدرش مأمور محافظت از عثمان هنگام درخواست خلیفه از علی برای حمایت در مقابل توطئه بر علیه او می شود، به تعبیر امروزین محافظ شخصی ((Bodyguard.

شکست ایران در مقابل اعراب مسلمان و عواقب آن دلائل متعدد داشته و تاریخ ایران را بطور کل دگرگون کرد. گرویدن ایرانیان به اسلام قرن ها به طول انجامید و بدون مقاومت های محلی در ولایت های مختلف نیز صورت نگرفت. به مرور زمان اشراف محلی و نظامیان اسلامی منافع مشترکی در میان خود دیدند، از جمله اشراف محلی و زمینداران برای عدم پرداخت مالیات به نام جزیه (در واقع همان گزیت به معنای خراج و مالیات است، که غیرمسلمانان پرداخت می کردند) و حفظ و حراست از اموال خود در مقابل تهاجم و تصرف مهاجمین مسلمان بمرور زمان به اسلام گرویدند و از طرفی فرماندهان نظامی مسلمان عرب برای محکم ساختن پایه های حیطه نفوذ خود با اشراف محلی هم حرف و هم هدف شدند. در مجموع شکست نظامی ایران از اعراب مسلمان به معنای گرویدن سریع ایرانیان به اسلام و یا آنچه را که علمای اسلامی و شیعی همواره تبلیغ کرده اند، ‌نیست، که ایرانیان با آغوش باز به استقبال مهاجمین خود شتافتند، مخصوصاً که مهاجمین مسلمان عرب دل به خراج و یغما از امپراتوری ثروتمندی در یک قلمرو بسیار وسیع بسته بودند. فتوحات مسلمانان تنها به تصرف و یا تخریب قلمرو دشمن ختم نمی شد، بلکه طبق سنتی که محمد برجای گذاشته بود، خانواده و خاندان مغلوب نیز جزء غنائم جنگی محسوب می شدند، به همین دلیل دختر یزدگرد سوم سهم حسین و نتیجهٔ آمیزش آنها نیز فرزندی به نام علی (متولد ۵ شعبان ۳۸ ه. ق.-۴ ژانویه ۶۵۹ م.) میشود، که در میان شیعیان به زین العابدین و یا امام سجاد مشهور است. نارضایتی عمومی ایرانیان از حکومت ساسانیان و فشارهای مداوم مغان زرتشتی که مخالفان خود را با بی رحمی از میان می بردند، مزید بر علت شده و باعث میشود تا ایرانیان از خود عدم مقاومت و یا حتی انفعال در مقابل مهاجمین مسلمان و معتقد نشان دهند.

تاریخ شیعه تاریخ انشعابات سیاسی و فرقه سازی است. در هر دوره و با مواجهه با هر بحرانی فرقه ای ظهور می کند. وجه مشترک فرقه های شیعه در آنست که ظاهراً از سر اختلاف مذهبی بوجود می آیند و ظاهراً باز از سر اختلاف مذهبی از میان می روند. واقعیت تاریخی آنها در اعمال قدرت، سیاست های کلی و اختلافات اقتصادی نهفته است. یکی از مهمترین فرقه های انشعابی خوارج هستند، که پس از پیروزی علی بر معاویه با سیاست های او در مقابل امویان از او جدا شده و نهضتی مذهبی برای خود تشکیل دادند. از زمان پیدایش این نهضت تنها به طرفداران خاندان علی لقب شیعه داده میشود. خوارج بمرور زمان نهضتی بسیار متعصب و بنیادگرا را بوجود آوردند که با تصورات خاص خود نسبت به عدالت و مساوات به جدال با قدرت های مرکزی رفتند. علی که همچنان خلیفه محسوب میشد، بدست یکی از همین خوارج مجروح شد و پس از چند روز در اثر جراحت بزرگ فوت شد. قاتل او ابوملجم مرادی به وضع فجیعی به دست پسر علی، حسن به قتل رسید. بر اساس نوشته مسعودی مورخ شیعی در کتاب مروج الذهب: "ابن ملجم لعنه الله علیه را بکشتند، عبدالله بن جعفر [برادرزاده علی و شوهر زینب دختر علی] گفت، بگذارید من دل خود خنک کنم، دست و پاهای او را ببرید و میخی سرخ کرد و به چشم او کشید، ... و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوخت." (ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مُروج‌الذَهَب و معادن‌الجواهر، (فارسی: مَرغزارهای زر و کان‌های گوهر) تهران، ۱۳۴۴، ج۱،ص۷۷۵) حال آنکه اگر به سنت اسلام زمان محمد بازگردیم، هیچیک از این اعمال شنیع حسن امام دوم شیعیان اسلامی نبوده و مستوجب مجازات می بودند. سپس حسن که ادعای خلافت داشت، عملاً چند ماهی بیش خلیفه نبود و با گرفتن مبلغ زیادی پول و املاک بسیار وسیعی در مدینه و با توجه به اینکه طرفدارانی نیز نداشت که حاضر به جنگ با قدرت مرکزی در شام باشند، از ادعای خلافت صرفنظر کرد. زندگی خصوصی اش در مدینه و رابطه اش با زنان برای تاریخ نگاران این دوره بحث برانگیز است و شیوه زندگی او با سلوک او در زمان حیات پدرش نیز تفاوتی نداشت، تا جائیکه علی مردم مدینه را از دادن همسر به پسرش حسن برحذر می داشت. پس از فوت علی، همچنان خوارج و شیعیان مخالفان عمدهٔ سیاسی خاندان اموی باقی می مانند. برای ایرانیان قبل از آنکه مسلمان و یا غیر مسلمان باشند، یکی از تاریک ترین دوران تاریخی با حکومت و خلافت امویان آغاز می گردد. از دید امروزین حکومت امویان را می توان حکومت شوونیستی عرب خواند و ایرانیان با خشن ترین رفتار سیاسی و اقتصادی روبرو شدند. رابطهٔ ایرانیان و امویان رابطهٔ اسیر جنگی و فاتحان بود و طبیعی است که این رابطه خود را در ابراز همبستگی با دیگر مخالفان رژیم اموی مثل حسین و در موضعگیری نسبت به ماجرای کربلا نشان دهد.

-        شیعه پس از علی

 

 

وقایع، اسناد، شواهد و قرائن تاریخی همگی نشان از این دارند، که مذاهب و فرقه های اسلامی در ایران همگی دوران عروج و افول داشته اند و بسیاری از مذاهب و بیش از همه مذهب شیعه دارای انشعابات بسیار زیادی شدند و مهمترین سلاح همگی بر علیه یکدیگر تکفیر و اتهام به شرک و بدعت بوده است. مذهب خوارج که امروزه در ایران نام و نشان قاتلین علی را بهمراه دارد در طول دو سده در جنوب ایران مذهب عمدهٔ مردم بوده است. در مجموع می توان گفت که تا حاکمیت صفویه در ایران اکثریت مردم ایران یا مسلمان نبودند و یا اگر مسلمان بودند سنی مذهب بودند. امروزه وقتی از تشیع در ایران یاد میشود، بیش از هر چیز منظور تشیع دوازده امامی است، که امام آخر و دوازدهم آنان در غیبت بسر میبرد و هیبتی مشابه مسیح را یافته که روزی دوباره ظهور خواهد کرد. البته رسیدن تشیع به این مرحله خود داستانی بسیار اسطوره ای داشته و مملو از روایات شگفت انگیز است. بارزترین مشخصهٔ امامت ریشهٔ وراثتی آن است، تنها از پدر به پسر. روحانیت شیعه تلاش های بسیاری اما بیهوده تا کنون به خرج داده است، که نگرش ایرانی به امامان شیعه و منشاء سیستم پادشاهی موروثی در اندیشهٔ امامت را نفی و خنثی سازد.

یکی از علل پیشرفت تشیع در ایران رفتار سیاسی امویان نسبت به "موالی" بود. موالی نسبتی است که به ایرانیان اسلام آورده داده میشد و به معنای بنده است. تبعیضات اقتصادی و اجتماعی و فشارهای مالی و اخذ مالیات های سنگین در میان سکنهٔ قلمرو اسلامی سبب نارضایتی عمومی، خاصه در میان ایرانیان نسبت به امویان شده بود. البته نارضایتی کلی گهگاه به شورش های منطقه ای تبدیل میشد. در زمان خلافت علی نیز وضع شورش ایرانیان و نارضایتی از زمان خلافت عثمان ادامه داشت، مثلاً شورش مردم استخر که به فرمان علی سرکوب شد. خراسان طغیان کرد و نیشابور نسبت به خلیفه علی سرکشی کرد و از پرداخت جزیه و خراج سرپیچی کرد و همه این طغیان های منطقه ای را علی با خون ریزی فرونشاند. برای آرام کردن ولایات فارس و کرمان علی فرماندهی به نام زیاد بن ابیه را به آن دیار روانه کرد، همگی حاکی از آشوب، نارضایتی و شورش هستند.

از آنجا که شیعیان نوید رهائی از شرائط دشوار زندگی را تبلیغ می کردند، مورد استقبال در ایران و پیش از همه در عراق امروزین قرار گرفتند. در قلمرو اسلامی تحت حاکمیت امویان، عرب بودن شاخص اول و نشان برتری نسبت به دیگران حتی دیگر مسلمانان محسوب میشد. با مرگ معاویه اختلاف بر سر خلافت باز اوج می گیرد و حسین پسر دوم علی پس از اعلام حمایت از طرف مردم کوفه بر علیه یزید، پسر معاویه شورش می کند و در منطقه ای خشک و بی آب و علف به نام کربلا او و همراهانش قتل عام می شوند و بازماندگان خانوادهٔ حسین به دمشق نزد یزید خلیفه اموی برده میشوند و او آنها را برای بازگشت به مدینه رها می سازد. نکته ای که از سوی شیعیان مورد توجه قرار نمی گیرد، وابستگی خانوادگی همراهان حسین است، که اکثریت آنها برادران ناتنی و اقوام حسین بودند، حال آنکه چنان وانمود می شود که عده ای مسلمان با حسین همراهی کردند. حرکت حسین از مدینه به سوی عراق در واقع به نیت بدست گرفتن قدرت خلافت اسلامی بوده و محاسبهٔ حسین تنها بر اساس حمایت و ابراز وفاداری مردم کوفه نسبت به او صورت می گیرد. هنگامیکه او از انصراف مردم کوفه نسبت به پشتیبانی و حمایت سیاسی خود باخبر میشود، قصد بازگشت به مدینه را می کند و به فرماندهان نظامی یزید پیشنهاد خلع سلاح خود را می دهد، اما خلافت امویان به چند دلیل حاضر به قبول تسلیم حسین نمی شود، امویان می دانستند، که اگر حسین به مدینه بازگردد، با تأمین قوا مجدداً دست به قیام بر علیه شام خواهد زد و اگر حسین مورد عفو واقع شود، باید انتظار قیام های دیگر را کشید، نباید نادیده گرفت، که شورش حسین بر علیه خلیفهٔ اموی در شام تنها قیام مسلحانه در آن زمان نبود، بلکه یکی از دهها تقابل نظامی بود، که یزید در هم کوبیده بود. خشونت امویان و شوونیسم حکومتی آنها گذشته از بازی های قدرت سیاسی قربانی های فراوان گرفته بود و یکی از این قربانی ها، حسین و اقوامش بودند، تنها اهمیت این قتل عام را می توان در مقایسه با دیگر شورش های آن دوره خویشاوندی حسین با محمد پیغمبر اسلام و علی خلیفهٔ چهارم مسلمانان دانست. ابراز همدردی، احساس هم سرنوشتی و تقدس مظلومیت حسین از سوی ایرانیان هرگز در زمان حادثه و واقعهٔ کربلا صورت نگرفت، بلکه چند قرن بعد است که کربلا و قتل حسین و یاران او به یکی از مبانی تشیع بدل میشوند. کربلا و امام شهید برای شیعیان سمبل قیام و عدالتجویی موالی میشود و بیش از هر چیز مظلوم واقع شدن حسین و همراهانش در نزد ایرانیان همواره نقطه قوت بوده است، چرا که در فرهنگ ایرانی مظلومیت یک امتیاز محسوب میشود. پس از این واقعه چند شورش دیگر برای "خون خواهی حسین" صورت می گیرد و طبعاً مسألهٔ جانشینی حسین نیز مطرح میشود. این بار شیعه باز دچار انشعاب میشود. داستان کربلا که به حماسه و افسانه ای تبدیل گشته است، یکی از پر دروغ ترین حوادث در تاریخ شیعه است. قیام مسلحانه ای بوسیلۀ اعضای یک خانواده بر علیه قدرت مرکزی که سرکوب می شود را روحانیت شیعه با اضافات بی پروای دروغین خود تبدیل به داستانی تراژیک کرده، که می توان آنرا با تراژدی های اسطوره ای یونان مقایسه کرد.

یکی از قهرمانان اسطوره ای ماجرای کربلا، برادر ناتنی و جوان تر حسین، عباس است. او نیز در کنار چهار برادر تنی و دو برادر ناتنی خود در ۳۵ سالگی در کربلا به قتل رسید. مادر او ام البنین بود. عباس در روز عاشورا شخصیتی اسطوره ای می یابد و به همین دلیل القاب متعددی نیز کسب می کند. یکی از القاب او قمر بنی هاشم است، همین لقب نشان دهندهٔ اوج عربیت و نگاه عشیرتی به اختلافات سیاسی در سه سدهٔ اول اسلام است، عباس برای خاندان هاشم از طایفهٔ قریش در حجاز شبه جزیره عربی کره ماه یا مهتاب میشود. البته ریشهٔ اینگونه القاب را باید در چندین سدهٔ بعد و در دستگاه های لغت سازی تعزیه ها جستجو کرد. در خصوص سرگذشت واقعی و مستند این قهرمان افسانه ای شیعه بدرستی نمی توان سخن گفت. سرنوشت او در کربلا را می توان از دو منبع تاریخی بر گرفت، تاریخ طبری و آثار بلاذُری. که در هیچکدام اینگونه که در مورد عباس در روایات شیعه سخن گفته میشود، شرح و بسطی وجود ندارد. طبری نیز به نوبه خود توضیحات مشروحی را به نقل از ابو مخنف صاحب کتاب مقتل الحسین(تاریخ نگار شیعه، اهل کوفه و درگذشته به سال ۱۵۷ ه.) آورده است ولی باز این افسانهٔ عباس، قمر بنی هاشم و علمدار حسین، باب الحوائج و سقای کربلا وجود خارجی نمی یابد. سنگ بنای قهرمان پروری از شخصیت عباس بدست شیخ مفید (ذی القعده ۳۳۶- رمضان ۴۱۳) یعنی در سدهٔ چهارم تاریخ اسلام و با فاصله ای سیصد ساله از ماجرای کربلا (۶۱ ه. ق.) گذاشته می شود. شیخ مفید که وارث کتابخانهٔ عظیمی در دوران خاندان شیعه و ایرانی بویه میشود، از عباس به عنوان سقا به معنای آب دهنده یاد می کند. از این شخصیت افسانه ای شیعه تا آنجا تجلیل به عمل می آید، که روز نهم محرم، تاسوعا ( نهم عدد شمارشی از تسعه، عدد نه به عربی)، به یادبود او عزاداری مفصلی هر ساله میشود، بسیاری از نشان های اسطوره ای شیعه به شخصیت و سرنوشت او باز می گردد: سفره حضرت عباس، نذرهای متعدد به نام او، سقاخانه و یا دست به معنای دست بریدهٔ عباس هنگام مأموریتش برای آب رسانی به یاران حسین که تحت محاصره بودند تا آنجا که "دست بریدۀ حضرت عباس" به عنوان مرجعی برای سوگند خوردن یاد می شود. جشن و سروری که با نام سفره حضرت عباس مشهور است، در واقع یک معاملهٔ دینی میان مؤمن و درگاه خدا صورت می پذیرد. برای ثواب سفرهٔ مفصلی از غذاهای رنگین چیده شده و با واسطه قرار دادن ابوالفضل (فضل نام یکی از پسران عباس بوده است)، عباس برادر حسین و مقتول در کربلا، که رابطه بسیار نزدیکی در درگاه اللهی دارد، با خدا برای برآورده شدن حاجت ارتباط حاصل میشود. این اسطوره سازی ها در تشیع سابقه ای بسیار طولانی و "درخشان" دارد، برای مثال گفته میشود که هنگام تولد عباس، پدرش علی او را در آغوش گرفت و در گوش‌هایش اذان گفت (گفته میشود که این سنت محمد پیغمبر اسلام بوده است) بعداً بازوهای عباس را می بوسد و گریه می کند، همسرش و مادر عباس، ام البنین، که جویای علت گریه میشود، از علی پاسخ می شنود، که دو بازوی عباس در راه کمک به حسین جدا می‌شود و به جای دو بازو در آخرت صاحب دو بال میشود. دیگر راویان شیعه نیز این خزعبلات را تکرار کرده اند و اکنون جزء باورهای شیعه شده است. ماجرای کربلا مملو از مبالغه، داستانسرائی و حتی مزخرفاتی است، که هیچ پایه و اساسی نداشته و تنها برای استفاده از احساسات و تهییج و فریب توده های مردم ایمان آورده خلق شده اند. یکی از همین گزافه گویی ها داستان ازدواج پسری که هنوز کودکی بیش نیست در صحنهٔ درگیری نظامی در کربلاست. باید از راوی خندستانی پرسید، که در کجای جهان می توان قاسم دیگری را یافت، که هنوز از نظر فیزیولوژیکی به مرحله ای نرسیده است، که احساسات و نیازهای جنسی در او وجود داشته باشد و در آن لحظات مرگ و نابودی تعداد قلیلی در مقابل یک سپاه بزرگ از سوی خلیفه به فکر ازدواج باشد، حتی اگر قاسم جلوتر از سن خود به آن درجهٔ رشد جنسی رسیده باشد، باید چه نوع مردی باشد، که چند ساعت قبل از مرگ خود به فکر حجله رفتن و کامیابی جنسی باشد. ذکر داستان حجلهٔ قاسم در صحرای کربلا همه ساله میلیون ها نفر شیعه را تا به سر حد بیهوشی و حال اغماء می کشاند. نقش مخرب فرهنگی روحانیت شیعه با حکومت صفویان آغاز بکار می کند.

پس از قتل حسین در کربلا، انشعاب در میان شیعیان بدست کیسانیان صورت گرفت. کیسانیان به جای زین العابدین پسر حسین، محمد بن الحنفیه برادر ناتنی حسین را وارث واقعی حسین در مقام چهارمین امام می پنداشتند. از نگاه کیسانیان بعد از علی باید جانشینی به ترتیب به پسران او حسن، حسین و محمد (بن الحنفیه) میرسید. پس از مرگ محمدبن الحنفیه در سال ۸۰ ه. این فرقه دچار انشعابات متعددی شد. کیسانیان در قیام ابومسلم و به قدرت رسیدن عباسیان کمک های شایانی رساندند و پس از رسیدن به قدرت، عباسیان همگی را بهمراه ابومسلم سرکوب کردند. در حالیکه مذهب شیعه در میان روستائیان در ایران رواج می یافت، زمینداران بزرگ و سکنه شهری به اهل سنت می گرویدند.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۵)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۴)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۳)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۲)  [2023 May] 
*میهن دوستی مشروطه (۱)  [2023 Apr] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]