وقتي رديف و قافيه ام شعري
شادی سابجی
وقتي رديف و قافيه ام مشوش است
وقتي تمام قافيه ام پر غم است
وقتي که خون، شرشره از اشک جاري است
وقتي که روح و دل ام در کبودي است
ديگر نه رنگ و نور، نه فصل و نه بو و طعم
فرقي ميان اين من و آن "مردهِ تن" نمانده است
وقتي رديف و قافيه ام فسرده است
وقتي تمام زمزمه ام، گوره گوره است
وقتي تمام روز و شب ام روزمرگي است
وقتي تمام تلاش ام تباهي است
وقتي تمام رديف ام تهوع است
وقتي که کودک سوري " لهيده" است
وقتي که چشم ها ناظر " ديوارهاي آوار" است
وقتي تمام غربت اين شهرِ دور، سهم من است
وقتي رديف و قافيه ي ثانيه ها، هم معلق است
ديگر مرا طاقت "ماندن و بودن" نمانده است
اين شعر را در يکي از افسرده ترين تابستان هاي نا شاد زندگي ام سروده ام.
7 اوت 2016
منبع:پژواک ایران