دانشجویان چپ ، دانشجویان راست
و پیام دکتر مصدق!
منوچهر تقوی بیات
دکتر محمد مصدق یکی از نادرترین مردان سیاسی جهان است که در نامساعد ترین شرائط با کمترین توان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و با حداقل تلفات و بدون خونریزی حکومت را از دست استعمارگران ، دولت دست نشانده و ارتش وابسته ی استعمارزده ، خارج ساخت و توانست صیانت و سروری ملت ایران را به مدت ۲۸ ماه برقرار سازد و غرور و سربلندی ملی را به ملت ایران باز گرداند. تا نام مصدق در یاد ها باقی است ، مرام و آرمان « آزادی و استقلال » ملت ایران زنده و باز یافتنی خواهد بود.
از آن جایی که حکومت استعمارگرانگلیس پس از توطئه های فراوان داخلی درایران با کمک عوامل حکومتی خود ، شاه، درباریان ، سیاست مداران خود فروخته ، برخی روحانیون ، اشراف و زمین داران، در طول ۲۸ ماه نتوانست دولت برخاسته از اراده ی ملت ایران را ساقط کند بناچار دست به دامن دولت آمریکا و بقیه ی غارت گران جهانی زد. دستگاه های جاسوسی انگلیس و آمریکا با پول هایی که به آیت الله کاشانی ، آیت الله بهبهانی ، شعبان بی مخ ، برادران رشیدی و دیگر اوباش و اراذل دادند، با انجام کودتای رسوای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ، راه را برای ادامه ی غارت منابع و تاراج جان و مال و حیثیت ملت ایران هموار نمودند. حکومت برادران اسلامی ، به ویژه پس از اشغال سفارت آمریکا، ادامه ی همان غارت و فریب کودتاگران ۲۸مرداد، اما بدون حضور شریک آمریکایی آن است.
دکتر مصدق سردار بدون ارتش حکومت ملی در ایران بود. در سال ۱۳۳۰ دولت ملی در ایران ، در مقایسه با حکومت های ملی در اروپا و همه ی جهان، نطفه ی ضعیفی از یک دولت ملی متعارف بود. آن زمان کشور ما ، فاقد ساختار اقتصادی ـ صنعتی رشد یافته ی ملی بود. کشوری بدون صنایع ملی ، بدون احزاب و سندیکاهای ملی ، بدون طبقات اجتماعی رشد یافته ی ملی ، بدون مطبوعات مستقل و ملی بود. چنین دولتی که زیربنای اقتصادی اجتماعی ملی قوام نگرفته داشته باشد در برابر ساختار زمین داری و با توجه به عقب ماندگی گسترده ی مردم و نفوذی که انگلیس ها در بین روحانیون و اشراف داشتند ، بدون کودتا هم به لحاظ عدم توازن نیروهای اجتماعی مستعد سقوط بود. دکتر مصدق با آگاهی کامل نسبت به این عدم توازن نیروهای اجتماعی و با توجه به توان ضعیف اجتماعی و اقتصادی جامعه ی آن روز ایران می کوشید هرچه سریعتر به کمک اختیارات فوق العاده و اصلاحات ، بویژه اصلاح قانون انتخابات نفوذ زمین داران را در مجلس ، کم نموده و نیروهای اجتماعی شهری را تقویت کند.
دکتر مصدق به همه ی طبقات اجتماعی و افراد ملت ایران به ویژه زحمت کشان و کارگران علاقه داشت اما از نوشته ها و گفته های وی بر می آید که به دانشجویان علاقه و امید فراوان داشته است. مثلا در نامه ای از زندان احمد آباد در پاسخ به سازمان دانشجویان جبهه ی ملی ایران در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه ۱۳۴۳ چنین می نویسد : « آقایان محترم فرزندان عزیزم ». . . و نامه را این گونه به پایان می رساند: « کسی که شما را بسیار دوست دارد. دکتر محمد مصدق»[1] [1] و یا در۳ فروردین ماه ۱۳۴۳ در نامه ای به هیأت اجرایی سازمان های اروپایی جبهه ی ملی ایران با فروتنی می نویسد: « . . . گرچه عیدی برای ما نیست که تبریک عرض کنم با اینحال از این عید سیاسی که در دسترس ما قرار داده اند باید استفاده کنیم . . . اینکه مرقوم شده است که جواب آن هیأت محترم را عرض ننموده ام از این جانب چنین خلاف ادبی سرنزده و ممکن است به جهاتی معروضه بمقصد نرسیده است . . . در ادامه می نویسد « . . . جبهه ی ملی را باید مرکز احزاب کشور دانست که همه بیک اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مملکت است. چنانچه احزاب و اجتماعات در جبهه شرکت نکنند جبهه همان می شود که اکنون شده است . . . »[2] [2] هچنین درنامه ی ۱۰ اردیبهشت در تأکید بر اهمیت دانشجویان و لزوم حضور آنان در شورای جبهه ی ملی ، به اعضاء هیأت رئیسه ی شورای مرکزی جبهه ی ملی می نویسد: « . . . و مقصود من از آن پیام این بود که جبهه تشکیل شود از احزاب و اجتماعات و دستجاتی که حاضر بودند در راه آزادی همه چیز خود را فدا کنند که در این گروه دانشجویان فوق آن ها بودند چونکه تحصیل کرده و در سیاست آلوده نشده بودند . . . با این حال اگر حاضر شوید که در اساسنامه تجدید نظر کنید و یک جبهه ی ملی مورد موافقت افکار عمومی تشکیل دهید . . . » و مهم تر از همه در پاسخ به نامه ی کمیته ی سازمان دانشجویان جبهه ی ملی ایران ، در تاریخ ۲۸ فروردین ماه ۱۳۴۳ بزرگ ترین و مهم ترین وظیفه را در برابر آنان و ملت ایران قرار می دهد و چنين مي نويسد:« . . . اساسنامه بايد طوري تنظيم شود كه هرحزب و جمعيت و دسته ئي كه صاحب تشكيلاتند بتوانند با انتخاب يك يا چند نماينده وارد جبهه شوند، در تصميمات جبهه ملي شركت كنند و نمايندگان مزبورنظريات جبهه را باطلاع موكلين خود برسانند و انجام آن را بخواهند. هرحزب و هر اجتماع براي خود مرامي دارد و هيچ وقت حاضرنمي شود از مرام خود دست بكشد و تشكيلات خود را منحل نمايد. صلاح جبهه ملي هم در آنست كه كاري به مرام ديگران نداشته باشد فقط اجراي مرام خود را تأمين نمايد. بنابراين تعريفي كه مي توان از جبهه ملي نموداينست : ‹‹ جبهه ملي مركزاحزاب واجتماعات ودستجاتي است كه براي خود تشكيلاتي دارند و مرامي جزاستقلال و آزادي ايران ندارند.›› اين مرام چيزي نيست كه يك عده ي قليل هرقدر صاحب فكر بتوانند در مملكت آن را اجرا نمايد. بلكه مجري اين مرام بايد ملت ايران باشد . گذاردن يك عده اي درخارج و عدم پذيرش آنان بهرعنوان كه باشد خلاف مصالح مملكت است» .
دراین نامه ها که دکتر مصدق در آن سال های پایانی زندگی خود از زندان نوشته است ، دل نگرانی و علاقه ی خود را به سرنوشت ملت ایران و میزان علاقه و عشق خود را به مردم به ویژه به دانشجویان نشان می دهد. او می دانست که هر حزب و جمعیت و دسته ای برای خود" مرامی " دارد و توصیه می کرد به" مرام " دیگران کاری نداشته باشیم. او در زمان زمامداری خود نیز هرگز سخنی درباره ی" مرام ها " و عقاید دیگران نگفت. فقط هر کجا بر خلاف آزادی و استقلال ایران عمل می کردند ، زبان به اعتراض می گشود. دکتر مصدق که نمونه ی کامل یک شخصیت سیاسی موفق است، کاری را که خود در عمل انجام داده و به ثمر رسانیده بود؛ یعنی تشکیل یک جبهه ی وسیع از همه ی« احزاب و اجتماعات ودستجات كه براي خود تشكيلاتي دارند و مرامي جزاستقلال و آزادي ايران ندارند. » را به دانشجویان ، شورای جبهه ی آن روز که به دلیل شیوه ی عمل غلط اش مورد انتقاد دکتر مصدق بوده است و نیز نسل های آینده ، توصیه و سفارش می کند.
در آن روزها ، نامه های دکتر مصدق به فاصله ی کمتر از یک هفته به دست همه ی ما می رسید . ما فعالان دانشجویی آن روز { ازآن میان؛ پروانه ی اسکندری ( همسرآینده ی داریوش فروهر) ، بیژن جزنی ، مصطفی شعاعیان ، حسن ضیا ظریفی، بهزاد نبوی، شکرالله پاک نژاد ، هوشنگ کشاورز صدر، ابوالحسن بنی صدر، محمد حنیف نژاد ، ناصرزرافشان، عبدالکریم لاهیجی ، صدها دانشجوی دیگر در داخل و خارج کشور و همچنین این نویسنده ی گمنام }و حتا شورای جبهه ی ملی آن روز ، احزاب و سازمان ها و افراد سیاسی آن روز و نسل های بعد تا به امروز ، هیچکدام پیام دکتر مصدق و راه و رسم او را نفهمیدیم و نتوانستیم عملی سازیم . برای همین هم هست که تا به امروز نتوانسته ایم جبهه ای ملی و فرا گیر به معنای مصدقی آن در ایران بوجود آوریم و در این امر عیب از ما ، فعالان سیاسی از راست تا چپ ، بوده است. دیدیم که دشمنان آزادی و استقلال " ملت ایران " یعنی " امت مسلمان "، با شعار « همه با هم » به میدان آمدند و گوی پیروزی را از " ملت ایران" ربودند و کار را به جایی رساندند که شعار « همه با هم » گرچه همیشه معتبر است اما کارایی و اثر خود را در جامعه ی سر در گم ما از دست داده است.
در آن روزها که دکتر مصدق آن پیام ها را برای برپاساختن یک جبهه ی گسترده ی ملی ، به دانشجویان و ملت ایران می داد، گروهی از صمیمی ترین و جان بازترین دانشجویان بدون آن که عمق توصیه های دکتر مصدق را درک کنند و بدون آن که به عملی بودن راهی که دکتر مصدق ، گاندی و بسیاری دیگر رفته بودند بیندیشند، جان بر کف نهاده و چپ شدند.
گروهی هم برای آن که مبادا کافران، بر اسلام عزیز پیروز شوند ، اسامی فعالان چپ را در لیست بلند بالایی نوشتند و با تکثیرو نشان دادن آن اسامی ، در بین دانشجویان به تبلیغ بر ضد دانشجویان چپ پرداختند. من این لیست را نزد دو برادر به نام های کمال وجمال خارقانی که در یوسف آباد در نزدیکی منزل ما زندگی می کردند دیدم ( البته بسیاری از فعالان ملی مذهبی آن روز مانند آقای ابوالحسن بنی صدر، آقای عبدالکریم لاهیجی و دوستان چپ مانند خانم میهن جزنی و آقای ناصر کاخساز ممکن است این افشاگری ها را به خاطر داشته باشند) . گرچه سازمان امنیت از کیفیت فعالیت های دانشجویی اطلاع کافی داشت، اما این لیست را هم در بازجویی ها مورد استفاده قرار داد.
سران جبهه ی ملی توصیه های دکتر مصدق را به دلیل عافیت طلبی و بی همتی به تغافل واگذاردند. چپ ها برپایه ی تئوری های ضد جامعه ی سرمایه داری که ویژه ی اروپای قرن نوزدهم و بیستم بود و به جامعه ی عقب مانده ی ایران چندان ارتباطی نداشت ، به ضدیت با ایرانیت ، ملیت ، یک پارچگی و مظاهر ملی جامعه ی ما پرداختند. مذهبی های " لیست درست کن" ، بدون توجه به توصیه های دکتر مصدق بدنبال"قائد اعظم خود" رفتند. آنچه را که مصدق درباره ی" مرام "ملت ایران یعنی « آزادی و استقلال» گفته بود، همه به فراموشی سپردند و هر کس" مرام " گروه خود را مقدم و برتر از" مرام " دیگری دانست. چپ ها به چپ به دنبال آرمان های غیر عملی انترناسیونالیستی و راست ها به راست، در پی آمال محال امت اسلامی و اخوان المسلمین ، پراکنده ، دربدر و حتا کشته شدند و" مرام " ملت ایران به فراموشی سپرده شد. نویسنده ی این سطور در چهاردهم اسفند ماه ۱۳۵۷ در آن مراسم باشکوه و فراموش نشدنی در احمدآباد از صبح تا شام ده ها بار از آن بلند گو که در همه ی رسانه های گروهی شنیده شد، بر حقانیت راه مصدق و الزام آقای خمینی به تبعیت از" مرام " ملت ایران یعنی آزادی و استقلال ایران و راه مصدق تأکید کرد و همانجا و در بالای آن سکو ( تریبون )، به دلیل کم بها دادن به مرجعیت فقها و ستایش از دکتر مصدق ، ده ها یاداشت تهدید به مرگ دریافت کرد.
جنبش دانشجویی همیشه دارای طیف های گوناگونی بوده اما در اغلب موارد متحد و یک پارچه عمل کرده است . متأسفانه تازگی ها ، ترجیع بندهای نفاق افکنانه ای ، از رسانه های گروهی دستگاه های تبلیغاتی حکومت اسلامی شنیده می شود که گروهی از دانشجویان چپ تظاهرات کرده اند و دستگیر و زندانی شده اند. چپ ها نیز از هر طرف با شادی شیون می کنند که « دانشجویان چپ را دستگیر کرده اند » و در پی آنند که به جهانیان بفهمانند که « دانشجویان چپ باید آزاد گردند» . غافل از آن که چپ نامیدن این دانشجویان ، به حق و یا نا به حق ، حکمی برای مهدورالدم نشان دادن این دانشجویان و هموار کردن راه اعدام آنان است. به خاطربیاوریم که چند صد نفر از همین دانشجویان چپ در کشتار سال ۶۷ روی مواضع ایدئولوژیک خود ایستادند و بیرحمانه به دست " تیرخلاص زن ها " اعدام شدند ، همان مواضعی که امروز چپ های زنده آن ها را باطل می دانند. جوان ها احساساتشان بیشتر از خردشان است . خوب است این احساسات را تعدیل کنیم و از تلف شدن این نیروهای ارزنده جلوگیری کنیم. دانشجویان اگربه چپ و راست یا خودی و ناخودی تجزیه و جدا شوند، شکننده تر می شوند . همه ی دانشجویان ، همه ی زندانیان سیاسی و همه ی آحاد ملت ایران به دلیل آن که حکومتی ملی و مردمی و به تبع آن قدرت سیاسی ناشی از مردم وجود ندارد ، در معرض نابودی هستند.
تنها آن هنگامی که ما به " مرام " و آرمان ملت ایران یعنی آزادی و استقلال برسیم ، خواهیم توانست از آرمان های گروهی و شخصی خود دفاع کنیم . به یاد داشته باشیم همان طور که هر روز مشاهده می کنیم بدون آزادی و استقلال سخن گفتن از هر نوع " عدالت اجتماعی" سخنی بی معنا است. ما پس از به دست آوردن آزادی و استقلال می توانیم از نحوه ی تقسیم ثروت اجتماعی ، عدالت اجتماعی و جنگ طبقاتی سخن بگوییم و تا آن روز و حتا سال ها پس از آن هم باید " مرام " و آرمان ملت ایران را گرامی بداریم و پاسداری کنیم . پند مصدق را به گوش هوش بسپاریم که بارها و بارها به شیوه های گوناگون گفته و با نحوه ی زندگی خود عملا به ثبوت رسانیده است که خواهان آزادی و استقلال ملت ایران بوده، او به ما آموخته است که :
‹‹ جبهه ملي مركزاحزاب واجتماعات ودستجاتي است كه براي خود تشكيلاتي دارند و مرامي جزاستقلال و آزادي ايران ندارند.››
دانشجویان چپ ، دانشجویان دفتر تحکیم وحدت، دانشجویان ملی ، دانشجویان ملی مذهبی و هر دانشجوی دیگری باید یک مصدق بشود تا ملت ایران به آزادی ، استقلال و هر نوع رفاه و عدالت اجتماعی برسد.
آن گروه ها و افرادی هم که میراث خواری جبهه ی ملی ایران را حرفه ی خود ساخته اند باید گفته ی ارزشمند دکتر مصدق به شورای جبهه ی ملی را به یاد داشته باشند : که گفت: « . . . با این حال اگر حاضر شوید که در اساسنامه تجدید نظر کنید و یک جبهه ی ملی مورد موافقت افکار عمومی تشکیل دهید . . . » . هر حزب مصدقی، هر فرد معتقد به جبهه ی ملی، هر دانشجو و به طور کلی هر فعال سیاسی که این گفته ی مصدق یعنی « موافقت افکار عمومی » را نفهمد و به کار نبندد در جهل مرکب ابد و دهر بماند.
پایدار باد ایران ـ برقرارباد آزادی و استقلال ملت ایران
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ بیستم آذر ماه ۱۳۸۶ خورشیدی برابر با یازدهم دسامبر ۲۰۰۷
منبع:پژواک ایران