بساط ِ چای دبش ِ آیت الأشرار
شادی سابجی
1 چنان طوفان بیاید، تُندباد ِ درس عبرتها و ملتها، الا ای آیت الأشرار می بینی ،
2 که این یک اشجر ِ منحوس ِتو، با دست ملعونِ خمینی خان، چنان بی ریشه می گردد،
3 چنان طوفان بتابد یا ببارد یا بتوفد، بس قوی، پُر سرعت و پُر زور می بینی،
4 که شاخ و برگ ِ شَرّ ُ، آن همه اشرار پیوسته، همه عریان شود آنی !
5 الا ای آیت الأشرار ! فکری کن، که طوفان ِ قیامت می شود باری،
6 بر این شارگ، بر این چای چنان دبش ِشبستان ات ! و می پاشد کثیف ِ تو به این آیینه ی تاریخ !
7 و طوفان ِ جوانان از رگ ِگردن به تو نزدیک تر باشد، بسا باری !
8 الا ای آیت الأشرار ! فکری کن ! که طوفان ِ زنان چندان وَزَد بسیار و بسیاران،
9 به شاخ و ساقه و ریشه نمی ماند دگر عمری و جانی از شرارت های دیوانی،
*****************************
10 بلوچستان و کردستان، که قلب و مغز ِایران اند و مشعل دار ِآزادی !
11 بلوچستان ! درودا بر جوانان ات و صدها مشعل ِ زیبای اندیشه که می داری !
12 الا ای کوه ِ کردستان ! تو آوردی یکی مهسای ایرانی که گردیده است آن کاوه !
13 بلوچستان و کردستان ! که مشعل دار ِعشق ملت ِدربند ِایرانی ! بزن بانگی !
14 بلوچستان و کردستان ! طلایه دار ِ عشق ِ ملت ِایران به جنگ ِآیت الأشرار ِصدتازی !
*****************************
15 عجم را خوار کرده بس بسا بسیار، این یک، آیت الأشرار ِبس جانی،
16 ندارد کنترل حتی به اداراش و مدفوع اش درون آن عبای ِخون،
17 ندارد کنترل بر دفع ِ شاش ِ خود، به اعضای ِ نگهبانُ وَ آن یک خبرگان ِ خود،
18 بله ! ای آیت الأشرار می بینی ، که ایران نیست آن یک پوشک ِ چرکین،
19 که لای پای خود هر روز بر این تک تک ِ سلول ِ آن، مدفوع ِ خیس ِ خود که می پاشی !
20 بله ای آیت الأشرار ! فهمیدم همین هفته که شهر ِ اصفهانم را تو آلودی !
21 نفس ها حبس گردیده درون ِ مازوت ِ مُرده، و گازت هم که تحریم است، ای مُرده !
*****************************
22 الا ای آیت الأشرار ! مرگ ات را به روز و شب چنان خواهد، همین صد شاعر ِ زنده !
23 الا ای آیت الأشرار ! می میری به زودی های زودی های زودی ها !
24 و شعرم می رسد پایان ! ولی افسوس "اینکلحظه "، اما تو نمی میری چنان فوری !
25 خدا حافظ الا ای آیت الأشرار ِ ملعون رو ! تمام این هوای کشورم را سخت آلودی !
26 و اهوازُ و تبریزُ و آن تهران ! همه در دود ِ مازوت های این یک آیت الأشرار مغروق اند.
27 و تنها حرف ِ این مردم، تنفس شد! تنفس کردن سالم بشد در این تنور سخت آلوده ، چه رویایی،
*****************************
28 بساط ِ چای ِ دبش ِ آیت الأشرار می پاشد از این سینی زرّین اش ! به روزی که بخواهد ملّت ِایران !
29 لگد می خواهدش، در لحظه ایی حساس و تاریخی، به روی بیضه ی این آیت الأشرار ِ تاریخی !
30 بساط ِدبش ِ چای و آن چلو مرغ پر از چربی که با چنگال و صد پنجه خورد، می گردد اش فانی !
فرانسه، در سایه سار دریاچه، حومه ی اندیشه ورزی برای ایران
9 دسامبر 2023 برابر با 18 آذر ماه 1402
** کلیه حقوق این شعر و متن محفوظ است و شامل قانون مالکیت روشنفکری در فرانسه و در اتحادیه ی اروپا می باشد، هر گونه کپی برداری و سرقت و دخل و تصرف در آن اکیدا ممنوع است. این شعر متعلق به شادی سابُجی می باشد. باز نشر این شعر بدون هر گونه تحریف مجاز می باشد. هر متنی صاحب حقوق است، حقوق روشنفکری متن، آن را به رسمیت بشناسیم.
منبع:پژواک ایران