پدیده شناسی توهین
محمد محمودی
- اشاره به مرحله بندی های سه گانۀ زیگموند فروید (دهانی، مقعدی و آلتی) در تحول روانی-جنسی انسان است.
منبع:پژواک ایران
پدیده شناسی توهین
در هر گوشه از ایران که بنگریم، امر توهین بسیار تحریک کننده است و یکی از رایج ترین تهاجمات فردی، اجتماعی و سیاسی نیز توهین است. اما باید پرسید که توهین چیست، که چرا عامل آن باید شرمنده شود و به فردی که به او توهین می شود باید ابراز همدردی کرد و اصولاً محتوای توهین چیست و چرا افراد نسبت به توهین اینچنین برانگیخته می شوند و توهین چه ابعادی دارد که مردمان یک سرزمین امری را به عنوان توهین تلقی می کنند و نهایتاً کاربردهای توهین بسیار متنوع از شخصی تا اجتماعی و سیاسی هستند؟
معمولاً هنگام اختلاف میان دو فرد، اگر احساسات غلیان پیدا کنند و شور و هیجان حاکم شود، یک طرف و یا همۀ افراد درگیر می توانند با ادعای امری غیر واقعی که خلاف اصول پذیرفته شدۀ اجتماعی و اخلاقی حاکم بر آن جامعه است، علیه مخالف و رقیب خود در نزاع پناه برند و بطور لفظی به فرد مقابل حمله کنند، به این عمل در حالت عام توهین گفته می شود. فردی که مورد توهین قرار گرفته است در فرهنگی مظلوم پرست، قربانی محسوب شده و با او بی توجه به کنش های قبلی ابراز همدردی می شود و به فرد عامل به گونه ای سرزنش آمیز فحاش می گویند و علیرغم نکوهش فرهنگی از این عمل، توهین در جامعۀ ایران بسیار رواج دارد، یکی از مرسوم ترین توهین ها اتهام بیسوادی است، اگرچه مستقیماً با واقعیت تلخ در جامعه ایرانی یعنی تمرد از مطالعه و پرسش گری مربوط می شود. انگیزه های توهین که در گونۀ کلامی آن معمولاً به فحش مشهور است، یکسان نیستند و به موارد فردی، اجتماعی و سیاسی بازمی گردند.
در فحاشی فرد توهین کننده می تواند بی اندازه مستاصل شده باشد که برای توازن روانی خود دست به فحاشی زند، در واقع در اوج استیصال فحش می دهد. در حالتی دیگر برای تحقیر "دشمن" و یا طرف مقابل مشاجره دست به فحاشی می زند، تا شاید با این تحقیر حریف را از میدان بدر کند و یا با تحقیر در شکل فحاشی آخرین ضربۀ کاری را فرود آورد و از شر حریف خلاص گردد. این درست حالت متضاد استیصال است که در هر دو حالت نتیجۀ عملی آن یکسان و به شکل فحش نمایان می شود.
گونۀ دیگر در انگیزۀ فحاشی نمایش قدرت برای پرهیز از درگیری به دلیل آگاهی به ضعف های درونی و ناپیداست. در واقع فرد فحاش برای پوشاندن ضعف خود و ابراز قدرت با فحاشی در محیط نزاع قدرت خود را به نمایش می گذارد. در چنین حالتی می توان از استعارۀ رجزخوانی نیز استفاده جست، که در واقع اینگونه توهین در لباس رجزخوانی دو هدف را دنبال می کند: پوشاندن نقاط ضعف و ابراز قدرتی که وجود خارجی ندارد که معمولاً با نفی امکانات و قدرت حریف نیز همراه است.
در زمینۀ اجتماعی و سیاسی انگیزۀ توهین موارد خاصی می یابد که ظاهراً توهین شخصی است اما هدف شخص مورد هجوم نیست، بلکه برای بی اعتبار ساختن فرد در سطح سیاسی و اجتماعی است. یکی از شاخص های توهین با زمینۀ سیاسی و اجتماعی به میان کشیدن زندگی شخصی و روال خصوصی فرد در ورطۀ سیاسی و اجتماعی است. فرد مورد هجوم به دلیل مواضع سیاسی و یا خواست های اجتماعی اش مورد تهاجم قرار می گیرد اما محتوای توهین امری بسیار شخصی است که معمولاً تمرکز بر موارد اخلاقی و یا جنسیتی قرار دارد.
در جوامعی که به حکومت و ارکان و نهادهای آن تقدس دینی و یا ایدئولوژیک داده می شوند، توهین و فحش به دستگاه حکومتی شکلی رنگارنگ به خود می گیرد. برای مثال وقتی به یک رهبر دینی و مذهبی توهین و فحش داده می شود، یکی از کارکردهای این هجوم تقدس زدائی از آن فرد است. در انقلاب زن، زندگی، آزادی، رهبر جمهوری اسلامی مورد توهین های متنوع، شخصی و جنسی قرار گرفت، اولین کارکرد این نوع توهین، تقدس زدائی از او بود، که حتی کارگزاران حکومت به این کارکرد اعتراف داشتند. در عمل و در زمینۀ اجتماعی و سیاسی وقتی به رهبر جمهوری اسلامی توهین می شود، در واقع هالۀ تقدسی را که در طی سه دهه بر روی او پوشانده شده، از میان برداشته می شود و او را از مقام دینی، سیاسی و اجتماعی که برای او ساخته شده است، به زیر کشیده می شود. کارکرد و کاربرد این نوع توهین تقدس زدائی در بعد دینی و در بعد اجتماعی سحرزدائی از اوست.
نکتۀ مهم در تمام این وضعیت های مختلف محتوای توهین و فحش است که رابطۀ مستقیم با سطح فرهنگ فرستندۀ توهین دارد. هر چه میزان و سطح فرهنگی نازل تر، توهین عریان تر است و هر چه سطح فرهنگی بالاتر، ابراز توهین پیچیده تر می گردد. متداول ترین گونۀ توهین "فحاشی ناموسی" است که این فحش و توهین از فرومایه ترین لایه های فرهنگی برآمده و تقریباً همگی دارای وجوه زن ستیز افراطی می باشند. این محتوا در عرصۀ اجتماعی و سیاسی شدیداً قابل مشاهده است. برای مخالفت با شخصیتی سیاسی و برای بی اعتبار ساختن او عکسی و یا ویدئوئی خصوصی از همسر و یا دختران او پخش می کنند و آن خانواده را در مظان بدترین اتهامات اخلاقی قرار می دهند. حتی اگر گفته شود که بر اساس شواهد و قرائن این نوع کارها سازماندهی شده هستند باز پرسش اصلی بر سر جای خود باقی می ماند که توهین چیست که اینگونه باعث تحریک و برانگیختگی افراد می شود؟ برداشت و درک از توهین ارتباط مستقیم به ریشه های اخلاقی-اجتماعی دارند. برای روشن شدن این امر مثالی را باید ارائه دهم که از تجربه بی واسطه شخصی خودم می باشد که ناظر و شاهد بوده ام. در اینجا قصد قضاوت و یا محق دانستن یکی از طرفین مشاجره نیست، بلکه مشاهدۀ یک اتفاق است و برای رعایت ادب از بازگو کردن عبارات توهین آمیز خودداری کرده و تنها اتفاق را روایت می کنم. راننده ای احتمالاً از ترکیه به دلیل تلفظ او، برای ارسال محمولۀ خود با سرایدار اروپائی ساختمانی درگیر می شود، چرا که راننده از سریدار می خواهد تا راه ورود به کامیون به محوطۀ ساختمان را باز کند و سریدار این درخواست را به دلیلی نمی پذیرد. راننده در اوج عصبانیت به مادر سرایدار با اتهام روسپی گری توهین می کند و مدعی می شود که مادر سرایدار را مورد تجاوز قرار داده است و سرایدار در پاسخ بدون عصبانیت می گوید، دروغ می گوئی مادر من نظافتچی بوده و باز دروغ می گوئی تو مادر مرا هرگز ندیده ای، او بیست سال پیش فوت کرد. این دو فرد درگیر دارای دو برداشت متفاوت از توهین هستند که هر کدام ریشه های اخلاقی-اجتماعی خود را دارند. در اینجا توهین راننده موثر نمی افتد چون زمینه های مشترک فرهنگی و اجتماعی وجود ندارند.
ادیان و مذاهب از پدیدۀ توهین سوءاستفادۀ خاص خود را می برند. برای مثال هرگونه بیان شک و تردید در گفته و یا عملکردی از پیامبر اسلام از دید مسلمانان مومن قابل قبول نبوده و سزاوار شدیدترین مجازات است و در اصطلاح به آن سَبُّ النبی به معنای دشنام به پیامبر گفته می شود و طبق قوانین مجازات اسلامی در ایران، مجازات چنین "جرمی" اعدام است. این قاعده و قانون مولد بسیاری از تنش های اجتماعی و سیاسی می گردد و در چارچوب توهین و فحش نیازمند بررسی است. در گام اول می بینیم که هرگز تعریفی از توهین نشده است، به عبارت ساده تر اگر کسی بگوید که پیامبر اسلام دارای شکمی بزرگ بوده است، چه کسی می تواند در مورد توهین بودن و یا نبودن این گزاره قضاوت کند؟ یا اینکه قضیۀ معروف زید و زینب را تشریح کند و در قضاوت خود مدعی شود که پیامبر اسلام به زینب دل باخت. آیا این ادعا دشنام و توهین است؟ گذشته از عدم تعریف فراگیر در خصوص توهین می توان گفت که توهین بعدی سوبژکتیو داشته و بستگی به آسیب پذیری و حساسیت فردی دارد. بررسی منتقدانۀ زندگی، رفتار و روابط پیامبر اسلام هر گونه اشاره ای که از دید عقیدتی عده ای در شأن پیامبرشان نباشد به راحتی حکم سَب نبی می یابد. همین عدم ثبات و فراگیری در چنین تعاریفی خاصه حقوق سبب تنش ها و چالش های بی شماری شده اند. اگر به قرآن مراجعه کنیم، هیچ مطلبی در قرآن که قاعدتاً باید مبنای تمام نظریه های الهیاتی مسلمانان باشد، را نمی یابیم که به مجازات سب نبی اشاره شده باشد، بلکه به این افراد اتمام حجت شده که در آخرت مورد غضب الهی قرار می گیرند، به عبارت ساده تر قضاوت آن بدست خداست و انسانی دیگر نمی تواند در این امر دخالت و قضاوت کند. در واقع سب نبی نهایتا گناه محسوب می شود و تنها در درگاه الهی میان بنده و خدای او الله قابل بررسی است.
قانون مجازات اسلامی امری آسمانی و ایمانی را تبدیل به امری زمینی کرده و از گناه امر حقوقی جرم می سازد. در حالیکه باز اگر مبنا بر روایت های صدر اسلام قرار داده شود، در تاریخ اسلام اولیه هیچ فردی به بهانۀ توهین به محمد مجازات نشد، در حالیکه روایت های بسیاری از مظلومیت محمد و خانوادۀ او در مقابل دشنام دهندگان گفته شده اند. حتی هنگام مرگ محمد از سوی نزدیکان خود که در واقع مومن ترین مسلمانان بودند به هذیان گوئی متهم می شود. دلیل واقعی اصرار بر گناه سب نبی که جرم وانمود می شود، حفاظت از پیامبر اسلام نیست، بلکه تقدس سازی دینی است که با این عمل جلو انتقاد از حاکمان و علمای اسلامی گرفته شود. موارد کمی نیستند که در طول این چند دهه افراد بسیاری به دلیل "توهین به مقام رهبری" و یا "توهین به ولایت فقیه" مورد مجازات های شدید قرار گرفته اند. این تعبیر دلبخواهی تنها در خدمت حاکمان اسلامی قرار داشته است و بخشی از پدیدۀ تکفیر و مرتد شناختن مخالفان می باشد. واقعیت جامعه شناسانه این است که امری به نام "توهین" در بعد فکری-اجتماعی وجود ندارد و تنها امری تصویبی برای مهار کردن افکار دگراندیشان است. عواقب پذیرش این واقعیت به اینگونه خواهد بود که زندگی و روابط پیامبر اسلام به عنوان انسانی همچون انسان های دیگر مورد بررسی قرار داده می شود و بسیاری از مرزبندی های دینی برای حذف نقدها خنثی می شوند. پیآمد سیاسی آن نیز روشن است که وقتی پیامبر اسلام مورد نقد و بررسی واقع شود، دیگر رهبران و حاکمان دینی از نقد و انتقاد مصئون نخواهند ماند و این امر قدرت آنها را مورد پرسش و شک و تردید قرار می دهد. در دنیای فکر و اندیشه امری به نام توهین وجود خارجی ندارد.
با مراجعه به فحاشی های متداول و حاضر در دسته بندی های سیاسی می توان به چند مورد پی برد. بیشترین میزان فحش و توهین شکل جنسیتی و به اصطلاح "ناموسی" دارند. همین امر "ناموسی" نشان دهندۀ فرومایگی فرهنگی و مشخصاً زن ستیزانۀ جو حاکم سیاسی است. طبعاً حکومت اسلامی با علم به این واقعیت می تواند با استفاده از نیروهای سایبری و امنیتی خود در لباس طرفداران جبهه ای به گروهی دیگر توهین کند و عملاً آتش افروزی کند و با توجه به عدم بلوغ اندیشه سیاسی، جنگ و ستیزهای حیدرنعمتی در میان ایرانیان بی شماری به راحتی در می گیرد. در فرهنگ سیاسی که فحاشی پذیرفته شده باشد، از حد و میزان مدارای متقابل کاسته شده و پذیرش تنوع فکری نیز از میان میرود. پرخاشگری رفتاری متداول و قابل قبول انگاشته شده و جامعه رو به خشنونت مضاعف می گذارد. نباید فراموش کرد که متعاقب پرخاشگری لفظی همواره عملکرد خشونت آمیز بوده است. پرخاشگری های سرکردگان حکومت اسلامی و مشخصاً دو رهبر آن موید چنین اصلی هستند. وقتی که علی خامنه ای از آتش به اختیار و جوانان دلیر حزب اللهی سخن می گوید، بعد از مدت کمی در خیابان های ایران درندگانی را می توان دید که با عربده های حیدرحیدر جان مردم ایران را به خطر می اندازند.
راه حل چنین شرائط اسف باری و جلوگیری از دامنۀ این رفتارها که در مفهوم توهین و فحش می توان خلاصه کرد، ایجاد اهرم های اخلاقی-اجتماعی است که در مقابل عاملان چنین رفتاری باید بکار بسته شوند. وقتی فحاشان با اعتراض و تحریم های اجتماعی روبرو شوند و گویندگان فحش و توهین از نظر اخلاقی مورد شماتت بی چون و چرا واقع شوند، گروه فحاش محدود شده و در واقع منزوی میشود. برای مثال وقتی اکثریت جامعه ایرانی در اینترنت افراد فحاش را مستمراً در سیستم شبکه ای خود بلوکه و تحریم کند و این گونه عکس العمل رواج یابد، به سرعت حداقل در دامنه ای وسیع فحش و توهین و اتهام جای خود را به استدلال و اثبات و مدرک می دهند.
شاخص های روان شناسانۀ توهین متداول در این دوران نشان می دهند که اغلب این افراد فحاش در دوران تغییر و تحول روانی خود در مرحلۀ دهانی-مقعدی* همچنان باقی مانده اند. شخصیت اینگونه افراد اینچنین شکل گرفته و بر رفتار آنان حکم می کند که گروه خود را منزه و بی عیب می بینند و از سوی دیگر حریف را همواره با عبارتی تهوع آور آلوده می سازند. برای مثال وقتی پادشاهی خواهان را به "سطلی" منسوب می کنند و منظور آنان سطلی از مدفوع است، اینگونه برخورد با مخالفان ابعاد وسیع تری در زمینه های اجتماعی مهیا می سازد، در درجۀ اول پادشاهی خواهان دیگر از شکل انسانی خارج شده و تبدیل به شیئی متعفن می شوند و اشیاء متعفن با توجه به انبوه بودن آن باید بدور ریخته شوند. عواقب چنین فحاشی آن می شود که خیره سری چون علی اکبر معصوم بیگی با عنوان نویسنده خواستار پرهیز از بحث و مروج خشونت علیه افرادی خاص می شود. اینگونه افراد باید مورد تحریم اخلاقی و اجتماعی قرار گیرند و جامعۀ مدنی ایران نباید هرگز و به هیچ عنوان پذیرای چنین گفتاری باشد و این مقاومت می تواند تضمینی برای رعایت آزادی عقیده و بیان در دوران پساجمهوری اسلامی گردد.
منبع:پژواک ایران فهرست مطالب محمد محمودی در سایت پژواک ایران *پوپولیسم چپ ایرانی پدیده ای غریب! [2025 Feb] |