حافظ و صوفی باز خوانی غزل ۴۷۴
منوچهر تقوی بیات

این غزل در کتاب "دیوان حافظ خواجه شمس الدین محمد" به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، در صفحه‌ى ۹۶۴چاپ شده است، از‌ حاشيه‌ یا هامِش (به فارسی پرآویز یا فراویز) كتاب يعنى صفحه‌ى ۹۶۵ نيز سود‌جسته‌ایم‌. اين غزل در ديوان خواجه شمس‏ الدين محمّد حافظ شيرازى به اهتمام علاّمه محمّد قزوينى و دكتر قاسم غنى شماره ى ۴۸۳را دارد‌ ( ديوان خواجه شمس‏ الدين محمّد حافظ شيرازى به اهتمام محمّد قزوينى و دكتر قاسم غنى، چاپ سينا، به سرمايه ى كتابخانه ى زوار، تهران، ۱۳۲۰). همين غزل در ديوان خواجه حافظ شيرازى به اهتمام سيّد ابوالقاسم انجوى شيرازى در صفحه ى ۲۵۶به چاپ رسيده است. هنگام باز نويسى و توجه به ترتيب ابيات، اين دو کتاب نيز مورد استفاده قرار گرفته است. براى شمارش‏ كلمات از فرهنگ واژه نماى حافظ نوشته ى خانم دكتر مهين دخت صديقيان نيز سود جسته ایم.

     اين غزل در ديوان دكتر ناتل خانلرى ۱۱بيت دارد. با توجه به حاشيه ى ( پراویز) همان كتاب و نيز درنظر گرفتن ديوان حافظ انجوى و ديوان قزوينى - غنى در اين نوشته همان ۱۱ بيت را مورد استفاده قرار داده ایم. امّا درباره ى ترتيب بيت ها؛ به نظر ما ترتيب بيت ها در معنى كردن غزل حافظ از اهميّت ويژه اى بر خوردار است. در باره ى غزل حافظ، ما را باور بر اين است كه هر غزل ظرفى است براى دادن پيامى و يا بيان مقصودى؛ آغازى دارد، شيوه اى در بيان و نیز گاهی در پايان نتيجه گيرى هم دیده می شود، ‌كه بيشتر همراه با نام حافظ در بیت پایانی است. شوربختانه چون ديوان حافظ توسط خود او تنظيم نشده و غزل هاى او در طول زمان از مجموعه هاى گوناگون و جنگ هاى پراكنده فراهم شده است، ترتيب ابيات آن بنا به سليقه ى هر نسخه بردار، دچار تقدّم و تأخر شده است و گاهى نيز واژه ها به دليل نسخه بردارى هاى بى قاعده، دچار تغيير ‌و‌ گاهى نيز‌مغلوط است. پاره‌اى ازغزل‌هاى حافظ به‌ شكل گفت وگو است و در بسيارى از ‌نسخه‌هاى تصحيح شده به اين گفت و گوها توجه نشده است و رشته ى كلام را گسسته اند. با مرتب كردن ابيات اين غزل ها به خوبى مى توان به صدق اين گفته ها كه هرغزل ظرف پيامى است و شيوه اى براى بيان و استدلال دارد، پى برد.  

     حافظ در زمره ى هنرمندان كميابى است كه با كلام هر آن چه مى‌خواهد، مى تواند انجام دهد‌. او در زبان فارسى  و نيز عربى استادى بى نظير است، چون به كلام تسلّط دارد، قيد وزن و قافيه برايش‏ نامحسوس‏ است. او اگر كلامى را در جائى قرار مى دهد مى داند كه چه مى كند و به معنا و پیشینه ی فرهنگى و تاريخى واژه ی بكار برده شده تسلط كامل دارد و گاه با نشاندن كلام در جائى همچون نگينى زيبا و ارزشمند به سخن معناى ويژه اى را كه خود مى‌خواهد مى‌دهد. آن جاست كه واژه حافظ وار مى نشيند و حافظ وار نیز معنا مى دهد .

     بنابر آنچه در‌بالا آورده شد، چیدمان بیت های غزل در پیوند با یکدیگر و نيز رهنمودهاى ديوان هاى سه گانه ى ياد شده به شیوه زير است:     

۱ـ سحرگه   رهروى   در   سرزمينى         

همى   گفت   اين    معمّا     با قرينى

۲ـ كه اى صوفى شراب آنگه شودصاف        

كه     در     شيشه    برآرد    اربعينى

۳ـ  گر  انگشت      سليمانى      نباشد         

چه   خاصّيت    دهد    نقش‏     نگينى

۴ـ خدا زآن  خرقه  بيزارست  صد بار         

‌كه  صد   بت   باشدش ‏   در   آستينى

۵ـ درونها  تيره  شد  باشد كه  ازغيب         

‌چراغى     بركند     ‌خلوت     نشينى

۶ـ مروّت  گرچه   نامى   بى نشانست          ‌

نيازى     عرضه  كن    بر   نازنينى

۷ـ ثوابت   باشد  اى   داراى   خرمن          

‌اگر  رحمى  كنى   بر   خوشه  چينى 

۸ـ اگرچه ‌رسم خوبان  تندخويى ‌است   ‌      

چه  باشد    گر  بسازد   با    غمينى 

۹ـ نمی بينم   نشاط   عيش‏  در  كس‏    ‌     

نه  ‌  درمان  ‌دلى،  نه     درد  دينى

۱۰ـ ره  ميخانه    بنما   تا بپرسم      ‌   

مآل حال خود     از پيش‏ بينى

۱۱ـ نه حافظ را ‌حضور درس‏ خلوت ‌      ‌  ‌

نه  دانشمند را  ‌   علم اليقينى

چکیده و معنای بیت یک:    

۱ـ سحرگه   رهروى  در  سرزمينى         

  همى   گفت   اين  معمّا   با قرينى

 

      سحرگه؛ هنگام سحر، سپيده دم، اين واژه ۸ بار در غزل هاى گوناگون آمده است و در آغاز اين غزل پيش‏ درآمد خوش‏ آيندى بشمار مى آيد. رهروى (رهرو+ ى نكره). واژه ی رهرو، در دیوان حافظ ۱۰ بار آمده است. لغت نامه دهخدا می نویسد: رهرو؛ راه رونده، سالک و مسافر، راهرو، پس رو، مرید، مبدع و اهل بدعت، ( اِ مرکب)؛ گذرگاه، معبر، دهلیزگونه ای که میان دو اطاق یا دو سرای کنند برای آمد و شد.

     سرزمينى (سرزمین + ى نكره ) اين واژه در همه ى ديوان تنها يك بار آمده است. دهخدا:[ سرزمین. س َ زَ ] (اِ مرکب ) ملک، مملکت، ناحیت، کشور، اقلیم، مرز و بوم. همى گفت یعنی مى گفت ( يك بار آمده است۱/۴۷۴). همى؛ پيشوندى است كه بر سر فعل ماضى، مضارع و امر در آيد، همى رفت، همى رود، همى رو. همی؛  برسرماضى و مضارع معنى استمرار دهد: « تا بروز قيامت طاعت و عبادت همى‌كرد .» ... گفت: ف. م = گفتن ( مص‏. م ) گفت، گويد، خواهد گفت بگوى ... سخن راندن، صحبت كردن ...

معمّا؛ این واژه در دیوان حافظ ۸ بارآمده است (۵/۳، ۴/۷۲، ۳/ ۱۲۲، ۳/۱۶۳، ۳/۲۴۰، ۱/۴۷۴، ۶/۳۸۳، ۹/۴۱۹). معمّا؛ دهخدا می نویسد معما یعنی پنهان داشته‌ شده، پوشيده، آن است كه اسمى يا‌ معنيى را به نوعى از مشكلات حساب يا به چيزى از قلب و تصحيف و غير آن از انواع تعميه پوشيده گردانند تا جز به انديشه ى تمام و فكر بسيار آن را نتوان كشف كرد ... سخن يا نكته اى پيچيده.

قرينى ( قرين+ ى نكره) در دیوان حافظ يك بار آمده است(۱/۴۷۴). قرين سه بار در دیوان آمده است.( ۲/۲۹۱، ۶/۳۹۲، ۴/ ۴۵۶). قرين؛ یعنی نزديك، مصاحب، همنشين، يار، مثل، نظير، مانند ... حافظ با‌ واژه ی قرين در ‌اين بيت کمترین ارتباط انسانى را ‌باهمنشين خود مراد مى‌كند. قرین کسی است که نزد حافظ نشسته است، هم نشین او شده است. همانگونه که در پی می آید این هم نشین یک صوفی است و گفتار حافظ نیز با او چندان دوستانه نیست می گوید: ای صوفی!

چکیده ی بیت یکم

سپیده دم رهروی در سرزمینی با همنشین خود این نکته سربسته را می گفت.

بیت دوم غزل ۴۷۴

۲ـ كه اى صوفى شراب آنگه شودصاف        

   كه   در    شيشه    برآرد    اربعينى

كه؛ نشان موصول است. چون اين واژه بخشی از سخن را به بخش دیگر پیوند می دهد، در دستور زبان به آن واژه ی پیوند یا حرف موصول گویند. اى؛ حرف ندا یا واژه ی بانگ زدن است. این واژه نشان بانگ زدن (علامت ندا) است و پیش از نام کسی (منادی) می آید که بر او بانگ زده می شود؛ مانند، ای پسر!، ای خردمند!، ای بهزاد!، ای صوفی؛ یعنی ای مرد پشمینه پوش، ای کسی که پیرو آیین درویشان هستی! صوف یعنی پشم، صوفی نام یا صفت نسبی است. صوفی کسی است که پشمینه پوش یا پیرو آیین تصوف و درویشی است. این واژه در دیوان حافظ ده ها بار به شیوه های گوناگون آمده است؛ مانند صوفی افکن، صوفی سوز، صوفی وش، صوفی کش، صوفیانه و...

سخن کناری؛ یعنی پراویز(هامِش، حاشيه): درباره ى صوفى بیت ها و غزل هاى فراوانى هست كه با خواندن و ژرف نگری در آن ها معنى صوفى را نزد حافظ به ‌خوبى در می یابیم و روشن مى‌گردد‌. از‌آن دست است غزل هاى: ۷،۲۰ ، ۴۹، ۱۰۱، ۱۲۹، ۱۵۵،۲۷۰،۳۶۶ ، ۳۶۸، در اين غزل ها صوفى كسى است كه فاقد صفاست و براى عنقا نيز دام مى‌گسترد‌. ‌غزل ۷؛ صوفى، مى و باده را نمى پسندد با آن که پنهان و آشكار در کار نوشيدن است. به غزل هاى ۸۷، ۱۰۱، ۱۵۵، ۱۶۵، ... نگاه كنيد. صوفى دام مى نهد و بافلك حقه باز‌، بنياد مكر مى‌گذارد۱/۱۲۹،‌ دجال كيش‏ و ملحد شكل است ۶/ ۲۳۷، ( اهل سالوس‏ است ) ۳۶۸ (  لقمه ى شبهه مى خورد) ۸/۲۹۰، ( خرافاتى است) ۳۶۶ (اهل شطح و طامات است) ۳۶۸، (تسبيح و طيلسان دارد ) ۲/۲۷۰،(همچنین حافظ در باره ى  صوفى است كه مى گويد:

     خوش‏ بود گر محك تجربه آيد به ميان       تا سيه روى شود هر كه در او غش‏ باشد)۳/۱۵۵، (و نيز هم اوست كه خرقه اش‏ شایسته آتش‏ باشد۱/۱۵۵).

در‌غزل ۴۷۴  نيز‌كه ما براى بررسی در اين‌جا برگزيده ايم رو به صوفى مى‌گويد: خدا زان خرقه بيزار است صدبار ...

از نگاه ما نگارندگان، "دانشمندى" كه در پایان غزل آمده است، ریشخندی به همان صوفى است كه مى كوشد به حافظ چیزهایی بياموزد كه خود نيز نسبت به آن ها آگاهى ندارد و حافظ نيز نمی خواهد آن ها را بشنود. شراب ۶۳ بار آمده است، ۸ بار نيز همراه با واژه های ديگر مانند؛ شراب آلوده و ... شراب یعنی؛ آشاميدنى، نوشيدنى، نوشابه، ج؛ اشربه . مى ، باده. پياله ى مى، ...

پرآویز یا فراویز(هامِش، حاشيه): در بيش‏ از ۷۰ بيت واژه ی شراب و ساختارهای آمیخته با شراب مانند شراب تلخ و ... بكار رفته است و نيز بارها واژه های؛ مى، باده، جام، پياله و ... آمده است. اين شراب ارغوانى بى غش‏، تلخ، مردافكن، مستى آور، حرام و ... است. می و شراب در پنهان و مجلس‏ بزم، در کنار مطرب از دست ساقى مه رخ، شكردهان و سيم ساق و ... گرفته و نوشيده مى شود و اگر با افيون مخلوط شود، مستى بسيار مى آورد. شراب، می، پیاله، باده و هرچه که برای باده گساری است و در دیوان آمده است برای آن است که نشان دهد، حافظ حرام و ناروا بودن شراب را نمی پذیرد. 

آنگه: این واژه ۱۵ بار آمده است. آنگاه با همین معنا ۲ بار آمده است و یعنی گاه، آن گاه، زمان، آن زمان، آن وقت، هنگام، آن هنگام ...

شود: ۸ بار آمده است از مصدر شدن ونیز واژه های شد‌، شود‌، خواهدشد‌، بشو‌، شونده‌، شده‌ و به معنای گشتن‌،‌ گرديدن‌... صاف: به معنای روشن، صافى، پاكيزه، خالص‏، بى غش‏ ... ۱۱ بار آمده است. در؛ یعنی درب، دروازه، باب که ۱۰۹۹ بار آمده است. در به گونه ی حرف اضافه هم هست.

شيشه در دیوان حافظ ۶ بار آمده است. جسمى است شفاف و روشن که می شود آن سویش را دید و آن آمیخته ای است از سيليكات هاى نمک گونه ( قليايى) که با آتش فراوان گداخته و روان می شود و از آن كوزه و تنگ می سازند و مى توان آن را به هر ریخت در آورد، صراحى، قرابه، کوزه ... برآرد: ۵ بار در دیوان حافظ آمده است. برآوردن یعنی بالا بردن، بلندكردن، برافراشتن، پروردن، تربيت كردن ... اربعينى: (اربعين + ى نكره ) يك بار آمده است. اربعین یعنی چهل، چله، چهله و...

[ پرآویز یا فراویز (حاشیه) از نگارندگان: می گوید چهل روز شراب در شيشه مى ماند، ته نشين و صاف مى شود و نیز در اینجا گوشه و کنایه به صوفی ها می زند که  چهل روز به ریاضت و عبادت، چله نگه می دارند به بهانه ی آن که درونشان پاک و روشن شود].

در بیت دوم روی سخن حافظ با صوفی است. برخی این بیت را عرفانی معنا می کنند اما ما می دانیم که حافظ از واژه های عرفانی بهره گرفته تا اندیشه های خود را بازگو کند، بدون آن که خود صوفی یا درویش باشد. برپایه ی پندار صوفی ها برای آن که به تذهیب نفس برسی و پاک و بی آلایش شوی باید چهل روز گوشه نشینی کنی تا پاک شوی. در این جا به گونه ای این پاک شدن درون صوفی با پاک شدن شراب سنجیده می شود، شراب باید چهل روز در گوشه ای بماند تا پاک و روشن شود. صوفی از وسوسه ها نمی تواند کنار بماند و با دورویی گاه گاهی لبی به شراب می زند و می می نوشد.

این رهرو که حافظ باشد با گوشه و کنایه به صوفی می گوید؛ اگر شراب دردآلود چهل روز در گوشه ای بماند پاک می شود، آیا تو هم اگر چهل روز گوشه نشینی کنی پاک و بی غش می شوی و درون ریاکارت از پلیدی ها پالوده می شود؟

چکیده بیت دوم:

ای صوفی می و شراب آنگاه روشن و بی غش می شود که چهل روز در شیشه بماند.

بیت سوم غزل ۴۷۴

۳ـ  گر  انگشت      سليمانى      نباشد         

چه   خاصّيت    دهد    نقش‏     نگينى

گر: مخفف اگر ۲۴۲ بار در دیوان آمده است. اگر حرف ربط شرط است.

انگشت يك بار در دیوان حافظ آمده است. هر يك از اجزاى متحرك پنجگانه دست و پاى انسان ... سليمانى ۳ بار آمده است. سليمانی (منسوب به سليمان ) مانند انگشت سليمانى، ملك سليمانى ... چه؛ صفت و ضمير پرسشى، ۳۵۰ بار آمده است. خاصیت یعنی ویژگی، سودبخشی، خوی، فایده، اثر و... نقش؛ یعنی نگاره، پرتره؛ پیکره، شکل، اثر، نشان و ... نگین + ی که نشان نکره یعنی ناشناخته بودن است. نگین؛ یعنی سنگی ارزشمند که بر روی انگشتری می گذارند. مُهر، گوهر پر بها، خاتم و... حافظ به دنبال ریشخند و کنایه ای که درباره چله نشینی صوفی می زند در اینجا هم می گوید هر نگینی و هر انگشتری ویژگی انگشتر سلیمان را ندارد. یعنی به صوفی می گوید؛ نه تو سلیمانی و نه نگین تو آن نقش را دارد. شیعیان بر این باورند که هرگاه سلیمان نگین انگشتری خود را لمس می کرده یا سایش می داده است هر چه آرزو می نموده انجام می شده است. به پیروی از همین اندیشه درویش ها هم نگین هایی دارند و مردمان ساده را با آن نگین ها فریب می دهند. حافظ با آن که قران را با چهارده روایت از بر می داند، به آن باور ندارد بلکه به عشق و مکتب عشق که آئینی ایرانی است باور دارد. او خود می گوید؛ "عشقت رسد به فریاد" حتا اگر مانند حافظ قران را با چهارده روایت از بر باشی ۱۰/۹۳. او با فقیه، شیخ، زاهد، منبر و هر آنچه که مسلمانی است سر ناسازگاری دارد و می گوید: گر مسلمانی از این است که حافظ دارد      وای اگر از پس امروز بود فردایی ۱۰/۴۸۱. او به فردای قیامت هم باور ندارد. حافظ آنچه از اسلام و مسلمانی و حدیث و روایات می داند با شوخی و طنز و یا رُک و راست به باد انتقاد می گیرد. در این بیت هم سلیمان را با صوفی می سنجد و نگین انگشتری سلیمان و صوفی، هر دو را به ریشخند می گیرد.

چکیده ی بیت سوم:

اگر انگشت سلیمان نباشد نگین، ویژگی شگفت انگیزی نخواهد داشت.  

۴ـ خدا زآن  خرقه  بيزارست  صد بار         

‌كه  صد   بت   باشدش ‏   در   آستينى

خرقه؛ یا دلق جامه ای بلند است که در پیش چاک دارد. گاهی از تکه های (رقعه های) گوناگون خرقه می سازند، حافظ می گوید:

بیفشان زلف و صوفی را به پا بازی و رقص آور

که از هر رقعه ی دلقش هزاران بت بیفشانی

چون با صوفی سخن می گوید او را سرزنش می کند که تو نباید دورویی و دروغ پیشه کنی. تو جامه دینداری بر تن کرده ای اما هر تکه ی جامه ات صد بت در خود دارد. تو برای نهان کردن کاستی ها و پلیدی هایت این خرقه را پوشیده ای تا مردمان را بفریبی. بت؛ یعنی بَغ یا خدایی که از سنگ یا چوب یا طلا بسازند و او را بپرستند. بت نماد بی دینی است و بیشتر روی سخن حافظ با بزرگان صوفی ها و کرامات و شطح و طامات آنان است.

چکیده ی بیت چهارم:

خدا صد بار از کسانی که خرقه می پوشند و در هر آستین آن صد بت دارند، بیزار است.   

۵ـ درونها  تيره  شد  باشد كه  ازغيب         

‌چراغى     بركند     ‌خلوت     نشينى

درون؛ یعنی تو، داخل، ضمیر، اندیشه، روان و ... "درون ها تیره شد"، یعنی با دورویی و درغگویی صوفی، آزردگی و پریشانی پدید آمد. در سرزنش و کنایه به صوفی در دنباله ی بیت های بالا می گوید از دروغ و دغل و بت پرستی، اندیشه ها و روان ها تیره شد. باشد؛ یعنی خوب است، امید است، چنین بشود. غیب؛ یعنی پنهان، پوشیده، نهان، ناپدید، راز و... برکُند، زمان حال سوم شخص مفرد از برکردن است، یعنی بالا ببرد و یا روشن کند. خلوت نشینی؛ خلوت نشین + ی نکره یعنی کسی که تنها می نشیند، تنها، پارسا، زاهد و... حافظ با واژگان غیب و خلوت نشین هم به چله نشینی صوفی گوشه می زند. چون او می داند که این تیرگی درون ها از صوفی گری و آئین های دروغین آن ها می آید و کسی از آنان هرگز نمی تواند روشنی بر اندیشه ها بتاباند.

چکیده ی بیت پنجم:

روان ها و اندیشه ها پریشان و تیره شد شاید که گوشه نشینی از جایی چراغی بالا ببرد و اندیشه ها را روشن کند!

۶ـ مروّت  گرچه   نامى   بى نشانست          ‌

نيازى     عرضه  كن    بر   نازنينى

مروّت؛ یعنی جوانمردی، مردانگی و انصاف، نامی بی نشان یعنی گمشده، ناپیدا، کوچک، ناچیز... نیازی؛ نیاز + ی نکره. نیاز یعنی میل، خواهش، حاجت، درخواست، خواست (این واژه را برخی خواسته می گویند، خواسته به معنای دارایی و مال است، شاید خواسته با نیاز همخوانی داشته باشد اما خواست همان خواهش می تواند باشد). صدقه، هدیه ای که برای نذر و ثواب به کسی دهند. عرضه کن، یعنی بده. صیغه ی امر است از عرضه کردن یعنی دادن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن و...  نازنین؛ یعنی دارای ناز، دوست داشتنی، دلربا، نازپرورده، زیبا، یار بسیار گرامی، شهلاوش و... در اینجا از نگاه ما نازنینی یعنی انسانی شهلاوش و خوش چشم، کسی گرامی یا مردمی و دوست داشتنی است.

حافظ در اینجا باز با گله و ناخشنودی رو به صوفی می گوید؛ گرچه جوانمردی ناپدید شده است و معنا ندارد تو به مردم و انسانی که همیشه دوست داشتنی است، چیزی که نیاز دارد یا می خواهد بده، یعنی آن نیاز را برآورده کن. معنای ریشخندآمیز این رج از سروده ی حافظ می تواند چنین باشد؛ گرچه تو جوانمردی نداری اما دست کم به نازنینان خود کمکی بکن.

چکیده بیت ششم:

گرچه جوانمردی ناپدید شده است تو خواست و نیاز کسی را که برای ما نازنین و دوست داشتنی است برآورده کن.  

بیت هفتم:

۷ـ ثوابت   باشد  اى   داراى   خرمن          

‌اگر  رحمى  كنى   بر   خوشه  چينى

به باور دینداران، ثواب؛ پاداشی است که پس از مرگ در روز رستاخیز به آن ها داده خواهدشد، احسان، نیکی."ثوابت باشد" یعنی اگر به دنبال ثواب یا پاداش آخرت هستی به خوشه چین تهی دست کمکی بکن. خرمن؛ یعنی توده و انبوه گندم و جو و فرآورده های کشاورزی. رحمی؛ رحم + ی نکره. رحم؛ یعنی بخشایش، مهربانی، دلسوزی و نرم دلی. خوشه چین؛ یعنی کسی که خوشه را می چیند. مردمان ندار و بی چیز که پس از برداشت خرمن گندم و جو و یا دیگر فرآورده های کشاورزی، خوشه های برجا مانده را برای خود می چینند یا برمی دارند. به کسی که از هرجا و از هر دست آورد دانشورانه بهره می گیرد نیز خوشه چین می گویند. در اینجا نیز به گمان ما، گوشه زدن به صوفی ادامه دارد. روی سخن حافظ هم با ثروتمندان و هم با صوفی پُرمُدعا است. حافظ می گوید تو که خرمنی داری( به دانسته ها و ادعاهای صوفی گوشه می زند)، از این فراورده ای که داری(یعنی ادعاهای دروغی!) باز هم با کنایه می گوید یک کمی هم به کسی که نیازمند است ببخش.

چکیده ی بیت هفتم:

ای کسی که  خرمن داری و به دنبال ثواب هستی، نیکی و بخشش کن به کسی که نیازمند است و از پس مانده ی خرمن خود، بهره ی ناچیزی هم به خوشه چین بده.

۸ـ اگرچه ‌رسم خوبان  تندخويى ‌است   ‌      

چه  باشد    گر  بسازد   با    غمينى؟

این بیت تضمینی است از شعر نظامی که می گوید:

اگر چه رسم خوبان تندخویی است

نکویی نیز هم رسم نکویی است

در شعر نظامی نکویی دوبار آمده است. واژه های "نیز هم"، هر دو یک معنا دارد و به گفته اهل ادب، حشو است و در هنر شعر چندان پسندیده نیست.

اگرچه؛ واژه شرط است، در دستور زبان یعنی با آنکه. رسم؛ یعنی آیین، شیوه، روش، راه، رویه و... خوبان؛ جمع خوب یعنی خوبرویان، دلبران، نازنینان، کسانی که خوب و مهربان هستند. واژه خوبان در اینجا با کنایه به صوفی نسبت داده شده است. تندخویی، نیز با ریشخند به صوفی باز می گردد. چه باشد؟؛ یعنی چه می شود؟ چگونه می شود؟. بسازد؛ سازد + ب، حرف به برای تأکید بر سر فعل امر درآید. سازد؛ صیغه امر از ساختن، یعنی درست کند، سازگاری و مدارا کند. ساختن یعنی درست کردن، آفریدن، سازگاری کردن، کنارآمدن و تفاهم پیداکردن و...  غمینی؛ غمین + ی نکره، یعنی کسی که اندوهگین و ناشاد است. اگر بتوانیم در این بیت همچنان طنز یا گوشه و کنایه ببینیم، اینجا هم صوفی را تندخو می نامد.

چکیده ی بیت هشتم:

با آن که شیوه و روش زیبارویان و دلبران نامهربانی و کج خلقی است، چه می شود اگر با کسی که ناشاد و اندوهگین است، سازگاری و مدارا کرد.

۹ـ نمی بينم   نشاط   عيش‏  در  كس‏    ‌     

نه  ‌  درمان  ‌دلى،  نه     درد  دينى

نشاط؛ یعنی خوشی، شادمانی، خرمی و... عیش یعنی بزم، خوشی، زندگانی، خوشگذرانی و ... درمان دل یعنی چاره درد دل و درون کسی را کردن. بابا طاهر می گوید:

همه دردی رسد آخر به درمان

دل ما بی که دردش بی دوا بی

درد دین یعنی در غم دین بودن و به دین و آبروی دین اندیشیدن. اگرهمچنان به سرزنش کردن صوفی بیندیشیم، حافظ می گوید، در میان صوفیان(در کس) و یا در نزد تو ای صوفی شادمانی زندگانی کردن نمی بینم. این بیت بازگو کننده روزگار ما نیز هست. زیرا سختی ها تا بدانجا رسیده است که مردمان نشاط را از دست داده و درمانی برای دردهای خود نمی بینند. دین هم معنای خود را از دست داده است و کسی دیگر آن را چاره ی دردی نمی داند.

 چکیده ی بیت نهم:

هیچ کس شادمانی زندگی کردن ندارد. هیچ کس چاره یا درمان درد دل کسی را ندارد و هیچ کس غم دین ندارد و به دین نمی اندیشد.

۱۰ـ ره   ميخانه    بنما   تا بپرسم      ‌   

  مآل حال خود     از  پيش‏ بينى

میخانه؛ جایی که در آن شراب می فروشند، میکده، شرابخانه، سرای سُرور، خرابات و ... بنما؛ ( از بن واژه یا مصدر نمایاندن)، صیغه امر(شکل یا ریخت دستوردادن)، یعنی به نمایش بگذار، نشان بده. مآل؛ یعنی سرانجام، فرجام، نتیجه، سرگذشت و... حال؛ به معنای اکنون، چگونگی، دم، شور، خوشی، شیوه و ... است. پیش بین؛ یعنی کسی که آینده نگر است. عاقبت اندیش، انجام اندیش و کسی که آینده را پیش گویی کند. در این بیت هم طنز و ریشخند همچنان دیده می شود. حافظ می داند که صوفی ره میخانه را می شناسد، پس سراغ راه میخانه را از او می گیرد. پیش بین همان رمال و دعا نویس است و در میخانه ها رمال و معرکه گیر و فال بین هست. حافظ به شوخی یا کنایه می گوید راه میخانه را به من نشان بده تا بروم آنجا آینده ام را از پیش گویی بپرسم. او خود می داند که آینده اش در میخانه سرخوشی و مستی است. حافظ خرافی و نادان نیست. او به فال و پیش گویی باور ندارد. در شیوه ی گفتار او همیشه شیرینی شوخی را می توان یافت، او می گوید:

از چشم خود بپرس که ما را که می کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست ۶/۷۳

یعنی چشم تو ما را می کشد و کشته شدن من به طالع بینی و ستاره شناسی و بخت کاری ندارد.

چکیده ی بیت دهم:

راه میخانه را به من نشان بده تا به آنجا بروم و سرانجام کار خود را از پیش بینی بپرسم.

۱۱ـ نه حافظ را ‌حضور درس‏ خلوت ‌      ‌  ‌

    نه  دانشمند را  ‌   علم اليقينى

حضور؛ یعنی نزد کسی بودن، پیشگاه؛ آستان، آمادگی، درگاه، رودررویی و ... درس؛ یعنی آموزش، آنچه ما از آموزگار می آموزیم. خلوت به معنای تنهایی و دور از دیگران ماندن است، تنها با کسی ماندن، گوشه نشینی و... علم الیقین؛ یعنی دانستن درست و بی گمان و صد در صد، مانند نور و حرارت آفتاب که دلیل بودن آفتاب با یقین صد در صد است. یعنی کسی که نور یا حرارت آفتاب را در می یابد، بودن آفتاب را با یقین می پذیرد، در تصوف مرحله ای از سلوک است که سالک به شناخت کامل و یقین می رسد. در پایان باز حافظ از شوخی با صوفی دست بردار نیست، او را دانشمند می نامد و معما یا چیستان را نا گشوده می گذارد. او می گوید نه حافظ آمادگی درس خصوصی را دارد و نه دانشمند ما ( یعنی صوفی که در آغاز غزل از او نام برده است) چیزی به درستی و با یقین می داند.

چکیده ی بیت یازدهم

نه حافظ آمادگی بحث و گفت وگوی درس خصوصی را دارد و نه در اندیشه ی این "دانشمند!" مطلبی به درستی و با یقین هست.

نتیجه: حافظ در آغاز غزل، داستان هم نشینی کسی را با یک صوفی می گوید و گفتار هم چندان دوستانه نیست. در بیت دوم از ناصاف بودن شراب و صوفی می گوید. برابر آیین صوفیان، صوفی چهل روز باید در گوشه ای بنشیند تا پاک و بی غش شود، همانگونه که شراب پس از چهل روز صاف و روشن می شود. ریشخند و کنایه تا پایان غزل دنبال می شود. در بیت سوم به انگشتری صوفیان گوشه می زند و می گوید از نگین انگشت هر کسی کاری بر نمی آید و باید انگشت سلیمان باشد تا کار شگفتی پدید آید. در بیت چهارم خرقه ی صوفی را ناشایست می داند و می گوید خدا از خرقه ای که در هر آستین آن صد بت باشد، صد بار بیزار است. در بیت پنجم به تیرگی درون ها اشاره می کند. در بیت ششم از ناپدید شدن جوانمردی سخن می گوید. در بیت هفتم از خوشه چینان و گدایان در برابر دارندگان خرمن سخن می راند. در بیت هشتم به تندخویی همنشین خود گوشه می زند. در بیت نهم از نبودن شادمانی و نبودن همدردی و دینداری می گوید. در بیت دهم از همنشین خود سراغ راه میخانه را می گیرد و گوشه می زند که صوفی راه میخانه را می شناسد. در بیت پایانی نیز از نادانی صوفی و این که حافظ آمادگی شنیدن سخنان بی پایه و بیهوده ی این "دانشمند!" را ندارد، با کنایه سخن می راند. 

 

زهرا شمس و منوچهر تقوی بیات

مرداد ماه ۱۴۰۰ خورشیدی برابر با ماه ژوئیه ۲۰۲۱ میلادی

 
 
  

منبع:پژواک ایران


منوچهر تقوی بیات

فهرست مطالب منوچهر تقوی بیات در سایت پژواک ایران 

*تفسیر غزل ۳۶۴ دیوان حافظ  [2024 Mar] 
*کشتن مردم به هر بهانه ای درنده خویی است!  [2024 Feb] 
*آزادی گرفتنی است!   [2024 Jan] 
*غوغای جهانی نرگس محمدی و بانوان ایرانی  [2023 Dec] 
*باید کاری کرد، باز گو کردن مصیبت ها بس است!  [2023 Dec] 
*حافظ راهنمای اهل کرم  [2023 Dec] 
*ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است!  [2023 Nov] 
*دموکراسی، حزب، قانون  [2023 Sep] 
*در باره ی حزب، جبهه و کنگره ملی  [2023 Jul] 
*دومین نشست سالانه حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران گزارشی از یک پیروزی [2023 Jun] 
*پرنده ی فلزی و انقلاب در ایران  [2023 Jun] 
*شستشوی مغزی ابزار فریب توده ها  [2023 Jun] 
*فریاد، فغان و ناسزا به خامنه ای، خمینی و الله...  [2023 May] 
* آسیب شناسی و درمان بیماری میهن ما  [2023 May] 
*برگی غم انگیز از تاریخ ایران  [2023 Mar] 
*از کف خیابان تا کنگره ی ملی موقت ایران  [2023 Feb] 
*چرا نمی توانیم سازمان یا حزب بسازیم؟  [2023 Feb] 
*آیا در ایران، پس از این توفان، نسیم آزادی خواهد وزید؟  [2023 Feb] 
*گند آن سخن!  [2023 Feb] 
*آزادی، حزب و دموکراسی!  [2023 Jan] 
*چرا انقلاب ها در ایران پیروز نشده اند؟  [2023 Jan] 
* فرهیختگان ایران پیروز خواهند شد  [2022 Dec] 
*چرا کنگره ملی؟ و چگونه؟  [2022 Dec] 
*امروز چه باید بکنیم؟  [2022 Dec] 
*راه برون رفت از بن بست  [2022 Nov] 
*نامه سرگشاده به ملت ایران و به آقای حامد اسماعیلیون  [2022 Nov] 
*جبهه ای به گستردگی سراسر ایران/ کوچه به کوچه کو به کو  [2022 Oct] 
*در ایران سندیکاها شایسته ترین نمایندگان زحمتکشان هستند  [2022 Oct] 
*دولت موقت چیست و کی برپا می شود؟  [2022 Oct] 
*راه رهایی میهن ما خرد جمعی است  [2022 Sep] 
*حافظ در کوچه ی رندان  [2022 Sep] 
*به یاد پرویز رجایی که در سی ام تیر کشته شد  [2022 Jul] 
*حافظ دلداده ی صحبت جانان  [2022 Jul] 
*قران و دین؛ دام بندگی و اسارت ما ایرانیان است  [2022 Jul] 
* ملت ایران می تواند حکومت اسلامی را سرنگون کند  [2022 Apr] 
*سوسیال دموکراسی و لائیسیته؛ راهی به آزادی و آسایش مردم  [2022 Apr] 
*پیروزی چهارشنبه سوری!  [2022 Mar] 
*پندهای رندانه ی حافظ  [2022 Mar] 
*راه های مبارزه با حکومت اسلامی دست نشانده و دیکتاتور کدامند؟  [2022 Feb] 
*آیا اعتراضات صنفی فرهنگیان می تواند حزب آموزگاران را پدید آورد؟   [2022 Feb] 
*حافظ عاشق مردم، رند ازلی   [2022 Jan] 
*حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان) چیست و چرا ؟   [2021 Dec] 
*حافظ در محراب (مهراب)   [2021 Nov] 
*مقام حافظ در راه عشق   [2021 Sep] 
*پس اپوزیسیون کجاست؟   [2021 Aug] 
*حافظ و صوفی باز خوانی غزل ۴۷۴  [2021 Aug] 
* عشقت رسد به فریاد  [2021 Jun] 
*خامنه‌ای آدمخوار از ضحاک خونخوارتر است  [2021 May] 
*حافظ و دکتر مصدق غزل ۴۴۹   [2021 May] 
*دستگیرشد، زندانی شد، کشته شد!  [2021 Apr] 
*خامنه‌ای خائن همه‌ی ایران را به چین می‌فروشد!   [2021 Mar] 
*اسفند ماه؛ ماه زنده ماندن و جاودانه شدن دکتر مصدق   [2021 Mar] 
*حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره  [2021 Mar] 
*ساقی بیار باده که ماه صیام رفت  [2021 Jan] 
*دایی جان ناپلئون برائت جنایات انگلیس و نوکرانش در ایران  [2021 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی  [2020 Dec] 
*استبداد استعماری و مردمان زیر ستم  [2020 Dec] 
*حافظ خدمت به رندان را به بهشت ترجیح می دهد عافیت چشم مدار از من ‌میخانه نشین! غزل ۳۰۷ [2020 Nov] 
*باده‌ی صبوحی و نماز صبح   [2020 Nov] 
*ترس به جان خامنه ای و روحانی افتاده است   [2020 Oct] 
*غزل ۲۸۹حافظ؛ همنشین رندان، سربازان و جانبازان   [2020 Oct] 
*دموکراسی و آزادی چگونه به دست می آید؟  [2020 Sep] 
*سرنگونی یا گذار؟  [2020 Aug] 
*حافظ و خرقه پوشان غزل ۳۷۹   [2020 Jul] 
*برای جوانان میهنم و دوستداران حافظ  [2020 Jun] 
*حافظ رند و فَتویٰ خرد  [2020 Jun] 
*به نظر شما کی از همه خائن‌تر بوده ... «کلاً مثلاً روشنفکرها؟» تو، سالومه!   [2020 May] 
*مایک پمپئو درباره ی خلیج فارس یا دروغ پراکنی می کند یا بی سواد است؟   [2020 May] 
*واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست  [2020 Apr] 
*غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق   [2020 Apr] 
*مشروطه با همراهی مشروعه، راه را بر آزادیخواهی بسته است!   [2020 Mar] 
*با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟  [2020 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی   [2019 Dec] 
*حافظ رند و واعظ نامسلمان غزل ۲۰۰   [2019 Dec] 
*تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!  [2019 Nov] 
*در همه ی جهان صاحبان قدرت از مردم می هراسند ‏  [2019 Oct] 
*نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!  [2019 Oct] 
* سخنی درباره ی« جامعه شناسى نخبه كشى»   [2019 Aug] 
*خون مورسی از خون چه کسانی رنگین تر است؟   [2019 Jun] 
*هیولای جنگ بر فراز ایران  [2019 Jun] 
*و امروز چه باید کرد؟  [2019 May] 
*برای رهایی مردمان میهنان مان از بدبختی، چه باید کرد؟   [2019 Apr] 
*چرا ما نمی توانیم به آزادی و استقلال دست بیابیم؟  [2019 Mar] 
*پهلوی ها؛ غیر مستقل، قانون شکن و ضد حقوق بشر بودند  [2019 Feb] 
*هُشدار درباره ی پیام های بی نام و نشان!‏  [2018 Dec] 
*ملی مذهبی ها و راه مصدق  [2018 Nov] 
*کوروش و حماسه‌ی کوراوغلو  [2018 Oct] 
*لائیسیته یا آزادی از دین  [2018 Sep] 
* استبداد دینی ی امروز، نتیجه ی استبداد سلطنتی است   [2018 Sep] 
*نقش دین و مذهب در تاریخ  [2018 Aug] 
*رضا خان اجرا کننده ی قرارداد ۱۹۱۹ رویداد شگفت انگیز اکتبر ۱۹۱۷ در ایران [2018 Jun] 
* حزب چپ ایران یا اتحاد فدایی ها؟  [2018 Apr] 
*دوازدهم فروردین روز فریب ملت ایران  [2018 Apr] 
*فدرالیسم؛ کلاهی که برای سر ما ایرانیان گشاد است!   [2018 Mar] 
*جبهه ملی یک مفهوم فلسفی است!   [2018 Mar] 
*انقلاب راهی برای دستیابی به حقوق شهروندی و حق حاکمیت ملی  [2018 Feb] 
*درباره ی سخنرانی و گفتگو در کلن آلمان، پیرامون جنبش سراسری در ایران   [2018 Feb] 
*تفاوتی هست یا نیست؟  [2018 Jan] 
*در باره ی «کارزار حاکمیت ملی و مردمی در ایران»  [2017 Nov] 
*چرا ما و مردمانِ میهن ما به چنین روزِ سیاهی دچار شده‌ایم؟ چاره‌ی رهاییِ میهنِ ما از چنین بن‌بستی چیست؟   [2017 Sep] 
*علی گدا در «مأموریت آزار مردم»   [2017 Aug] 
*کدام ملت بدون تغییر حکومت مشکل خود را حل کرده است؟  [2017 Jun] 
*نامه ی سرگشاده به آقای محمد رضا عالی پیام؛ آقای هالو   [2017 Apr] 
*پهلو‌ی‌ها هم مانند جمهوری‌اسلامی ننگ تاریخ ایرانند  [2017 Mar] 
*فال در دیوان حافظ  [2017 Feb] 
*سیاسی شدن یا خرد ورزیدن؟  [2017 Jan] 
*کودتای ترکیه هدیه ی الهی بود!  [2016 Jul] 
*یادداشتی بر یادداشت خسرو سیف  [2016 May] 
*«حکومت اسلامی»، نیکلا هِنَن، خبرنگار فرانسوی اسیر شده را آزاد کرد!  [2015 Dec] 
*ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!  [2015 Jun] 
*غزل ۹۴ ؛ عشق بیکران حافظ به مردم   [2015 Apr] 
*آقای محمد امینی! ما فاتحان شهرهای رفته بربادیم.   [2014 Dec] 
*میهن دوستی دکتر محمد مصدق  [2014 Dec] 
*فیلم بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد؛ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷  [2014 Dec] 
*خودی ها و خودمانی ها، نگاهی به «جامعه شناسی خودمانی»  [2013 Nov] 
*کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه  [2013 Aug] 
*آیا جبهه ملی آرزویی دست نیافتنی است؟  [2013 Aug] 
*آش ملاعلی یا انتخابات؟  [2013 Jun] 
*کالای خارجی دشمن اصلی ما ایرانیان است  [2012 Sep] 
*میعادگاه عاشقان ایران !   [2011 Sep] 
*آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟  [2011 Apr] 
*جنبش سبز و کیستی ملی و ایرانی ما   [2011 Jan] 
*حافظ رند ازلی  [2010 Nov] 
*چرا با خرد جمعی خود برای نگهبانی جان و آزادی خود، هم پیمان نمی‌شویم؟   [2010 Oct] 
*آزادی که نباشد نه استقلال هست و نه عدالت !  [2010 Oct] 
*حافظ رند و شیخ پشمینه پوش (غزل ۴۳۸ )  [2010 Jun] 
*توطئه ی رد «تئوری توطئه»  [2010 Apr] 
*جنگ برای مردم ما نکبت و برای دشمنان ملت ایران نعمت است !   [2010 Feb] 
*دکتر مصدق ملی بود و به ملت ایران باور داشت، نه به ولایت فقیه !   [2009 Dec] 
*۲۸ مرداد ۳۲ نخسین سنگ بنای انقلاب سبز   [2009 Aug] 
*دو دزد رأی مردم را دزدیدند! دزد سوم را با چشم خرد و دیدگان بیدار، هوشیارانه بپاییم ! ؟ [2009 Jul] 
*اندیشیدن به سرنوشت مردم ایران  [2009 Jun] 
*خیمه شب بازی تکراری و محمد ملکی گلادیتوری گرفتار در قفس درندگان وحشی  [2009 May] 
*محمود دولت آبادی زنده بودن خود را اعلام کرد !  [2009 May] 
*حافظ صاحب نظر؛ رند نظر باز!  [2009 Mar] 
*مسئله ی حزب و حکومت های دست نشانده در ایران  [2008 Apr] 
*دانشجویان چپ ، دانشجویان راست  و پیام دکتر مصدق! [2007 Dec]