خط قرمز یا چراغ سبز!
شهباز نخعی
دموکراسی امریکایی اگرچه وجوه اشتراکی با انواع دیگر حکومت های مردم محور دردنیا دارد، اما از جهاتی درنوع خود بی همانند است. وجود تنها دو حزب عمده و ناگزیری رأی دهندگان به گزینش یکی از نامزدهای دو حزب، یقینا جزء نقاط قوت دموکراسی امریکایی نیست و به دلیل ساختار سرمایه محور جامعه، تلاش هایی هم که در دهه های اخیر برای شکستن این انحصار سیاسی و بوجود آوردن یک حزب نیرومند و تأثیرگذار سوم صورت گرفته تاکنون با شکست روبروشده است.
درمقایسه دموکراسی امریکا با همسایه شمالی اش کانادا می توان دید که این فقدان تعدد احزاب و وجود رقابت واقعی بین آنان، چگونه به زیان مردم امریکا عمل کرده است. در کانادا که تعدد و تنوع احزاب وجود دارد، در 5 دهه گذشته بسیاری از دستاوردهای عمده اجتماعی ازجمله بهداشت و درمان و آموزش همگانی رایگان، بازنشستگی و برخورداری از حداقل درآمد برای سالمندان و... نه ناشی از رقابت دو حزب عمده ای که به تناوب قدرت را دراختیار داشته اند – حزب های محافظه کار و لیبرال -، بلکه ناشی از وجود حزبی کوچک – حزب دموکراتیک نو – بوده که هرگز بطور مستقیم قدرت را دراختیار نداشته و میزان آراء و شمار کرسی هایش در پارلمان از 20-15 درصد فراتر نرقته و با این حال مردم توانسته اند از آن به عنوان پارسنگ تعادل قدرت سیاسی استفاده کنند و دستاوردهای درخور توجهی داشته باشند. فقدان چنین اهرمی در روند انتخاباتی امریکا عملا موجب بسته شدن دست رأی دهندگان امریکایی و ناگزیری شان به انتخاب بین بد و بدتر – که درعمل تفاوت چندانی هم باهم ندارند – شده و درترازوی تعیین نتیجه انتخابات کفه "پول" بطور محسوس بر کفه "رأی" – به عنوان نماد اراده مردم - سنگینی می کند.
چهار سال پیش درهمین روزها، ایالات متحده درگرماگرم مبارزات انتخاباتی پرشوری بود که هیجان آن از مرزهای امریکا فراتررفته و به سرزمین های دیگرهم کشیده شده بود. این شور و هیجان فوقالعاده ناشی از وجود سیاستمدار جوان و جذابی بنام باراک حسین اوباما بود که باشعارهای دلفریب "تغییر" و "آری مامی توانیم" به مردم امریکا که از سیاست های جرج دبلیو بوش خسته شده بودند نوید دگرگونی های عمده در سیاست داخلی و خارجی این ابرقدرت یکه تاز را می داد.
تب اوباما گرایی چنان بالاگرفت که احساس بر خرد و منطق غلبه کرد و کمترکسی به این نکته فکرکرد که خوش قدوبالایی و مهارت در سخنوری الزاما به معنای واجد شرایط لازم بودن برای اداره یک کشور مدعی ابرقدرتی دنیا نیست. اگرهم کسانی کوشیدند دراین مورد هشداری دهند، صدایشان درمیان هیاهوی هواداران احساساتی باراک اوباما محو شد و به گوش نرسید. درنتیجه، در روز اخذ رأی باراک اوباما با بیش از 69 میلیون رأی – ازمجموع 131 میلیون – بر رقیب جمهوریخواه خود پیشی گرفت و آماده نقل مکان به کاخ سفید شد. چندماه بعد، در 20 ژانویه 2009، این نقل مکان انجام شد و از آن روز تاکنون، که بیش از چندماه به پایان دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما باقی نمانده، با بیشترین ارفاق و اغماض هم نمی توان گفت که در کارنامه او نمره هایی قابل قبول – درخشان پیشکش – وجود دارد. مهم ترین عاملی که موجب این کارنامه ضعیف – اگرنه مردود – شده، خصلت تردید و بی تصمیمی و تمایل به سازشکاری او درموارد حساس و سرنوشت ساز است که برای رهبری کشوری که مدعی ابرقدرتی بی منازع جهان است می تواند فاجعه آفرین باشد. دود این خصلت به چشم ما مردم ایران هم رفته است. چندماه پس از استقرار باراک اوباما در کاخ سفید، به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم درحکومت آخوندی برگزارشد و مردم با این توهم که با دست رد زدن به سینه نامزد مورد حمایت سیدعلی خامنه ای خواهند توانست پای "تغییر" را به ایران نیز بازکنند به پای صندوق های رأی رفتند و پس از آن که با نهایت تلخکامی دریافتند که درنظام ولایت مطلقه فقیه از این خبرها نیست و طبق فتوای کتبی مقام معظم رهبری، هرگاه رأی اکثریت مطلق مردم با رأی ولی مطلقه فقیه متفاوت باشد رأی رهبر معظم ارجحیت دارد، به خیابان ها ریختند و بادادن قربانیان پرشمار صحنه هایی آفریدند که در حافظه تاریخ ماندگار خواهد ماند. دراین رودررویی، مردم بی سلاح و بی دفاع دربرابر نیروهای سرکوبگر آموزش دیده و تابن دندان مسلح ولی مطلقه فقیه قرارگرفته بودند و در نتیجه دستکم به پشتیبانی معنوی کشورهای تأثیر گذار درعرصه جهانی و در رأس آنها امریکا نیاز داشتند. این نیاز را مردم چند ماه پس از آغاز قیام خود با شعار: «اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما» بیان کردند اما باراک اوباما استاد مسلم سخنوری گویی که لال شده باشد ترجیح داد که ازراه سازش با حکومت سرکوبگر و جنایتکار آخوندی به سیاست های خود جامه عمل بپوشاند و درنتیجه حکومت با چراغ سبزی که دریافت کرده بود زد و بست و کشت و برآتش عزم و اراده مردم خاکسترپاشید.
پس از آن نیز هرگاه که ضرورت گرفتن تصمیمی قاطع وجودداشته، غیبت باراک اوباما خودنمایی کرده و به اصطلاح ابرقدرت دنیارا به صورت مترسک سرجالیز درآورده است.
آخرین نمونه از اینگونه عملکرد باراک اوباما را می توان در مسئله سوریه دید. بیش از هفده ماه از قیام جانانه و دلاورانه مردم سوریه علیه رژیم خودکامه، دست نشانده و جنایتکار بشار اسد می گذرد و شمار قربانیان این قیام مرز 20 هزار نفر را پشت سر گذاشته است. دراین مدت، اوباما به شیوه ناپسند خود از موضع گیری صریح و شفاف، حتی درحد سران کشورهایی چون آلمان، انگلیس و فرانسه طفره رفته و ترجیح داده منتظرگشوده شدن دریچه ای برای سازش بماند ویا درنهایت دست نشاندگانی چون عربستان، قطر و ترکیه را جلو بفرستد تا کفالتا وظایف مربوط به مدعی ابرقدرتی دنیا را به عهده بگیرند.
این هفته،به دلیلی نامعلوم – شاید تنگنای انتخاباتی ناشی از پیشی گرفتن نامزد جمهوریخواه در نظرسنجی ها – باراک اوباما سرانجام تصمیم گرفت که از خود قاطعیت نشان دهد. قاطعیت نشان دادنی که روی بی تصمیمی ها و مماشات هایش را سفیدکرد و بی گمان لبخندی بر چهره های درمانده و پریشان سیدعلی خامنه ای و بشار اسد نشانده است. به گزارش 21 اوت خبرگزاری فرانسه: «رییس جمهور امریکا شدیدا به رژیم بشار اسد درمورد استفاده احتمالی از سلاح های شیمیایی هشدار داد و گفت این مسئله خط قرمز ماست... وجود این سلاح ها که رژیم اسد رسما اعلام کرده مقدار زیادی از آن را در اختیار دارد، تنها به رژیم سوریه مربوط نمی شود، بلکه متحدان نزدیک ما در منطقه را نیز نگران ساخته است».
تا اینجای سخنان باراک اوباما را می توان با خوشبینی چنین تعبیرکرد که با تأخیر زیاد سرانجام به فکر چاره جویی برای جلوگیری از ادامه کشتار مردم بی پناه سوریه افتاده و هشدار حاوی خط قرمز داده است. این خوشبینی با خواندن فراز بعدی سخنان او رنگ می بازد: «ما نمی توانیم قبول کنیم که سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی سوریه به دست گروه های تروریستی بیفتد»!
نتیجه این که حتی درحال حاضرهم که رژیم جنایتکار بشار اسد با توپ و تانک و هلی کوپتر و هواپیما به افراد بی دفاع غیرنظامی حمله می کند و هرروز بیش از 100 نفر را می کشد، مایه نگرانی باراک اوباما نه جان مردم سوریه بلکه افتادن سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی به دست گروه های تروریستی است. معنای مخالف این سخنان باراک اوباما جزاین نیست که اگر رژیم جنایتکار بشار اسد با کمک های همه جانبه حکومت آخوندی همچنان به کشتار مردم ادامه دهد ولی مراقب باشد که "سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی" به دست گروه های تروریستی نیفتند از خط قرمز آقای اوباما عبور نکرده است. آیا نمی توان گفت که این سخنان بیشتر چراغ سبز برای ادامه کشتارند تا تعیین خط قرمز؟!
منبع:پژواک ایران