PEZHVAKEIRAN.COM رابطه شایعه و یهودستیزی
 

رابطه شایعه و یهودستیزی
محمد محمودی

آدورنو آنتی سمیتیسم یا یهودستیزی را "شایعه در مورد یهودیان"(۱) تبیین کرده بود. اگر مبنا را بر این بگذاریم که یکی از ریشه های تئوری توطئه شایعه است، بنابراین یهودستیزی نوعی تئوری توطئه از نوع خطرناک است. زیگموند فروید در تئوری هزل(۲) خود به این نکته اشاره دارد که افراد به نوعی اشتیاق به شایعه دارند. وقتی آدورنو از شایعه سخن می گوید، غیرمستقیم به نوعی اشتیاق به هزل اشاره می شود. اما شایعه می تواند بعضاً در بخشی از گفته، بازگو کنندۀ واقعیت باشد، اما الزام و اجباری ندارد. در راستای تعریف از مفهوم شایعه به مفاهیم و واژه های دیگری برمی خوریم که از آنها برای تعریف مفهوم شایعه کمک گرفته می شود: تحریف حقایق، تلقین، زودباوری، جنگ روانی، عوام فریبی، دروغ پردازی، لجن پراکنی و ...
شایعه که می تواند بخشی از واقعیت را در خود جای داده باشد، مهلت تفسیر و تعبیر را به شنونده می دهد، اما تفسیر و تعبیری که برای اثبات خود دلیلی ارائه نمی دهند. شایعه مبنایی شفاهی دارد و به مرور مطالبی از آن کاسته و مطالبی به آن افزوده می شوند. ظاهراً شایعه فرّار و گذراست، اما به دلیل همین زودگذری غیرقابل کنترل می باشد. پس از مرور زمان، بعد از آنکه حتی ثابت شد که موضوع شایعه کذبی بیش نبوده و واقعیت نداشته است، باز بخشی از آن شایعه در اذهان عمومی باقی می ماند. شایعه بی تردید از نام خوبی برخوردار نیست، اما به دلیل همین بدنامی اشتیاق به پخش شایعه بیشتر می شود و پخش و ترویج شایعه موردی "لذتبخش" می گردد. اگر به ریشه های لغوی شایعه و دیگر مفاهیم در این رابطه مراجعه کنیم، می بینیم که همگی به این امر اشاره دارند که رازی از زندگی فردی نزد کسی آشکار می شود و معمولاً رازهای زندگی افراد جوانب بسیار خصوصی دارند و جنبه های خصوصی که اطلاع از آنها اشتیاق برانگیزند، بیش از هر چیز زندگی جنسی افراد است. همان مواردی که در فرهنگ ایرانی جزء مقولۀ "ناموس" قرار می گیرد. اشتیاق به شایعه پراکنی همراه است با عدم ارائۀ دلیل و در عین حال منبع شایعه مجهول باقی می ماند. شایعه چیزی است که واقعیت را بطور کامل بیان نمی کند و هنگام نقل آن نیز اصراری به دقت در موضوع نیست، "...گفته می شود که ..." همه چیز در پردۀ ابهام باقی است و شنونده و در واقع گیرندۀ شایعه نیز علاقه ای به دقت در موضوع ندارد.
فروید هرگز موضوع "شایعه" را بررسی نکرده بود، اما با بررسی هزل به اموری رسیده و اشاره دارد که به فهم شایعه کمک می رسانند. او در بررسی خود از این نکته حرکت می کند که خندیدن به یک هزل و یا آنچه در فارسی لطیفه نیز گفته می شود، یکی از مواردی است که ضمیر ناخودآگاه در آن حوزه فعال می باشد. فروید می بیند که اشتیاق برانگیز بودن هزل یک نوع "صرفه جوئی" در آن قرار دارد که با این "صرفه جوئی" احساساتی تحریک می شوند که معمولاً افراد بر خود منع می کنند. در هزل مواردی مطرح می شوند که در حالت عادی، از آنها به عنوان زشت، زننده و ممنوع یاد می شوند و به همین دلیل در هزل بیان شده و پذیرفته می شوند، چون هزل است. و اگر هزل را جدی بگیریم، در اغلب موارد خنده واکنش معمولی نسبت به آن نخواهد بود. در میان بذله و هزل موادری هستند که به اصطلاح به آنها شوخی رکیک گفته می شود و وجه تسمیۀ چنین هزلی گفتاری است که تحریک جنسی به همراه دارد. با بیان شوخی رکیک هدف تحریک مخاطب اما به نام سوم شخص غایب است و با بیان شوخی رکیک مخاطب شرمنده می شود. اکنون ببینیم که مورد میل و شوق جنسی که به آن نمی توان دست یافت، می توان تحقیر کرد. بعد از تعریف شوخی رکیک و شرمندگی شنونده همگان می خندند و مخاطب شوخی رکیک نمی تواند از خود عکس العملی نشان دهد، و حتی در صورت حضور هنگام بیان شوخی رکیک و یا عکس العمل او، باز گوینده به هدف خود رسیده است. درجۀ پیچیدگی و کنایه آمیزی شوخی رکیک به میزان تحصیلات آن جمع بستگی دارد، هر چه تحصیلات بالاتر، آن شوخی نیز پیچیده تر و غیرمستقیم تر می گردد. در هر حالت، با بیان شوخی رکیک، عکس العمل فرد مورد نظر، چه شرمندگی و چه عصبانیت، گوینده به هدف خود یعنی تحریک مخاطب می رسد. درست همینگونه نیز هزلِ کینه توزانه و خصمانه کارکرد دارد. گوینده و شنونده هر دو نیز در مقابل هزلی خصمانه در خصوص موضوع مورد نظر می خندند.
شور و اشتیاق در مورد شایعه در "صرفه جوئی" است، به این معنا که تخیل های ناخودآگاه و احساساتی که معمولاً افراد اجازۀ آنها را به خود نمی دهند، در تخیل تجربه می شوند. قضیۀ صرفه جوئی در شایعه در این است، که کسی شایعه را راستی آزمائی نمی کند و حتی شایعه کسی را به تأمل وانمی دارد. در شایعه از راستی آزمائی و یا تأمل پرهیز می شود و به طبع از درگیر شدن با دنیائی که پیچیده و بغرنج است پرهیز می شود تا انسان "راحت تر" زندگی کند، چرا که با تأمل در دنیای واقعی به ناتوانی خود بیشتر پی می بریم. شایعه بدل به تئوری توطئه می گردد و تئوری توطئه آنجا شکل می گیرد که با هزینه ای سنگین مستدل گردد. افسانه های توطئه ساخته و پرداخته می شوند تا شایعه و اشتیاق برآمده از آن از دست نروند. افسانه های توطئه بوسیلۀ عدم راستی آزمائی شان شاخص گذرا و علاج پذیری شایعه را از آن گرفته و شایعه تبدیل به باورهائی می شوند که نسل اندر نسل انسان ها به آنها باور دارند. تعمقی در مورد شایعه های متفاوت در مورد اقوام و ادیان این امر را ثابت می کند. نمونۀ بارز تئوری توطئه در بهترین شکل ادبی آن، شاهکار زنده یاد پزشکپور و اثر ارزشمند او "دائی جان ناپلئون" است، که در سراسر این شاهکار ادبی از هزل و شوخی رکیک گرفته تا شایعه و تئوری توطئه در آن در عمیق ترین سطح ناخودآگاه یک ملت به نمایش گذارده شده است.
قدیمی ترین حکایت توطئه در عصر جدید، شایعه در خصوص یهودیان است که به "پروتکل بزرگان صهیون"(۳) بازمی گردد. این کتاب جعلی الگوئی برای حکایت ها و افسانه های توطئه است. حتی بعد از اثبات جعلی بودن و تاریخچۀ کتاب از محبوبیت کتاب کاسته نشده است و شور و اشتیاق برای قبول افسانۀ توطئه بر سر جای خود باقی است. جالب توجه است، که بسیاری از ادعاهای این کتاب جعلی در ذهنیت چپ ایرانی با نام مبارزۀ ضد امپریالیستی وجهۀ علمی و آکادمیک به خود گرفته اند. شایعه از نظر لغوی هم خانوادۀ شیوع است و به معنای همه گیر شدن است و متداول ترین شکل شیوع، بیماری است که همه گیر می شود. وقتی می گوییم شایعه، منظورمان امری است که اثبات نشده اما همه گیر و فراگیر شده است. شایعه در مورد اعمال ناپسند یهودیان! منظور چه اعمالی است و آیا ارتکاب آنها بدست یهودیان اثبات گردیده است، نه، اما همه می دانند و "باور دارند"! آنتی سمیتیسم به تعبیر آدورنو که می گوید "شایعه" است و یهودیان مورد اتهام قرار می گیرند، شکلی حقوقی می یابد و دیگر باید به آن باور داشت. شیوعِ چیزی، امری است که می توان دید اما در حرکت است و غیرقابل لمس. شایعه و شیوع هر دو هستند اما غیرقابل لمس می باشند و تنها می توان حدوداً چیزی در مورد آنها گفت.
بنابر تئوری ناسیونال سوسیالیسم یهودیان "ضدنژاد" هستند، یعنی نژادی هست و آنان ضد آن می باشند. این شایعه به آنجا می رسد، که یهودستیزی تداوم می یابد، چرا که علل اجتماعی و روانی آن پابرجا هستند. بدین ترتیب یک نوع بی علاقگی و تنفر وجود دارد که تلاش شود تا به گونه ای عقلانی آنرا توصیف و تعریف کرد و بتوان آن مورد کمبود که در موردش شایعه ای هست، برطرف کرد. در عمل برای نفرت و ابراز انزجار از یهودیان که در اصل بی دلیل بود، دلائلی را ارائه داد تا نفرت قابل قبول گردد، مانند سلطه بر اقتصاد جهانی و مسبب بدبختی و فلاکت بشر بودن.
آدورنو با تمثیل در بوئیدن و بو دادن و مقایسه با شایعه استدلال خود را روشن می سازد. در بوئیدن مرز میان حس بو و علت بو برخلاف حس های دیگر کمرنگ می شود، در بینائی مرز میان امر دیده شده و دیدن برقرار می ماند، اما در بوئیدن چنین نیست.(۶) در "دیالکیتک روشنگری" هورکهایمر و آدورنو تأملی از فروید را برمی گیرند، در آنجا که پرهیز جستن بشر در طول تاریخ و تمدن خود از اشتیاق به عناصر پست تر را جزئی از عادات می گردد، همانند کودکی که در دوران طفولیت با مدفوع خود بازی می کند و به مرور از آن دست کشیده و پرهیز می کند. در طول تاریخ و تمدن، بشر نیز از بوئیدن و لذت از بوئیدن دست می کشد و فاشیسم این اشتیاق ها را آزاد می سازد، به شکل و صورت سلطه و تعقیب دیگران. برای تجلیل از آزاد سازی امر ممنوع، یهودستیزان به خود چهرۀ جمعی می دهند و از خود جماعتی هم نوع می سازند و یهودیان ضد آن.
طبق نظر آدورنو و هورکهایمر یهودستیزی در سرمایه داری یک دلیل خاص اقتصادی نیز دارد: "پوشش سلطه در تولید". هورکهایمر در نوشته ای تحت عنوان "یهودیان و اروپا" می نویسد که برای توضیح آنتی سمیتیسم مدرن باید به بازگشت گرایش های سرمایه رجوع کرد. بنابر برداشت آدورنو و هورکهایمر، ریشۀ خشونت و التهاب آنتی سمیتیسم در شکل مخرب و نابودکننده اش در جامعۀ سرمایه داری قراردارد، چرا که این جامعه با شکل انتزاعی اجتماعی کردن به سمت شخصی کردن می رود و تا علاوه بر آن مسئول همۀ این فلاکت غیرقابل تصور را بیابد. آدورنو و هورکهایمر از نظریات مارکس رویگردان نشدند، اگرچه تجربیات فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم درس دیگری خلاف پیشگوئی های مارکس را می دهند. آدورنو خوش بینی تاریخی مارکس را به گونه ای منفی مورد استفاده قرار می دهد، تا هم فکر و هم عمل را بکار ببندیم تا هرگز آشویتس تکرار نگردد.
یهودستیزی یک مکانیسم را بکار می بندد، به جای معرفی ساختارها و مناسباتی که بر جامعه حاکم هستند و افراد برای موفقیت در زندگی اجتماعی خود باید به آنها تن دهند و به آنها تحمیل می گردد، "دینِ زندگیِ روزمره"(۷) را می سازد که افراد و یا گروه هائی را مقصر قلمداد کرده و یا به عنوان نزول خور معرفی کند. اما چرا همواره یهودیان به این عنوان معرفی می شوند، آدورنو و هورکهایمر ریشۀ قضیه را در گردش مبادله می بینند، برای مثال در آنجا که کالا خرید و فروش می شود، مبادله صورت می گیرد، بهره کشی نیز صورت می پذیرد اما این واقعیت درست شناخته نمی شود. مشکل اساسی در پدیدۀ پول قرار دارد، ابزاری که با آن می توان با همه چیز مبادله کرد. از آنجا که صنف و صنعت بر یهودیان ممنوع بود، آنان در این چرخش مبادله به انجام کارهای مشخصی محکوم شدند و در این چرخش محبوس و بدین صورت با آن شناسائی می شدند. در ادامۀ تحلیل خود آدورنو و هورکهایمر به این واقعیت اشاره دارند، که انسان ها دیگر بر این آرزوی دیرینه باور ندارند، که هر انسانی می تواند بی توجه به قدرت و جایگاه خود خوشبخت شود، به عبارت دیگر انسان در جامعه ای زندگی کند که خوشبختی امتیاز طبقاتی نباشد. وقتی به این دروغ و فریب پی می برند، چون تجربه می کنند، که وضع چنین نیست، به خشم می آیند و دائماً خوشبختی آنان به تاریخی بعد موکول می گردد، احساس می کنند مورد تمسخر واقع شده اند. انسان ها می بینند که حیاتی خوب واقعاً میسر است و نیازی به زجر و حرمان نیست و نقص و کمبود همگی غیرعقلانی است و انکار همۀ اینها بسیار سخت تر می شود و وعدۀ زندگی و حیاتی بهتر همچنان بی پاسخ می ماند، بدین ترتیب مقاومت سرسختانه تر می شود. دستاندرکاران پول و علم مقصر شناخته می شوند و به تعبیر پسیکوآنالیز فرافکنی صورت می گیرد؛ یعنی آرزوی خود را که نمی توان به نام خود طرح کرد و یا چونکه غیرعملی و واقعی دیده میشود و یا به دلیل آرزوی آن شرمنده می شویم، آنجا با آنها مقابله می شود که یادآور آرزوها هستند، یعنی نزد کسانی که قدرتمند دیده میشوند، نزد پول و علم. ظاهراً این دسته از قدرتمندان هستند که در مقابل حیات دیگران ایستاده اند.آن چیز که با آن مخالفت و ضدیت می شود در این نکته برجسته می شود که برخلاف چیزهای دیگر نمی توان به آسانی رها کرد و در گوشه ای واگذاشت. همه چیز را که حتی به اندک وجهی یادآور آن وضعیت است باید نابود کرد. این را آدورنو و هورکهایمر "اشتیاق تخریب از سوی متمدن ها"(۸) دانسته اند، همان متمدن هائی که هرگز نتوانستند مسیر دردآور تمدن را به پایان رسانند.
بنا به تخمین فروید اغلب قریب به اتفاق انسان ها "افراد واقعاً با فرهنگ" نیستند بلکه به فرهنگ تظاهر می کنند. "هرکس که مجبور می شود تا دائماً از قوانینی پیروی کند که از گرایشات درونی اش نیآمده اند، با برداشت روانشناسانه، ماوراء امکاناتش زندگی می کند و مجاز هستیم او را متظاهر بنامیم، بی تفاوت به اینکه آیا او بر این تفاوت آگاه است یا نه."(۹) فرد مبتلا به آنتی سمیتیسم به دلیل فقدان تأمل، به این امر مبتلا شده است و هر آنچه را که درک کرده فرافکنی میکند. فرافکنی در واقع به معنای حالت و روند روانی ناخودآگاهی است که هر آنچه در خود نامطلوب ببینیم به دیگری نسبت دهیم تا بدین وسیله حس به خود را مثبت و مستحکم سازیم. این یهودیان هستند که خسیس، دغل، رباخوار و ... غیره هستند والّا ما خود بی نقص هستیم.
 مشابه رفتاری فرافکنانه در مقابل یهودیان را می توان در احساس عذاب وجدان یافت. کسی که دائماً دیگران را متهم به رفتار ناپسند و خارج از نزاکت می کند، احتمال دارد که ناخودآگاه عذاب وجدان از کجرفتاری های خود را بر دیگران فرافکنی کند. این فرافکنی تنها به تئوری شناخت ختم نمی شود و می توان بخشی از رفتارشناسی روزمره دانست که عمدتاً شامل پیشداوری های ما می باشند و از میزان این پیشداوری ها با شناخت بیشتر کاسته می شود. پافشاری بر پیشداوری ها علیرغم پیدایش موازنه میان واقعیت و فرافکنی ها، آنگاه باید سخن از پیشداوری های مزمن راند. اما اگر فرافکنی مدتی طولانی و احتمالاً جزئی از عادات ناخودآگاه گردد، گذشته از اینکه در را بر روی جهانی بزرگ می بندد و هرگز نمی توانیم جهان بزرگ را بشناسیم، بلکه این پیشداوری ها امکان راستی آزمائی را سست کرده و در این روند این پرسش و شک بوجود می آید، که آیا اصلاً درک ما از واقعیت کفایت دارد و یا با احساس و عواطف جانبی تحریف شده است. این مشکل بدل به یک بحران می شود، اگر این اتفاق در یک گروه رخ دهد. بدرستی هورکهایمر و آدورنو به این واقعیت توجه داشتند که اعضاء یک گروه و یا جامعه از داشتن جنون به تنهائی وحشت داشتند.(۱۰) اما در گروه جنون مشترک است و واقعیت بیرونی دارد. تحمل در مقابل جنون بیشتر خواهد شد، اگر تصور شود که فرد مبتلا جزئی از قوم برگزیده است.
در روزگار ما کافی است، که به جنون حاکم بر طیف حکومت اسلامی در ایران توجه کنیم. اگر حتی بخشی به دلیل چاپلوسی و مقرب به درگاه بودن ولایت فقیه تظاهر کنند، اما اکثریت طیف حکومت اسلامی گمان می برند، که سیاست خارجه امریکا از سوی گروهی مخفی از یهودیان دیکته می شود و یا منازعۀ میان اسرائیل و فلسطین را با هولوکاست مقایسه می کنند و یا تاسیس کشور اسرائیل را تنها به نازیسم آلمان و شرائط مهلک اروپا در طول جنگ جهانی دوم خلاصه می کنند. از بی اطلاعی اغلب این افراد که بگذریم، عده ای که بر این باور هستند، اسرائیل را مسبب همۀ فلاکت ها در منطقه می دانند. نکبتی که بر ایران بیش از چهار دهه حاکم است، احتمالاً با مدیریت اسرائیل صورت پذیرفته است!؟ شگفت انگیز زمانی است، که مخالفین مسلمان حکومت اسلامی که صفت نواندیش دینی را با خود بهمراه دارند، در یهودستیزی و دشمنی با اسرائیل تفاوت چندانی با ولایت فقیه ندارند، زیرا اینان نیز تابع شایعه و منبع شایعه هستند. نیروهای چپ هم گاه و بیگاه گوی سبقت را از دست همگان ربوده و با یاوه گوئی ثابت می کنند که تا به چه میزان مبتلا به شایعه و تئوری توطئه هستند.
هورکهایمر و آدورنو دیدگاهی را در ارتباط با اگو(۱۱) در مقام رابط میان جهان درونی وبیرونی انسان مطرح می کنند. در هیچ چیز دیگر بجز لطافت و غنی بودن جهان پیرامونی، اعماق درونی سوبژه قرار ندارد. هنگامی که این درهم تنیدگی قطع گردد، اگو سفت و منجمد می گردد. اگر این در هم تنیدگی منجر به ضبط داده ای شود، بدون قبول وجود خود، قضیه به حداقل ممکن می رسد و اگر جهان را از منشائی بی بنیان بدانیم، جهان بدل به یک تکرار مکررات می شود. در هر دو حالت اگو بی روح است. تفاوت در درک از جهان در سوبژه ای رخ می دهد، که جهان بیرونی را در خودآگاه خود دارد و جهان بیرونی را به عنوان امری متفاوت از خود درک می کند و در چنین وضعیتی است که حیاتِ خرد یک فرافکنی آگاهانه است. این روند پیآمدهای بزرگی بهمراه دارد، زیرا آنگاه می دانیم که در هر شناختی بخشی سوبژکتیو نیز وجود دارد. آنطور که این دو فیلسوف اشاره می کنند: "در آن قهقرای بی یقین، پارانویا لانه می کند، هر عمل ابژکتیو باید آن قهقرا را از سر بگذراند، چرا که هیچ دلیل موجهی علیه احکام کلاً به خطا وجود ندارد، درک تحریف شده، که احکام در آن غوطه ورند، ترمیم نمی شود."(۱۲) در همین راستا درکی تحریف شده از یهودیان وجود دارد و این درک در قهقرای خود غوطه ور است.
اگرچه یهودستیزی در شرق و مشخصاً کشورهای عربی-اسلامی روال تاریخی جداگانه ای نسبت به غرب را طی کرده است، ولی مکانیزم های یهودستیزی یکسان بوده اند، همانطور که در روسیه یهودیت یک نوع ملیت محسوب می شود و نه دین و در روسیه ضدیت با یهود اجزائی شدیداً فرهنگی یافته است. در تاریخ اسلام، با آغاز فعالیت های محمد، شبه جزیرۀ عربی یکی از بزرگترین مراکز سکونتی یهودیان بود، با گسترش اسلام کلاً در آن منطقه دیگر یهودی زندگی نمی کند و همگی دست به مهاجرت و یا دیاسپورا زدند، این یهودی زدائی با اعلام پیامبری محمد آغاز شد. زمان هجرت محمد به مدینه بیش از نیمی از ساکنین یثرب یا همان مدینه یهودی بوده و به محمد و پیروانش پناهندگی دادند، اما با افزایش جمعیت، مسلمانان آنچنان عرصه را بر یهودیان تنگ کردند که آنان از مدینه یا فرار کردند و یا دست به مهاجرت زدند. در ایران در زمان حکومت صفویه بعد از اعلام تشیع به عنوان دین حکومتی بسیاری از روستائیان بوسیلۀ حکومت مرکزی دست به کوچ اجباری زدند و بسیاری از یهودیان را مجبور به تغییر مذهب به تشیع به عنوان دین خود کردند، یکی از این شهرهای آن زمان نجف آباد در حوالی اصفهان می باشد، که ساکنین اولیه آن یهودیانی از مناطق مرزی میان ایران و قلمرو عثمانی بودند، اگرچه اکثریت ساکنان خود اصفهان روزگاری یهودی بودند. تغییرات دینی ایرانیان در دوران صفویه سرنخ بسیاری از یهودستیزی ها را به دست می دهند، از جمله اینکه یهودستیزی از زمانی شدت گرفت، که پایتخت صفویان از قزوین به اصفهان منتقل شد و دین حکومتی تشیع. بخش قابل ملاحظه ای از اهالی اصفهان که یهودی بودند، با ورود اروپائیان به پایتخت برای برقراری روابط سیاسی و تجاری، شدت قهر و ستیز علیه آنان افزایش یافت.
در یک مقایسۀ کلی می توان یهودستیزی، مکانیزم شایعه و شکل دهی به تئوری توطئه را در سرکوب بهائیان نیز مشاهده کرد. در ابتداء ظهور این مذهب سرکوب وحشتناک و غیرقابل تصور مانند شمع آجین کردن و یا مثله کردن مومنان به این مذهب در دستور کار بود، اما با مقاومت شدید باورمندان به این دین کار با طرح شایعه و طبعاً تحریک احساسات محیط پیرامون آنان ادامه یافت. یکی از مرتجع ترین حرکت های مذهبی برای مقابله با بهائیت در ایران در انجمن حجتیه گردآمده بودند و یکی از کارکردهای این انجمن طرح شایعه های رنگارنگ بر علیه بهائیان بود. اگر به اتهامات حکومت اسلامی علیه بهائیان توجه کنیم، همگی بر اساس شایعه و تئوری توطئه بسیار نازل استوار شده اند.
علاوه بر یهودستیزی، بحران هفتادسالۀ اسرائیل و عرب در منطقه، کار تحلیل و بررسی این کمکش ها را سخت تر می کند، از یک سو حد فاصل نقد سیاست های اسرائیل و یهودستیزی بسیار اندک است و منتقد باید در سنجش خود بسیار با دقت و ظرافت عمل کند که انتقاد از اسرائیل بدل به یهودستیزی نگردد، از سوی دیگر ریشۀ یهودستیزی در اسلام بسیار گسترده است و به خوبی می توان مشاهده کرد که چگونه حقوق مردم فلسطین به نفع ایدئولوژی اسلامی به سرقت رفته است و مسببین این امر خود اعراب هستند و نه اسرائیل. به جرات می توان گفت، همۀ آن افراد و گروه هائی که از منطقه و مخصوصاً از ایران آمده و از اسلام سیاسی تغذیه می کنند، دشمنی با اسرائیل و یهودستیزی را در آنِ واحد دامن می زنند. بزرگترین دشمن مردم فلسطین اسرائیل نیست، دشمنان مردم فلسطین رهبران عرب و اسلام گرایان هستند، که هر کدام به نوبۀ خود از مسألۀ فلسطین برای اهداف سیاسی خود سوءاستفاده کرده اند و در این راه رهبران فاسد سازمان ها و گروه های فلسطینی از هر دسته و گروهی که باشند، کارنامۀ درخشانی را نمی توانند ارائه دهند و هیچکدام از این دلائل به هیچکس اجازۀ ترویج شایعه را نمی دهد.
پانوشتها:
(۱) Adorno, Theodor W., minima moralia: Reflexionen aus dem beschädigten Leben. Frankfurt, 1951.
(۲) Freud, Sigmund,Der Witz und seine Beziehung zum Unbewussten. Gesammelte Werke, Frankfurt, 1987.
(۳) پروتکل بزرگان صهیون کتابی جعلی و یهودستیزانه است، که در سطح جهانی این حکایت توطئه رواج بسیار یافته است. این کتاب حکایت از ملاقات مخفیانه رهبران یهودی برای حکومت بر جهان دارد. اصل کتاب اساساً ربطی به یهودیان ندارد و کتاب طنزی از موریس ژولی (Maurice Joly) نویسندۀ فرانسوی با عنوان دیالوگ میان ماکیاوللی و مونتسکیو در دوزخ  (Dialogue aux enfers entre Machiavel et Montesquieu) است. کتاب اصلی را موریس ژولی سال ۱۸۶۴ نوشته بود و سال ۱۸۶۸ هرمان گودشه (Hermann Goedsche) نویسندۀ محافظه کار پروسی با بهره گیری از کتاب اصلی رمانی به نام بیارریتس (Biarritz) می نویسد و در این رمان ۱۲ طایفۀ اسرائیلی در قبرستان یهودیان پراگ با هم ملاقات می کنند. حاصل بهره گیری از این دو کتاب، کتابی جعلی به نام پروتکل بزرگان صهیون می شود. این کتاب که دارای ۲۴ فصل است، چنین القاء می کند که خلاصۀ مذاکرات رهبران یهودی و نقشه های پنهان آنان برای سلطه بر جهان است. پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ مهاجران روس کتاب را به اروپای غربی آورده و ترجمۀ آن را در سطحی وسیع پخش کردند. اولین نسخۀ عربی آن سال ۱۹۲۰ منتشر شد، سال ۲۰۰۵ در سوریه این کتاب برای چندمین بار به زبان عربی مجدداً چاپ  شد. در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی از این کتاب به عنوان گزارشی از یک واقعیت تاریخی یاد می شود. سال ۲۰۰۲ تلویزیون دولتی مصر مجموعه ای تلویزیونی بر اساس همین پروتکل پخش کرد. در کتاب های درسی در نوار غزه حماس در متن های کتاب های درسی از پروتکل استفاده می جوید.
(۴)Horkheimer, Max/Adorno, Theodor W., Die Dialektik der Aufklärung, in: Horkheimers Gesammelte Schriften (Band 5), Frankfurt, 1987, S. 13–292.  
(۵) Horkheimer, Max, Die Juden und Europa. In: Horkheimers Gesammelte Schriften (Band 4) Frankfurt, 1987, S. 308–331.
(۶) در زبان فارسی اصطلاحی عامیانه است که حکایت از بوی تخم مرغ و کلاً بوی ناخوشایند غذای گندیده می کند و به آن "بوی سیمیت" گفته می شود، این در واقع بوی سِمیت و منسوب به یهودیان است، زیرا سِمیت واژه لاتین برای سامی است و منظور از سامی، یهودی می باشد.
(۷) Claussen, Detlev, Die antisemitische Alltagsreligion Hinweise für eine psychoanalytisch aufgeklärte Gesellschaftskritik. In: Bohleber, Werner/Kafka, John S. [Hrsg.], Bielefeld, 1992.
(۸) Horkheimer, Max/Adorno, Theodor W., Die Dialektik der Aufklärung, in: Horkheimers Gesammelte Schriften (Band 5), Frankfurt, 1987, S. 201.
(۹) Freud, Sigmund, Zeitgemäßes über Krieg und Tod. Gesammelte Werke, Band X., Frankfurt, 1987, S. 336.
(۱۰) Horkheimer, Max/Adorno, Theodor W., Die Dialektik der Aufklärung, in: Horkheimers Gesammelte Schriften (Band 5), Frankfurt, 1987, S. 227.
(۱۱) اگو (Ego) یکی از سه مرجع روان انسانی از دید پسیکوآنالیز
(۱۲) Horkheimer, Max/Adorno, Theodor W., Die Dialektik der Aufklärung, in: Horkheimers Gesammelte Schriften (Band 5), Frankfurt, 1987, S. 223.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]