فردی که تخصص اش! تبر زدن بوده برای قطع دست این فردمجبور می شود که دو بار تبر را فرود آورد که با اعتراض و هو کردن زندانیان عادی روبرو می شود.جوان پیش از فرود امدن ضربه اول بیهوش می شود و تعدادی از حضار نیز از مشاهده این صحنه دهشتناک دچار حالت تهوع و استفراغ می شوند. اینهمه از معجزات! و نعمت های حکومتی است مذهبی – قرون وسطائی که تصویر زشت آن در خاطره ها خواهد ماند. با گذشت زمان متوجه مسائلی می شدیم که پیش از آن هرگز نمی شناختیم. تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان به اتهام شرکت در جشن و پارتی های خصوصی دستگیر شده بودند. سپاه بر اساس عادات و تمایلات همیشگی خود از آنان بعنوان باند! کشف شده نام برده و همه آنان را به زندان منتقل می کند.
در بخش قبلی گفته شد که:
در یکی از روزها عده ای از زندانیان عادی و یک بند سیاسی را به ورزشگاه سرپوشیده زندان برای تماشای یک نمایش بردند. زندانیان در ابتدا همه تصور می کنند که نمایشی عادی است. اما بعد متوجه می شوند که مراسم قطع دست پسر جوانی است که از گاوصندوق پدرش پول برداشته بود و پدرش که سرمایه داری در صفوف سربازان امام بوده است رضایت نمیدهد و طبق احکام فقهی مجازات این جوان قطع دست است.
ادامه:
فردی که تخصص اش! تبر زدن بوده برای قطع دست این فردمجبور می شود که دو بار تبر را فرود آورد که با اعتراض و هو کردن زندانیان عادی روبرو می شود.جوان پیش از فرود امدن ضربه اول بیهوش می شود و تعدادی از حضار نیز از مشاهده این صحنه دهشتناک دچار حالت تهوع و استفراغ می شوند. اینهمه از معجزات! و نعمت های حکومتی است مذهبی – قرون وسطائی که تصویر زشت آن در خاطره ها خواهد ماند. با گذشت زمان متوجه مسائلی می شدیم که پیش از آن هرگز نمی شناختیم. تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان به اتهام شرکت در جشن و پارتی های خصوصی دستگیر شده بودند. سپاه بر اساس عادات و تمایلات همیشگی خود از آنان بعنوان باند! کشف شده نام برده و همه آنان را به زندان منتقل می کند. جوانانی که پانزده تا هجده ساله و هم کلاسی در مدرسه, که برای رقص و شادی در یک مجلس میهمانی شرکت کرده بودند. از اتهامات آنان رقص بریک بود که برای زندانیان سیاسی قدیمی تر ناشناخته بود. البته بعدا کاشف بعمل آمد که نوعی رقص خارجی است!
بعلت سن و سال پائین این جوانان و نوجوانان و همچنین ابعاد سیاسی دادن به موضوع و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان, این افراد به بندهای سیاسی منتقل شدند و تماس و حرف زدن آنان با زندانیان سیاسی ممنوع شده و ضربات شلاق و احکام دراز مدت تا ده سال برای آنان درنظر گرفته شد.
در مراسم استقبال از زندانیان سیاسی دوره ستمشاهی شخصا حضور داشتم و شاهد استقبال پر شکوه خانواده ها و مردم در جلوی زندان قصر بودم. استقبالی با شکوه و کم نظیر از زندانیان سیاسی که بر روی شانه مردم به قسمت های انتهائی جمعیت منتقل می شدند و پاسخی شایسته در آن لحظات و در برابر مبارزه و مقاومت قهرمانانه و انقلابی خویش از مردم می گرفتند که طبعا در شرایط اعتلای انقلابی صورت می گرفت.
شرایطی که توده های عاصی و معترض زنجیرهای استبداد و خفقان و سانسور را درهم شکسته و سایه سیاه پلیسی ساواک را محو کرده بودند. اما در شرایط سرکوب و قتل عام زندانیان در رژیم فقهای حاکم و در صورت آزادی زندانی سیاسی نه تنها استقبالی از آنان صورت نمی گرفت و به یک دلیل ساده که در صورت وقوع آن همه به توپ و تیربار بسته می شدند, بلکه روابط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه و متاثر از رعب و وحشت ایجاد شده, زندانی سیاسی اولا در انزوای کامل اجتماعی بیرون می آمد و دوما زندانی پس از رهائی در سایه و با کمترین حقوق انسانی و اجتماعی قرار می گرفت.
زندانی سیاسی برای یافتن کار و شرکت در فعالیت های جامعه مجبور به اختفای گذشته پر درد و رنج خود بود. از امکان کار در ادارات و استخدام رسمی, ادامه تحصیل در دانشگاه ها, دستیابی به جواز کار مستقل و ... محروم می شد.
بی شمار قید و بند ها زندانی سیاسی آزاد شده رامحدود کرده و وی را در منگنه ای تنگ قرار می دادند. از جانب دیگر آزادی وی به معنی و مفهوم آزادی و خلاصی و رهائی از چنگال رژیم نبود. هر روز و هر لحظه امکان دستگیری مجدد وی بنابر مقتضیات سیاسی حاکم از طرف رژیم میرفت. در بسیاری موارد معرفی های هفتگی و بعدها ماهانه تعیین شده بود و زندانی آزاد شده هرگز خویشتن را خارج از دایره خطر و رها از زنجیرهای اسارت و بردگی و آزاد از شکنجه های روحی و روانی نمی دید.
در زمان معرفی به کمیته یا سپاه محل دوباره جشم بند میخورد و برگه بازجوئی در برابر وی قرار داده می شد. چشم بند و برگه بازجوئی دو شاخص اصلی دوران سیاه دستگیری ها و شکنجه ها بودند و زندانی آزاد شده! در روز معرفی هرگز از بیرن آمدن دوباره از مکان مقرر شده اطمینان نداشت.
با در نظر کرفتن این مختصات طبیعی بود که تنها امکان برخورداری از حقوق اولیه طبیعی و انسانی برای آزادشدگان, خروج از محدوده دست اندازی جنایتکاران حاکم بنظر می آمد. و طیف وسیعی از آنان متناسب با شرایط خود مهاجرت را بر گزیدند.
مهاجرت با پیکر و روحی که له و لورده شده به ناکجا آبادهایی که در بطن خودجز محرومیت در غربت, دوری از خانواده ها و دوستان و ترک سرزمین خود و تبدیل شدن به انسانهای درجه دوم و سوم معنی و مفهومی نداشت.
در قلب تمدن اروپائی حتی میان انسان آسیائی پناهنده و پناهندگان متعلق به اروپای شرقی تفاوت گذاشته می شود.پناهنده اروپای شرقی با رنگ چشم های روشن اش و پوست سفیدش و موهای بلوندش, خودی محسوب می شود و آسیائی چشم بادامی و ایرانی و عرب مو مشکی غریبه بحساب می آیند.
طیفی وسیع از زندانیان سیاسی به دلایل متفاوت در داخل کشور ماندند و در مقاطع دیگر دستگیر و طعمه توحش خونخواران زمانه شدند و یا برای خروج از تیر رس آنان زندگی مخفی در پیش گرفتند.
در طول زندگی در زندان اخبار و اطلاعاتی بدستمان می رسید که تمامی ازشرایط سخت زندگی زندانیان پس از آزادی حکایت میکرد. جمهوری اسلامی بحرانهای اقتصادی و اجتماعی راو شرایط فلاکت باری رابه مردم کشور تحمیل کرده بود که آزادشدگان شاید بیش از دیگران با مشکلات ان روبرو بودند. اخبار آن بدرون زندان میرسید. این موضوعات نوعی نگرانی و هراس از دنیای خارج از زندان در بین زندانیانی که در آستانه اتمام حکم و آزادی قرار داشتند, ایجاد کرده بود.و به گفتگوئی همگان تبدیل شده بود. دنیائی در اندازه های زندانی بزرگتر و به درندگی نظام سرمایه داری آغشته به خشونت و تحجر, تصویری بود که زندانی از بیرون داشت.
برای آخرین بار جمله وسایلت را جمع کن را شنیدم اشک ریزان هم بندی هایم را در آغوش گرفتم و از بند خارج شدم, به سمت اتاق اداری سپاه مستقر در زندان و برای امضاء تعهد نامه عدم خروج از کشور رفتم. تعهد نامه را که نداستم چیست و کدام جملات بی محتوائی را در خود حک کرده است و اهمیتی نیز برایم ندارد و نداشت, امضا کردم و در حالیکه مادر پیر و خسته ام و اعضائی از خانواده منتظرم بودند از زندان بالا ( دستگرد ) خارج شدم. پیش از آن خانواده ام وثیقه پولی, سندخانه و 3 ضامن امضائی برای آزادیم تدارک دیده بودند.
سیمای شکنجه
83
منبع:پژواک ایران