PEZHVAKEIRAN.COM موشک های موجه و ضروری رامین پرهام
 

موشک های موجه و ضروری رامین پرهام
محمد محمودی

رامین پرهام در متنی برآشفته در ایکس (توئیتر سابق) ابراز نظری کرده است، که تفسیر آن لازم است. او در متن خود آورده است، که "دشمنی با ایران" را در نوشته ای به گروهی با نقاب "اپوزیسیون" منسوب دانسته که دشمنی خود را در حمله به سپاه پاسداران انقلاب  اسلامی مشخص می سازد. او تحقیقاً ایران را با سپاه پاسداران مترادف می گیرد. او با طرح ظاهراً بی طرفانه، این سازمان مخوف، فاسد و تروریستی را نهادی مسلح و برابر با ارتش ایران می خواند، حال آنکه این نهاد مسلح پاسدار انقلاب اسلامی است و نه ایران و واحدهای تروریستی آن در خارج از مرزهای ایران تنها مشغول به مداخله در امور کشورهای دیگر، آتش افروزی و عملیات تروریستی هستند و با یک ارتش منظم که هیچ وظیفه ای جز نگهبانی از مرزهای کشور و حفظ امنیت قلمرو حکومت در مقابل تعرض خارجی ندارد را یکسان فرض می گیرد.

او فراموش می کند، که همین نهاد مسلح هواپیمای اکراینی را با موشک های خود ساقط کرد و جان انسان های زیادی را قربانی توهم های رهبر خود کرد. پرهام با تاکید بر نفرات این نهاد تروریستی که حدود دویست صد هزار نفر می شوند، به گونه ای سخن می گوید، که گویا میزان پرسنل یک نهاد تروریستی عاملی برای سکوت و پذیرش چنین منبع و منشاء فسادی باید باشد. اگر چنین است، بنابراین در مقابل ارتش پوتین که نفرات آن بالغ بر ۱ میلیون و یا در برابر چین که بالغ بر ۲ میلیون نفر میشود، باید در قضیه اکراین و یا تایوان سکوت مطلق کرد. ایشان به این سرّ قدیمی پی برده است،‌که حملۀ اپوزیسیون به سپاه "پدیده‌یِ تازه‌ای نیست". شیخ ما شکر خورد و گوید که شیرین است!؟ بخش عمدۀ گرفتاری های کشور و منشاء بزرگترین فسادهای سیاسی و اقتصادی ایران ریشه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نه پاسداران ایران دارد و اگر اپوزیسیون این پدیده را نادیده بگیرد، نیروئی درمانده با نگاهی بدور از واقعیت های عینی در ایران است. گذشت زمان گویا بر نویسندۀ "مشروطۀ نوین" تاثیر گذارده و او فراموش کرده است، که قتل جوان های ایران به دست چه نهادهائی در جنبش مهسا صورت گرفت و همان نهاد مسلح اسلح بر روی چه کسانی می گیرد و برای حفظ منافع چه کسانی چه کسانی را سرکوب و قربانی می کند؟

مخالفت و افشای نهاد تروریستی سپاه پاسداران به معنای آن نیست که هر پاسدار وظیفه ای در ایران دشمن ایران و ایرانی است. از دید پرهام، اپوزیسیون، بدون هیچ تعریف دقیق تر سیاسی از سوی او، عفونی و "عقده ای" است. استفاده از یک اصطلاح مشخص از مقولۀ روان شناسی در حوزۀ سیاسی بدون هیچ تدقیقی تنها ریشه در "عادت زشتی" دارد، که خود پرهام از آن شکوه و شکایت دارد. حتی اگر بپذیریم که بخشی از اپوزیسیون دچار عقده است، بنابراین پرهام که مدعی کشف این عارضۀ روانی است باید تشخیص بالینی و کلینیکی خود را توضیح و توجیه کند و گرنه تنها عادت زشتی است که او در قرن ۲۱ دست به بازتولید آن می زند.

پرهام به نوشته ای از خود مبنی بر اینکه "پیش از انقلاب نیز اپوزیسیونِ ایرانی، در داخل و خارج، بدونِ استثنا، ارتش ایران را نوکر، کودتاچی، آمریکایی، امپریالیستی، و سرکوبگر خطاب می‌کردند" اشاره دارد، نویسندۀ مشروطۀ نوین آنقدر حواشی تاریخی را خوانده است که بداند اپوزیسیون قبل و بعد از فاجعۀ ۵۷ اساساً تنها نام مشترک دارند و گرنه جز بخش کوچکی از آنها حداقل از نظر تعداد و وسعت و برداشت از تحولات تاریخی یکسان نیستند. آن دسته از مخالفان شاه که به او از روی نادانی "ژاندارم منطقه" می گفتند و یکی از نقاط قوت او را ضعف و خیانت جا می زدند، دیگر امروز در حیات سیاسی-تاریخی ایران وجود خارجی ندارند و انسان عاقل به سگ مرده لگد نمی زند. اپوزیسیون قبل از انقلاب تنها در مورد ارتش خطا نکرده است و اگر ترک عادات زشت خود را کرده بود، در فاجعۀ ملی ۵۷ همراه با عقب افتاده ترین اقشار روحانیت شیعه با حکومت شاه مخالفت نمی کرد و سال ۵۶ شب شعر در محوطۀ سفارت آلمان براه نمی انداخت. گذشته از این، اپوزیسیون هم همانند جامعۀ ایران متنوع و رنگارنگ است، بنابراین باید این "عادت زشت" را به کنار گذاشت و از ادعاهای فله ای پرهیز کرد. این امر که اپوزیسیون شاه همگی خرد و کلان در فاجعۀ ۵۷ شریک هستند، هر ایرانی منصف تصدیق می کند و نیازی بر تکرار آن نیست، و جزئی از کشفیات رامین پرهام محسوب نمی شود. رخداد بهمن آن سال کذائی شلیکی در طویلۀ خوک ها بود و همگان از پرتاب بول و کثافت به اقصی نقاط جامعه و فرهنگ آن سرزمین نصیبی بردند و کسی با جامۀ پیراسته از آن طویله جان پاک بدر نبرد و آن "تازه‌به‌دوران‌رسیده‌هایِ مذهبی" موسسان همان سپاه پاسدارانی بودند که امروز پرهام دلواپس آن "نهاد مسلح" شده است.

رامین پرهام، حملۀ یک جنایتکار مثل صدام حسین را به نام "یورشِ دوباره‌یِ اعراب به ایران" می خواند. او خوب می داند که ما ایرانیان همچنان "عقدۀ" یورش مسلمانان را در دل داریم و هنوز نیازمند درمان تاریخی هستیم و شاید این زایمان سخت تاریخی بعد از این حکومت اسلامی، آسمانی صاف و درخشان و بدون "دیانت در سیاست" را به ارمغان آورد اما اینگونه تفسیر و جعل در تاریخ که پرهام ارائه می دهد چیزی جز تحریک ضد عربی نیست، حال آنکه در پنجاه سال حکومت پهلوی ایران دارای همین همسایگانی بودیم که امروز هستند و ارتش ایران هرگز دست به عملیات تروریستی و موشک پرانی و ترقه درکردن در خاک دیگران نزد و آنچنان قوی بود که هیچکس خیال حمله به ایران را در سر نداشته باشد و کسی هم در ایران عصر پهلوی شمارش معکوس نابودی کشور و ملتی را در پایتخت علم نمی کرد. در این نکته که همۀ همراهان و شریکان جرم در فاجعۀ ۵۷ در تضعیف و تحقیر ارتش ایران دست داشتند، از روی انصاف نیز باید گفت که بسیاری از امرای ارتش افرادی چون فردوست و قره باغی بودند، که پس از خروج شاه ارتش را دودستی تقدیم به خمینی کردند و نخست وزیر قانونی را در معرکه تنها رها کردند.

رامین پرهام که به "عادت‌هایِ بدِ خود عادت کرده" (حشو قبیح از اوست!) خود را به جهالت می زند و کتمان می کند که ۴۵ سال است که حکومت اسلامی از هیچ تحریک و توطئه ای علیه کشورهای منطقه و همسایه دریغ نکرده است و از آنجا که رهبران احمق حکومت اسلامی، که او تنها به نام "حکومت مستقر" می خواند، هرگز نفهمیده اند که کسی که در خانۀ شیشه ای نشسته سنگ پرتاب نمی کند، قهرمان قصاب حلب، همان قاسم سلیمانی، که پرهام از القاب از سر تنفر به او بسیار متاثر می شود، به میدان فرستاده شد تا با جنگ افروزی سیاست های ولی فقیه پلید و عقده ای را در منطقه به پیش برد. آتش افروزی های حکومت ولایت فقیه را متخصص امور نظامی، رامین پرهام، "اقداماتِ نظامیِ تلافی‌جویانه و بازدارنده‌یِ دولتِ مستقر" می خواند. نیازی به داشتن هوش سرشار و یا مصنوعی نیست که خطاهای پرهام را در این گزاره بیابیم. جای او در کنار امیرعبدالهیان در داووس خالی ماند. در تاریخ سیاسی تحت سیطرۀ رژیم های توتالیتر نمی توان هم عضو رزیستانس بود و هم عضو کابینۀ ویشی!؟

پرهام در ادامۀ خطاهای تاریخی، سیاسی و البته نظامی با یک "قرینه‌ای در تاریخِ معاصر" قیاسی را سرشار از تناقض مطرح می کند و مرا به یاد جملۀ "خسن و خسین دختران مغاویه هستند" می اندازد که تمام اجراء این جمله خطا و نادرست هستند. او تروریست های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سپاه قدس و سرداران فاسد و کودک کش، ولی فقیه که به تازگی  روابط آسمانی و الهی هم دارد، آتش افروزی بر علیه دولت های قانونی منطقه، تحریک و تقویت شورش در کشورهای بیگانه و به خطر انداختن تجارت بین المللی... و دهها مورد دیگر را با عملکرد درست و مطابق با منافع ایران در زمان شاه مقایسه می کند، او پشتیبانی نظامی ارتش شاه به خواست دولت قانونی کشور عمان بر علیه شورشیانی که از سوی قدرتی در حال سربرآوردن مانند چین حمایت میشدند را با عملکردهای سپاه پاسداران با خصوصیات گفته شده قیاس می کند و غیرمستقیم برای مشروع جلوه دادن عملیات تروریستی "برادران قاچاقچی" از حکومت شاه وام می گیرد، با ذکر داستانی از قعالیت های مجاهدین در آن زمان! حال آنکه پرهام قاعدتاً باید بداند که با توجه به تنفری که امروزه مردم از فرقۀ رجوی دارند، به نوعی از این وضعیت سوء استفاده کرده تا استدلال سست خود را موجه جلوه دهد.

پرهام مدعی می شود، "مشکلِ ما با شکل و محتوایِ دولتِ مستقر هرچه باشد، عملیاتِ نظامیِ اخیرِ نیروهایِ مسلح علیه آنهایی که دست‌شان به خونِ ایرانی آغشته است، نه‌تنها موجه است که عاملی است بازدارنده در شرایطی بس خطرناک و پیچیده." او فراموش می کند، که مشکل اپوزیسیون میهن دوست ایران با "شکل و محتوای" به گفتۀ او "دولت مستقر" در بود و نبود این حاکمیت اسلامی است، که عملیات نظامی همین حکومت منشاء و ریشۀ تنش های نظامی است و درکردن ترقه و موشک پرانی ولایت فقیه را نه تنها "موجه" بلکه "بازدارنده" و در جائی دیگر "ضروری" می بیند. به عبارت دیگر، پرهام عملیات تروریستی و نظامی حکومت اسلامی در منطقه را موجه می داند، از نگاه او شلیک موشک به خانه ای در خاک کشورهای دیگر موجه، بازدارنده و ضروری است و یا به قتل رساندن چند کودک در خاک کشور همسایه. او در دانشگاه کم و بیش با منطق آشنا شده است و خوب می داند که وقتی از امری به عنوان ضروری یاد کند، یعنی در انجام آن راه حل دیگری وجود ندارد. پرهام متاسفانه بعد از ۴۵ سال حکومت اسلامی به "عادت‌هایِ بدِ خود عادت کرده" و تصور می کند که در شرائط جدید و شکنندۀ منطقه و نقش مخرب سیاست های جنگ طلبانۀ ولی فقیه تهاجم به کشورهای دیگر بی پاسخ می ماند و در تب و تاب دفاعش از حاکمیت ولایت فقیه که رمق ایران را گرفته است، به نام ایران سرباز و پاسدار را در کنار یکدیگر قرار می دهد، تا دست آخر جهانبانی و حاجی زاده در کنار یکدیگر قرار داده شوند.

نمی توانم در مورد رویاهای سیاسی کسی مانند پرهام قضاوت کنم، ولی کسی که سخن از "ایران بزرگ" و ادعای غیرمستقیم ارضی کشوری می راند که ۱۵۰ سال پیش جزئی از خاک ایران بوده است، می توان در سیاست عملی جنگ افروز و در نگاه نظری شوونیست خواند. در مورد عملیات نظامی موجه و ضروری که او از سه مورد یاد می کند، یک سوی معادله را مسکوت می گذارد، که بانی این نابسامانی ها در تهران بر اریکۀ قدرت فاسد خود تکیه زده و تا زمانی که هزینه های حماقت و نابخردی و استبداد مطلقۀ او را مردم ایران پرداخت کنند اهل مدارا و دیپلماسی نیست و هر لحظه که خود، قدرت و حکومتش را در معرض خطر دید، نرمش قهرمانانه نشان می دهد و قبل از او امامش نیز جام را سرمی کشید.

پرهام در پایان پیام بی بنیانش در ایکس، برای مشروعیت بخشیدن به سخن گزاف، از افرادی چون صدیقی، بختیار و همایون نام می برد. حال آنکه اولی روحانیت شیعه را به خوبی می شناخت، دومی قربانی سلاخی همان نیروهائی شد، که بر ایران حاکم هستند و سومی با شجاعت خطاهای حکومت پیشین را طرح می کرد، که زمینۀ شلیک در طویله را فراهم ساختند.

تا کنون بخش عمدۀ اعتماد و شهرت رامین پرهام بی تردید به پدر او که مترجمی خوش ذوق و یکی از نویسندگان شب های شوم شعر گوته سال ۵۶ بود، باز می گردد، ولی واقعیت زندگی همۀ ما تابع اصل "گیرم پدر تو بود فاضل ..." می شود و باید نشان داد که ما خود چه در چنته داریم. پرهام سخن خود را با "مشکلات ما با حکومت اسلامی" به پایان می برد. مطمئن نیستم، که مشکلات پرهام با مشکلات بخش سرزنده و میهن دوست مخالف حکومت اسلامی از یک جنس و نوع باشند. او که ظاهراً سعی دارد تا از هر فرصتی برای تبلیغ حکومت قانون استفاده جوید، در محتوا اما، جانب بی قانونی اسلام حاکم بر وطن ما را می گیرد. او به خوبی می داند، تا زمانی که این حاکمیت اسلامی بر ایران و در راس آن ولایت فقیه وجود دارد، ایران در معرض خطر است و بهای گزاف تمام خسران ها را ملت ایران می پردازد و نه "سرداران بی افتخار"!

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران 

*«او را بشوئید اما خیس نکنید!» انقلاب پرهام بدون انقلاب است!؟ [2024 Feb] 
*موشک های موجه و ضروری رامین پرهام  [2024 Jan] 
*کانت، سیصد سال اندیشۀ نقاد  [2024 Jan] 
*مکه یا آتن؟ راه ایران از غرب می گذرد!  [2023 Dec] 
*رابطه شایعه و یهودستیزی  [2023 Dec] 
*شکل حکومت و شیوۀ کشورداری  [2023 Dec] 
*چرا ائتلاف سیاسی با نیروهای اسلامی غیر ممکن است؟  [2023 Dec] 
*تناقض درونی شعار «استقلال، آزادی»  [2023 Oct] 
*اُکلوکراسی اسلامی  [2023 Oct] 
*دیکتاتور کیست  [2023 Aug] 
*فدرالیسم برای ایران - راه یا بیراهه؟  [2023 Jul] 
*خمینی – آخرین «روشنگر» ایران  [2023 Jul] 
*«بگید کشتنش!»/ نکته ای در اخلاق سیاسی در ایران   [2023 Jul] 
*پارادوکس دوتوکویل در حکومت اسلامی  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۵)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۴)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۳)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۲)  [2023 Jun] 
*پیدایش و زوال روحانیت شیعه (۱)  [2023 May] 
*استقلال قوۀ قضائی، شاه کلید ورود به دمکراسی و بقاء دمکراسی در ایران  [2023 Apr] 
*روان گسیختگی دین  [2023 Apr] 
*سربازان گمنام امام زمان – «بی شرف!»   [2023 Apr] 
*تأملی در مفهوم ملت   [2023 Mar] 
*دیروز هایدگر – امروز هابرماس؟  [2023 Mar] 
*لبخند جلاد  [2023 Mar] 
*نکروفیلی حکومت اسلامی  [2023 Mar] 
*به یاد ریحانه  [2023 Mar] 
*اسرائیل دشمن من نیست!  [2023 Mar] 
*ده فرمان  [2023 Feb]