کابوس نئوفاشیسم، ناسیونال مهدویسم
عباس منصوران
الیگارشی مهدویون پس از خرداد ۸۸، حکومت نظامی- امنیتی برقرار کرد؛ حکومتی متشکل از سازمان اوباشان بر همهی عرصهها در حال گسترش است. هدف، سلطه ی انحصاری بر مراکز و سرچشمههای مالی، اقتصادی و قدرت همه جانبه میباشد. جهان سرمایه در بحران بی سابقهی مناسبات بحرانزای خویش دست و پا میزند و ناسیونال مهدویسم در قالب نئوفاشیسم، مجال آن مییابد تا این بار به صورت نمایشی مسخره به میدان آید. این باند، اما در غیاب خمینی، هیتلری به پیشوایی ندارد؛ اما اوباشان، و سیاهیلشگر هیتلر برای خونریزی و جنایت، به قدر کفایت، آری. فاشیسم مکتبی، زیر نام مهدی موعود، کاریسمایی ایدئولوژیک را در چاه کرده، از وی فرمان میگیرد! پیشوا مهدی، هرجا هست باید عجلهو فرجَه با شتاب، حضور یابد. هیتلر، پیشوای زمینی سرمایهی مالی وجهان سوز آلمان تقسیم جهان و بازاری برای گسترش میخواست، پیشوای موعود، نه موهوم و مجازی، که تجسمی زمینی باید، بازارش را به حراج در ازای رانت میدهد. پیشوا اما همیشه پنهان و درخفا و زیرزمینی در جسم احمدینژاد حلول کرده است و این تنها ضمانت بقا و شاخص شیعهگری چه ارزان هزینه شده است. این موعود نزدیک به هزار سال با هوشیاری الیگارشی دینی که در کنار و کنف حمایت امیرالمومنانهای اسلام ازاموی تا عباسی و سپس حتا چنگیزیان تا پهلویها و تا سرنگونی شاهنشاهی، در ایران، زیستی پارازیتی داشتند، به حرمت غیبتی محترم داشت، اینان بودند که در چاهش کردند، و اکنون به خط اول جبههاش می فرستند. مهدی اینک نه با کفار که با روحانیت و فقاهت و تمامی شریعمتداران پروار و زیسته بر سفره تهی دستان و باورمندان مسخ و بههزینه تولیدکنندگان باید بجنگد.
مکتب ایران در برابرمکتب اسلام
ولایت مهدی – ولایت مکتب، مکتب ایران، تیغی بر فرق ولایت فقیه، بر فرق روحانیت سنتی، شمشیری دو دم، همانند ذوالفقار علی که خطر حتمی خود زنیاش بیش از دیگران زنی بود و هست. مهدی در چاه بود، غنوده و آسوده در غیبت کبرا، همانند گنجینهای با اژدهای روحانیت الیگارش چنبره زده بر صندوقچه امامت، اینک این اژدها باید به کناره زده شود و مهدی از گنجیه درآید تا مصرف شود. مهدی برای حفظ چاه نفت و گاز میدان پارس و گاز خزر و حوزه های خلیج فارس، باید از چاه جمکران قم بیرون آورده شود. مکتب ایرانی، پیوند پارس و شیعهی مهدویست. این یک تیر خلاص بر پیکر مکتب اسلام به روایت حوزه و روحانیت است و نیز، بر سینهی تشیع هم «علوی» و هم «صفوی». مهدی این سلاح گران شیعی، تنها ابزاری که از اسلام و امامتاشان مانده، اینک باید در این بازار مکاره و مافیا هزینه شود. امام از جایگاهش در شیعه ربوده میشود، برای مصرف، برای حذف ولایت. مهدی به جنگ برده میشود. مهدی به جنگ برده شده بود، همین روحانیت، هم ناظر بود و رفسنجانی، و حتا خمینی لب فروبسته بودند؛ در جبههها، دهها مهدی با گلوله زده شد تا بسیج باور کند که با جنگ نمیتوان شوخی کرد. اما مهدی حضور دارد، حضور غایب. مهدی از مین و خمپاره در شب نمیهراسد. اکنون جبهه در قم است، در تهران در همه جای ایران. شبه مهدیها، شبح مهدی بودند، خود مهدی اکنون در چاه جمکران دفتر و پذیرش دارد. به خدمتش میروند، «روح» ابو عمرو عثمان بن سعيد عمريها از سال ۲۵۵ هجری به سال ۱۳۸۹ خورشیدی پرتاب شده ، یعنی هبوط کرده، تا در جسم سرپاسدار محصولی ۱۶۰ میلیارد تومانی این دلال بازار سیاه نفت صدام- باکو و احمدی نژاد و مشایی فرو روند. نواب چهار نفرهی زمان «غیبت صغرا» که هیچکس گواه سلامت گفتار و ادعایشان نبود، اینک در قامت محمود احمدینژاد در غیبت کبرا عریضه مینویسند، حتا بزرگراه میکشند و محافظتش میکنند، مبادا که "غربی ها" آسیباش رسانند. هیتلر و موسولینی خود تجسم و کاریسمای واقعی خود بودند، اکنون برای باند الیگارشی مهدویون، هیتلری هیتلرتر از هیتلر واقعی باید. پیشوا باید فراتر از انسان باشد، مهدیست که فقط پاسخگو به خدا هست، و حکومتی که فقط پاسخگو به ولایت مهدی نیازش به چنین کاریسمایی، با چنین برداشتی است که مکتب ایران ضرورت مییابد. مهدی محترم شیعه، باید در ایران نقش پیشوای نوفاشیسم را ایفا کند. هیتلر در برابر پیشوای آسمانی نئوفاشیسم ایرانی مگس است. همه مردم خس و خاشاک اند، مهدی اگر بیاید، بنا به روایات معتبر نزد اینان، سیصد و اندی نفر به همراه ندارد و تنها، پشت به خانه کعبه میزند. اینان تا کنون منتظرش ماندهاند، از آنجا که مهدی و منجی اینان با مسیح خویشاوند نسبی است، عیسی همراه میشود پس میتوان با تشکیل حکومت جهانی مذهبی جهان را مدیریت کرد- این را بارها به بوش و اوباما و پاپ پیشنهاد کردهاند و مایه سوژه کمدینهای آمریکایی
حذف برای بقاء
در رایش سوم، نازیسم و در ایتالیا موسولینی پیآمد بحران سرمایهی جهانی، نمونههایی از ضرورت و پیدایش فاشیسم است. نئوفاشیسم برآمده از حکومت اسلامی اما ویژگی خود را دارد. این پدیده در ایران، با سرنگونی حکومت خودکامهی شاه قدرت سیاسی را به چنگ گرفت، در آغاز، به یاری لیبرالهای باقی مانده از بقایای جبهه ملی و مذهبیون لیبرال، و سوسیال دمکراتهای میانه و راست (حزب توده، اکثریت فدایی، مائوایستها ووو) جنبش کارگری و چپ سوسیال دمکرات (به معنای ایرانی خود)، جنبش شورایی تهی دستان، کارگران، محلات، دانشجویان، خلقها و زنان را سرکوب کرد. به یاری جزب تود، خط امامیها، اکثریت فدایی، موتلفه و بازار به سراغ لیبرالها و مجایدن خلق و "سه جهانی ها" شتافت و آنها را حذف کرد، روحانیت حاکم، به ویژه پس از آتش بس در سال 67 به رهبری رفسنجانی، با طرحی کودتایی، جایگاه فقاهت را اسمن به مهرهای سپرد تا کارگزارشان باشد، اما سیدعلی خامنهای با تکیهبه سران سپاه، وارد توطئهای شد تا تخت فقاهتی زیر پای خویش را واژگون نبیند. پس، بیت رهبری را ببا تمامی جنایتکاران از قبیل فلاحیان، پورمحمدی، ولایتی، نقدی ووو ه ستاد حکومتی و دولتی در دولت تبدیل کرد. رفسنجانی، اما به یاری خط امامیها از رأس هرم قدرت سیاسی به کناره رانده شد تا قدرت اقتصادی به چپاول برده را با باند نظامی مافیایی خود به همدستی سبزعلی رضایی، پاسداری کند. برای نجات کل نظام، در نیمهی دوم دهه ی ۱۳۷۰، خط امامیها طرح دو خرداد و خاتمیسم را به تجربه در میآورند؛ اما رفرم سیاسی که پادزهری در برابر فوران خیزش حکومت شوندگان و نیز تضمینی برای بقاء حاکمیت و مناسبات بود، به حاشیه رانده میشود. نیروی سومی که بیش از دو دهه در جنگ داخلی و خارجی، در عرصهها و رقابتهای اقتصادی، رانتگیری، دلالی، تروریسم و ایجاد شبکههای تروریستی در گوشه و کنار جهان، روابط غیررسمی و فرا مرزی با دولتها، نهادهای مالی، مافیایی، ارتشها و شبکههای امنیتی دول سرمایهداری، مدیریت اقتصادی، مالی، نظامی، امنیتی، آموزش یافته و آماده شده بود، ماری در آستین سردار سازندگی، به روی صحنه میآید. سال ۱۳۸۴ به یاری ولی فقیه، باند رقیب را به حاشیه میراند. ولی فقیه و باندش با کودتای انتخاباتی سال 88 برای بقاء خویش، باند سران نظامی- امنیتیها را در کنار خود دارد و این باند، بیت رهبری را با خود داشت؛ تنها این دو باند در میدان رقابت در ستیغ هرم قدرت سیاسی باقی ماندهاند و در حذف و تناقض و هردو لازم و ملزوم. خامنهای در کودتا، خود زنی کرد، راهی جز این داشت؟
مکتب فاشیست ها، نسخه ی روسی- آلمانی
اکنون باند غالب با اعلام مکتب ایران به جای مکتب اسلام، هم ولایت فقیه را و هم روحانیتِ بیش از هزار ساله سابقهی نفوذ و قدرت ایدئولوژیک در جامعه را به مصاف ایستاده است. اتاق فکر نظامیان حاکم، ورق به ورق مکتب فاشیسم نازیها را دیکته میکند. مجریان، باید پشت تریبونها، مشق شبانه را واگویه کنند. محمدعلی رامین با اخراج از آلمان به نام یک نازی افراطی در چند سال گذشته با ورود به ایران و نشانیده شدن در بالاترین پست مشاورت سیاسی و ایدئولوژیک از سویی و نیز نسخه مکتب مافیای روسی زیر رهبری «گایدر» و نیز «دکترین شوک« دکتر کامرون و فریدمن و الکساندر دوگین، مشاور پوتین از سوی دیگر، در کنار سید حسن عباسی و ازغدی، اسفندیار رحیم مشایی ... مکتبی را رونمایی میکنند که تجسمی است از فاشیسم دینی.
اسفنديار رحيم مشايی در مراسم گردهمايی ايرانيان مقيم خارج از کشور در تهران مردادماه (1
جمهوری اسلامی بايد از اين پس «مکتب ايران» را به دنيا معرفی کند و «اگر ايرانيان نبودند، اسلام در توهم ناشی از ناسيوناليسم عربی مدفون میشد». «...آن مملکت زپرتی (اسراییل) را برای ایران تهدید تلقی میکنند، در صورتی که هیچی نیست...نام ایران و سرای ایران و مکتب ایران چاره ساز و راهگشاست...
...آن زمان که کوروش بابل را فتح میکرد در منشورش لغو بردهداری در بابل را اعلام کرد و البته ایرانیان بیش از آن نیز با بردهداری مخالف بودند...
درتاریخ حکومتهای بعد از اسلام، سلسلههای بر مسند قدرت نشستهاند، نشان میدهد نه آنها پیش از آنکه بر آموزهها تاکید کند بر اندیشههای قومی خود استوار بودند.[[1]]
و رئیس حکومت وی در همصدا با مشایی گفت:
«امروز ايران تنها تمدن مبني بر ارزشهاي الهي و انساني، در ايران زمين است. يك جغرافيا، مليت و قوم و قبيله نيست بلكه يك راه و مكتب است.
ميخواهيم انسان را براي زندگي در يك حيات طيبه و جامعه مهدوي بسازيم
ايران يعني عدالت، خداپرستي، آزادي و راه نجات. بنابراين اگر ايران زمين را از تاريخ و جغرافيا برداريم از تمدن بشري چيزي باقي نميماند و به جرات ميتوانم بگويم كه چه كسي امروز پرچم عدالت را برداشته و بر سر ظالمان ميكوبد؟ بايد گفت ايران است و اگر در گوشه و كنار جهان نيز عشق و اميدي باقي مانده به خاطر ايران ميباشد... چه كسي گفته عباسيان و امويان پرچمدار اسلام بودند؟[[2]]
"...از مکتب اسلام دریافت های متنوعی وجود دارد، اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم..."[[3]]
سید حسن فیروزآبادی رئیس ستاد كل نیروهای مسلح ایران وابسته به باند خامنهای بالاترین سرکردهی سپاه، هستی خود را در گرو هستی ولایت فقیه میبیند؛ سخنان سخنگوی مهدی را "انحراف و جرم علیه امنیت ملی و حمله به اركان نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی" دانست: "... وقتی فردی می آید در آن جایگاه می گوید مكتب ایرانی، یعنی كشورهای اسلامی، حساب ما از شما جداست، كشورهای عربی حساب ما از شما جداست این در جهت تجزیه جهان اسلام است.»[[4]]
تئوریسین مهدویت، مصباح یزدی، سردسته اوباشان حکومتی، در صف روحانیت، به دستپروردگان خود میآشوبد:
«افرادی كه بی شرمانه مكتب ایران را به جای مكتب اسلام معرفی میكنند خودی نبوده بلكه غیر خودی اند.»[[5]]
از ولایت در حال سقوط فقاهت هم صدای دیگری گویی در اعماق شنیده میشود:
«تمام مقصد ما مكتب ماست و مكتب مورد نظر امام، اسلام بود و بس. ما اگر به اسلام متوسل شدیم، ایران هم به سعادت می رسد.»[[6]] خمینی ناسیونالیسم را شرک گرایی خوانده بود،احمد خاتمی،امام جمعه تهران وابسته به ولایت فقیه و بیت رهبری، عربده سر داد، اما با سپر کردن امام راحلاشان:
«قرار دادن مکتب ایران مقابل مکتب اسلام همان ملی گرایی شرک آلود است.»[[7]]
«مکتب ایران» در برابر «مکتب اسلام» روحانیت سنتی را نشانه گرفته است، دیگر کسی نمانده است.
ستیز گرگها در آخرین بیشه
ناسیونال مهدویسم با نادیده گرفتن قرآن خود، که «معجزه» و کلام الله اش مینامند، همانند نازیسم در رایش سوم، ناسیونالیسم مسمومی را دامن میزند:
«اسناد بسیاری نشان میدهد که مردم عرب حتی برای شکوفایی زبان خودشان هم به ایرانیان بدهکارند. اگر ایرانیان نبودند، امروز بیتردید اسلام در میان خروارها توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون بود...
... حق ملت ایران برای فناوری هستهای که چیزی نیست، بلکه از حق قافله سالاری و پیش قراولی ملت ایران از همین جا دفاع میکنم. آیا میشود از حق بزرگ ملت ایران و سهم شایسته ملت ایران در پایه گذاری تغییر جهانی صرف نظر کرد؟[[8]]
ناسیونال مهدویسم،اعتراف میکند که اسلام واقعی اختراع آنان است که از صوفیه آغاز میشود و قرآن و محمد و امامانشان در نبود شاه اسماعیل و جبل عاملین لبنان، بهخودی خود،هیچ کارآیی و پویایی نداشتند و اکنون زیز خروارهای عربی مدفون. برای این مکتب، باید به نام مهدی، تنها پیشوای کاریسماتیکشان به سلاح هستهای مجهز شوند و قافله سالار برای تغییر جهان. برای این تغییر باید نخست جهانرا تصاحب شد،باید جهان را فتح کرد، این یک دستور قرآنی است، مهدی برای همین امر میآید. برای این سلطه و تغییر جهانی بایستی از خیابانها و کارخانهها و کوچه ها گذشت و سنگر به سنگر کمینگاهها را فتح کرد. بیت رهبری و حوزهها و خبرگان، و ستادهای نمازجمعه، امپراتوری طبسی در خراسان و رفسنجانی و افزون بر ۳۰۰ هزار روحانی دارای قدرت اقتصادی و تیول را باید در هم شکست و خراج گزار کرد. مهدی ابتدا باید گردن اینان را بزند. و سلاح هسته ای ابزاری برای اشغال ایران، جنگ با حکومت شوندگان، سرکوب جنبش کارگری و سوسیالیستی و رقبای حکومتی، و چانه زنی با سرمایهداران مرکز (متروپل). باقی مزاح است. نیروی فاشیسم مهدویون، لایههای لمپن و اوباش است، مزدوران. فاشیسم، توده را بسیج میکند، ناس، پیروان ولایت، مسخ شدگان، بیپناهان و حاجتمندان منتظر ظهور منجی، شعار و پتانسیل پوپولیسم و عوامفریبی هرچند اکنون در مقایسه با برههی خمینی توان چندانی ندارد، اما نباید آنرا نادیده گرفت. یهودی ستیزی، کمونیسم ستیزی، نفی و تحقیر آزادی، زیر نام «دمکراسی غربی» و همآنی نامیدن دستاوردهای انقلاب فرانسه و نیز دستاوردهای پیکار آزادیخواهان و به ویژه جنبشهای کارگری و سوسیالیستی و فلسفه در غرب و یکی داسنتن اینهمه تلاش و دستاورد و دانش انسان با همجنسبازی، همانگویی هیتلر و گوبلز است. ادعای رهبری جهان و مدیریت جهان از زبان احمدی نژاد، طنز کهنهی تاریخ است که روزی ناپلئون را با همهی پشتوانه و شرایط تاریخیاش به جزیره سنت هلن پرتاب کرد. اینان حتا «سرداران» مرداب هویزه هم نیستند، امامشان با خواری جام زهر سرکشید و مرد، جای اینان در هیچ مردابی نیست، پلیدیشان را حتا کارون و زاینده رود نمیشویند و اجسادشان گاوخونی هم نمیپذیرد. پیشوا، پس از جام زهر با کشتار دستجمعی اسیران سیاسی، در راه قبرستانش بود که زیر لباده گشوده شد و خود را عیان کرد تا به میراثخواران خود نشان دهد که هیچ به همراه نبرده است. رایش سوم، ایران اسلامی، سلاح هستهای، پیراهن سیاهان موسولینی، اس اس های هیتلری، حلقه نازیستی رامین – عباسی، کاریسمای هیتلر و موسولینی، تقدس پیشوا مهدی موعود، گایدر-دوگین-پوتین،حذف هرگونه تحزب و تنها مکتب ولایت، مکتب ناسیونال مهدویسم، ناسیونال سوسیالیسم...
لابیهای حکومتی،جارچیان ناسیونال مهدویسم، آنانی که با علم صلح و سازش بین حکومت اسلامی و دولت آمریکا دلالگی میکنند، با جیرهای دندان گیر، بر طبل فاشیسم می کوبند:
«چهار دوره از زندگی جمهوری اسلامی گذشته یا دارد می گذرد؛ دوره ی اسلام - اسلام در اوایل انقلاب، دوره ی اسلام - ایران که ایران مهم شده بوده ولی اسلام هنوز عمده بود، دوره ی ایران - اسلام و من اعتقاد دارم که ایران دارد وارد مرحله ی ایران- ایران می شود.»[[9]]
نماد مکتب ایران کیست؟
در حالی از کورش دم میزنند که پاسارگاد را به آب میبندند، نامی از دانشمند ماتریالیست بیدین، محمد ذکریا رازی را نمیآورند، هر چهره مردمی ایران را به ابتذال مینشانند، مکتب ایرانی اشان نه عظمت طلبان ایران باستان و شاهپرستان را دلخوش و جذب میکند، نه کوچکترین منظور و نشانی از ناسیونالیسم ایرانی دارند. ایرانیت را در شیعه ایرانی و آخوندهایی که از جبل لبنان بسیج شدند میدانند، باقر مجلسیها، شیخ فضلالله نوریها و خمینیها، سران شکمبارهی سپاه و زنجیریانی همانند احمدی نژاد هستند لاریجانیها عاملی از همان جبلیاند که صفویان برای سرهم کردن مانیفست شیعیاش در ازای خرورای گندم و تن پوش به ایرانشان فراخواند. مکتب ایرانی اینان، ملغمهای از شیعهگری ایرانی و مهدی موعودی است که در ایران ظهورمیکند! همین و بس!
جنگ زرگری نیست
برخلاف دیدگاه به غایت خطرناک میر حسین موسوی، این یک جنگ زرگری نیست. یک تسویه خونین است، ستیز کفتارها و کرکسها برای تصاحب هرچه بوی پول و قدرت میدهد، برای سلطه کامل. نازیسم، و خمینیسم یک سوءتفاهم تاریخی نبود. ساده انگاری نشود! هیتلر، با ده هزار نفر اوباش آغاز کرد، و به دهها ملیون رسید، اینان با چند میلیون به علاوه چند بمب هستهای و موشک چرا که نه! پدیدهی فاشیسم ناسیونال سوسالیسم، هزینهای در جنگ جهانی دوم هزینهای به بار آورد که جهان را به آتش و خون و بمب اتم کشانید. ساده انگاری سال 57، برای جامعه ایران و جهان برآمد حکومت اسلامی را و سی سال جنایت و ترور و کشتار به همراه داشته است، برههی خونباری در تاریخ. این نیز یک سوءتفاهم نبود، این اژدهای آدمیخوار، ارگان سازش بین سرمایه جهانی، در کنفرانس گوادولوپ و بر زمینه مادی مناسبات و جامعه و فرهنگ ایران زبانه کشید.
بستهی ایدئولوژیک فاشیستی ناسیونال مهدویسم از آلمان و روسیه آمده، هردو در زمان هیتلر و پوتین تا کنون در کوتاه مدت راهکار و ابزار بورژوازی حاکم بوداهند و موفق. در آلمان، سوسیال دمکراتها این فرصت را به نازیها دادند، جنبش سوسیالیستی کارگری، هردو گروهبندی بورژوایی را تهدید میکرد، فاشیسم چیره شد و سوسیال دمکراسی نیز قربانی. در دراز مدت، بدون شک، فاشیسم محکوم به شکست است. دوچه با پا آ>یزان شد در آخرین تلاش فرار و هیتلر از ترس ارتش سرخ خود را به آتش کشید. باید هشیار بود، رؤیای ناسیونال مهدویسم، نئوفاشیسیم ایرانی را باید در کامشان به کابوس تبدیل کرد. کابوس ناسیونال مهدویسم را باید جدی گرفت.
عباس منصوران
21 اوت 2010
a.mansouran@gmail.com
[1] اسفندیار رحیم مشایی در دومین همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور، مراسم پایانی ۱۱ مرداد ۱۳۸۹.
[2]فارس نیوز خبر گزاری حکومت اسلامی، احمدی نژاد، شنبه طي سخناني در بيست و هفتمين اجلاس رؤساي آموزش و پرورش ۱۶ مرداد ۱۳۸۹
[3] رحیم مشایی، ۱۴ مرداد، مراسم پایانی دومین همایش ایرانیان خراج از کشور.
[4] فیروز آبادی، سه شنبه/ نوزدهم مرداد ماه ۱۳۸۹ برابر با 8-8-2010 http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=
[5]محمد تقی مصباح یزدی، الف، ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
[6]غلامعلی حداد عادل، تابناک، ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
[7]احمد خاتمی در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۵ مرداد ۱۳۸۹
[8] اسفندیار رحیم مشایی در مراسم پایانی دومین همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور، مراسم پایانی ۱۴ مرداد ۱۳۸۹.
[9]هوشنگ امیراحمدی، مصاحبه با برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا، ۱۷ مرداد ۱۳۸۹.
منبع:دیدگاه