دولت بختیار و فروغ آزادی (بخش دوم)
علی شاکری زند

خــــــــواری خلل ِ درونـــــی آرد

بیــــــــــــدادکشی  زبونـــــی آرد

می باش چو خار حربه بر دوش

تا خرمن گل کشی درآغوش

نظامی گنجوی 


   استفاده از روش مسالمت آمیز با تعقیب حاکمیت ملی و جدایی دین وحکومت مغایرت ندارد 
 

   دربخش نخست این مقاله یادآور شدیم که جنبش سال هشتاد وهشت، نه جنبشی بوده ابتدا به ساکن و به طریق اولی نتیجه ی مکانیک کودتا در انتخابات خردادماه در نظامی که هر در روزآن کشورصحنه ی نوعی کودتا بوده است؛ گفتیم که جنبش در ریشه های عمیق خود، یعنی علل درازمدت آن، ثمره ی سی سال مقاومت مردم و زنان و مردان سیاسی آگاه کشور در برابر تبهکاری ها، دروغ پراکنی ها و ویرانگری های جمهوری اسلامی بوده، مبارزاتی که بهای آن را صد ها، بل هزاران تن با ایثارجان و زندگی خود پرداخته اند (٭).

   درپایان آن بخش همچنین متذکرشدیم که چگونه مثل هر زمان، و بدتراز همیشه، عده ای می کوشند تا ثمره ی این جنبش طولانی و پر از اشک و آه را با قهرمان تراشی های دغلکارانه و به نفع هدف های مشکوک جناح مغلوب نظام  و تاًمین سیادت آنان برجنبش مصادره کنند؛ و گروه دیگری نیزبا عدم تفکیک دقیق میان هدف و وسائل و راه های نیل به آن ممکن است در کمال حسن نیت، موجب قربانی شدن اولین در محراب دومین گردند.

   بخش دوم این مقاله در وهله ی اول به بحث در تفاوت عمده میان این دو بُعد ِ جنبش اختصاص دارد. 

   ازآنجا که نگارنده مایل به خلط کردن «خیرخواهان!» نوع اول جنبش که دربخش نخست این مقاله به آنان اشاره شد با برخی از دلسوزان واقعی آن مانند مبارز شریف و شجاعی چون آقای یوسفی اشکوری نیستم، هرچند که برخی از وجوه اظهارنظرهای گروه اخیر را نیز درست ندانم، نظریات این آقایان را درابتدای بخش دوم نوشته ـ بخش حاضرـ مورد نقد دوستانه ی مختصری قرارمی دهم. بنا براین لازم است که ابتدا برتفکیک میان این دو نحله ی اجتماعی ـ سیاسی غیر قابل قیاس تاًکید ورزم. اما درجایی که نه فقط سرنوشت جنبش کنونی، بلکه بطورکلی پای آینده ی ملت و کشوردر میان است ازشرط صداقت به دوراست که به نشانه ی روشنگویی دراین امر خطیر و نیز رعایت احترام نسبت به اینگونه صاحبنظران مصلحت جو از بیان صمیمانه ی نظرم درباره ی پاره ای از نکات که درمورد برخی ازاظهارنظرهایشان لازم می بینم خودداری کنم. 

   آقای یوسفی اشکوری درنوشته ای که در عنوان آن خطاب "به آقای ابراهیم یزدی" قید شده است از جمله می نگارند:« حتی اگر کسانی به هر تقدیر موفق شدند نظام را از طریق وقوع فاجعه و خشم و خشونت انقلابی به زیربکشند و سرنگون کنند، در خوش بینانه ترین حالت روشن نیست وضع از این که هست، بهتر شود. از درون کدام انقلاب خونین دموکراسی و حقوق بشر بیرون آمده است که این بار دومش باشد؟! این همان نکته مهم و ظریفی است که انسان پاک و شریف و با تجربه و خیرخواهی چون مهندس سحابی به درستی روی آن انگشت نهاده است. اگر در برخی از افکار و یا رهنمودهای موسوی و دیگران تناقض وجود داشته باشد، که در برخی موارد دارد، در گفتارها و تحلیلها و در واقع ظاهر و باطن شماری از حامیان و دوستداران آنان نیز تناقض کم نیست. به هرحال اگر اصلاح طلب و مدنی و ضد خشونتیم، منطقا و عملا نباید انقلابی سخن بگوییم و خشونت بار رفتار کنیم و بویژه از زبان و بیانی استفاده کنیم که جز خشم و خشونت و تحریک نظامیان و سرکوبگران حکومتی و در نهایت رنج بیشتر و گنجی هیچ بهره ای ندارد. طرح شعارها و خواسته های نا معقول و غیر قانونی و ناهنگام و بیش از حد انتظار از سخنگویان خط امامی کنونی جنبش شرط عقل نیست و اساسا خلاف اصول جنبش مدنی و مسالمت جویانه و خلاف قواعد مبارزات دموکراتیک مدرن است.» (تاًکید ها از نگارنده ی این نوشته است).

   چون نقل همه ی نوشته ی ایشان ممکن نیست به امید اینکه شبهه ای درفهم صحیح مطلب رخ ندهد ناچاریم به نقل قول بالا اکتفا کنیم.

    در پاسخ باید گفت همه ی آنچه ایشان در محکوم کردن روش های خشونت آمیز و انقلاب برای نیل به دموکراسی ذکرمی کنند مورد تصدیق و تاًیید این نگارنده است؛ تا جایی که این نگارنده حتی بر این پرسش ایشان که «از درون کدام انقلاب خونین دموکراسی و حقوق بشر بیرون آمده است که این بار دومش باشد؟» تاًکید مضاعف می کند، اما به این شرط که، انقلاب اسلامی را، تنها به این دلیل که بهنگام انتقال قدرت سیاسی میان نیروهای مسلح و مردم برخوردی رخ نداد، از صفت خونین که برای همه ی انقلاب ها قائل شده اند مبرا ندانیم  و آگاه باشیم که این انقلاب نیز آنجا که باید خونین و خونبار باشد، به همین راه رفت! چه تا جایی که تاریخ شهادت داده درمورد انقلاب هایی که الگو قرارگرفته است بیشتر خونریزی ها نه پیش از انتقال قدرت، که پس از آن و به دست دستگاه های جدید قدرت صورت گرفته است. بعنوان مثال، نه در انقلاب بزرگ فرانسه(1879)، نه درانقلاب روسیه ( درواقع مراد ما نه انقلاب دموکراتیک فوریه، بلکه کودتا ـ انقلاب ِ اکتبر است) و نه در انقلاب چین، تعداد قربانیان قدرتمندان جدید با اعدام شدگان یا کشتگان دولت های استبدادی پیش ازآنها قابل مقایسه نیست. دو انقلاب نخست هرکدام یک دوران شوم موسوم به دوران وحشت را از سرگذراندند. وحشت (ترور) دوران قدرت ژاکوبن ها در فرانسه؛ دوران وحشت حکومت بلشویک (که فرمان آن را لنین در1918 امضا کرد و تا بیش از نیمی از سال 1919 برقرار بود؛ تعداد قربانیان آن به حدود دومیلیون نفر تخیمن زده می شود1)٭. در انقلاب چین هم با وجود کشتگان جنگ داخلی قبل ازسلطه ی حزب کمونیست، تعداد محکومین به مرگ و قربانیان قحطی های ناشی از سوء اداره ی انقلابیون وشخص مائو با هیچ زمانی قابل مقایسه نبوده است.( و دراین مورد نهضت مشروطه ی ایران، به شهادت رفتارصرفأ قانونی که پس ازپیروزی آزادیخواهان با جنایتکاران مستبد صورت گرفت و جز به اعدام شمار بسیار کوچکی از آنان پس ازتشکیل دادگاهی منطبق با اصول مشروطه نیانجامید، نه فقط یک استثنا بشمارمی رود، بلکه به دلیل ذکر شده از رده ی انقلاب ها خارج می شود و باید چنانکه بسیاری نوشته اند آن را تنها یک نهضت بزرگ نامید2).

   در مورد انقلاب اسلامی هم به خلاف ژاژخایی های چاپلوسانی که در هفته های نخست کوشیدند ازآقای خمینی یک گاندی مسالمت جو بتراشند، اعدام های بیشمارو بی رویه ی همان روزها و هفته های نخستین و کشتارهای جمعی و بیرون از شمار سال های پسین نشان داد که این هم یک انقلاب به همان معنای منفی، یعنی خونین ِآن بوده است.

   درصورتی که کمون پاریس (1870) را، که بدنبال شکست آن ارتجاع فاتح کشتارعظیمی از«کمونار» ها (قیام کنندگان کمون) به عمل آورد، باید خاطرنشان کرد که این پیروزی ارتجاع نیز یک ضد انقلاب ارتجاعی مشخص بود و معمولأ ضد انقلاب نیزدر ذات خود خشونت را بهمراه دارد.

   در نتیجه با قید این شرط، نگارنده برای صدمین بار تکرار می کند که انقلاب خونین و ویرانگر و کوراست و هدف جنبش نمی بایست تغییرنظام با توسل به شیوه های موسوم به انقلابی، یعنی قهر وخشونت باشد؛ و نتیجه اینکه روش ها باید درچارچوب مبارزات مدنی و سیاسی، اما عاری از خشونت باقی بماند. با اینهمه این پرسش درتمامیت خود برجاست که به چه دلیل روش مسالمت آمیزباید هدف را محدود کند؟

   وقتی ملتی خواستارگسستن همه ی زنجیرهای بردگی است باید این خواست والا را آزادانه بیان کند، و اگر کسانی که مستقیمأ در زیرضربه ی دشمن قراردارند از بیان آن عاجزند و می توان به احتیاط آنان (که الزامأ با میانه روی مترادف نیست) در بیان کاملأ صریح خواست های خود احترام گذاشت، هیچ دلیلی برای انصراف ملت از هدف نهایی و بیان تام و تمام خواست آزادیخواهانه ی اکثریت، یا حتی یک اقلیت معتقد، وجود ندارد؛ و این امرایجاب می کند که آنها که این کار را می توانند، بدون دعوت احدی به انقلاب و خشونت، پایان راه را آنچنان که می بینند نشان دهند و حرف نیم خورده نزنند. اگر مبارزه ی سیاسی را که سرنوشت همگان در گرو روشنی هدف ها و درستی راه آن است، از بیان باورهای عرفانی که در تاریخ آنها انالحق گفتن حلاج به قول حافظ «اسرار هویدا کردن» است، متمایز بدانیم، آنگاه بیان هدف های نهایی آزادیخواهان که دموکراسی و حقوق بشراست( و این ها تازه ازدید بسیاری هنوز مقدماتی است برای ساختن جامعه ای عادلانه تر و شکوفاتر) دیگر نباید درپرده ی اسرار بماند.

   در شرایطی که بیان خواست حقیقی ممکن نیست سکوت از بیان خواست های دست و پا شکسته به دستاویز یافتن راه برون رفت از بحران بسی والاتراست... و بسا سکوت ها که از هزاران بیان دست وپاشکسته ی حقیقت که سبب گمراهی همگان گردد، گویا تر. 

   هدف گاندی بهنگام اقامت او در افریقای جنوبی تغییر نظام سیاسی آن کشور نبود؛ او بر اساس یک سلسله اصول حقوقی پذیرفته شده درغرب و خاصه کشورهای آنگلوساکسون، می کوشید تا از طریق مقاومت منفی، دربرابربی عدالتی های روزمره ی سپیدپوستان اروپایی تبار بر هموطنان هندوستانی او وسکنه ی بومی سیاهپوست آن سرزمین مبارزه کند. دراین مرحله از مبارزات گاندی که درکشوری بیگانه صورت می گرفت، هم هدف محدود بود و هم روش مسالمت آمیز و صرفأ حقوقی(حقوقی و نه قانونی، زیرا مستند گاندی، چنانکه گفتیم اصول حقوقی بود نه قوانین کشورمحل اقامت که با آن اصول حقوقی مغایرت داشت!).

   اما مبارزات گاندی پس از بازگشت به میهنش هندوستان ازهمان ابتدا هدف استقلال این کشور و آزادی کامل مردمانش از زنجیراستعمار انگلستان را دنبال می کرد. روشی که او در این مبارزه بکار می برد اشکال جدیدتری از همان شیوه ی مقاومت منفی بود که در افریقای جنوبی آزمایش کرده بود و حال به مقتضیات محلی، و شرایط موجود انطباق داده می شد. اما هدف همان هدف مبارزان راه استقلال هندوستان بود که رفته رفته شیوه های او را پذیرفتند. هریک از ابتکاراتی که گاندی بنام مقاومت منفی ابداع کرد، یک نافرمانی مدنی بود، و نافرمانی مدنی در بطن خود همان نافرمانی سیاسی را پرورش می دهد، چه به معنی به رسمیت نشناختن قوانین حاکم و نظام مبتنی برآنهاست.

   ممکن است گفته شود، امپراتوری انگلستان حکومتی بود مبتنی براصول حقوقی مستحکم و یک نظام دموکراسی استوار، و گاندی و مردم مستعمرات دیگرآن می توانستند این اصول حقوقی آن را به حربه ای علیه خود آن بدل کنند و این وضع با وضع جمهوری اسلامی که براصول حقوقی دیگری بنا شده متفاوت است.

   در این قضاوت دو بعد نا درست موجود است. نخست اینکه برای  حکومت (تمام دستگاه های دولتی از جمله دادگستری) انگلستان تنها "اتباع اعلیحضرت پادشاه انگلستان" حق برخورداری از امتیازات آن اصول حقوقی و نظام دموکراسی را داشتند، نه سکنه ی مستعمرات که حتی اتباع درجه ی دوم نیز محسوب نمی شدند، و براین حقیقت مظالم بی رحمانه ی استعمارگران انگلستان و سایر قدرت های استعماری آن زمان به قدرکافی شهادت داده است و ازاین جهت، شرارت و قساوت حاکمان جمهوری اسلامی بیشترازاین جهت که متوجه هموطنان خود آنان است با رفتاراستعمارگران متفاوت است. آنچه مردانی استثنائی چون گاندی را از دیگران متمایز می کرد این بود که او با رفتاری هوشمندانه و قدرت اخلاقی خیره کننده ی خود دشمنان استقلال کشورش را به احترامی باطنی نسبت به خود و هموطنانش وادار می ساخت.

   نکته ی دوم این است که در جریان مبارزات مدنی و اجتماعی مردم درایران نیز، در هرحال همان قوانین ناقص و غالبأ ظالمانه ی جمهوری اسلامی سالیان سال است که  از طرف وکلای دادگستری کشور با شجاعت، فداکاری و هوشمندی فراوان برای دفاع از حقوق ابتدایی  مبارزانی مورد استفاده قرارمی گیرد که اگرچه بی گناه به بند کشیده و شکنجه و مجازات می شوند، اما از "گناه آزادیخواهی"، این گناهی که مصدق آن را یکی از بزرگترین گناهان خود نامید، مبرا نیستند!...

   بطور خلاصه هدف برچیدن نظام و تغییرنظامی که ناقض حاکیت ملی است، بنا به اراده ی آزاد ملت، تا جایی که با روش های مسالمت آمیز که انواع  نافرمانی مدنی جزئی از آنها بشمار می رود، تاجایی که با خشونت همراه نباشد و به صورت شعارهای سرنگونی یا براندازی درنیاید، حقی مسلم است که به هیچ برهانی نمی توان به انکار آن پرداخت؛ پس تا اینجا می توان با آقایان نامبرده دربالا هم عقیده بود که شعارهایی چون سرنگونی یا براندازی در ذات خود از روش قهرآمیز و توسل به خشونت جدایی ناپذیراست و به معنی انقلاب دیگری است که ضد انقلاب نامیده می شود (مانند ضد انقلاب در کمون پاریس که دربالا به آن اشاره شد) و همه ی خطرات بالقوه ی هرانقلاب سیاسی مانند هرج و مرج و کشتار و حتی اعدام های بی رویه به دست قدرتمندان جدید را به همراه دارد. فراموش نکنیم که درقدرتی که به نیروی اسلحه کسب می شود آنکه سلاح را به دست دارد پیش از همه و بلند تراز همه حرف می زند. به همین جهت ما بدون کمترین گذشتی درهدف برچیدگی نظام، با رعایت دقت لازم  دراستعمال مفاهیم و شعار ها، همه را دعوت می کنیم که تفاوت  میان این مفاهیم را به هنگام استعمال آنها درنظر داشته باشند. 

   جایگاه خطا در تشخیص ماهیت بنیادی دشمن...

   سرانجام، آنچه سایه ی آن برگنگی و پیچیدگی همه ی این گزاره ها به عیان دیده می شود، عدم توجه کامل بحث کنندگان به کنه ِماهیت نظام حاکم برایران است، چه به جراًت می توان گفت که تقریبأ د راکثر آنچه می خوانیم و می شنویم این ماهیت ایدئولوژیک که مترادف سرشت توتالیتر نظام است با دیکتاتوری های عادی(نظامی، پلیسی،...چون ایران بعد از 28 مرداد، شیلی پینوشه، یونان سرهنگان...)، یا استبدادهای کهن(چون ایران پیش از مشروطه، ترکیه ی عصر عثمانی...) خلط و مشتبه می شود. همه جا یا سخن از استبداد است یا از دیکتاتوری، یا در نزدیک ترین بیان به واقعیت "بنیادگرایی"(مفهومی ویژه ی تاریخ پروتستانتیسم) یا "انتگریسم"(ماًخوذ از تاریخ مذهب کاتولیک درفرانسه و تاحدی هم اسپانیا)، درحالی که نه حرکت اخیر در فرانسه، و نه حرکت نخست درآمریکا هرگز داعیه ی تشکیل دولتی دینی نظیر جمهوری اسلامی، بر اساس جزم های مذهب خود را نداشته اند و نمی توانسته اند داشته باشند. بدون اعلامیه 1773 استقلال آمریکا که به عنوان یک نهاد سیاسی نخستین بار اصول حقوق بشررا اعلام کرد، و اعلامیه حقوق بشر و شهروند انقلاب بزرگ فرانسه، ملهم از اعلامیه ی پیشین، که برابری همه ی شهروندان دربرابر قانون را، صرفنظر از تعلقات دینی یا همه ی خصوصیات دیگرآنان رسمیت می بخشید، تصور اینکه فرقه های بنیادگرای پروتستان یا فرقه های« انتگریست» فرانسوی خواهان تشکیل حکومتی براساس دین و شرایع آن شوند، در تئوری و فقط در تئوری، بدور از تصورنمی بود. اما با وجود دو اعلامیه ی فوق که دو جمهوری نامبرده براساس آنها بنیادشده است چنین تصوراتی کاملآ موهوم است، و مبارزات بنیادگرایان پروتستان و انتگریست های کاتولیک، نه درمورد اصول پایه ای جمهوری(به معنی حاکمیت ملت) درکشورهایشان، که آزادی و برابری دینی از اهم آنها بوده، بلکه تنها درمحدوده ی اختلاف نظرهای معمول میان فرقه های درونی هرمذهب، یا با کلیسای متبوع آنها مانند واتیکان و پاپ برای کاتولیک ها، و درنهایت نیز گاه بر سر برخی سیاست های دولت هایشان درباره ی اموردینی رخ داده است.

   به فرض آنکه مفاهیم "انتگریسم" کاتولیک یا  "بنیادگرایی" پروتستان در یک کشوراسلامی قابل استعمال باشد شاید بتوان، با تقریب زیاد، آن را در مورد عربستان سعودی بکاربرد که از ابتدای سلطنت آل سعود پیرو نحله ی افراطی وهابی بوده اند و مروج عقاید آنند؛ با یاد آوری اینکه، با اینهمه، این نظام که مشخصه ی اصلی آن سختگیری دینی و فقدان کامل دموکراسی در سرزمینی است که هیچگونه سابقه ای از آزادیخواهی درفرهنگ آن وجود نداشته است، درست مصداق تعریفی است که درباره ی حکومت های سنتی ِمتحجر داده می شود، بدون آنکه بتوان بر آن عنوان توتالیتاریسم نهاد.

   در مورد کشورما که هم آزادگی و تساهل درفرهنگ کنهسال آن جایگاهی والا داشته و دارد و هم آرمان آزادیخواهی به معنای امروزی درتاریخ آن بیش از یکصد سال سابقه ی نظری و عملی دارد، واقعیت کنونی بسی وخیم تراز آن است که مفاهیم عاریتی و نامتناسبی چون بنیادگرایی بتوانند بیان کنند. چنانکه دیدیم پدیده های موصوف با این واژگان تاریخی طولانی دارند، درحالی که توتالیتاریسم پدیده ای است مطلقأ مدرن و متعلق به تاریخ قرن بیستم؛ پدیده ای  مبتنی بر اصل یکپارچگی و وحدت ایدئولوژیک و گاه "همخونی" نژادی جامعه(که مفهومی است فاقد مبنای علمی)، با ویژگی هایی که در تیره ترین دوران های تاریخ هیچیک ازملل و ادیان سابقه نداشته است؛ نه درسیاه ترین دوران های قدرت بیکران کلیسای کاتولیک با دستگاه های مخوف تفتیش عقاید و سوزاندن"مرتدان و گناهکاران"، و نه در مخوف ترین قرون حکومت خلفای دمشق و بغداد، با موج های ستمگری برملل و اقوام غیر عرب یا اعراب معارضی که به دلیل نافرمانی، به اتهام الحاد می بایست قربانی سبعانه ترین مجازات ها می شدند.

   علل و اسباب این اختلاف عمیق میان نظام های استبدادی گذشته( و دیکتاتوری های پلیسی  و نظامی مدرن) با توتالیتاریسم قرن بیستم (و ادامه ی آن درقرن حاضر) بسیاراست و ورود در آنها محتاج تفصیل جداگانه ای است، یا مستلزم رجوع به آثار محققانی که هریک عمری را به کالبد شکافی و کشف شجره نامه ی تاریخی پدیده ی اخیراختصاص داده اند. آنچه مرز تعیین کننده ای میان دو نوع نظام اصلی که بدانها اشاره شد ترسیم می کند، و همه ی وجوه تمایز آنها را می توان ازآن استنتاج کرد این است که استبداد های دینی یا سلطنتی کهن متعلق به دوران پیش از صنعتی جهان بوده اند، درحالی که نظام های توتالیترپدیده هایی هستند که بدون شرایط دوران صنعتی شدن جهان و پیدایش نظام سرمایه داری مدرن نه درذهن و نه درعالم عین و عمل امکان پذیرنبوده اند. اینکه «صنعت مرگ» یا «سازماندهی صنعتی مرگ» در رژیم هیتلری در هیچ نظام سیاسی پیش ازقرن نوزدهم قابل تصورنبوده است گرچه برای فهم موضوع بسیار سودمند و روشنگر است اما بیش ازآنکه بیانگر حاقّ ِمسئله باشد، قبل از هرچیزاز لحاظ نمادین است که می تواند تفاوت دوران های گذشته و معاصر و رابطه ی توتالیتاریسم با دوران صنعتی را نشان دهد. چه توتالیتاریسم پیش ازآنکه به اردوگاه های محکومین سیاسی مخوف استالینی و اردوگاه های مرگ هیتلری و کوره های آدمسوزی نازی منتهی شود، محتاج مجموعه ای از شرایط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نوین بوده که  بدون آنها  سلطه ی فکری دولت های مدرن و وسائل کنترل آنها بر جامعه به هیچ وجه درجوامع پیشین امکان پذیرنبوده است3. درباره ی شرایط  بیسابقه و تکنیک های کاملأ  مدرن تسلط توتالیتر برافکار توده ها نیز ازهمان ابتدای این پدیده پژوهش های زیادی صورت گرفته که از میان آنها بد نیست خواننده را دست کم به آثار کلاسیک سوسیال دموکرات آلمانی(روسی تبار) سرژ چاخوتین4، فیلسوف و روانکاو آلمانی تبارآمریکایی (آلمانی مهاجر به آمریکا پس از آمدن هیتلر)، اریک فروم (متفکرِفروید ـ وـ مارکسیست؛ ازپایه گذاران حوزه ی فرانکفورت)5، و روانشناس آمریکایی استانلی میلگرام6 ارجاع دهیم.

   وقتی با خصوصیات جامعه ی  اورولی تحت نظارت مطلق «برادربزرگ» و جامعه ی طاعون زده ی آلبر کامو، با قرنطینه ی عظیمی که برگرد ِآن کشیده شده و مسئولینی که مدت ها می کوشند تا از استعمال کلمه ی طاعون درآن امتناع و جلوگیری کنند(نک. بخش نخستین این مقاله)، آشنا شدیم بهتردر می یابیم که توتالیتاریسم تا چه اندازه مدرن و نایافتنی درتاریخ گذشته است ...

   ازاین نظام ها دو مورد نژادپرست، یا فاشیست و نازی، آن زیر بمب های جنگ دوم جهانی با خاک یکسان شد؛ زادگاه نوع کمونیستی آن در دوران گورباچف در نتیجه ی پوسیدگی درونی زیر فشار واقعیت های انسانی جامعه و فشارهای خردکننده ی اقتصادی ناشی از جنگ سرد فروریخت؛ "عروسک روسی" های آن دراروپای شرقی، تقریبأ همزمان با سازنده ی آنها فروپاشیده شد؛ و هنوز سه نمونه ی آن در کره ی شمالی، چین و کوبا پابرجاست. فروپاشی هیچیک از این نظام ها جز با ویرانی کامل کشور (آلمان هیتلری)، یا سلطه ی فساد و قلدری و هرج و مرج (روسیه ی پوتین، و دیکتاتوری های جمهوری های جداشده ازشوروی سابق درآسیای مرکزی، ادامه ی توتالیتاریسم در زیر سایه ی برادر بزرگ در روسیه ی سفید...) همراه نبود.

   اما جدید ترین آنها توتالیتاریسم دینی جمهوری اسلامی است که بسیاری از شیوه های تعبیه ی آن از اسلافی که نام بردیم اقتباس شده و ایدئولوژی آن به رغم شکل به ظاهردینی آن خصلتی صد درصد سیاسی دارد (تا جایی که بتوان توتالیتاریسم را در ذات خود مغایر و حتی نقطه ی مقابل سیاست به معنی کلاسیک آن بشمارنیاورد، و این نکته ای است که برخی از محققان فلسفه ی سیاسی چون کلود لوفور، استاد فرانسوی، توجه ما را به آن جلب می کنند).

   مللی که به اسارت چنین نظام هایی گرفتارمی شوند، بدون آگاهی کافی به این ماهیت کاملأ ویژه و متمایز از استبداد ها و دیکتاتوری های متعارف، در انتخاب راه های رهایی دچارسخت ترین سردرگمی ها می شوند. و همه ی آنچه در دو بخش این نوشته درباره ی تبلیغات گمراه کننده ی فرصت طلبان، یا مبارزان شریفی که علی رغم آرمان باطنی خود طرح شعارهای اساسی جامعه را که ناظربر ضرورت برچیدن کامل این نظام هاست خطرناک معرفی می کنند، از این سوء تفاهم مهلک سرچشمه می گیرد. 

   این سوء تفاهم بویژه دربسیاری از محیط هایی که خود را چپ می نامند ( و به گمان نگارنده، به دلایلی که دراین نوشته جای ادای حق مطلب درآن نیست، مستحق اطلاق چنین صفتی بر خود نیستند، چه چپ اصیل تاریخی، که هانا آرنت ازنمونه های والای اندیشمندان آن بود، باید بیشتر و پیشتراز هرگرایش دیگری به انواع خفقان بشریت و خاصه خفقان توتالیترحساس باشد!) با عمق و شدت بیشتری جلب توجه می کند. از اینجاست که گرایش های نادر اما با کیفیت چپ اصیل ایرانی که مصطفی رحیمی نمونه ای بارز و غرورانگیزاز اندیشمندان آن بود ( و سوسیال دموکراتی چون شاپوربختیار بهترین نمونه ی آنان درمیان مردان سیاسی)، از لحظه ی نخست، بدون کمترین تردید و تزلزلی به اساس توتالیترنظامی که درحال تولد بود حمله بردند. و دلیل چنین امری از روز روشن تراست: درتاریخ چپ اصیل، که معمولأ در دامن سوسیال دموکراسی پرورش یافته بود، شناخت تجربی و نظری فاشیسم ازابتدای  پیدایش این پدیده، زودتراز گرایش های سیاسی دیگرآغازشد. نمونه ی برجسته ی این چپ سیاسی سوسیالیست و ضدفاشیست ایتالیایی جیاکومو ماته ئوتی نماینده ی مجلس بود که پس از قتل او بدست فاشیست ها رهبری نیروهای ضدفاشیست ایتالیا را جووانی آمندولا، مبارز دموکرات دیگر، اولین تئوریسین مبارزه علیه توتالیتاریسم، در دست گرفت که هرچند با ابداع مفهوم توتالیتاریسم درسال 1924، واستعمال و ترویج آن، درراه مبارزه ی تاریخی علیه آن جان باخت، مفهومی که ابداع کرده بود جای خود را درتاریخ رژیم های سیاسی بازکرد و نظریه پردازان دیگری مبانی نظری شناخت و فهم آن را تکمیل کردند.  

   درپایان، بار دیگر تنها یادآور می شویم که دربرابر تبلیغات مدعیان مصادره ی جنبش، که بخشی از آنان به صراحت تمام التزام و وفاداری کامل خود به نظام توتالیترحاکم و بنیادگذارآن را اعلام می کنند، و بخش دیگری ازآنان با سعی درپیچاندن فکرمردم در صددند تا تحت عنوان مصلحت اندیشی برای جنبش آنان هدف نهایی را قلب کرده بجای آن روایت دیگری از همین نظام را به خورد مخاطبان خود دهند، خاموشی جائزنیست.

   با مردمان شریف، خیرخواه و شجاعی نیز که سکوت همگان درباره ی هدف نهایی مردم، یعنی برقراری حکومت مردم بر مردم را که دموکراسی نامیده می شود مطابق مقتضیات روز نمی بینند نیز دوستانه می گوییم در حالی که به اقتضای رعایت احتیاط  همه قادربه معرفی بی پرده ی این هدف نیستند، باید کسانی هم باشند که با برخورداری از شرایط مساعد تر حرف دل مردم و سخن آخر را بر زبان و قلم جاری کنند، چه تالی فاسد عدم انجام این وظیفه تاًمین بدون دردسر ِسرکردگی جنبش برای سیادت طلبان و غاصبان حرفه ای است. 

   ما درسراسر این نوشته گفتیم دموکراسی، و نه فقط جدایی دین از حکومت که ازتبعات اساسی آن، و درایران کنونی از تبعات حادِّ ِاستراتژیک آن است؛ وازاین جهت گفتیم که خواست مردم ایران را، چنانکه بعضی تبلیغاتچیان حرفه ای می کنند، به جدایی دین از حکومت که اززبان آنان تحت عنوان سکولاریسم عنوان می شود، خلاصه نکرده باشیم : بدون استقراردموکراسی تام و تمام که فقدان طولانی آن درایران شرایط به قدرت رسیدن عوامفریبان حاکم کنونی به نام دین را از طرق مختلف فراهم کرد، برای اینکه بجای این نظام بی انتظام یک رژیم غیردینی اما با مفاسد دیگری برپا نشود ضمانتی دردست نخواهیم داشت. کسانی که دائم بر طبل یک سکولاریسم انتزاعی می کوبند بدون اینکه درباره ی آسیب های مهلکی که پیش از انقلاب برقانون اساسی دموکراتیک مشروطه وارد شده بود، بویژه درباره ی نقش کودتای 28مرداد با شرکت بیگانگان، دربارپهلوی و همدستان مذهبی آنان دراین آسیب ها، کلامی برزبان و قلم جاری کنند ما را به یاد انقلابیونی می اندازند که پیش از انقلاب شعارمعروفشان: "اینها بروند هرکه بیاید بهتراست" بود. پس ضامن هر شکلی و درجه ای از خصلت لاییک برای نظام آینده ی ایران تنها و تنها اعلام حاکیمت بلاقید وشرط ملت برسرنوشت خود می تواند باشد و این اصل دموکراسی نام دارد، اصلی که ضامن سکولاریسم است نه  مضمونی ازآن؛ و به دیگرسخن برآن محیط است نه محاط درآن!

   معذالک نظربه اهمیت شدید موضوع اخیراینک ما دراین باره به همین مختصربسنده می کنیم تا بتوانیم در نوشته ای جداگانه توجه خوانندگان را به همه ی جوانب آن جلب نماییم.  

   پایان، پنجشنبه، 28 ژانویه ی 2010

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــ توضیح: با پوزش از خوانندگان گرامی یادآور می شویم که یادداشت های شماره ی 2 و 3 زیر، اشتباهأ در ذیل بخش اول این مقاله گنجانده شده بود. 

1) دراین باره نک. ژاک  بــِِناک، و...، دوران وحشت تحت حکومت لنین، به زبان فرانسه:

1) Jacques Baynac, Alexandre Skirda, Charles Urjewicz, La Terreur sous Lénine, Paris, 1975, Sagittaire.

2) نک. احمد کسروی،تاریخ هجده ساله ی آذربایجان (بازمانده  ی تاریخ مشروطه ی ایران)، تهران، 1385، انتشارات نگاه، صص 64ـ 68. 

3) در مورد این شرایط فرهنگی هانا آرنت بیشتردر کتاب های «بحران در فرهنگ <Crise de la Culture>؛ و و«وضع زندگی انسان مدرن»: <Conditions de l'Homme Moderne> تحقیقات مهمی را ارائه داده که نظریات او در کتاب «نظام های توتالیتر»: <Systèmes Totalitaires Les> را تکمیل می کند.

4) چاپ هایی از مهم ترین کتاب سرژ چاخوتین، که اصل آن به زبان آلمانی نوشته شده است

4)

- Serge Tchakhotine: Le Viol des Foules par la Propagande politique. Paris: Nrf, Gallimard 1939. (Eine durchgesehene und erweitererte Übersetzung der deutschen Fassung. Eine zweite Auflage erschien 1952

  - Sergej S. Cachotin: The rape of the masses : the psychology of totalitarian political propaganda ; [Transl. from the 5. ed. by E. W. Dickes]. London : Labour Book Service. 1940d. 90 ; S. 343-422)

- Serghej Ciacotin, Tecnica della propaganda politica, Milano : Sugar, 1964. 

5) اریک فروم( مرتبط ترین اثر)، ترس از آزادی، در اصل به زبان آمریکایی

5) - Erich Fromm, La peur de la liberté,( traduit de l'anglais par C. Janssens), Paris, Buchet-Chastel, 1963..

- E. Fromm, Escape from Freedom (Titre original: The fear of freedom), New York,1941.

 - Erich Fromm, Die Furcht vor der Freiheit, Francfort,1966.  

6) استانلی میلگرام(مهم ترین اثر)، اطاعت از مافوق(یا  تسلیم به مافوق)، در اصل به زبان انگلیسی

    6) - Stanley Milgram, Obedience to Authority : An Experimental View, Harper Collins, 2004.

    -- Stanley Milgram, La Soumission à l'autorité, 1974, ISBN 2702104576.

   (٭)) در مورد اخیر از قهرمانی های مردان و زنانی سخن رفته بود که بنا به گفته ی معروف دکترتقی ارانی در آن اوضاع وانفسا «با بازوان توانای خود آنقدر برخلاف جریان آب شنا کرده بودند» تا روزی که سرانجام «جریان آب درجهت حرکت آنان بیافتد» (نقل به مضمون). هموطنی که باید لحن صمیمانه ی او را به نشانی از عشق به حقیقت حمل کرد، در واکنشی که به سایت محترم عصر نو ارسال کرده اند این تعبیر ما را قهرمان پروری می نامند و از جمله چنین می نویسند« روح نوشته هنوز، در هنگامه ی مبارزات امروز مردم ایران، سرنوشت مبارزات را در گروی خصائل این یا آن شخصیت سیاسی یا قهرمانان ملت می بیند.» 

   در این تعبیر باید با همان روحیه ی صمیمانه به ایشان یادآورشد که به عکس آنچه نوشته اند، یکی از هدف های اصل مقاله در بخش اول شکستن قهرمانان کاذب، و افشاء عمل کسانی است که از نامزد بازنده ی انتخابات خرداد ماه قهرمان می تراشند. در نقطه ی مقابل، البته بنا به پاراگراف نخست این یادداشت، نویسنده ی این سطور ایرادی نمی بیند که نقش والای مبارزانی را که با هوشمندی، دانش و دلاوری و ایثار هستی خود راه را به نسل های بعدی نشان دادند به قهرمانی تعبیرکند. شک نیست که آگاهی مردمی که می توانند چنانکه ایشان نوشته اند«هنگامه» برپاکنند عامل تعیین کننده ی نهایی است؛ اما من هیچ مکتب تاریخ شناسی را سراغ ندارم که نقش شخصیت های برجسته را بر سر ِ دو راهه های مهم تاریخی منکرشده باشد؛ چه حتی در مارکسیسم کلاسیک که، از خلال امر مبارزه ی طبقاتی، شاید برای اولین بار بر نقش توده ها تاًکید خاص دارد، نقش شخصیت ها انکار نشده است. اگر لنین را که با تاًکید مبالغه آمیز بر نقش آنچه «پیشاهنگ طبقه ی کارگر» می نامید و مرادش از آن حزب لنینی با «مرکزیت دموکراتیک» بود که پس از انتشار «چه  باید کرد» به شدت مورد انتقاد همه ی سوسیال دموکرات های روسیه و غرب بویژه روزالوکزامبورگ، پلخانوف، و تروتسکی جوان، قرار گرفت که پیش بینی های آنان درباره چنین پیشاهنگی را تاریخ با تراژدی بزرگی تاًیید کرد؛ ...اگر "قهرمانی" این نوع پیشاهنگان خودخوانده ی لنینی را به کنار گذاریم، اما نقش پیشروانی را که یا در سایه ی بصیرت عمیق خود یا در نتیجه ی از خودگذشتگی های بی نظیر در راه نیل به تشخیص درست خود حوادث آینده را پیش بینی کرده اند ( اعم از اینکه شخصأ پیروزی نظر خود را به چشم دیده باشند یا نه) و از بوته ی تاریخ سربلند بیرون آمده اند، کسی نمی تواند انکار کند، و حتی اگر در ادبیات مارکسیستی نیز شاهدی بر این نظر بخواهیم باید یادآور شویم که کتاب معروف گئورکی پلخانوف بنیانگذار مارکسیست حزب سوسیال دموکرات روسیه زیر عنوان "نقش شخصیت در تاریخ"(زبان فارسی ترجمه ی آن را به زنده یاد خلیل ملکی مدیون است) که از کلاسیک های مارکسیسم بشمار می آید، به این موضوع اختصاص یافته است.

   درباره ی این پرسش دیگر هموطن گرامی که « معلوم نیست شادروان بختیار از کدام قدرت یا نهاد آن زمان ماموریت گرفت»، اگر توضیحات بالا پیرامون بصیرت استثنائی برخی از شخصیت های تاریخی برسر ِ دوراهی های استثنائی تاریخ کفایت کند زهی سعادت. اما در صورتی که چنین نباشد، نگارنده هموطن محترم را به سلسله مقالات هفتگانه ای که سال گذشته در همین ایام بمناسبت سی امین سال تشکیل دولت شاپور بختیار منتشر کرد، بویژه بخش های اول و هفتم آن مقالات که می توان آنها را در سایت نهضت مقاومت ملی ایران یا  وبلاگ احترام آزادی یافت، ارجاع می دهد. در همان مقالات درباره ی تشتت در رهبری نیروهای ملی که هموطن عزیز بر آن انگشت می گذارند، نیز بدون ورود در جزئیات اشارات مختصری شده است؛ از جمله به پشتیبانی قاطع دکتر صدیقی از تشکیل دولت بختیار بطور کاملأ مستند یاد شده است؛ دکتر صدیقی، قائم مقام نخست وزیر در دولت مصدق که بنا به قول صحیح هموطن گرامی دو تن از سران جبهه ی ملی با نخست وزیری او نیز مخالفت کرده بودند .

   و علاوه بر نقائص انکارناپذیر در اکثر احزاب آزادیخواه کشور و از جمله در تشکیلات جبهه ملی ایران که نتیجه ی یک ربع قرن سرکوب بی امان دیکتاتوری بود، و مورد تصدیق نگارنده ی این سطور است، به این موضوع نیز اشاره شده که مسئولیت تشکیل دیرهنگام دولت ملی بختیار برای نجات کشور متوجه جبن و نادانی  شاه بود و نه ملیون. زیرا به رغم همه ی خطراتی که این تاًخیر فراهم کرده بود دست کم  دو تن از آنان، علی رغم این تاًخیر مهلک و مخالفت دوستان سیاسی خود برای تشکیل دولت تحت شرایطی که صرفنظ کردن شاه از حکومت  و کنار رفتن او از مواضعی که این امکان را به او می داد یکی از آنها بود، فداکارانه  آماده ی مذاکره با شاه شدند، و یکی از آنان علی رغم آن مخالفت ها و خطرات سرانجام به انجام آنچه وظیفه ی تاریخی خود می دانست، تن درداد.

   سران گروه دومی که از این دولت حمایت نکرده بودند نیز، پس از سقوط آن دولت و شرکت در دولت موقت، با کناره گیری سریع از این دولت و توضیح علل این تصمیم مهم، عملأ به همان سرنوشت دچار شدند، بطوری که بهنگام دعوت شجاعانه ی آنان از مردم به تظاهرات علیه قانون قصاص که به حکم ارتدادشان از طرف آقای خمینی انجامید، کار آنان نیز همچون دکتر بختیار به زورآزمایی با خمینی کشیده شد، آزمونی که آن را در شرایطی نامساعد انجام دادند، و می توان گفت حتی در شرایطی بسیار نامساعد تراز دولت بختیار؛ چرا؟ به این دلیل که در زمان تشکیل دولت بختیارهنوز امکان انجام این کار بصورت نیرویی متحد و واحد، با تکیه بر همه ی اعتبار دیرینه ی جبهه ملی،  وجود داشت، و در صورت استفاده ی مشترک  همگی آنان از آن اعتبار، این عامل شرایط موفقیت جمعی آنان را ده چندان می کرد؛ حال آنکه با  از اعتبار افتادن قانونی اساسی مشروطه( یعنی مرجع مشروعیت دولت بختیار یا هر دولت ملی دیگری بجای آن)، که با رفتن شاه سایه ی سنگین او و تجاوزاتش از آن برگرفته شده بود، باری، با فروریختن این حفاظ قانونی برای ضمانت حقوق ملت، گروه دوم نیز دیگر در برابر خودکامگی نامحدود و بلامانع خمینی درپناه هیچ حفاظ قانونی قرارنداشت، و با کمال تاًسف عقیم ماندن کوشش های آن در کوتاه مدت از احتمالی که برای شکست بختیار قائل شده بودند به مراتب بدیهی تر بود.

   در باره این اظهار نویسنده ی محترم که گویا:

« در سال ٥٧  قبل از انقلاب [که به معنی قبل از 22 بهمن است !]، اعضای سازمان چریکهای فدائی خلق هنوز از خانه های تیمی بیرون نیامده بودند و اغلب آنها هنوز در زندان بودند. و بعداز انقلاب به شاخه های مختلف تقسیم شدند.»، لازم است دو واقعیت را یادآور شویم:

   ـ نخست اینکه با تشکیل دولت بختیار کلیه ی زندانیان سیاسی آزاد شدند، و در نتیجه فداییان خلق نمی توانستند در زندان باشند. دوم اینکه «خانه های تیمی» برخلاف تصور کسانی که با اینگونه مبارزات آشنایی ندارند، نه قلعه ی الموت حسن صباح بود که از محیط زندگی عادی بیرون باشد، و نه ساکنان آنها، که البته با تغییر هویت آنجا سکونت داشتند، در عین حال بر طبق فرمول کلاسیک مائوتسه تونگ، در میان مردم «مانند ماهی در آب» زندگی می کردند، و نباید از «خانه ی تیمی» تصویر یک زندان یا قلعه دست نیافتنی را ارائه داد؛ بخصوص بعد از آزادی زندانیان سیاسی و انحلال ساواک از طرف  دولت بختیار که دیگر هیچ خطری آنان را تهدید نمی کرد و دیگر خانه های تیمی علت وجودی و معنای پیشین خود را از دست داده بود؛ در این حالت هیچ خطری جز پیشداوری ها و عادات فرقه ای خود  آنان تهدیدشان نمی کرد؛ و بالا تر از آن نزدیکی ارگانیک آنان با حزب توده و از این طریق با شوروی و سرویس های سری معروف آن دولت که امروز با نوشته های بسیاری از خود آنان از جمله آقای علی کشتگر بسیاری از جزئیات آن فاش شده است.

   اما با این اوصاف، آنان بجای اغتنام فرصت از این آزادی ها برای تحکیم مبانی دموکراسی و تضمین آینده ای ایمنی بخش، شاخه ای را که  حال بر آن نشسته بودند به دست خود اره کردند.

   ـ دوم این که  اگرچه این ادعا  نیز که « تقسیم سازمان آنان به اقلیت و اکثریت بعد از انقلاب رخ داد» البته از لحاظ  صوری کاملأ درست است؛ اما آنچه در بالا گفته شد در درجه ی اول درباره ی  اکثریتی صدق می کند که در درون سازمان، با تاًیید انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی «ضد امپریالیستی»، نزدیکی با خط امام و تصمیم به عدم مبارزه با جمهوری اسلامی، نوعی ائتلاف با حزب توده و همکاری با دولت شوروی، عملآ به بازوی آن حزب تبدیل شده بود، در مقابل جناح دیگری(اقلیت) که به سینه ی رهبری این انقلاب دست رد می زد(و البته هوادار مبارزه ی مسلحانه با آن بود)  و همین امرعلت اصلی وقوع انشعابی شد که  میان آنان با گروه موسوم به اکثریت رخ داد. معمولأ چنین انشعاباتی یک شبه صورت نمی بندد و برای اینکه شکل نهایی گرفته،  علنی شود، بویژه در سازمان هایی که به کار مخفی عادت دارند، به مدت های مدید از آغاز درگیری های داخلی میان جناح ها نیاز دارد.

   باید یادآور شد که اگر در بخش نخست این مقاله از فداییان اکثریت نام برده شد و نه از اقلیت (و نه از مجاهدین خلق) بیش از هر چیز بدین سبب بود که ما از فداییان اقلیت( و نه از سازمان مجاهدین خلق و هواداران آن) به هیچ موضعگیری در جهت معرفی آقای موسوی به عنوان یک استراتژ راه آزادی ملت برنخوردیم، وگرنه، به عنوان مثال مجاهدین خلق نیز در نوع خود نه در کمک به پیروزی خمینی در راه عدم کامیابی راه قانونی تغییر حکومت که بختیار پیشنهاد کرده بود و نه در انتقادات شدید به قدرت جدید درباره ی عدم سرعت در اعدام ها، در سرمقاله های مجاهد، از فداییان اکثریت عقب نبودند.

    

   و بالاًخره، این حکم هموطن منقد مقاله که می گویند در زمان انقلاب: 
« ــ حزب توده نه تشکیلاتی داشت و نه اتوریته ی چندانی در جنبش میلیونی داشت.»

در بخش دوم آن صحیح است اما در بخش اول آن نادرست.

   این کاملأ صحیح است که پس از 28 مرداد، حزب توده سالیان دراز بود که تشکیلاتی به وسعت و نظم پیشین آن، با انضباط شبه نظامی دوران گذشته ی آن، در ایران نداشت. اما همین روحیه ی ناشی از انضباط کورکورانه ی نظامی که از وجوه مشخصه ی حزب تود، و بخش مهمی از احزاب کمونیست دیگر جهان، بود می توانست اعضائی را که هنوز ارتباط مختصری را مخفیانه حفظ کرده بودند، و حتی اعضائی را که شاید سال ها بدون ارتباط زنده به اشتغالات روزمره ی خود ادامه داده بودند، به سرعت بر گرد دستگاه شبه نظامی « مرکزیت دموکراتیک» گردآورده، اجرای خط مشی رهبری را از آنان بخواهد. برای اطلاع خواننده ی محترم یادآور می شویم که در طی یک ساله ی پیش از وقوع انقلاب در داخل کشور نشریه ای با عنوان نوید شروع به انتشار کرد که از طرف اعضاء حزب توده و به دستور نورالدین کیانوری به راه افتاده بود، و رحمان هاتفی سردبیر کیهان که هم اکنون به او اشاره خواهد شد یکی از سردبیران آن بود.

   حال برای ذکر دو مثال برجسته، از نوع اول همین سردبیر کیهان رحمان هاتفی را نام می بریم که بنا به شهادت همکار آن زمان او، آقای جواد طالعی، یک شب پیش از بازگشت آیت الله خمینی، از او تصویری به قطعی که در روزنامه های ایران هیچ سابقه ای نداشت، با عنوان «امام می آید»، همراه با شعار های انقلابی شگفت انگیزی چاپ کرد؛ یک سردبیر کیهان(عضو ارشد سردبیری روزنامه)، با سابقه ی توده ای( و در آن زمان بنا به شهادت همین منبع، مسئول تشکیلات(مخفی) تهران حزب توده، که بایستی هم در ظاهر تابع و هوادار دیکتاتوری پیشین باشد و هم بی اعتنا به دین و اعتقادات دینی مردم، تنها زمانی دست به چنین کار شگفتی می زند که، بنا به شهادت دوست و همکار آن روز او آقای جواد طالعی، رهنمودی از جانب دبیرکل جدید حزب، نورالدین کیانوری دریافت کرده باشد.

   نمونه ی برجسته ی دیگر، مورد دریادار افضلی است، که در جوانی متمایل به حزب توده بوده است و بهنگام بازگشت کیانوری به ایران جانشین فرمانده کل نیروی دریایی کشور. اطلاعات ما ـ با قید تردید ـ چنین حکم می کند که این امیر ِ آن روز ارتش سالیان دراز فاقد ارتباط با حزب توده بوده است. اما همان روحیه ی وابستگی متحجرانه و پیروی کورکورانه سبب می شود که نامبرده نه تنها به سرعت به تبعیت «مرکزیت دموکراتیک» حزب درآید، بلکه در طرح مورد ادعای جمهوری اسلامی(که شواهد زیادی آن را تاًیید می کند) دایر بر وجود یک توطئه برای گرفتن قدرت در زمان مناسب نیز در مقام یک نظامی رده ی اول حاضر به همکاری با رهبری حزب شود و پس از دستگیری و محاکمه ی دستجمعی شمار بزرگی از کادرهای حزبی به اتهام مشارکت در چنین "توطئه" ای، اعدام گردد.

   در این موضوع نیز ما برای خودداری از اطناب بیشتر در این یادداشت که ظرفیت ورود در همه ی جزئیات امر را ندارد، به نشان دادن همین «مشتی که نشانه ی خروار است» درباره وسعت و قدرت عملیاتی و تبلیغاتی حزب توده حتی بعد از بازگشت رهبران آن از تبعید، و علی رغم مخالفت اصولی و جدی جناح زنده یاد ایرج اسکندری با خط مشی کیانوری، بسنده می کنیم.

   برای اطلاعات کامل تر درباره ی رحمان هاتفی عضو ارشد سردبیری کیهان خوانندگان می توانند به  به پیوند زیر رجوع کنند

   http://www.namir.info/home/pdf/af4/talaie-bakhtiar.htm

منبع:پژواک ایران


علی شاکری زند

فهرست مطالب علی شاکری زند در سایت پژواک ایران 

*نیرنگ در تاریخ: «اخراج نخست وزیر نامطلوب از راه قانونی»! سقوط اخلاقی و فرهنگی تا کجا؟ (بخش سوم)  [2024 Jan] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش بیستم)  [2024 Jan] 
*شباهت‌ها و تفاوت‌ها میان دو شکست: ۲۸ مرداد و ۲۲ بهمن  [2023 Dec] 
*نیرنگ در تاریخ: «اخراج نخست وزیر نامطلوب از راه قانونی»!  سقوط اخلاقی و فرهنگی تا کجا؟ [2023 Dec] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار/ بخش هجدهم- ب  [2023 Nov] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار/بخش هجدهم- الف  [2023 Nov] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار* بخش شانزدهم  [2023 Oct] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار* بخش پانزدهم -ج  [2023 Sep] 
* برگهایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار، بخش پانزدهم ـ ب  [2023 Sep] 
* جمهوری اسلامی حکومتی مرده است! اما چرا برچیده‌ نمی‌شود؟ بخش اول: یک نظام رو به موت  [2023 Sep] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار (بخش پانزدهم ـ الف) بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛ راه امروز و آینده‌ی ایران [2023 Aug] 
*آخرین نخست وزیر نظام مشروطه ایران، متن سخنان علی شاکری زند بر مزار شاپور بختیار  [2023 Aug] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار/ بخش چهاردهم  [2023 Jul] 
*دعوت پادشاه از شاپور بختیار برای دیدار با او برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش سیزدهم) [2023 Jul] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش دوازدهم)  [2023 Jul] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش یازدهم)، علی شاکری زند  [2023 Jun] 
*باز هم تشدید اعدام‌ها  [2023 Jun] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار/ بخش دهم  [2023 Jun] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش نهم ـ ب)  [2023 May] 
*چگونه منشور ننویسیم!/ بخش دوم  [2023 May] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپوربخش نهم – الف بختیار*  [2023 May] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار (بخش هشتم ـ ب)  بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛ راه امروز و آینده‌ی ایران [2023 Apr] 
*همبستگی برای ایران استیا ایران برای همبستگی است؟  [2023 Apr] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار*، بخش هفتم  - ب: اعلامیه‌ سه ماده‌ای کریم سنجابی در پاریس و ولایت فقیه خمینی [2023 Apr] 
*منشوری برای اهالی کره‌‏ی ماه  [2023 Mar] 
*برگهایی اززندگی سیاسی دکترشاپور بختیارـ بخش ششم  [2023 Mar] 
*برگ هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار، بخش پنجم: آغاز بحران در حکومت فردی  [2023 Mar] 
*برگ‌هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار، بخش چهارم: آغاز بحران در حکومت فردی  [2023 Feb] 
*برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار، بخش سوم: فعالیت در تجدید سازمان جبهه ملی ایران  [2023 Feb] 
*برگ هایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار* (بحش دوم)  [2023 Jan] 
*برگ هایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار ـ جوانی، تحصیلات، مبارزه با نازیسم  [2023 Jan] 
*دولت موقت در تبعید و ضرورت حیاتی آن در شرایط کنونی  [2022 Dec] 
*ملت ایران، یک واقعیت تاریخی انکارناپذیر، مفهوم «ملت»، پادزهری در برابر واژه‌ ایدئولوژیک «امت اسلام» و فتیشیسم قومی (بخش سوم)  [2022 Aug] 
*ملت ایران، یک واقعیت تاریخی انکارناپذیر  [2022 Aug] 
*آیا جمهوری اسلامی مشروعیتی داشته که ازدست داده؟ غباربرانگیختن در مسیر حرکت واقعی [2022 Jul] 
* اتحادعملِ همه ی نیروهای ملی از مشروطه خواه تا جمهوریخواه  اسم رمز پیروزی اتحاد است [2022 May] 
*درباره ی نهضت مقاومت ملی ایران*  [2022 May] 
*خمینی چگونه به قدرت رسید؟ آیا این فاجعه اجتناب‌ناپذیر بود؟ ضرورت بیان کامل حقیقت به جای حاشیه‌نویسی!   [2022 Apr] 
*منوچهر هزارخانی: مرگی از هر جهت اندوهبار  [2022 Mar] 
*آیا فدراسیون روسیه و اتحاد شوروی سابق ماهیتاً یکی نیستند؟   [2022 Mar] 
*پوتین اوکرایین و روسیه، همه چیز اینجا شروع می شود  [2022 Mar] 
*احیاءِ «عظمت گذشته ی» امپراتوری روس؟ کدام عظمت؟  [2022 Mar] 
* در حاشیه عملیات تروریستی اخیرِ داعش  [2022 Feb] 
*برای دوری از انحرافات و انشعابات در جبهه ملی ضرورت بازگشت به اصالت نهضت ملی  [2022 Jan] 
*اتحادعمل برای نجات کشور از زوال! * انتظار تا کی و برای چه؟  [2021 Dec] 
* راه انتخاب میان سلطنت مشروطه و جمهوری از دید شاپور بختیار  [2021 Oct] 
*بحران سیاسی کشور و راه اتحاد عمل همه ی ایراندوستان دموکرات، پیش بینی بختیار نزدیک است  [2021 Aug] 
*شاپور بختیار و توتالیتاریسم، گریزی به رساله ی دکتری او  [2021 Jul] 
* اثرات متقابل مخالفان فعال رژیم و مردم غیرمتشکل: یک فرآیند دینامیک  [2021 Jun] 
*سر و ته، یک کرباس  [2021 Jun] 
*نگاهی به ریشه های ژرف یک فاجعه ملی بخش سوم   [2021 Mar] 
* نگاهی به ریشه‌های ژرف یک فاجعه‌ی ملی، به مناسبت ۲۲ بهمن ماه (بخش دوم)  [2021 Mar] 
* به مناسبت ۲۲ بهمن ماه، نگاهی به ریشه های ژرف یک فاجعه ی ملی  [2021 Feb] 
*ملاحظاتی درباره‌ متن حقوقی امانتی استاد محمـدرضا شجریان  [2021 Jan] 
* از مشروطه به جمهوری عبورکردیم؟ چه کسی عبورکرد و چگونه؟  [2021 Jan] 
* از مشروطه به جمهوری عبورکردیم؟ چه کسی عبورکرد و چگونه؟   [2021 Jan] 
*هموطنان بی مسئولیتی که در برابر امام جماران به امامزاده ی کاخ سفید دخیل بسته بودند یتیم شدند  [2020 Nov] 
*رادیکالیزاسیون دینی جوانان پناهنده و نقش حس ملی  [2020 Nov] 
*دولت موقت و چارچوب قانونی کارهای آن  [2020 Oct] 
*«علوم اجتماعی اسلامی» چه صیغه ای است؟   [2020 Aug] 
*جمهوری اسلامی کابوسی باورنکردنی بیست ونهمین سالگرد قتل شاپور بختیار و دستیار وی سروش کتیبه  [2020 Aug] 
*برتری مخالفان جمهوری اسلامی نسبت به سران این نظام در چیست؟ بخش سوم: دیگرِ تجربه‌های عملی اپوزیسیون  [2020 Aug] 
*برتری مخالفان جمهوری اسلامی نسبت به سران این نظام در چیست؟ بخش دوم: کدام استثناء؟  [2020 Jul] 
*برتری مخالفان جمهوری اسلامی نسبت به سران این نظام در چیست؟   [2020 Jul] 
* آزادی عقیده و بیان و زندگی جمعی نیازمند قواعد مشترک جمعی است (بخش دوم) • ضرورت قواعد مشترک همکاری و همگامی برای اپوزیسیون دموکرات ایران [2020 Jun] 
*آزادی عقیده و بیان و زندگی جمعی نیازمند قواعد مشترک کار جمعی است  [2020 Jun] 
*ایران هرگز نخواهد مرد!   [2020 May] 
* برگ هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار  [2020 Apr] 
*نمایش از این پس بی اثر «انتخابات»، پرده دری از فریب «اصولگرا ـ اصلاح طلب»  [2020 Mar] 
* برگ هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار* ۳۹ـ تدارکات و ترتیبات سالیوان برای ایجاد پیوند میان ارتش و نمایندگان خمینی   [2020 Mar] 
* برگ هایی از زندگی سیاسی شاپور بختیار*  [2020 Mar] 
*بحثی در مقاله‌ی : خطای بختیار، پایان بازرگان  [2020 Feb] 
*تحریم انتخابات را به کارزار همصدایی علیه اساس رژیم و رفراندم برضد آن بدل کنیم   [2020 Feb] 
*منطق جمهوری اسلامی: تحریک دیگران؛ تحقیرشدن؛ واکنش به تحقیرشدن کشته شدن قاسم سلیمانی تحقیری بزرگ برای نظام و چالشی خطرناک برای کشور بود [2020 Jan] 
*تحریم یکصدای نمایش انتخابات: ضرورتی سیاسی، نه انتخاباتی!   [2019 Dec] 
*انبار باروتی بنام ایران  ضرورت حادهمآهنگی و آشتی میان همه ی هواداران حاکمیت ملی [2019 Nov] 
*شورای دوران گــُـذار یا مدیریت بی‍گــُـدار برای «اقوام و ملیت های ساکن ایران» !   [2019 Oct] 
* بساط تحمیق انتخابات را یکصدا تحریم کنیم (۲)  [2019 Sep] 
*بساط تحمیق انتخابات را یکصدا تحریم کنیم بخش یکم: مشروعیت نظام‌های سیاسی و رابطه‌ نهاد انتخابات با آن [2019 Sep] 
*بیست و هشت سال پس از قتل شاپور بختیار پراکندگی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و راه پیروزی بر آن   [2019 Aug] 
* بحران در روابط ایران و آمریکا:‏ یا زمان قدرت نمایی شاگرد جادوگرها  [2019 Jul] 
* زند ایران چیست؛ ایرانیت کدام است؟  ادای سهمی در پاسخ به یک مغالطه [2019 Jul] 
*ایران چیست؛ ایرانیت کدام است؟ ادای سهمی در پاسخ به یک مغالطه بخش دوم ادعای درونی بودن اسلام و ...!  [2019 Jul] 
*ایران چیست؛ ‏ ایرانیت کدام است؟   [2019 Jun] 
*جمهوری اسلامی:‏ یک نظام تروریست، با همه‌ی اجزاء و بازوانش   [2019 Apr] 
*اتحادِ عمل آری؛ ‏ اما برای چه منظور؟ و از کدام راه؟   [2019 Apr] 
*جامعه‌ ایران از سر گندیده است  [2019 Mar] 
*این نظام رفتنی است ما نیستیم که می گوییم؛ آنها خود می دانند!  [2019 Feb] 
*در میان مخالفان جمهوری اسلامی اختلاف ها از کجا سرچشمه می گیرد؟  [2019 Jan] 
*ما نمی بایست سنگر قانون اساسی را رها می کردیم   [2019 Jan] 
*ملاحظاتی درباره ی رساله ی دکترای شاپور بختیار  [2018 Nov] 
*جمهوری، یا مشروطه ی پادشاهی؟ بحث بر سر چیست؟  [2018 Nov] 
* با اعتصاب عمومی نباید بازی کرد   [2018 Oct] 
* مجازات شلاق برای معلمان کشور !   [2018 Oct] 
*مرگ امیرانتظام فرصتی برای آب تطهیر بر سر انقلابیون دیروز و اصلاح‌طلبان امروز!  [2018 Aug] 
* اقتصادی ویران؛ نتیجه ی تحریم ها، یا اثر ورشکستگی به تقصیر   [2018 Aug] 
*آزادی گرفتنی است نه دادنی  [2018 Jul] 
*چرا جمهوری اسلامی رفتنی است وظیفه‌ی ما برای وقوع بهترین صورت این فرآیند چیست* [2018 May] 
*از بحث عدم‌ مشروعیت رژیم و پیش‌بینی سقوط آن تا زمین‌لرزه‌های جدید (بخش دوم)،  [2018 Apr] 
*از بحث عدم‌مشروعیت رژیم و پیش‌بینی سقوط آن تا زمین‌لرزه‌های جدید  [2018 Mar] 
*همه‌پرسی، به چه منظور، چگونه، در چه زمان، و به دست کدام حکومت ؟   [2018 Feb] 
*جدایی دین از حکومت یا حکومتِ لاییک*  [2018 Jan] 
*نکاتی پیرامون مفاهیم ملیت، اقلیت، خودمختاری* بخش چهارم  [2018 Jan] 
*نکاتی پیرامون مفاهیم ملیت، اقلیت، خودمختاری بخش سوم  [2017 Dec] 
*نکاتی پیرامون مفاهیم ملیت، اقلیت، خودمختاری بخش دوم  [2017 Dec] 
*نکاتی پیرامون مفاهیم ملیت، اقلیت، خودمختاری ، بخش یکم  [2017 Dec] 
* افسانه‌ی حمله‌ی نظامی عراق به ایران بنا به ‏ توصیه‌ی شاپور بختیار بخش چهارم   [2017 Nov] 
*علل واقعی جنگ ایران و عراق و افسانه‌ی حمله‌ی صدام به ایران به توصیه‌ی شاپور بختیار (بخش سوم)  جستجو در علل و مقدمات حمله‌ی عراق به ایران  [2017 Nov] 
* علل واقعی جنگ ایران و عراق و افسانه‌ی حمله‌ی صدام به ایران ‏ به توصیه‌ی شاپور بختیار (بخش دوم)  [2017 Nov] 
*علل واقعی جنگ ایران و عراق و افسانه‌ی حمله‌ی صدام به ایران ‏ به توصیه‌ی شاپور بختیار (بخش یکم)  [2017 Oct] 
*مصدق و اصـلاحات کاذب، بخش سوم: موضع نیروهای سیاسی دیگر  [2017 Oct] 
*مصدق و اصـــلاحــات کاذب «تقسیم اراضی ... با تمرکز جمعیت می تواند عواقب وخیم‌تری...»   [2017 Oct] 
*دکتر مصدق ‏ و اصـلاحـات کاذب یا یکی از ریشه‌های عمده‌ی ضدِانقلاب‌اسلامی ‏  [2017 Oct] 
*از مرگ هیچکس شاد نباید شد اما...  [2017 Sep] 
* سلطه‌ی دیوان و رژیم تباهیها تنها به دست مردم برچیده خواهد شد بخش دوم   [2017 Jul] 
*سلطه‌ی دیوان و رژیم تباهیها تنها به دست مردم برچیده خواهد شد  [2017 Jul] 
*آیا در این «انتخابات» ملت شکست خورد؟ قسمت دوم  [2017 Jun] 
*آیا در این «انتخابات» ملت شکست خورد؟  [2017 May] 
* تحریم انتخابات ساده گیری مبارزه نیست ‏  [2017 May] 
*گفتید جمهوریت؟ کدام جمهوریت؟   [2017 May] 
*در چنگال جمهوی اسلامی اسارت تا کی ؟ (بخش دوم)  [2017 May] 
*در چنگال جمهوی اسلامی اسارت تا کی ؟ «انتخابات» کاذب را هرچه یکصدا تر تحریم کنیم ! [2017 Apr] 
*انتخابات ریاست جمهوری فرانسه؛ نامه ی سرگشاده به نامزدها و رأی دهندگان به آنان*   [2017 Apr] 
* ضرورت گام هایی کوتاه و سنجیده برای اتحاد آزادیخواهان واقعی  ورشکستگی اخلاقی کامل نظام حاکم و نشانه هایی از آغاز فروپاشی آن [2017 Mar] 
*کسانی که تروریست‌ها و خرابکاران را مردم می‌نامند! (بخش دوم)  [2017 Mar] 
* نوبت خطرکردن بختیار برای نجات کشور از سقوط در پرتگاهی که به سوی آن می رفت (بخش سوم)  [2017 Feb] 
*آیا نظام مشروطه منسوخ شده بود؟ جلوگیری از نخست ‌وزیری صدیقی و نوبت خطرکردن بختیار (بخش دوم)  [2017 Feb] 
* به مناسبت سی و هشتمین سال تشکیل دولت ملی بختیار ‏  [2017 Feb] 
*نقش دکتر سنجابی در شکست دولت ملی بختیار و انقراض نظام مشروطه (بخش چهارم و پایانی)  [2016 Oct] 
* نقش دکتر سنجابی در شکست دولت ملی بختیار و انقراض نظام مشروطه (بخش سوم)  [2016 Oct] 
*نقش دکتر سنجابی در شکست دولت ملی بختیار و انقراض نظام مشروطه بخش دوم   [2016 Sep] 
*نقش دکتر سنجابی در شکست دولت ملی بختیار و انقراض نظام مشروطه؛ به مناسبت بیست و پنجمین سال ‏ قتل شاپور بختیار  [2016 Sep] 
* منشاء هراس شدید نظام از مردم ! (بخش پایانی) بخش دوم  [2016 Jun] 
*منشاء هراس شدید نظام از مردم ! بخش دوم، بهره ی الف   [2016 Jun] 
*منشاء هراس شدید نظام از مردم !  نظامی که مشروعیت ندارد همواره خود را در خطر نابودی می بیند [2016 Jun] 
*رژیم راًی مردم را برای نمایش و کسب مشروعیت می خواهد  [2016 Feb] 
* در حاشیه ی عملیات تروریستی اخیرِ داعش   [2016 Jan] 
*نکاتی از زندگی خسرو شاکری زند و سبب درگذشت وی  [2015 Oct] 
*توسل به دروغ و فریب برای پوشاندن تسلیم به توافقنامه ای خفت بار  [2015 Apr] 
*پیرامون یکی از پرگویی های کاشف سکولاریسم نو(۳)  [2014 Dec] 
*پیرامون یکی از پرگویی های کاشف   [2014 Dec] 
*پیرامون یکی از پرگویی های کاشف «سکولاریسم نو»  [2014 Dec] 
*دولت اسرائیل، یا یک یاغی جهانی که در پی اجرای «راه حل نهایی» برای مردم فلسطین است  [2014 Jul] 
*نگاهی به رفتار سیاسی سران جبهه ملی در ماههای پیش از انقلاب (بخش دوم) چگونگی پذیرش تشکیل دولت ملی از سوی دکتر شاپور بختیار [2014 Jul] 
*نگاهی به رفتار سیاسی سران جبهه ملی در ماههای پیش از انقلاب  [2014 Jul] 
*ملاحظاتی پيرامون مقاله «بازرگان، روحانيت و بختيار»، بخش سوم (قسمت دوم)  [2013 Oct] 
*بختیار، بازرگان و روحانیت؛ ملاحظاتی پیرامون مقاله‌‌‌ی «بازرگان، روحانیت و بختیار»۱- بخش سوم تیرخلاص  [2013 Oct] 
*بختیار، بازرگان و روحانیت- بخش دوم  [2013 Sep] 
*ملاحظاتی پیرامون مقاله‌ی «بازرگان، روحانیت و بختیار»۱ بخش اول روحانیت درنهضت ملی [2013 Sep] 
*مصر بار دیگر به پا می خیزد با تهدید به نافرمانی مدنی در مصر اولین سنگر توتالیتاریسم اسلامگرا فرو می ریزد [2013 Jul] 
*درباره‌ی پرچم ملی ایران  [2013 Jan] 
*آیا صلحجویان نسل های جدید اسرائیل خواهند توانست ماجراجویی رهبران سنتی جنگ طلب خود را مهار کنند و از فکر حمله به ایران بازدارند   [2012 Apr] 
*پاسخی به ادعاهای نسنجیده و بی پایه ی آقای همایون کاتوزیان درباره ی کنفدراسیون جهانی   [2011 Nov] 
*افشاء یک تحریف بزرگ تاریخی پاسخی به ادعاهای نسنجیده و بی پایه‌ی آقای همایون کاتوزیان درباره ی کنفدراسیون جهانی و عده ای از رهبران آن  [2011 Oct] 
*بازار گرم افترا علیه مصدق و بختیار  چه کسانی از نام مصدق و بختیار می ترسند و چرا؟ بخش دوم 2ـ دنباله ی" راه توده" و مصدق [2011 Oct] 
*بازار گرم افترا علیه مصدق و بختیار (۲)  [2011 Aug] 
*بازار گرم افترا علیه مصدق و بختیار  [2011 Aug] 
*مصدق، پیروان مصدق، اهداف، اصول کار و منش آنان (بخش دوم ـ ب)  [2011 Apr] 
*مصدق، پیروان مصدق، اهداف، اصولِ کار و منشِ آنان  [2011 Apr] 
*مصدق، پیروان مصدق، اهداف، اصولِ کار و منشِ آنان  بخش نخست ـ ب [2011 Mar] 
*مصدق، پیروان مصدق، اهداف، اصولِ کار و منشِ آنان  [2011 Mar] 
*توتالیتاریسم و زمین لرزه های اجتناب ناپذیرآن( بخش دوم)   تصفیه ها در جمهوری اسلامی از همان آغاز کار [2010 Mar] 
*توتالیتاریسم و زمین لرزه های اجتناب ناپذیرآن(٭)   [2010 Mar] 
*دولت بختیار و فروغ آزادی (بخش دوم)  [2010 Jan] 
*دولت بختیار و فروغ آزادی (بخش نخستین)  [2010 Jan] 
*چه کسانی از علائم شیر و خورشید پرچم ملی ایران می ترسند؟  [2009 Aug]