غربت در وطن
ثریا پاستور
من , پیمانه ی غربت را
در میکده ی بی می وطن
سر کشیدم
مرثیه ی دلتنگی را
در خاک وطن
سرودم
سرود غربت را
در زادگاه مادری ام
خواندم
در خاکی که همه ی هستی ام
با آن عجین بود
در خاکی که نطفه ی هستی ام
بارور شد
در خاکی که دوران جوانی و بیخبری ام
سپری شد
در خاکی که پیمان عشق و زندگی
بستم
غنچههای زندگی ام
باز شدند
در خاکی که بوی " کاهگل " آن
چون بوی گلاب ، عصاره ی گًل محمدی
خوشبوترین گًل عالم
بود
در خاکی که هر ذره اش
یاد آور خاطرههای تلخ و شیرین عمرم
بود
آری
من , پیمانه ی غربت را
در میکده ی بی می وطن
سر کشیدم
ثریا پاستور لوس آنجلس / کالیفرنیا ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۵ / ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۴
منبع:پژواک ایران