«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۱)
عباس منصوران

«هنگامی که با مارکس در تابستان ۱۸۴۴ دیدار داشتم، توافق کامل‌مان   پیرامون تمامی حوزه‌های نظری آشکار گردید و کار مشترکمان از همان  تاریخ آغاز شد.»[1]
 
 
 پاسخی به اتهام‌های محسن حکیمی -  بابک احمدی

این نوشتار که به صورت دفتری سامان یافته، به ناچار برای پرهیز از خستگی خوانندگان، در چند بخش بازتاب می‌يابد و پیش و بیش از همه گامی استدر بازنگری  اندیشه‌های کمونیستی انگلس. به بیانی دیگر،  در راستای فلسفه و در نقد ایدئولوژی. و نیز اشاره به اتهام‌های کینه توزانه‌ای علیه یکی از نظریه پردازان دانش مبارزه طبقاتی طبقه کارگر،‌ یعنی فردریک انگلس دارد.

   انگلس و مارکس خود اینک در میان ما نیستند و اندیشه‌های بدون دستبردشان، زبان گویای دفاع از خویش‌اند، با این همه، دیدگاه‌‌هایشان از گزند دستبرد ایمن نیستند. از آنجا که مارکس و انگلس اکنون نیستند تا به بازنگری یا تکمیل و رفع سوء برداشت‌ها از آگاهی طبقاتی بپردازند- همان گونه که روشمندی‌هایشان در هر ترجمه و بازچاپ مانیفست و کاپیتال ووو چنین فراشدی داشت، امکان هجوم و اتهام بیشتر شده است. آگاهی انگلس و مارکس، در پی تکامل و نقد، به کمونیسم پرولتری، این دو فیلسوف رهایی انسان، خود دژی است با این هم بمباران، استوار. با این همه، برای روشنگری، وظیفه‌ای از روی ضرورت در برابر و یادآوری فرازهایی پیش روی‌ داریم.

    تلاش این نوشته نیز، بازنگری مفاهیمی است که این اندیشمندان و رهبران تئوریک و پراتیک کمونیسم پرولتری به جهان انسانی ارائه دادند. اندیشمندان کمونیسم انقلابی، با نقد هگل وهگلیست‌های چپ، از رفرمیسم و رادیکالیسم دموکراتیک گذر کرده و به فلسفه‌ی انقلابی جهان انسانی دست یافتند. هم‌‌زمان، با پدیداری فلسفه رهایی پرولتاریا، دشمنان طبقاتی این بینش فلسفی نیز تلاش‌ ورزیده و می‌ورزند که جدا جدا بگسلندشان. سیاستی که هیچ شگفت نیست، زیرا که سرشت آنتاگونیسم مبارزه طبقاتی چنین روی کردی دارد. هجوم به اندیشه‌های مارکس و انگلس، این دو فیلسوف پرولتاریا  و دو بخش همگرای مغز سر جهان انسان، همواره از همان آغاز از سوی گستره‌ی راست و چپ گروهبندی‌های سیاسی بورژوازی (به ویژه سوسیال دمکرات‌ها) آغاز و تا کنون ادامه داشته است.

 انگلس، همواره آماج این  حمله بوده است. زیرا که او وظیفه‌ی نقد دیدگاه‌‌های سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه‌داری را در تقسیم کار آگاهانه با مارکس به عهده گرفته است. از او آغازیدند- به دو شیوه: افرادی، اسناد این اندیشه، از جمله ایدئولوژی آلمانی را اجازه نشر ندادند و یا به تاریک‌ خانه سپردند، شاید که فراموش شود- برنشتاین، پدر رویزیونیسم، و کائوتسکی از جمله‌ی این گروه بودند و استالین و یارانش،‌ از جمله، یکی از مهمترین اسناد اندیشه بنیادین کمونیسم را به بهانه اینکه آفریده‌ی برهه‌ی جوانی مارکس است به بند کشیدند. دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی یا «دست‌نوشته‌های پاریس» ۱۸۴۴ مارکس از جمله اسنادی است که بدون آنکه لنین دیده باشد، یافتند و به آرشیو سپرده شد. برخی، به اتهام‌های بی پایه پرداختند، با دستبرد و از میان نوشته‌ها‌ی افزون بر ۵۲ مجلد از کارهای مشترک انگلس و مارکس، نیمه‌فرازهای دست و پا بریده یا بیان شده، دستبردی به نقل قول آوردند. اتهام‌ها به انگلس و جداسازی وی از مارکس، کوششی دراین راستا بود، تا سپس به سراغ مارکس بشتابند و ازاین دو و اندیشه‌هایشان، آنچه بسازند و ارائه دهند که خود می‌خواهند.

 

سیاستی ارتجاعی زیر نام «سیاست مدرن»

  در ایران، از جمله، تلاش بابک احمدی[2]، در تداوم چنین هدفی و نیز آشکارتر، به هدف تبدیل مارکس به دمکرات- لیبرالی سترون، تاریخ گذشته، متعلق به دوران سپری شده در «برهه‌ی پست مدرن» انجام گرفت. اوست که مارکس را «متافیزیسین» ‌نامید.[3] این پست مدرنیست ایرانی، ‌در دهه‌ی دولت‌های پراگماتیست- رفرمیست (۸۴-۱۳۶۸)، پر و بال داده شد و در تدریس های کادرسازی ماشین سرکوب، کارگزار شد و به موازی به پراکندن نگرش ارتجاهی و «تردید» تا «سرخس» پر وبال داده شد. اما دفتر‌های «پست مدرنیسم» ایرانی، در دولت‌های کارگزار و نوبتی که به تدارکات‌چی بودن دولت «‌کودتا»ی رقیبان اعترافش کردند، در هم پیچیده شد. در حالی که پیکرهای کوشندگان کانون نویسندگان و پویندگان آگاهی و آزادی، زیر تیغ قتل‌های سیاسی- زنجیره‌ای یکی در پی دیگری برای پیام به حکومت‌ شوندگان، به خیابان‌های تهران و اصفهان و مشهد ووو پرتاب می شد و  جنبش کارگری و سوسیالیستی در زیر شدیدترین سرکوب و ترور قرار گرفته بود، کتاب قطور ضد کارگری  ب. احمدی، و دیگر آثار بی «ارشاد»ش، نشر می‌یافت. آزادانه، بی هیچ ارشادی در وزارت زنجیر، او در لابلای این «سیاست مدرن» اش، وظیفه داشت تا اعلام کند:

 «می توان گفت که دیدگاه مارکس دیگر رسم روز نیست.» [4]

 و چنین تبلیغ کند که: «عبارت مارکس مهمل است و جز بیانی ادبی که تا حد زیادی تحریک آمیز و شعارگونه است و فقط می کوشد تا اهمیت درگیری در عمل را روشن کند. اما به بهای  بی اعتبار کردن نظریه  و فلسفه، هیچ نیست و معنایی ندارد.»[5]

کینه‌توزی ب. احمدی، بیشتر و در پایه با تز یازدهم مارکس در باره فوئرباخ است.

«فیلسوفان، فقط جهان را به راه‌‌های گوناگون تاویل کرده‌‌اند، مساله بر سر دگرگون کردن آن است.»

تلاش‌های ب. احمدی را، بار دیگر از به دست آقای محسن حکیمی در ایران آغاز شده است که در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری»‌ فعالیت دارد. آشکار است که بین کارکرد تا کنونی آقای حکمیی با عناصری همانند بابک احمدی‌ها، تفاوت است و به هیچ روی، وی را وابسته و پیوسته به سیستم حاکم نمی‌دانیم. اما خوانش وی از انگلس، نه تنها هیچ کمکی به سازمان‌یابی کارگران و آگاهی طبقه‌ کارگر نمی‌‌‌رساند، بلکه ضدکارگری است وب به مبارزه طبقاتی در ایران آسیب می‌رساند و از این روی، با ایدئولوگ‌های دشمنان پرولتاریا و آزادی پهلو می‌زند.

 نوشتار «فریدریش اِنگلس، بنیانگذار ایدئولوژی مارکسیسم»[6] از محسن حکیمی که به بهانه‌ی زاد روز انگلس نگاشته شده، نه یک نقد، بلکه واگویه‌‌هایی از «بابک احمدی» ‌است.‌ جای پای بابک احمدی و کتاب ضد کمونیستی – کارگری‌ «مارکس و سیاست مدرن» وی در همه جای نوشته حکیمی پیداست. و این، جای بسی درنگ و اندیشه دارد. اندیشه را در اینجا به سبب‌هایی به معنی نگرانی نیز به کار می‌گیرم. بازنگری به نوشته‌ های ب. احمدی و م. حکیمی، از آنجا نیز ضرورتی دوباره می‌یابد که حکیمی نه به عنوان استاد آموزشگاه‌های سرکوب و یار جناح‌های حکومتی[7]،  بلکه به‌سان فعال دفاع از کارگران  شناخته شده و بارها مورد آزار  حاکمیت سرمایه قرار گرفته است.

نمونه‌‌هایی از این اتهامات 

حکمیی، از سویی می‌پذیرد که «مارکس و انگلس به زودی از فویرباخ نیز گسستند و کتاب «ایدئولوژی آلمانی» را بازهم به طور مشترک نوشتند.»[8] بی درنگ‌ اما،  انگلس را متهم می‌سازد «که گسست مارکس و انگلس از فویرباخ در دهه‌ی چهل قرن نوزدهم به هیچ وجه از موضع واحد و یکسانی صورت نگرفته بود، هرچند به تصریح خودِ انگلس نقش اصلی در نوشتن این کتاب را - که به علت ناممکنیِ انتشار آن در آلمان، به گفته ی مارکس «به انتقاد جونده‌ی موش‌ها» سپرده شد - مارکس برعهده داشت..».

حکیمی باید معنای «گسست» را به خوبی درنیافته باشد در آن‌جا که می‌نویسد «مارکس و انگلس به زودی از فوئر باخ گسستند و «ایدئولوژی آلمانی» را بازهم به طور مشترک نوشتند»، اما «گسست مارکس و انگلس از فویرباخ ... به هیچ وجه از موضع واحد و یکسانی صورت نگرفته بود.»!

چهل سال با گسست، چهل سال در گسست

چگونه ممکن است، مارکس، فلیسوفی که جهان فلسفه و فلسفه جهان و تاریخ جهان و مناسبات را به نقد گرفت، آگاهانه به دریافت‌هایی رسید که سرانجام انسان و مناسبات طبقاتی در سیاره را با دست‌یابی‌ و دریافتش رقم می‌خورد، اما «گسست» واژگونه انگلس را درنیافت!  با ذهن حکیمی، نابغه‌ای همانند مارکس که تا پایان عمر با بیش از۴۰ سال پژوهش، مبارزه طبقاتی، هم اندیشی و نقد و فلسفیدن و گفتمان های موازی، تا پایان عمر باید درنیافت که انگلس از همان آغاز گسستن از فوئرباخ و پیوستن به وی، راهی دیگر و سودایی دیگر داشته است! اما دریغا نبودند کسانی تا مارکس را از این ندانستن و نشناختن و با گمراهان همراه شدن‌ها رهایی دهند! و شگفت تر آنکه انگلس از فوئرباخ گسست و «ایدئولوژی آلمانی» را نوشت و 40 سال بعد دو باره به آن بازگشت و تزهایی در باره فوئر باخ و نوشته‌های مارکس را یافت و کاپیتال مارکس را تنظیم و تکمیل و منتشر ساخت و هم از نابودی نجات داد و در مهمترین آفرینش اندیشه های بشری در نقد اقتصاد سیاسی، ایدئولوژی، آفرینش عظیم ترین مانیفست رهایی انسان ووو همراه شد و شرکت کرد و وفادار ماند و اما با همه‌ی این ها، «گسست» و فرایند پیوستن وی، به حکم حکیمی و احمدی «به هیچ وجه از موضع واحد و یکسانی صورت نگرفته» و حکیمی حکم می دهد که: « حتی یک نگاه سطحی به تزهای مارکس درباره ی فویرباخ و مقاله ی انگلس درباره ی فویرباخ نشان می دهند که مارکس و انگلس از دوموضع یکسره متفاوت به فویرباخ نگاه می کنند.».

 حکیمی شاید به این باور باشد که بخش عظیمی که به نقد جونده‌ی موش‌ها سپرده شد، بخشی اصلی نوشته مارکس بوده که موش‌ها به گونه‌ای نقدش کردند تا اثری از مارکس باقی نماند. موش ها وظیفه داشتند تا بخش‌هایی از دست‌نوشته‌‌های انگلس را گزینشی، برای گمراهی آیندگان از جمله به بیان حکیمی به ره‌پویان انگلس ( پلخانف، کائوتسکی، لنین) بسپارند تا به دست کائوتسکی، لنین و استالین، مائو و سلسله ی سونگ در کره شمالی برسد و «ایدئولوژی مارکسیسم» از جمله روسی و چینی و ووو از آن پدید آید! ازاین‌ها گذشته، نمی نویسند که از چه روی، موش‌های «هوشمند»، بخش نخست «ایدئولوژی آلمانی» را از نقد گزنده ایمن داشته و نیز چرا ۱۱ تز درباره فوئرباخ نوشته مارکس را نجویده باقی گذاشتند! امید است که نگویند بروید از خود موش ها بپرسید! و یا ننویسند که  اتهام به موش‌ها، ‌ابداع انگلس است! شاید هم که «سرنوشت» چنین بوده که انگلس هر دو را از نقد گزنده موش ها نجات بخشد تا علیه خود وی، به نقد گزنده ی دیگران  واسپارد! از «موش ها و آدم ها» می گذریم و به واقعیت ها بازمی گردیم و موش و گربه باری را به اهلش وامی گذاریم.

 واقعیت آن است که آنچه از ایدئولوژی آلمانی باقیمانده بود و پس از ۴۰ سال، به دست انگلس رسید، همان بود که وی نجات داد . بخش نخست، کار مشترک مارکس و انگلس و ۱۱ تز در باره فوئرباخ. این بازنگری زمانی بود که انگلس، بار دیگر برخورد به اندیشه‌ی متافیزیکی فوئرباخ را ضروری یافت و در سال ۱۸۸۶،‌ سه سال پس از مرگ مارکس، به سراغ اسناد سال ۱۸۴۴ شتافت. باید تزهای‌ درباره فوئرباخ را به همانگونه  که مارکس یادداشت کرده بود و نیز با ویرایشی در پرانتز،  و هر دو سند را  همراه منتشر می‌کرد و نیز ایدئولوژی آلمانی را. این ضرورت مبارزه طبقاتی و در شرایطی بود که فلسفه کلاسیک(ایدئولوژی) به یاری فلسفه‌ی پرولتاریا زوال یافته بود و ایدئولوگ‌های پیشین، به آشکارا به نظریه پردازان حکومتی و کارگزاران فکری مناسبات حاکم، درآمده‌اند:

 

 «در آلمان به ويژه در قلمرو  علوم تاريخ و از جمله فلسفه، با زوال فلسفه­ی کلاسيک، روح سابق پژوهش نظری  بی­ملاحظه نيز ناپديد شده است و التقاط­‌‌‌گری بی­مايه و ترس ملاحظه­کارانه نسبت به  مقام و عايدی، تا حد پست­ترين جاه­طلبی جای آن را گرفته است. نمايندگان رسمی فلسفه،  ايدئولوگ­های آشکار بورژوازی و دولت موجودند، آنهم در زمانی که هر دو در تقابل علنی  با طبقه­ی ­کارگر ايستاده­اند .»[9]

 

انگلس پیشگفتار کتاب «لودویگ فويرباخ و پايان فلسفه­ی کلاسيک آلمانی» را پس از نقل قولی از مارکس در باره ‌نگارش و نشر «ایدئولوژی آلمانی»  چنین آغاز می‌کند:

«از آن زمان بیش از چهل سال می‌گذرد و مارکس در گذشته است. نه برای مارکس و نه برای من،‌ حتی یکبار هم رخ نداد که به موضوع نامبرده بازگردیم...»[10]

مارکس و انگلس در این دوران پر تب و تابِ کارزار و مبارزه عملی و تئوریک طبقاتی و نیز نوشتن و آفرینش آثاری همانند گروند ریسه، ایدئولوژی آلمانی، کاپیتال و خاستگاه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، آنتی دورینگ ووو هستند، اما از فلسفه کلاسیک و ایدئولوژی آلمانی گسسته و نقد فلسفی خود را بیش و پیش از هر چیز، «تسویه حساب با خویش» می‌‌خوانند و اولویتی به بازگشت و نشر آن نمی‌بینند. کارزار  تئوریک- پراتیک در آن سال‌های پر شور و اعتراض و قیام جنبش کارگری، حتی به پرداختن به حلقه‌ی میانی گسست از فلسفه هگل و رسیدن به شناخت ماتریالسم دیالکتیک را جایی مجال کامل شرح نیافتند. 

ادامه دارد...

 

عباس منصوران

a.mansouran@gmail.com

نیمه نخست ژانویه ۲۰۱۲ / دی ماه ۱۳۹۰



[1]Frederick Engels,On The History of the Communist League, First Published: Nov 12-26, 1885 in Sozialdemokrat;Marx and Engels Selected Works, Volume 3, Progress Publishers, Moscow 1970;(  انگلس، تاریخ جامعه کمونیست، برگردان به فارسی و  داخل [] از نویسنده این نوشتار.

[2]  بابک احمدی، مارکس و سیاست مدرن، ص ۷۴۵ نشر مرکز چاپ نخست، ۱۳۷۹ تهران.

[3]  همان،‌ منبع، از جمله در ص ۱۸۷ و ص ۳۷۸.

[4]  بابک احمدی، مارکس و سیاست مدرن ص ۳۴۵، نشر مرکز،‌چاپ نخست، ۱۳۷۹.

[5]  محسن حکیمی،‌همان منبع ص ۱۸۷.

[6] محسن حکیمی، « فریدریش اِنگلس، بنیانگذار ایدئولوژی مارکسیسم»- چهارشنبه ، ٢٣ آذر١٣٩٠

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=29877

 این نوشته در پایان،  نام «کمیته هماهنگی» را با خود دارد! آشکار نیست که کمیته هماهنگی این نوشته را پشتیبانی می کند یا محسن حکیمی به نمایندگی از سوی کمیته هماهنگی نوشته را تنظیم کرده است؟

[7]  بابک احمدی، جابجایی دولت احمدی نژاد با کاندیدای دیگری از شورای نگهبان را «گسترش جامعه مدنی» می شمارد و همه‌گان را به شرکت در این میدان ولایی و بقای حکومت ایدئولوژیک سرمایه در انتخابات سال ۱۳۸۸ فرا می‌خواند: «انتخابات ریاست ‌جمهوری پیش‌ رو اهمیت استثنایی و انكارناپذیری دارد. این انتخابات، آزمونی تاریخی است برای نیروهای آزادیخواه و معتقد به ضرورت گسترش نهادهای جامعه مدنی و حقوق دموكراتیك ملت. نتایج انتخابات بر سرنوشت تمام مردم ایران تاثیر فوری و آشكاری خواهد گذاشت». بابک احمدی، «کروبی همراه خوبی است به او رای می دهم»، روزنامه آفتاب، سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۸

 http://www.aftabnews.ir/vdcdxz0j.yt0nk6a22y.html

   [8]همان منبع بالا. 

[9] انگلس، پیشگفتار، لودویگ فويرباخ و پايان فلسفه­ی کلاسيک آلمانی، ۱۸۸۸، نشر اشتوتگارت (برگردان فارسی این اثر، بدون نام نشر و مترجم در اختیار داشته ام و به دهه ۱۳۵۰ بازمی‌گردد).

[10]. همان منبع بالا.

منبع:پژواک ایران


عباس منصوران

فهرست مطالب عباس منصوران در سایت پژواک ایران 

*فراخوان دفتر روابط بین‌الملل حزب کمونیست ایران برای پشتیبانی از جنبش جاری در ایران  از خیزش ستمدیدگان برای نان، ‌کار،‌ آزادی! پشتیبانی کنیم [2022 May] 
*اورآسیا، دکترین دوگین و نئوتزاریسم پوتینی در جبهه‌ی اکراین  [2022 Mar] 
* جنبش آموزگاران و فرهنگیان و دانش آموزان، یک برآمد صنفی صِرف نیست  [2022 Jan] 
*از شوراگرایی تا شورا و اشاره به یک آسیب شناسی   [2021 Sep] 
*طرح امنیتی «پایپینگ» برای مهار اعتصاب سراسری کارگران  [2021 Jul] 
*در محکومیت اخلال در محاکمه‌ی یکی از عاملین کشتار ونسل کشی در ایران  [2021 Jul] 
* بخوان به نام کمون! به مناسبت صد و پنجاهمین سالگرد کمون پاریس!   [2021 Mar] 
* جعل تاریخ و جعل ماهیت و اهداف سیاهکل در خدمت نئولیبرالیسم   [2021 Mar] 
*از ناسیونالیسم تا دولت های شب پا تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری خودبرگزیده ی کومه له  [2021 Mar] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل در ایران  زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(۲) [2021 Feb] 
*مهدی کوهستانی نژاد بازهم ورودی دیگردر آلوده سازی جنبش کارگری و برآمد سیاهکل زیر نام « تاثیر جنبش کارگری بر جنبش سیاهکل...»(1) [2021 Jan] 
*هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی   [2015 Jan] 
*اکراین جبهه اروپایی رویارویی دو بلوک سرمایه داری جهانی  [2014 Mar] 
*«غریبه ای به نام کتاب»  [2014 Feb] 
*بحران سازی هایی که هنوز هم نادیده گرفته می شوند  [2014 Feb] 
*بیعت در وحدت، در لانه ی کرکس ها  [2014 Jan] 
*لغو«اعدام» یا توهم زایی لغو  [2013 Dec] 
*آگاهی طبقاتی  [2013 Dec] 
*رفیق صدیقه حائری،زنی از گردان انقلاب   [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی  [2013 Dec] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۲)  [2013 Nov] 
*حافظه تاریخی، آگاهی تاریخی (۱)  [2013 Nov] 
*«خدایان نجاتم نمی‌دادند» (۱) حکومت ایران،‌ قاتل مجاهدین [2013 Sep] 
*استبداد حاکم بر سازمان مجاهدین  [2013 Jun] 
*تناقض‌های حکومت باندها و بمب‌ موعود عجله ‌فرجه  [2013 Jun] 
*اتحادیه های سنتی، بستری برای رفرمیسم  [2013 Mar] 
*اقدام مستقیم کارگران، گامی به‌سوی پالایش جنبش کارگری  [2013 Mar] 
* هوشنگ عیسی بیگلو‌، نماد آزادیخواهی، مقاومت و منش انسانی  [2013 Feb] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (6)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (5)  [2012 Dec] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۴)   [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۳)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۸)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (2)  [2012 Nov] 
*سوسیالیسم پرولتری در نقد بولیواریسم ضد سوسیالیستی (۱)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری(۱۷)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۶)  [2012 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۵)  [2012 Oct] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (14)  [2012 Oct] 
*آب را گل بکنید! علیه تریبونال دادخواهی   [2012 Sep] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۹)  [2012 Aug] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]،دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Jun] 
*پایان دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین ضرورت روی کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست (بخش دوم) [2012 May] 
*دوران کیمیایی تشکل های کارگری و ضرورت سازمان یابی‌های نوین  [2012 Apr] 
*آلترناتیوِ بازتولید فرهنگی استبداد شرقی و تقویم برهنگی ها  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»[1]، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۶)  [2012 Apr] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی  [2012 Mar] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۴)  [2012 Feb] 
*حکومت یا دولت؟ هیاهوی انتخابات حکومتی تحریم، روی دیگر سکه‌ی ترمیم و شرکت  [2012 Feb] 
*«ایدئولوژی آلمانی» ، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۳)  [2012 Feb] 
*نظام بحران، بحران تحریم، بحران تغییر  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۲)  [2012 Jan] 
*در بیان کرکس ها و فداییان!  [2012 Jan] 
*«ایدئولوژی آلمانی»، دستیافتی فلسفی در نقد ایدئولوژی (۱)  [2012 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۳)  [2012 Jan] 
*آدونیس های زمینی، چکامه سرایان سوریه  [2011 Dec] 
*پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی  [2011 Nov] 
*گزارشی از مرگ کارگر گمنامی که در ۲۲ تیر ۱۳۷۸ به دست جنایت‌کاران جمهوری اسلامی کشته شد  [2011 Nov] 
*چشم‌انداز تغییر نظام در ایران و مداخله‌ی خارجی  [2011 Nov] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۱)  [2011 Oct] 
*بازگشایی مدارس و آموزشگاه‌ها  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۱۰)  [2011 Sep] 
*بحران فراگیر سرمایه، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۹)  [2011 Aug] 
*یونان به چند پول می ارزد؟! بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷) [2011 Jun] 
* جنایت کشتار در اردوگاه اشرف، جنایت علیه بشریت است  [2011 Apr] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه‌داری (۷)  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۶)  [2011 Mar] 
*اعتصاب سراسری کارگران، تنها سلاح در برابر نسل کشی  [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری   [2011 Mar] 
*بحران فراگیر سرمایه‌، نقد اقتصاد سرمایه داری (۴)  [2011 Feb] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۳)  [2011 Jan] 
*بحران فراگیر سرمایه‌ با خوانش مارکس (۲)  [2011 Jan] 
*بحران ساختاری سرمایه‌ با خوانش مارکس (۱)  [2010 Dec] 
*یادِ بسیارانِ اسیر  [2010 Dec] 
*قتل‌های حکومتی و حکومت قاتل‌ها  [2010 Dec] 
*براي كشورما نمي‌شود خط فقر تعريف كرد   [2010 Nov] 
*از شهلا جاهد باید دفاع کرد  [2010 Nov] 
*کابوس نئوفاشیسم، ناسیونال مهدویسم  [2010 Aug] 
*دکترین شوک یا فاشیسم اقتصادی میلتون فریدمن (۱)  [2010 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۱۰)  [2010 Jul] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۹)  [2010 Jul] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۴) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 Jun] 
*نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۳)  [2010 Jun] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (2) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن  [2010 May] 
*جایزه‌ی نظریه‌پرداز دکترین شوک و اقتصاد فاشیستی و راز ظهور یک زبان شناس (۱) اکبر گنجی از قلم طلایی کرملین تا جایزه بنیاد فریدمن [2010 May] 
*نان و خون نه!‌ نان و گل سرخ!  [2010 May] 
*ضرورت سازمان‌یابی شوراهای بیکاران  [2010 Apr] 
*منافات حقوق بشر با حقوق انسان  [2010 Apr] 
*پیمان شوم و «روحانیت کمپرادور»  [2010 Mar] 
*تعیین حداقل دستمزد،‌ چالش شديد کار و سرمایه  [2010 Mar] 
*پیامی بر پیکر علی کروبی، با امضا کبود ومُهر ولایت  [2010 Feb] 
*برای کار ، نان و آزادی  [2010 Feb] 
*بودجه بحرانی و بحران زای حکومت نظامی ۸۹  [2010 Feb] 
*یاد سازمانده اعتصابات و جنبش شورایی نفتگران گرامی‌باد  [2010 Feb] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2010 Jan] 
*همصدایی هراسناکان قیام  [2010 Jan] 
*طبقه کارگر ایران، در سالی که گذشت  [2010 Jan] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Dec] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها(۷)  [2009 Dec] 
*۱۶ آذر، پیوستار اعتراض‌ و جنبش در پیوند  [2009 Dec] 
*قطعنامه چهارم شوراى حكام آژانس بين‌المللى انرژى اتمى و روانپریشی الیگارش‌مهدویون  [2009 Dec] 
*بحران حاکم و حاکمیت بحران   [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۶)  [2009 Nov] 
*هدف فوری و استقلال طبقاتی کارگران  [2009 Nov] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۵)  [2009 Oct] 
*نشست وین گام دیگری در مرداب مشروعیت بخشی   [2009 Oct] 
*انرژی هسته‌ای، چماق ارتجاعی!  [2009 Oct] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۴)  [2009 Oct] 
*پیرامون شعارها  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۳)  [2009 Sep] 
*«سبد» سرکوب و راه‌کار حاکمیت کودتا  [2009 Sep] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها (۲)  [2009 Aug] 
*«نه زیستن، ‌نه مرگ»، «دوزخ روی زمین» و گزمه‌گان دوزخ  [2009 Aug] 
*خیزش همه‌گانی و ستیز الیگارش‌ها  [2009 Aug] 
*شکاف مرگ آور و کودتای باندهای حکومتی در برابر قیام حکومت شوندگان   [2009 Jun] 
*انتخاب متجاوز  [2009 May] 
*ایدئولوژی کشتار و تروریسم در غزه  [2009 Jan] 
*طرح موازی یک موضوع یا پنهان‌داشتن منبع و مرجع اشاره‌ای‌ به مقاله‌ «باور به معاد: ایمان به شکنجه» و کتاب «دوزخ روی زمین» [2008 Dec] 
*آسیب‌شناسی «هشدار» زرافشان  [2008 Nov] 
*محمود درویش قلب بیدار فلسطین   [2008 Aug] 
*این امیرحسین فطانت همان شکارچی دانشیان و گلسرخی‌ست؟  [2008 Jan]