تو هستی , مهتاب لذتهای من
روشنی بخش دل تنهای من
بیا بنشین در این منزلگه عشق
سراسر شادی و سقفش , همه عشق
بشو مهتاب , به تن کن پیرهن نور
بپوشان خانه ام , از شادی و شور
بجای غم , بیفشان سفره ی دل
درو کن زندگی , در وادی دل
به هر لحظه به لحظه, پر کن از دور
همه گلبوته های خانه ی نور
بساز صندوقچه ای ، از تاک انگور
بپا کن میکده , بر شاخ انگور
بپا کن در وجودم , باغ رویا
ز لذت , پر کن این فردا و دنیا
ز چشمان شبت , فردایی روشن
ز سرخی لبت , یک رنگ روشن
وجودم را همه , آتش بگیرد
ز آتش , جان و تن , سوزی بگیرد
ز آتش , قلب من همچون زبانه
بسوزد دم به دم , در این زمانه
تنم , جانم ,دلم , شیدایی تو
ز عشق وصل تو , سرشارم از تو
پر از شوق و پر از شور و همه سوز
دلم گردد ز عشقت , شعله افروز
تنم , آتشفشان گرمی و نور
وجودم , آشیان هستی و شور
ز آتش , پر شود هم قلب و هم جان
سراپای وجودم , پرتو افشان
ثریا پاستور