PEZHVAKEIRAN.COM پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)
 

پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)
محمد محمودی

-        سلسله مراتب روحانیت شیعه
عملاً حکومت صفویان مؤسس صنف روحانیت شیعه می باشد و این صنف تبدیل به یک نهاد اجتماعی گردیده است و طبعاً همچون هر نهاد اجتماعی دیگر دستخوش تغییر و تحول می گردد، خاصه این نهاد با کمک قدرت سیاسی مستقر گردید و از ابتداء با قدرت سیاسی در هم تنیده بود. از آنجا که پس از صفویان هیچ حکومت دیگری در ایران با تشیع از سر خصومت برنیآمد و حتی خود را مدافع تشیع و "ائمه اطهار" و "آل عبا" و  امثال اینها می دانستند، بعد از گذشت ۲۳۵ سال حکومت صفویان و رسمی بودن مذهب شیعه، دیگر زمامداری به فکر حذف روحانیت از حکومت نمی افتد، زیرا حضور روحانیت در حکومت سود بیشتری برای حاکمان داشت. در درجه اول روحانیت به حکومت با دلائل متنوع شرعی مشروعیت می بخشید و در ضمن از آنجا که تا عصر پهلوی مدرسه و آموزش خواندن و نوشتن، خلاصه سواد آموزی، در انحصار روحانیت می بود، کادر اداری و دولتی حکومت ها نیز از جانب روحانیت تأمین می گردید. روحانیت شیعه در عصر حکومت قاجار نه تنها ادامهٔ حیات داد، بلکه گسترش بی حد وحصری نیز یافت. پدیدهٔ مرجعیت در شیعه به عنوان یک نهاد مذهبی–اجتماعی را باز می توان به حکومت صفویان بازگرداند. تا آن زمان تشیع مخصوصاً شیعه امامیه بیشتر یک فرقهٔ مذهبی نزد روستائیان محسوب میشد. با دولتی و رسمی شدن مذهب شیعه، طبعاً تشیع با خواست های جدید سیاسی روبرو شده و برای رفع نیاز کارگزاران خود باید دست به تربیت افرادی می زد، که اهداف تشیع را در زمینه های مختلف رفع می کردند. حوزه علمیه قم در سال ۱۳۰۱ خ. بدست عبدالکریم حائری یزدی تأسیس می گردد و حوزه علمیه تهران تا سال ۱۲۲۷ خ. در زمان محمد شاه و در زمان صدارت حاج میرزا آقاسی. روحانیت شیعه علاقه دارد، در حکومت اسلامی، مرکز علمی اصفهان که در آن ابن سینا (۳۵۹ – ۴۱۶ خ.) تحقیق و تدریس می کرد را به نام حوزه علمیه اصفهان معرفی کند، حال آنکه چنین نیست، حداقل به خاطر اینکه ابن سینا سنی مذهب بوده است و گذشته از آن، مقام علمی ابن سینا به فلسفه و پزشکی باز میگردد و هیچ ارتباطی میان ابن سینا و فقه مندرس شیعه نمی توان یافت. ظاهراً حوزه علمیه نجف بدست شیخ طوسی به سال ۴۴۹ ق. تأسیس میشود. اما آنچه مسلم است، در دوران حکومت صفوی است، که این حوزه هویتی شیعی می یابد و تبدلیل به بزرگترین مرکز تربیت روحانیون شیعه می گردد. با مراجعه به نام مراجع تقلید شیعه می توان دریافت که تا زمان حکومت صفوی روحانیت شیعه دارای یک نهاد صنفی و اجتماعی و دارای یک مرکز تعلیم و تربیت نبوده است.
اولین عنوان در روحانیت شیعه به "شیخ الطائفه" برمیگردد. در دوران بعد عنوانی که در نوشته ها از افراد روحانی برده میشود، شیخ الاسلام و یا حجت الاسلام است. تاریخچهٔ عناوین و القاب پرطمطراق روحانیت شیعه کوتاه است و حتی به صدوپنجاه سال هم نمی کشد. عنوان آیت الله برای مثال از سال ۱۳۰۱ در قم رواج یافت. تا زمان سید حسین طباطبایی بروجردی معروف به آیت الله بروجردی عنوان آیت الله العظمی مرسوم نبود و حتی انتشار توضیح المسايل سابقه تاریخی نداشت. او اولین مرجع تقلید شیعه بود، که فتاوی شرعی خود را در کتابی به نام توضیح المسائل منتشر ساخت و پس از او دیگران نیز دست به این کار زدند. یک مورد استثناء وجود دارد که تا کنون چنین کتابی منتشر نساخته است: علی خامنه ای.
واقعیت امروزین حوزه های علمیه شیعه، مخصوصاً یک واقعیت را آشکار می سازد: تورم تولید آخوند. نسبت و میزان آخوند به جمعیت ایران به کمتر از ۲۰۰ نفر در برابر هر ایرانی می رسد با تخمین کلی یعنی قریب به نیم میلیون آخوند یا روحانی در مقاطع مختلف درسی در حوزه. در حال حاضر تنها تعداد مرجع تقلید شیعه به بیش از سی نفر میرسد، که تیتر و عنوان آیت الله العظمی را از آن خود کرده اند.
بی شک روحانیت شیعه یک نهاد یکپارچه نیست. سایه روح الله خمینی و نظریه ولایت فقیه او بر روی حوزه های علمیه شیعه در ایران پس از فوت آیت الله بروجردی از دههٔ ۱۳۴۰به بعد سنگینی می کرده است. اما نباید فراموش کرد، که تاریخچهٔ روحانیت شیعه در کلِ خود، تاریخی درخشان از حیث علمی و یا فلسفی به ارمغان نمی آورد. در تمام جنبش های اجتماعی در دویست سال گذشته، نقش روحانیت همواره مانع دستیابی به آزادی، برقراری مناسبات دمکراتیک در کشور و تکوین نهادهای مدرن بوده است. البته کم نبودند افرادی مثل جلال آل احمد که از سر بی خبری، نادانی تاریخی و گنده گویی های عصر خود با حمله به قشر تحصیلکرده و دشنام به آنان به عنوان روشنفکران با روح الله خمینی بیعت می کردند و برای نقش وطن دوستانهٔ روحانیت شیعه تنها مثال جنبش تنباکو را با کلامی تورم زا و خاص تکرار کرده اند و بر علیه نهال رنجور مشروطیت با شعار مشروعیت تاختند. فتوای تنباکو نیز بیش از آنکه جنبۀ رهائی بخش داشته باشد، از سر موضع محافظه کاری بوده است، که در بهه ای از تاریخ محافظه کاری ضد استعماری نیز می گردد، اما این به معنای دیدگاه های ترقیخواهانه نمی باشد. نکتهٔ مشترک در روحانیت شیعه، از هر طیف و فراکسیونی که باشند، چه طرفدار نظریهٔ ولایت فقیه مثل روح الله خمینی و یا علی خامنه ای و چه مخالف آن مثل علی حسینی سیستانی در نجف و یا در گذشته کاظم شریعتمداری با تغییر نظراتش با تجربه انقلاب ۱۳۵۷، همگی در یک مقطع در نظر مشترکند: اجرای شریعت اسلامی. چنین درخواستی از حکومت و تعریف دولت و ملت از دیدگاه شریعت، ناقض آزادی و ابطال ادعاهای دمکراتیک از سوی روحانیت شیعه است. از این نظرگاه ضدیت با دگراندیشی در جهان بینی روحانیت شیعه از هر طیف و نگرشی که باشند، اصل ساختاری و فکری آنان را تشکیل می دهد، در این موضع تسنن و تشیع شباهت زیادی بهم دارند، از سید قطب تا نواب صفوی و یا از آغاز شراکت روحانیت شیعه در حکومت زمان محمد باقر مجلسی تا بدست گرفتن کامل قدرت سیاسی زمان حاضر بوسیلۀ علی خامنه ای. برخی از این آیات عظام به شورای فقها معتقدند، واقعیت اینست، که این نعل وارونه مشکل آزادی و دمکراسی در ایران را حل نخواهد کرد و باز استبداد دینی به نوع و شکلی دیگر برقرار خواهد ماند.
نکته ای که از انظار عموم مخفی مانده است، عواقب حکومت روحانیت شیعه برای خود روحانیت شیعه است. علیرغم ادعاها و شکایت های خمینی و پیروانش از وضع آخوند ها تحت سلطنت محمد رضا پهلوی، در مجموع روحانیت از احترامی نسبی برخوردار بود. اگرچه اعتقاد دینی با گسترش زندگی شهری و با بالارفتن میزان سواد و آموزش رنگ می باخت، که این امر پیآمد تغییرات اجتماعی بودند و نه انگیزهٔ حکومت محمد رضا شاه. در مجموع در جامعه بخصوص در قشرهای تهیدست شهری و روستائیان برای روحانیت شیعه حرمتی خاص قائل بودند. پس از بهمن سال ۱۳۵۷به تدریج زندگی مراجع تقلید دشوار شد و بی گمان در تاریخ شیعه از زمان صفویان تا خامنه ای روحانیت شیعه و مراجع تقلید آن به این شدت مورد حصر، اذیت، تهدید و بی حرمتی واقع نشده بودند. در زمان حیات خمینی تقریباً همه مراجع تقلید از یورش دستگاه دولت اسلامی بی نصیب نماندند. نکته حائز اهمیت در منفعل ماندن روحانیت شیعه در مقابل این یورش های حکومتی است، که هر کدام از این آقایان به نوبه خود در مقابل تعرض های حکومت اسلامی نسبت به علما و مراجع تقلید اسلامی سکوت اختیار کردند. البته این سکوت و مصلحت اندیشی روحانیت شیعه یک سابقه و ریشهٔ تاریخی و طولانی دارد. آخرین نمونهٔ آن سکوت علی حسینی سیستانی در مقابل آدم ربائی جمهوری اسلامی در کشور عراق و انتقال گروگان به ایران است. عدم سکوت علی سیستانی در مقابل حکم اعدام روح الله زم، که او می توانست جان زم را از مهلکه نجات دهد، اما این روحانی و مرجع تقلید دم فروبست.
نگاهی به تاریخ روحانیت شیعه در دربار صفویان به خوبی نشان می دهد، که آنان از چه قرب و منزلتی برخوردار بوده اند، تا جائیکه شیخ بهائی از بعلبک لبنان به ایران مهاجرت می کند و یا پدرش از سوی شاه طهماسب صفوی به مقام شیخ الاسلامی قزوین می رسد و خود شیخ بهائی در ۴۳ سالگی به شیخ الاسلامی پایتخت صفویان، اصفهان، نائل می آید. در دوران صفویان هر یگان و تحرک نظامی از سوی شیخ الاسلام ها همراهی میشدند و روحانیت شیعه در کشتار سنیان ایرانی شرکت مستقیم داشت. با گذشت پانصد سال از دولتی شدن مذهب شیعه در ایران، حکومت اسلامی رفتاری مسالمت آمیز با ایرانیان اهل تسنن نداشته و حتی می توان گفت، که حکومت اسلامی به آنان به عنوان ایرانیان درجه دوم می نگرد.
اگر به آمارها و ارقامی که از سوی بسیاری از مؤسسات تحقیقی منتشر شده، مراجعه کنیم، به یک میانگین نسبی می رسیم، که در مجموع ۱۱٪ مردم ایران در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت مستقیم و فعال یعنی شرکت در تظاهرات داشتند و اگر این رقم را نیز به روحانیت نسبت دهیم با توجه به رقمی نزدیک به هشتادهزار روحانی که در سال ۱۳۵۷ در ایران وجود داشتند، بنابر این نزدیک به قریب ده هزار روحانی از خمینی پشتیبانی کرده و در شورش های ۵۷-۱۳۵۶ شرکت مستقیم داشتند. اما امروز پس از گذشت بیش از چهار دهه حکومت اسلامی و برخورداری از انواع مزیت های حکومتی و رفاه نسبی تا اشرافی (وابسته به رتبهٔ حکومتی) مواضع روحانیت شیعه در کل بسیار متفاوت است. حتی اگر به عدم همکاری و یا مخالفت بسیاری از مراجع تقلید و مجتهدان نامی شیعه اشاره کنیم، باز روحانیت شیعه در کل از وضع مالی بسیار خوبی برخوردار شده است و در عین حال بی اعتباری خود را در سطح وسیع جامعه می بیند و می بایستی نگران آینده خود و نهاد روحانیت شود.
یکی از ارکان فکری روحانیت شیعه و بعضاً خصلت ملی در میان ایرانیان، پناه بردن به تئوری توطئه است. از این خصلت عمومی، روحانیت شیعه نصیبی بزرگ و تاریخی برده است، مخصوصاً که تکوین نهاد روحانیت در ابتداء ریشه در ستیز علیه امپراتوری عثمانی و سنی دارد. از همان آغاز، روحانیت شیعه خود را دائماً در مخاطره می دیده است. از نظر آسیب شناسی میتوان به یقین نام این پدیده را پارانویای روحانیت شیعه دانست، که تحت چنین روان نژندی، روحانیت شیعه خود، نهاد روحانیت و جهان تشیع را در خطر می بیند و گمان می برد که تمامی جهانیان از پس کینه و دشمنی با تنها مذهب به حق بر علیه تشیع و اهل بیت دست اندرکاراند. نمونهٔ بارز و کلینکی آن را در رهبران حکومت اسلامی روح الله خمینی و مخصوصاً علی خامنه ای می توان دید.
اگرچه به دلایل قابل درک، علی خامنه ای در کنار دیگر اعمال شنیع و فاسد حکومتی اش، متهم  به فضاحت روحانیت و مرجعیت شیعه در ایران میشود، اما واقعیت روحانیت شیعه در همین امر است، که توان و قدرت فضاحت و زمینۀ فساد را داشته و دارد، که فرد روضه خوانی در سال ۱۳۵۷، یک شبه مجتهد اسلامی خوانده شود و دیر نپاید که به او مرجعیت اهدا شود و روز دیگر با قوهٔ خشونت به مرجعیت عام رسد و در مقابل، اکثریت روحانیت شیعه یا سکوت کند و یا همراهی. این فساد و فضاحت در نهاد و طبیعت روحانیت شیعه بوده است و علی خامنه ای تنها از آن موقعیت و زمینه برای قدرت و فقاهت استفادهٔ مطلوب خود را از این استعدادها کرده است. در تاریخ کوتاه بشر بر زمین، دین همواره از قدرت پشتیبانی کرده است و قدرتی را مشروع خوانده و به جنگ قدرتی دیگر رفته است، اما هرگاه قدرت و دین در یک نهاد و جمعیت گرد هم آمدند، فاجعه به اوج خود رسیده است. مشروع خواندن قدرتی و یا تلقی قدرتی دیگر به نام دشمن ریشه تنها در منافع اقتصادی و معیشتی روحانیت آن زمان داشته است. فراموش نباید کرد که روح الله خمینی تمام زوایای وحشتناک حاکمیت دینی در کل و به شکل خاص نوع شیعهٔ آنرا به نمایش گذاشت. عملاً خمینی آخرین روشنگر ایران است، که فضاحت فقاهت را در گسترهٔ تاریخی اش به نمایش گذارد.
جامعه ایران نیز همچون هر جامعه ای دیگر، پدیده های خاص خود را دارد. با آغاز حکومت رضا شاه و آهنگ رشد اقتصادی، جامعهٔ ایران و اقتصاد آن و طبعاً بافت اجتماعی اش دائماً در حال تغییر بودند. در راستای همین تغییرات، قشرهای مختلف اجتماعی شکل می گرفتند و یا دچار تغییر و دگرگونی شده و یا حتی از صحنهٔ اجتماعی حذف میشدند. مهاجرت از نواحی روستایی به شهرهایی که در واقع روستایی بزرگ و در حال گسترش بودند، قشری را در شهرها خلق کرد، که به داروغه باشی و محتسب زمان قاجار پیوست و لات های شهری جدید و به تعبیر دقیق تر لمپنیسم در ایران با همراهان باقی مانده از دوران قاجار را سر و صورت دادند. نکته حائز اهمیت این لایه و قشر، همراهی و همدستی اجتماعی و سیاسی اینان با روحانیت شیعه است. هیئت های عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورای محرم (به فارسی: نهم و دهم محرم)، باج گیری های مخفیانه روحانیت از کسبه و خرده-بازاریان و در اصطلاح خودشان نسق کردن، براه اندازی جنگ های قومی و حیدر-نعمتی بعد از مهاجرت در وطن و شهر جدید و در نهایت مأمور شدن در زد و خوردهای خیابانی برای اهداف سیاسی بخشی از حضور لمپن ها تحت نظارت و حمایت روحانیت شیعه هستند، که این قشر و آن صنف را عملاً متحدان سیاسی و اجتماعی یکدیگر کرده است. انقلاب ۱۳۵۷ درستی این ارتباط دیرینه را بوضوح اثبات می کند. بخش بزرگی از صاحب منصبان جدید کشوری و لشکری دقیقاً ریشه در همین لایهٔ اجتماعی دارند. طبعاً این قشر اجتماعیِ بدون گذشته و با آینده ای نامعلوم در کنار روحانیت احساس امنیت کرده و جلوه های فرهنگی خود را به کرسی می نشاند. جالب توجه اینجاست، که روحانیت شیعه در هر برههٔ تاریخی دارای این بازوی اجرائی خشن بوده است و از آن قدرت اجرائی همواره کمال استفادهٔ خود را کرده است. حاکمیت اسلامی برای حذف جناح های درونی و مخالف خود در میان روحانیت، بجز خلع لباس، از این قدرت اجرائی بر علیه خود روحانیت شیعه استفاده جسته است. حمله به روحانیون طراز اول و یا مراکز تدریس، منازل خصوصی و اماکن حشر و نشر آنان تنها به یک یا دو مورد ختم نمی شوند بلکه تبدیل به یک سنت شده است، که برای خاموش کردن آنان دسته های لمپن بر علیه آنان گسیل داده میشوند. مشابه این پدیده را میتوان در گروه های مافیایی در امریکای جنوبی که عامل تولید و توزیع مواد مخدر هستند، مشاهده کرد و یا در گروه های تروریستی در خاورمیانه. در تاریخ ۱۵۰ سالهٔ معاصر ایران همواره حضور سیاسی روحانیت شیعه در صحنهٔ اجتماعی ایران بوسیلهٔ لات ها و لمپن ها همراهی شده است. بررسی ریشه های اجتماعی و خانوادگی بالاترین افسران و به اصطلاح سرداران پاسدار سپاه انقلاب اسلامی به خوبی نشان می دهند که بخش اعظم آنان از همین لایه های لمپن برمی آیند. در واقع ضلع سوم اجتماعی در کنار روحانیت شیعه و بازار را همین لمپن ها تشکیل می دهند. ارتباطات دفاتر مراجع تقلید شیعه و دو مورد خاص آن یعنی روح الله خمینی و علی خامنه ای همگی شواهدی را بر ملا می کنند، که حاکی از یک رابطهٔ ارگانیک و قدیمی میان روحانیت شیعه و لمپنیسم در ایران است. حکومت اسلامی معاصر که از تجربیات گذشتهٔ روحانیت نیز آموخته است، از یاران قدیمی لات خود برای سرکوب در زد و خوردهای خیابانی در اعتراضات مردمی نیز با سازماندهی وسیع سود جسته است، آنان به شکل "لباس شخصی ها" و به عنوان "سربازان گمنام امام زمان" مأموریت "آتش به اختیار" از روحانی شیعه و مرجع تقلید گرفته اند.
-        لباس روحانیت
مذهب شیعه نیز همانند همهٔ ادیان و مذاهب دیگر، قشر و صنف روحانی اش دارای اونیفورم است. استدلال روحانیت شیعه از ارجاع به سنت لباس پوشی محمد پیغمبر اسلام نشأت می گیرد، حال آنکه خود داستان نادرست و به گونه ای کذب است. یکی از علل آن همان روایاتی است، که روحانیت شیعه به آنها تکیه می زند، به این ترتیب مدعی میشود، لباس روحانیت شیعه، لباس پیامبر اسلام می باشد. در درجه اول با توجه به آب و هوای داغ و سوزان حجاز تقریباً ناممکن است، که کسی با چنین لباسی در جوامع حاضر شود، گذشته از این گویا پیامبر اسلام چنان لباس می پوشید، که برای بیگانه ای تشخیص او در میان طرفدارانش برای مثال در محوطهٔ مسجد مدینه بسیار مشکل بود، بنابر این لباسی همچون دیگران به تن می کرد، حال آنکه روحانیت شیعه با چنین اونیفورمی عملاً خود را از جامعه و محیط پیرامون خود متمایز می سازد. لباس روحانیت شیعه از سه بخش تشکیل شده است: عمامه، قبا و عبا.
لباس روحانیت در کل نیز همانند سایر نمادهای زندگی اجتماعی دستخوش تغییر بوده و هست. در دوران عباسیان که حکومت رفته رفته شکلی ایرانی می گرفت، منصور سال ۱۵۳ ه. ق. به مأموران دولتی دستور می دهد تا قلنسوه به سر کنند. قلنسوه کلاهی حصیری و ایرانی بود. بعضاً اعراب بر روی آن پارچه سفید و پنبه ای نیز می گذاردند. رنگ لباس های رسمی امویان سفید و بر عکس عباسیان سیاه بود. اقشار دیگر اجتماعی بر اساس موقعیت اجتماعی و شرائط اقلیمی لباس های متنوع خود را می پوشیدند.
مرتضی مطهری می نویسد: "ابویوسف اولین شخص منصوب به این مقام [قاضی القضاتی] بود. و باز اولین کسی که لباس قاضی را از لباس دیگران جدا کرد، همین ابویوسف بود. تا زمان ابویوسف همه یک جور لباس می‏پوشیدند. برای اینکه امتیازی برای قضات معین بشود، برای آنها لباس معینی انتخاب کردند. من نمی‏دانم آیا در دوره‏های قبل از اسلام هم این سنت بوده است که قاضی ها لباس علیحده داشته باشند یا اول بار در زمان هارون الرشید این کار شد. از آن زمان لباس روحانیت از لباس غیر روحانی جدا شد." (مرتضی مطهری، اسلام و نیازهای زمان ج ۱، تهران ۱۳۸۱، ص ۱۰۹)
لباس ایرانیان در دوران قاجار تغییرات زیادی پیدا می کند. در دوران حکومت ناصرالدین شاه لباس ایرانی ها از اجزاء مختلف ساخته شده بود: جبه، قبا، عبا، عمامه، کلاه، کفش، جوراب، شلوار، شال و حتی پوستین. در میان اجزاء لباس در دوران قاجار،  کلاه جزء پوشش همگانی بود و قبل از آن مردان عمامه به سر می گذاشتند. امروزه هنوز در افغانستان و تاجیکستان مرسوم است. شال دور کلاه به خاندان سلطنتی و امرا و بزرگان دولتی اختصاص داشت.
زمان محمد شاه قاجار از ارتفاع کلاه کاسته میشود و عمامه نیز از شکل عمومی درآمده و یا در میان اقوام مانند کرد، بلوچ و یا صورتی صنفی مثلاً در میان روحانیون همچنان رسم باقی می ماند. جزء لباسی، قبا در اصل لباسی ایرانی است و عربها بیشتر دشداشه می پوشیدند. روحانیت شیعه بر روی لباس زیر خود قبا می پوشد. نحوهٔ دوخت و برش این قبا باز نشانی از مرتبت آن روحانی فرض میشود. بی دلیل نبود، که برای حمله سیاسی به کسی مثل محمد خاتمی، از شیوهٔ عبا و قبا و رنگ آنها ایراد گرفته میشد. در گذشته، مردم به فرد عمامه دار دستاربند هم می گفتند. برخی از روحانیون شیعه به جای قبا از لباده استفاده می کنند که بزعم آنان "شیک تر" و "مدرن تر" است. از آنجا که در طول صد سال گذشته، مخصوصاً با اقدامات رضا شاه، لباس مردم ایران تغییرات زیادی یافته، تفاوت لباسی مردم با روحانیت شیعه بیشتر به چشم می خورد و بهرحال این لباس امروزه به عنوان لباس آخوندی در جهان معروف است.
واقعیت جامعه ایران لباس روحانیت شیعه را به تمسخر گرفته و یکی از پیآمدهای حکومت اسلامی طرد کردن هر آنکس که این لباس را به تن دارد است. البته نباید فراموش کرد، که روحانیت شیعه با تمام تنوع فکری که دارد، بعد از قدرت یابی خمینی و آئین کشورداری تمامیت گرای علی خامنه ای، از خود تاریخ و عملکردی به جای گذاشته است، که به سختی می توان آینده ای آرام برای روحانیت شیعه در ایران تصور کرد. با نظری به تاریج جهان، کلیسای کاتولیک و مخصوصاً کشیشان کاتولیک در فرانسه پس از انقلاب فرانسه زیر و زبر شدند.
-        روحانیت و جنسیت
می توان اداعا کرد، که در تمام ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) همگی و هر کدام در حد خود دارای مشکل جنسی هستند. هر یک از این ادیان را باید در ظرف اجتماعی، تاریخی و جغرافیای سیاسی بررسی کرد. در ارتباط با روحانیت شیعه و مشخصاً در ایران ابعاد خاص خود را می یابد.
بر خلاف ادعای روحانیت شیعه، که اعراب در مسائل جنسی در عصر جاهلیت (یعنی دوران قبل از ظهور اسلام) بسیار بدوی بوده و این اسلام است، که اعراب را به "راه راست" و انسانی هدایت کرده است و از آن توحش دوران جاهلیت رهانید، داده های تاریخی گواهی به واقعیات دیگری می دهند. بررسی موضوع جنسیت و یا سکسوآلیته، به تعبیر جامعه شناسی و روان شناسی، بدون توجه به حقوق و مقام زن در اسلام و تشیع، بررسی ناقصی است و به دلیل ابعاد متعدد و متنوع موضوع در یک گفتار کوتاه در این نوشته نمی گنجد. اما تا این حد کافی است، که به نکات اساسی اشاره شود. حقوق و جایگاه زن در عصر جاهلیت بر اساس ریشهٔ خانوادگی و عشیرتی رقم می خورد و زن عرب زنی حقیر و بی حقوق نبود، اگر از خاندان پر نفوذ و متملک بود، طبعاً از حقوق بیشتری برخوردار و دارای شأن والاتری بود. با آمدن اسلام و در زمان حیات محمد، تغییر اساسی صورت نگرفت. آنچه که امروز اسلامی معرفی میشود، برای مثال حجاب، هیچ ربطی به صدر اسلام ندارد و دستآورد اسلام در طول تاریخ است. برای مثال پدیدهٔ چادر قبل از آنکه اسلامی باشد، از آئین زرتشتیان گرفته شده است. واقعیت امروزین جوامع و کشورهای اسلامی اینگونه است، که برای مناسبات پدرسالاری خود ادعاهای مذهبی و توجیهات شرعی می تراشند تا دین به یکی از وظائف خود یعنی تثبیت وضع موجود عمل کرده باشد. در این راستا موضوع جنسیت برای روحانیت شیعه دارای یک جایگاه حیاتی شده است، ناگفته نباید گذارد که دومین موضوعی که علما و مجتهدین شیعه به آن می پردازند، بعد از باب معاملات، باب جنسیت است.
جداسازی و طبقه بندی جنسی انسان ها که در واقع با حصر، تضعیف و پایمال شدن حقوق اولیه زنان صورت می گیرند، یکی از جلوه های حضور فرهنگی و اجتماعی روحانیت شیعه در ایران است. نقطهٔ عطف و آغازین رفع تبعیض و بازپس گیری حقوق مدنی زنان را باید در سیاست های رضا شاه جستجو کرد. تا دوران قاجار و قبل از کودتای ۱۲۹۹ زنان در واقع جنس دوم محسوب می شدند و روابط جنسی در ایران تنها در اشکال "فاعل و مفعول" تعریف پذیر بودند، این فرهنگ تا به امروز در ایران حاکم است و میتوان در تمام اقشار مشاهده کرد و  فقط با تفاوت شدت و ضعف آن در طبقات اجتماعی مختلف و به همین نسبت نیز مبارزه علیه این ساختار به شدت در جریان است. تفکیک جنسیتی در ایران در شیوه های بناسازی و شهرسازی ایران خود را بوضوح نشان میدهند، وقتی منازل دارای اندرونی و بیرونی و یا هشتی میشوند. با کوچ روستائیان به شهرها و ورود زنان به عرصه های مختلف اجتماعی مخصوصاً تحصیل در مدرسه و دانشگاه در دوران حکومت پهلوی اشکال بنا و شهرسازی نیز دستخوش تغییر شدند. یکی از مهمترین ریشه های خصومت روحانیت شیعه با رضاشاه مسألهٔ حقوق زن بود، که با کشف حجاب این دشمنی تبدیل به یک واقعیت تاریخی شد. اگرچه در اصل خود رضاشاه گام بزرگی در راه اعتدال و پیشرفت ایران برداشت، اما با روش زورمندانهٔ خود اکثریت مردم این گام بزرگ اصلاحی را بیشتر به عنوان تعدی و هتک حرمت درک کردند و روحانیت شیعه و در رأس آن روح الله خمینی پس از پنجاه سال این گام را فسخ و برعکس کردند. جالب توجه است که بسیاری از نویسندگان و نظریه پردازان اسلامی در خصوص زن بارها قلم فرسایی کرده اند و با ادعاهای حیرت آور اسلام را نجاتبخش زنان جهان معرفی کرده اند.
روحانیت شیعه نه تنها با آزادی زنان مشکل اساسی و مذهبی دارد، بلکه نگاه او به مسائل جنسی نگاهی است به شدت مردسالارانه و در بسیاری موارد میتوان نظرات آنان را از دید پاتولوژیکی و یا کلینیکی بررسی کرد، یکی از نمونه های آن رابطهٔ جنسی با خردسالان است و یا یک نگاه کوتاه به توضیح المسائل عملی مراجع تقلید نگاه شیعه به مسائل جنسی را فاش می سازد، که ملغمه ای از تجاوز، سودمی، کودک آزاری و  بچه بازی است. یکی از نکات قابل توجه برخورد شدید مجتهدان شیعه با حیوان خواهی است ولی در مقابل مغلطه و معادل سازی آنان در همجنسگرایی با سودومی و یا بچه بازی است. در مجموع روحانیت شیعه در ایران از هر طیف و دسته و گرایش سیاسی که باشد در مورد مسايل جنسی همگی دچار مشکل هستند.
اخلاق جنسی نیز که تا کنون روحانیت شیعه عرضه کرده است، بعضاً از سر نادانی و بی خبری است، مخصوصاً  زمانی که در مورد روابط جنسی در غرب ابراز نظر می کنند. در ادامهٔ این اخلاق جنسی که دروغگویی، تظاهر و دورویی را به دنبال خود آورده است، جامعهٔ ایران دچار انحطاط درونی شده است. لطمه های روحی روانی در اثر عسرت جنسی طبیعتاً بر رفع نیازها و آرزوهای جنسی افراد را به راه هایی می کشاند، که جامعه ای که با فقر نیز دست و پنجه نرم می کند، بهترین موقعیت برای رشد و توسعهٔ داد و ستد جنسی فراهم میشود. از سویی دیگر جامعهٔ عسرت زدهٔ جنسی ایران که در واقع بیش از دویست سال مشکل جنسی خود را حل نکرده و همواره از وجود چنین معضلی یا طفره رفته است و یا کتمان کرده است، با برخورد با بیگانه نگاهی کاملاً جنسی داشته و به جای درک صحیحی از بیگانه و یا غیرخودی هر آنچه که خود می طلبد را با فرافکنی به دیگران نسبت میدهد.
این امر انسانی است، که بیگانه هم دلهره آور است و هم محرک امیال، اما وقتی برخورد و شناخت جامعه ای از "غیرخودی ها" تنها از راه ماهوراه های تلویزیونی صورت پذیرد، آن جامعه از آنجا که از شناخت درست "دیگران" عاجز مانده است، قادر به فهم و درک نقاط ضعف خویش نیز نخواهد بود. افتضاح فرهنگی ساخته و پرداختهٔ حاکمیت اسلامی در ایران تا به حدی رسیده است، که جامعهٔ ایران را با تمام تنوع و تکثرش در یک نکته متحد ساخته است: انحطاط اخلاقی-جنسی.
با دقت در گفتار روحانیون طراز اول شیعه که از اعمال قدرت سیاسی و حتی مشارکت در اینگونه فعالیت ها پرهیز می کنند، می توان دریافت که گفتمان آنان در امور اخلاق جنسی و یا جنسیت با دیگر روحانیون سیاسی و حکومتی تفاوت ماهوی ندارد.
-        زوال روحانیت شیعه
تصور ادامهٔ حکومت اسلامی با این شتاب در اضمحلال تقریباً فکری محال به نظر میرسد و فوراً سرنوشت آتی روحانیت شیعه را مورد پرسش قرار می دهد. بعد از حکومت اسلامی، نقش های اجتماعی، حقوقی و قضائی خود را روحانیت شیعه مسلماً از دست خواهد داد. به تعبیری دیگر، مدارس، دانشگاه ها و تمام مؤسسات آموزشی و تربیتی جایی برای روحانیت نخواهند داشت.طبعاً مراکز متعدد اسلامی با بودجه های نجومی برای تربیت مبلغ و مستشاران عقیدتی مسلح و غیر مسلح تعطیل خواهند شد، چرا که تبلیغات ایدئولوژیکی وظیفه هیچ دولتی نیست، تنها وظیفهٔ یک دولت تضمین و تأمین آزادی عقیده و بیان عقیده است.
از آنجا که حکومت اسلامی و کنشگران و بازیگران عمدهٔ آن، در چپاول و غارت اندوخته های شخصی و ملی کشور هیچ جای تردید و مکث از خود نشان ندادند و حتی در غصب مال افراد برخلاف شریعت خود هیچ ابائی نداشته اند، بی شک از اوقاف حذف خواهند شد و اداره و نظارت بر موقوفات تنها می تواند در دست قانون و حکومت قرار داشته باشد و مسلماً تحت نظارت و بازرسی.
طبعاً حکومتی که مبنای خود را بر قانون و عدالت اقتصادی قرار دهد، درآمد روحانیت را نیز تحت نظارت و کنترل قانونی قرار خواهد داد، همانطور در بسیاری از کشورهای لائیک و سکولار چنین روش هایی مرسوم اند. کسب درآمد از هر راهی که باشد، باید طبق ضابطه و محاسبه قرار بگیرد و این امر استثنائی بر نمی دارد.
مردم ایران در طول بیش از چهار دهه معنای رحمان و رحیم روحانیت شیعه را بلاواسطه و همه روزه تجربه کرده اند. شک نباید داشت، که قوانین ایران از شریعت تشیع پاک شده و تنها حقوق مدنی و شهروندی ضابط و رابط خواهند بود. روحانیت شیعه با سبعیتی که در طول این چهار دهه از خود با اجرای قوانین شریعت شیعی نشان داده است، نمی تواند دیگر نقشی ایفاء کند، چرا که مبنای حقوقی دیگر مبنای یک مذهب و آئین مشخص مثل تشیع نمی تواند باشد. در تاریخ کشورهای دیگر نیز با شرکت مستقیم روحانیت در قدرت سیاسی، پس از تغییر رژیم قشر روحانیت دیگر نقش و جایگاه قبلی خود را حفظ نکرده است، نمونۀ بارز و تاریخی آن در انقلاب فرانسه است. کلیسای کاتولیک با تمام فراز و نشیب های حاصل از انقلاب هرگز به جایگاه قبل از دوران انقلاب خود بازنگشت.
تردید نباید داشت، که در ایران کنونی چند صد هزار نفر از صندوق مالی مردم ایران با گشاده دستی حکومت اسلامی تغذیه می شوند، بدیهی است، که با از بین رفتن منبع مالی، این افراد از سکونت خود در ایران چشم پوشی خواهند کرد، همین امر نیز می تواند سرنوشت رأس روحانیت شیعه را نیز رقم زند و اینان از ایران دست به مهاجرت زنند، همانگونه که روزگاری به ایران مهاجرت کردند. طنز روزگار در اینست، که حکومت علی خامنه ای چنین نقشه ای را برای مراجع تقلید در قم و مشهد و سکنی بخشیدن به آنها در نجف و اطراف آن با شهرک سازی های خود مهیا می کند، اما با هدف حذف این قشر از روحانیت. بی تردید روال تاریخ را نمی توان پیش بینی کرد، اما از روی قرائن و شواهد می توان گمانه زنی کرد، که عصر حاضر  با حاکمیت روحانیت تشیع به پایان خواهد رسید. مردم ایران بلاواسطه بی تفاوتی روحانیت شیعه نسبت به وضع اسفبار خود را تجربه کرده اند و این قشر را مسبب و مقصر در فاجعه حاکم می دانند، روحانیت امروز با عمامه پرانی در مقابل تقدس زدائی قرار دارد و فردائی نه چندان دور با کله پرانی که یکی از عواقب تقدس زدائی است در برابر زوال روحانیت شیعه.

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]