حافظ و دکتر مصدق غزل ۴۴۹
منوچهر تقوی بیات

غزل ۴۴۹  
بزرگان بسیاری بوده اند که به حافظ این اندیشمند بزرگ پارسی گوی و مردم دوست، عشق می ورزیده اند و در خاطرات یا نوشته هایشان از او یاد کرده اند. یکی از این انسان های با ارزش دکتر محمد مصدق است. او در کتاب خاطرات و تالمات خود در صفحه های ۵۲ و ۵۳ می نویسد: «بین رجال عهد ناصری حسنعلی خان گروسی امیر نظام مردی بود صاحب اراده و  به‌نام که چند سال در تبریز پیشکاری ولیعهد را داشت ... امیر نظام از این نظر که اجرای دستور دولت در تبریز راجع به امتیاز دخانیات در صلاح مملکت نبود، از کار کناره گرفت و در اواسط سال ۱۲۶۹ به طهران آمد. پدرم که از دوستان قدیم او بود بواسطه‌‌ ناخوشی و کسالت نتوانست از او دیدن کند و مرا که آن‌وقت در حدود نه سال داشتم، نزد او فرستاد. خاطرم است که امیر در حیاط نشسته بود و از واردین پذیرایی می‌کرد و بعد از اینکه از حال پدرم سوال نمود، کتاب حافظی را از صندوقدار خود خواست که آورد و برای من فالی گرفت که این غزل در آمد :
ای دل آن به که خراب از می گلگون باشی 
بی ‌زر و گنج به صد حشمت قارون باشی 
در مقامی که صدارت به فقیـران بخشنـد 
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی …
من از اول تا به آخر آن را خواندم، سپس لای کتاب کاغذی گذارد و‌ آن را با عکسی از خود که زیر آن اسم مرا نوشت و امضا کرد، به من یادگار داد و گفت این غزل را برای آقا هم بخوان». اگر مرد بزرگی مانند امیر نظام گروسی که از رجال خوشنام دوره ناصری و از دوستان پدر دکتر مصدق بوده کتاب ارزشمندی مانند دیوان حافظ را به کودک نه ساله ای بدهد می توان اثر تربیتی این کار واین کتاب را در رشد و پرورش مصدق دریافت. بیهوده نیست که او "به جاه از همه افزون" شده است.
 
غزل شماره ۴۴۹  (حافظ خانلری)
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
(بحر رمل مثمن مخبون اصلم) 
 
۱-ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی 
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی 
۲- در مقامی که صدارت به فقیران بخشند 
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی 
۳- در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن 
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی 
۴- نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن 
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی 
۵- کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش 
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی؟ 
۶- تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای 
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی 
۷- ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان 
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی 
۸- حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است 
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی 
 
بیت نخست غزل ۴۴۹ چنین است:
 
۱- ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی 
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
 
این غزل به طوری که  دکتر مصدق آن را در کتابش نوشته است با آنچه در دیوان خانلری هست کمی تفاوت دارد. در دیوان چاپ خانلری نوشته شده "ای دل آن دم" و در کتاب خاطرات و تألمات دکتر مصدق، نوشته شده  "ای دل آن به". "ای دل آن دم"، به گمان ما با بقیه بیت اول خوانایی بیشتری دارد. 
دل یعنی قلب، درون و میان چیزی، خاطر یا ضمیر و به معنای زهره یا دلیری هم هست.
"ای دل" در اینجا به این معناست که حافظ با خود سخن می گوید. او می گوید ای دل آن دم یا آن گاه که از می آتشین و گلگون مست مست یعنی خراب می شوی بدون این که هیچ ثروت و گنجی داشته باشی، در بی نیازی به جایگاه شکوهمندی صد برابر قارون می رسی.  یعنی این حالت مستی به تو صد شکوه و ارجمندی می دهد و تو قدر این حال و هوا یعنی مستی را بدان چون تو از زر و گنج بی نیاز و بدون آنها قارون می شوی. 
در این بیت، خراب به معنای ویران شدن، ویرانی است و کاربرد عامیانه آن بصورت مَجاز؛ به معنی بدحال و بیمار است، خمار و  مست هم معنی می دهد. خراب همچنین به معنی مست و از خود بی خود است یعنی کسی که اختیارش از اراده ی آگاهانه اش بیرون است و به فرمان ژرف ترین لایه های روانش درآمده است. مست، ناب ترین ناب آدمی است. می گلگون نیز همان شراب قرمز است. حافظ خودش را و دلش را تشویق می کند که می بنوشد آن هم می ای که گلگون و خوش رنگ است. می و شراب در آیین های پیش از اسلام در ایران گرامی بوده، برای درمان برخی از بیماری ها نیز به کار می رفته است. ابن سینا در کتاب قانون در طب، درباره ی شراب دستورات فراوانی داده است و می نویسد: «بدان که؛ شراب کهنه را باید در رده داروها قرار داد نه رده غذاها. شراب نو رسیده برای کبد خوب نیست و کبد را بر اثر باد کردن و اسهال دادن به شورش می اندازد ...». از نگاه حافظ می، آرام بخش است اما در اسلام و قران منع شده است، اما حافظ بر عکس می و شراب را ستایش می کند و این ستایش می به شیوه ی ایرانیان باستان، در سراسر دیو ن حافظ به چشم می خورد.
کسی که خراب و مست از می گلگون شده به مال دنیا و ثروت فکر نکرده و بنابراین خود را بی نیاز حس می کند آنچنان که قارون به دلیل داشتن زر و گنج بی نیاز بود. بر پایه ی افسانه های مذهبی، قارون از قوم بنی اسرائیل و پسر عموی موسی بود. او از راه کیمیا گری ثروت فراوانی به دست آورده بود، ثروتمندی هم خسیس و هم جاه طلب بود. قارون شدن به معنای توانگر شدن است. دهخدا در برابر گنج قارون می نویسد: «گنج روان، گنجی که قارون از زر و سیم فراهم آورده بود». حشمت هم یعنی شکوه، بزرگی و ارج.
اگر در این بیت به جای "ای دل آن دم"، ای دل آن به باشد معنای بیت چنین می شود: بهتر است که از می گلگون مست و خراب بشوی چون این حالت به تو صد حشمت و ارج ارزانی می دارد بدون این که زر و گنجی داشته باشی. 
چکیده ی بیت یکم:
ای دل آن گاه و آن دم که از می گلگون مست و خراب می شوی در بی نیازی به جایگاهی می رسی که صد برابر شکوهمندتر از جایگاه قارون است.
بیت دوم
۲- در مقامی که صدارت به فقیران بخشند 
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی 
صدارت یعنی بالانشینی، در صدر قرار گرفتن، جایگاهی مانند وزارت یا نخست وزیری داشتن.
فقیر یعنی گدا، ندار، مردم نیازمند و از این دست.
چشم داشتن؛ دهخدا در برابر چشم داشتن می نویسد:« توقع و امید داشتن، امیدوار بودن و انتظار کشیدن ... :
 بامید تاج از پدر چشم داشت ـ
پدر زین سخن بر پسر خشم داشت ( فردوسی)
و باز از فردوسی می آورد:
چنین است رسم سرای جفا
نباید کزو چشم داری وفا...»
چکیده بیت دوم:
در آن گاه یا  در آن هنگام و یا در آن جایگاه که بالا نشینی یا سروری به درویشان می بخشند، امید یا انتظار دارم جایگاه تو از همه برتر و بهتر باشد.
 
اگر بخواهیم این بیت را با فالی که امیر نظام برای مصدق نه ساله گرفته بود مطابقت بدهیم می توانیم بگوییم که سخن از نخست وزیری او در آینده بوده است. این به آن معنا نیست که اگر در سال ۱۲۶۹حسنعلی خان امیرنظام گروسی از دیوان حافظ فالی برای محمدمصدق می زند و غزلی می آید که به صدارت محمد که در آن روز ۹ سال داشته مژده می دهد، پس حافظ پیشگو بوده است. در جایی دیگر حافظ در باره ی فال می گوید:
رخ تو در دلم افتاد مراد خواهم یافت 
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست 
این "حال نکو" یعنی صدارت دکتر مصدق در پی "فالی نکو" پس از ۶۱ سال در  ۱۳۳۰ خورشیدی، رخ می دهد. شگفت آن که این فال پیش بینی  هم کرده که محمد به صدارت می رسد و به جاه و ارجمندی  از محبوب ترین نخست وزیران ایران می شود. این تنها بخت و حسن اتفاق بوده که این فال با نخست وزیر شدن دکتر مصدق همخوانی دارد. به دلیل این گونه حسن تصادف ها، فال حافظ در میان مردمان کشور ما محبوبیت یافته است، وگرنه حافظ پیشگو یا جادوگر نبوده است.
بیت سوم
۳- در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن  
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی 
در این بیت، لیلی نامی است که بر دختران می نهند. دهخدا در برابر لیلی می نویسد: « لیلی صفت نسبی است یعنی منسوب به لیل، شبی، شبانه...» لیلی نام دختری است که قیس از بنی جعده عاشق او شد و از شدت عشق او دیوانه شد و نامش را مجنون گذاشتند. مجنون یعنی جنون زده، دیوانه، بی عقل، عاشق و شوریده. در مصراع اول رابطه ای معنایی بین لیل یعنی شب و تاریکی، با خطر در همان مصراع می بینیم. حافظ می گوید برای این که هر راه پرخطری را بتوانی طی کنی شرط اولش را باید داشته باشی و آن دلاور و یا مجنون بودن است. یعنی برای رسیدن به معشوق یا هدف باید خطر ها را بپذیری و مجنون وار قدم در راه بگذاری. 
چکیده بیت سوم:
در راه خانه ی معشوق که بیم های فراوان هست، از همان گام  نخست باید دلیر و یا دیوانه باشی تا بتوانی در آن راه گام بگذاری یعنی برای رسیدن به دلدار، بیم مرگ هست و بایسته ی نخستین گام، دلباختگی و یا دیوانگی است.
بیت چهارم 
۴- نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن 
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی 
نقطه یعنی خجک، سیاهی بر سپیدی، خال، لکه و داغ. نقطه در هندسه و دیگر شاخه های ریاضیات مفهمومی است مجرد برای بیان موقعیتی در مکان. درباره ی نقطه ی عشق دهخدا می نویسد: «نقطه ی عشق یعنی نشانه ی عشق...» نمودن به معنای نشان دادن است. سهو یعنی لغزش کردن، غفلت کردن، فراموش کردن، اشتباه کردن. هان؛ صوت است که به معنی بشتاب است و  نیز واژه ای برای پاسخ است به معنی آری. این واژه برای تأکید در کاری هم به کار برده می شود. دایره یعنی پرهون یا گِردی که بر گِردخود می گَردد.
رابطه ای بین نقطه در مصراع اول و دایره در مصراع دوم وجود دارد. نقطه در مرکز دایره قرار دارد و این اهمیت نقطه را در این بیت نشان می دهد. حافظ می گوید از «نقطه عشق» یعنی مرکزیت و اهمیت داشتن عشق برایت گفته ام و آن را به تو نشان داده ام. آگاه باش و غفلت نکن. اگر غفلت کنی هنگامی که با دید خردمندانه نگاه کنی می بینی از دایره ای که عشق مرکز آن است بیرون افتاده ای.  
چکیده ی بیت چهارم:
نشانه ی عشق و مهرورزی را به تو نشان دادم، لغزش مکن، وگرنه از دایره یا پرهون مهرورزان بیرون می مانی.
بیت پنجم
۵- کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش 
   کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
در بیت سوم سخن از راهی است پر خطر. در بیت چهارم سخن از نطقه و دایره عشق است که اگر غفلت کنی از آن دایره بیرون می افتی همانگونه که اگر غفلت کنی از کاروان باز می مانی.
چکیده بیت پنجم:
تو اگر در خواب بمانی کاروان می رود. آن گاه، تو کی می روی و در بیابانی که در پیش است راه را از چه کسی می پرسی و چگونه خواهی رفت؟
بیت ششم
۶- تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای 
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی 
در این بیت، ذات یعنی سرشت، نهاد، فطرت و از این دست. گوهر ذاتی یعنی گوهری که در نهاد تو هست. تخمه یعنی نژاد، تبار، فرزند. جمشید فرزند تهمورث دیو بند بود که نوروز را بنیاد نهاد و در این روز نو، بر تخت نشست. فریدون از تبار جمشید و فرزند آبتین از پادشاهان پیشدادی است. فریدون ضحاک را در دماوند به بند کشید و بر تخت شاهی نشست. داستان ضحاک و فریدون که فردوسی در شاهنامه آورده است و حافظ هم در اینجا به آن اشاره می کند، داستان رهایی ایران از یوغ عرب ها است. پیش از اسلام هرگز عرب ها بر ایرانیان پیروز نشده بودند. ضحاک آفریده ی اندیشه ی فردوسی است که آرزو می کند فریدونی پیدا شود و عرب ها را در دماوند به بند بکشد. حافظ نیز همچون فردوسی همان آرزو را دارد. یعنی حافظ به ما ایرانیان می گوید برای رهایی از دین و چنگال عرب ها باید همچون فریدون سرشت و نهادی ایرانی و شاهانه از خود نشان بدهی.    
چکیده ی بیت ششم:
اگر تاج شاهی می خواهی باید در سرشت تو چنین گوهری باشد حتا اگر فرزند جمشید یا فریدون باشی. یعنی اگر فرزند جمشید یا فریدون باشی و نهاد تو گوهر شاهی نداشته باشد کاری نمی توانی بکنی.
بیت هفتم
۷- ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان 
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی؟ 
حافظ در اینجا نه تنها خود را همچنان به نوشیدن شراب می خواند بلکه پاشیدن آن را به کهکشان هم خواهان است تا همه ی جهان و ستارگان هم مست شوند. افلاک یعنی آسمان ها و کهکشان ها. جرعه ای بر آسمان ها پاشیدن نشانه ی مستی و شادی فراوان است.
چکیده ی بیت هفتم:
ساغری شراب بنوش و از شادی، بخشی از آن را به آسمان بپاش و شادی کن. تا کی می خواهی از غم روزگار جگر و دل خونین داشته باشی؟
بیت هشتم
۸- حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است 
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
پیش از این گفتیم که فقر یعنی تهیدستی، درویشی و بی چیزی. خوشدل یعنی شادمان، حافظ در اینجا شادمان بودن و خوشدل بودن را در برابر و واژگونه ی تهیدستی و غمگین بودن، می داند. حافظ به خود می گوید تو با چنین شعری که بیت الغزل معرفت است (۹/۲۷۵) و در ارزش به گنج قارون می ماند نباید محزون باشی. از آنجایی که سروده های حافظ مردمان را خوشدل می کند، پس مردم خوشدل نمی پسندد که او محزون باشد. محزون به معنای غمگین و ناشاد است.
چکیده ی بیت هشتم:
حافظ! از تهیدستی ناله مکن زیرا اگر شعر این است که تو می گویی هیچ مردم شاد و خوشدلی نمی پسندد که تو ناشادمان و غمگین باشی یعنی تو با چنین شعری باید شادمان باشی.
زهرا شمس و منوچهر تقوی بیات
اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ خورشیدی برابر با ماه می ۲۰۲۱ میلادی

منبع:پژواک ایران


منوچهر تقوی بیات

فهرست مطالب منوچهر تقوی بیات در سایت پژواک ایران 

*تفسیر غزل ۳۶۴ دیوان حافظ  [2024 Mar] 
*کشتن مردم به هر بهانه ای درنده خویی است!  [2024 Feb] 
*آزادی گرفتنی است!   [2024 Jan] 
*غوغای جهانی نرگس محمدی و بانوان ایرانی  [2023 Dec] 
*باید کاری کرد، باز گو کردن مصیبت ها بس است!  [2023 Dec] 
*حافظ راهنمای اهل کرم  [2023 Dec] 
*ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است!  [2023 Nov] 
*دموکراسی، حزب، قانون  [2023 Sep] 
*در باره ی حزب، جبهه و کنگره ملی  [2023 Jul] 
*دومین نشست سالانه حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران گزارشی از یک پیروزی [2023 Jun] 
*پرنده ی فلزی و انقلاب در ایران  [2023 Jun] 
*شستشوی مغزی ابزار فریب توده ها  [2023 Jun] 
*فریاد، فغان و ناسزا به خامنه ای، خمینی و الله...  [2023 May] 
* آسیب شناسی و درمان بیماری میهن ما  [2023 May] 
*برگی غم انگیز از تاریخ ایران  [2023 Mar] 
*از کف خیابان تا کنگره ی ملی موقت ایران  [2023 Feb] 
*چرا نمی توانیم سازمان یا حزب بسازیم؟  [2023 Feb] 
*آیا در ایران، پس از این توفان، نسیم آزادی خواهد وزید؟  [2023 Feb] 
*گند آن سخن!  [2023 Feb] 
*آزادی، حزب و دموکراسی!  [2023 Jan] 
*چرا انقلاب ها در ایران پیروز نشده اند؟  [2023 Jan] 
* فرهیختگان ایران پیروز خواهند شد  [2022 Dec] 
*چرا کنگره ملی؟ و چگونه؟  [2022 Dec] 
*امروز چه باید بکنیم؟  [2022 Dec] 
*راه برون رفت از بن بست  [2022 Nov] 
*نامه سرگشاده به ملت ایران و به آقای حامد اسماعیلیون  [2022 Nov] 
*جبهه ای به گستردگی سراسر ایران/ کوچه به کوچه کو به کو  [2022 Oct] 
*در ایران سندیکاها شایسته ترین نمایندگان زحمتکشان هستند  [2022 Oct] 
*دولت موقت چیست و کی برپا می شود؟  [2022 Oct] 
*راه رهایی میهن ما خرد جمعی است  [2022 Sep] 
*حافظ در کوچه ی رندان  [2022 Sep] 
*به یاد پرویز رجایی که در سی ام تیر کشته شد  [2022 Jul] 
*حافظ دلداده ی صحبت جانان  [2022 Jul] 
*قران و دین؛ دام بندگی و اسارت ما ایرانیان است  [2022 Jul] 
* ملت ایران می تواند حکومت اسلامی را سرنگون کند  [2022 Apr] 
*سوسیال دموکراسی و لائیسیته؛ راهی به آزادی و آسایش مردم  [2022 Apr] 
*پیروزی چهارشنبه سوری!  [2022 Mar] 
*پندهای رندانه ی حافظ  [2022 Mar] 
*راه های مبارزه با حکومت اسلامی دست نشانده و دیکتاتور کدامند؟  [2022 Feb] 
*آیا اعتراضات صنفی فرهنگیان می تواند حزب آموزگاران را پدید آورد؟   [2022 Feb] 
*حافظ عاشق مردم، رند ازلی   [2022 Jan] 
*حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان) چیست و چرا ؟   [2021 Dec] 
*حافظ در محراب (مهراب)   [2021 Nov] 
*مقام حافظ در راه عشق   [2021 Sep] 
*پس اپوزیسیون کجاست؟   [2021 Aug] 
*حافظ و صوفی باز خوانی غزل ۴۷۴  [2021 Aug] 
* عشقت رسد به فریاد  [2021 Jun] 
*خامنه‌ای آدمخوار از ضحاک خونخوارتر است  [2021 May] 
*حافظ و دکتر مصدق غزل ۴۴۹   [2021 May] 
*دستگیرشد، زندانی شد، کشته شد!  [2021 Apr] 
*خامنه‌ای خائن همه‌ی ایران را به چین می‌فروشد!   [2021 Mar] 
*اسفند ماه؛ ماه زنده ماندن و جاودانه شدن دکتر مصدق   [2021 Mar] 
*حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره  [2021 Mar] 
*ساقی بیار باده که ماه صیام رفت  [2021 Jan] 
*دایی جان ناپلئون برائت جنایات انگلیس و نوکرانش در ایران  [2021 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی  [2020 Dec] 
*استبداد استعماری و مردمان زیر ستم  [2020 Dec] 
*حافظ خدمت به رندان را به بهشت ترجیح می دهد عافیت چشم مدار از من ‌میخانه نشین! غزل ۳۰۷ [2020 Nov] 
*باده‌ی صبوحی و نماز صبح   [2020 Nov] 
*ترس به جان خامنه ای و روحانی افتاده است   [2020 Oct] 
*غزل ۲۸۹حافظ؛ همنشین رندان، سربازان و جانبازان   [2020 Oct] 
*دموکراسی و آزادی چگونه به دست می آید؟  [2020 Sep] 
*سرنگونی یا گذار؟  [2020 Aug] 
*حافظ و خرقه پوشان غزل ۳۷۹   [2020 Jul] 
*برای جوانان میهنم و دوستداران حافظ  [2020 Jun] 
*حافظ رند و فَتویٰ خرد  [2020 Jun] 
*به نظر شما کی از همه خائن‌تر بوده ... «کلاً مثلاً روشنفکرها؟» تو، سالومه!   [2020 May] 
*مایک پمپئو درباره ی خلیج فارس یا دروغ پراکنی می کند یا بی سواد است؟   [2020 May] 
*واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست  [2020 Apr] 
*غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق   [2020 Apr] 
*مشروطه با همراهی مشروعه، راه را بر آزادیخواهی بسته است!   [2020 Mar] 
*با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟  [2020 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی   [2019 Dec] 
*حافظ رند و واعظ نامسلمان غزل ۲۰۰   [2019 Dec] 
*تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!  [2019 Nov] 
*در همه ی جهان صاحبان قدرت از مردم می هراسند ‏  [2019 Oct] 
*نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!  [2019 Oct] 
* سخنی درباره ی« جامعه شناسى نخبه كشى»   [2019 Aug] 
*خون مورسی از خون چه کسانی رنگین تر است؟   [2019 Jun] 
*هیولای جنگ بر فراز ایران  [2019 Jun] 
*و امروز چه باید کرد؟  [2019 May] 
*برای رهایی مردمان میهنان مان از بدبختی، چه باید کرد؟   [2019 Apr] 
*چرا ما نمی توانیم به آزادی و استقلال دست بیابیم؟  [2019 Mar] 
*پهلوی ها؛ غیر مستقل، قانون شکن و ضد حقوق بشر بودند  [2019 Feb] 
*هُشدار درباره ی پیام های بی نام و نشان!‏  [2018 Dec] 
*ملی مذهبی ها و راه مصدق  [2018 Nov] 
*کوروش و حماسه‌ی کوراوغلو  [2018 Oct] 
*لائیسیته یا آزادی از دین  [2018 Sep] 
* استبداد دینی ی امروز، نتیجه ی استبداد سلطنتی است   [2018 Sep] 
*نقش دین و مذهب در تاریخ  [2018 Aug] 
*رضا خان اجرا کننده ی قرارداد ۱۹۱۹ رویداد شگفت انگیز اکتبر ۱۹۱۷ در ایران [2018 Jun] 
* حزب چپ ایران یا اتحاد فدایی ها؟  [2018 Apr] 
*دوازدهم فروردین روز فریب ملت ایران  [2018 Apr] 
*فدرالیسم؛ کلاهی که برای سر ما ایرانیان گشاد است!   [2018 Mar] 
*جبهه ملی یک مفهوم فلسفی است!   [2018 Mar] 
*انقلاب راهی برای دستیابی به حقوق شهروندی و حق حاکمیت ملی  [2018 Feb] 
*درباره ی سخنرانی و گفتگو در کلن آلمان، پیرامون جنبش سراسری در ایران   [2018 Feb] 
*تفاوتی هست یا نیست؟  [2018 Jan] 
*در باره ی «کارزار حاکمیت ملی و مردمی در ایران»  [2017 Nov] 
*چرا ما و مردمانِ میهن ما به چنین روزِ سیاهی دچار شده‌ایم؟ چاره‌ی رهاییِ میهنِ ما از چنین بن‌بستی چیست؟   [2017 Sep] 
*علی گدا در «مأموریت آزار مردم»   [2017 Aug] 
*کدام ملت بدون تغییر حکومت مشکل خود را حل کرده است؟  [2017 Jun] 
*نامه ی سرگشاده به آقای محمد رضا عالی پیام؛ آقای هالو   [2017 Apr] 
*پهلو‌ی‌ها هم مانند جمهوری‌اسلامی ننگ تاریخ ایرانند  [2017 Mar] 
*فال در دیوان حافظ  [2017 Feb] 
*سیاسی شدن یا خرد ورزیدن؟  [2017 Jan] 
*کودتای ترکیه هدیه ی الهی بود!  [2016 Jul] 
*یادداشتی بر یادداشت خسرو سیف  [2016 May] 
*«حکومت اسلامی»، نیکلا هِنَن، خبرنگار فرانسوی اسیر شده را آزاد کرد!  [2015 Dec] 
*ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!  [2015 Jun] 
*غزل ۹۴ ؛ عشق بیکران حافظ به مردم   [2015 Apr] 
*آقای محمد امینی! ما فاتحان شهرهای رفته بربادیم.   [2014 Dec] 
*میهن دوستی دکتر محمد مصدق  [2014 Dec] 
*فیلم بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد؛ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷  [2014 Dec] 
*خودی ها و خودمانی ها، نگاهی به «جامعه شناسی خودمانی»  [2013 Nov] 
*کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه  [2013 Aug] 
*آیا جبهه ملی آرزویی دست نیافتنی است؟  [2013 Aug] 
*آش ملاعلی یا انتخابات؟  [2013 Jun] 
*کالای خارجی دشمن اصلی ما ایرانیان است  [2012 Sep] 
*میعادگاه عاشقان ایران !   [2011 Sep] 
*آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟  [2011 Apr] 
*جنبش سبز و کیستی ملی و ایرانی ما   [2011 Jan] 
*حافظ رند ازلی  [2010 Nov] 
*چرا با خرد جمعی خود برای نگهبانی جان و آزادی خود، هم پیمان نمی‌شویم؟   [2010 Oct] 
*آزادی که نباشد نه استقلال هست و نه عدالت !  [2010 Oct] 
*حافظ رند و شیخ پشمینه پوش (غزل ۴۳۸ )  [2010 Jun] 
*توطئه ی رد «تئوری توطئه»  [2010 Apr] 
*جنگ برای مردم ما نکبت و برای دشمنان ملت ایران نعمت است !   [2010 Feb] 
*دکتر مصدق ملی بود و به ملت ایران باور داشت، نه به ولایت فقیه !   [2009 Dec] 
*۲۸ مرداد ۳۲ نخسین سنگ بنای انقلاب سبز   [2009 Aug] 
*دو دزد رأی مردم را دزدیدند! دزد سوم را با چشم خرد و دیدگان بیدار، هوشیارانه بپاییم ! ؟ [2009 Jul] 
*اندیشیدن به سرنوشت مردم ایران  [2009 Jun] 
*خیمه شب بازی تکراری و محمد ملکی گلادیتوری گرفتار در قفس درندگان وحشی  [2009 May] 
*محمود دولت آبادی زنده بودن خود را اعلام کرد !  [2009 May] 
*حافظ صاحب نظر؛ رند نظر باز!  [2009 Mar] 
*مسئله ی حزب و حکومت های دست نشانده در ایران  [2008 Apr] 
*دانشجویان چپ ، دانشجویان راست  و پیام دکتر مصدق! [2007 Dec]