در بیان کرکس ها و فداییان!
عباس منصوران
«گـر بـخـواهـد آدمـي پـي گـم كند
پـای هـای خـويــش را سُـم می كـند»[1]
به تلاش چندانی نیاز نیست، تا به ماهیت و هدف بیانیه «کرکس ها متحد شوید!» پی برد. جدا از اهمیت اینکه مبتکر، دست اندرکاران و مدافعین این سناریو کیست، مهمتر از همه، هدف بیانیه است. پیام این پروژه، از درونمایه و مواضع آن پیداست. در ماهیت امر، فارغ از دست اندرکاران و حتی امضاء کنندگان حقیقی و یا مجازی و اینکه برخی زیر فشارهای مستقیم یا غیر مستقیم وزارت اطلاعات و یا به هر روی بنا به مشی و سرشت ومنافع شخصی و طبقاتی ووو تن به همراهی وامضا و امضا گیری و نشر این بیانه داده باشند، مهم تر ار همه همراستایی و همخوانی این بیانیه در دفاع از حکومت و برای حاکمیت و ماندگاری آن است. از این روی، این یک بیانیه حکومتی است. همانگونه که شناسایی و گزارش مخفی گاها و پایگاه های نیروهای سرناسپرده و درحال مبارزه با حکومت اسلامی در دهه شصت، از سوی فداییان طیف توده ای -اکثریت، همدستی با لاجوردی و خمینی و ری شهری بود. فداییان اکثریت و حزب توده در آن سال ها بازوان اطلاعاتی و سیاسی و کارگزاران ماشین سرکوب حکومت بودند، کارکردشان و پیشه اشان چه با نام و به دست سعید امامی ها (دستیار فلاحیان که داروی نظافتش خوراندند) و یا فرخ نگهدارها (که پس از مصرف مچاله اش کردند) همراستا و هم هدف است. آنان در این وظیفه، در ماهیت و عمل هیچ تفاوتی از یکدیگر ندارند. مهم ذهنیت و توهم و نیَت افراد نیست، آنچه مهم است، پراتیک و پی آمد کارکرد آنان است؛ به ویژه در آنجا که به جامعه، روش و مقولات اجتماعی و طبقاتی بازمی گردد.
در آغاز شاید برای برخی لازم آید که اشاره کنم، نویسنده این نوشتار و نیز از امضاء کنندگان دفاع از کارگر اسیر، رضا شهابی، یعنی عباس منصوران:
- سالهای سالی با سازمان چریک های فدایی اقلیت همراه و فعالیت داشتم.
- دستکم از آغاز سالهای ۵۰ تا کنون فعالیت سیاسی با جهت گیری سیاسی و در فرایند جنبش سوسیالیستی و کارگری- شورایی همراه بودهام:
- خواهان سرنگونی سوسیالیستی حکومت سرمایهداری، از جمله و به ویژه جمهوری اسلامی در ایران هستم.
- این حکومت، ویرانگرترین، خطرناکترین و بالفعل ترین حکومت های ضد انسانی روی زمین است.
- قدرت یابی طبقه کارگر، برپایی نه- دولت شورایی تراز کمون و تداوم انقلاب اجتماعی را خواهانم و برای آن میکوشم.
- این سرنگونی را با رهبری فعال سازمانیافته و آگاه طبقه کارگر ایران و همبسته ی جهان، همبستگی بینالمللی، حضور گاردهای انقلابی بین المللی در کارزار انقلاب رهایی بخش کارگران، ممکن می بینم.
- چنین انقلاب و همبستگی در مبارزه، از کوچکترین ابزار همبستگی و ارتباطی شبکههای اینترنتی گرفته و رسانههای مستقل مردمی و جهانی تا حضور مستقیم سیاسی، فنی، مالی، مادی و رزمآوری ووو همان سان که در کمون پاریس 1871، جنگ داخلی در اسپانیای دوران فرانکو به آزمون آمد، در انقلابهای کارگری و از جمله در ایران را شدنی، همراهی و پشتیانی می کنم.
- جمهوری اسلامی را پایگاه تروریسم، ویرانگری لایه های اجتماعی، تخریب طبقه کارگر، نابودی جامعه، پایمالی پرنسیپها و ارزشهای اجتماعی تا کنونی بشر از جمله در ایران، خاورمیانه و هرآنجا که در تیررس این قدرت متشکل و مسلح ایدئولوژیک حاکم بوده، می دانم .
- حکومت اسلامی با تمامی جناح- باندهایش، حاکمیت سیاسی طبقه سرمایه داراست.
- مجهز شدن این حکومت به هر نوع فن آوری و دانش و سلاحی به ویژه سلاح هستهای، بیش و پیش ازهمه، تجهیزی برای تداوم استثمار و ستم، فلاکت، اعتیاد و تن وجان فروشی و تخریب زیست و بوم و زندگی و علیه حکومت شوندگان درایران است و نیز تهدیدی برای زمین و زمان.
- تجهیز و تقویت این حکومت، به هر گونه و هر ابزاری، تقویت باج ستانی، تداوم حکومت سرمایه، و سلطهی ستم و سیه روزی جامعه می باشد.
- سازمان ملل، و دیگرنهادهای وابسته از جمله شورای امنیت، آژانس بین المللی انرژی اتمی و همانند، ارگانهای سیاسی و حقوقی بورژوازی جهانی و بینالدولی هستند.
- حکومتها، هرکدام بسته به قدرت، هزینه یا پرداختی به ابزارهای حکومت سرمایه در جهان، بسته به جایگاه تعیین کننده در پیشبرد منافع و سیاستهای خویش، این نهادها را در پوشش و با نام های فریبنده به کار میگیرند و به مراوده و به بده و بستان میپردازند.
- ادعای بشر دوستانهی مداخله نظامی وسیاسی از سوی هر حکومت و یا دولتی، چه توافق جمعی آنان با میانجی گری ارگان مشترکشان، مثلاً «شورای امنیت سازمان ملل متحد» که سرانجام با دخالت مستقیم همان قدرت ها انجام می گیرد، ادعایی دروغین است و به سود اهداف سرمایه داران جهانی و دولت هایشان.
- دانش مبارزه طبقاتی کمونیستی میآموزد که پشت هراقدامی، منافع طبقاتی، نهفته است.
- روشن است که در گوهر خود، هر دخالتی ماورایی که بر فراز سر طبقه کارگر و جامعه، جنبش آزادیخواهی و حتی ضد استبدادی حکومت شوندگا ن انجام گیرد، منافع طبقاتی گروههای مداخله گر را میجوید و سرانجام، جایگزینی استبدادی دیگر در پی می آورد.
- این واقعیت به آن معناست که، سرنگونی ضد انقلابی حکومت اسلامی وسرنگونی انقلابی آن، تنها در «سرنگونی» مشترک است و نه چیز دیگر، اما ضدانقلاب سرنگونی طلب تثبیتگرا، خواهان جایگزین ضدانقلاب خویش است اما انقلاب سرنگونی طلب دگرگون خواه، گزینه انقلابی خویش را در برنامه دارد.
- در هر مداخله ی اقتصادی، سیاسی، نظامی و رقابتهای درونی حکومت اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی و سرمایه جهانی و حکومتهایشان، طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی، و تمامی آزادیخواهان و ستمبران، نه بی طرف و بی تفاوت میمانند، نه در کنار یکی از دو سوی ضد انقلاب حاکم و یا مداخله گر؛ بلکه هم اکنون و بی درنگ و مستقل، به سازمایابی، قیام و سرنگونی حاکمیت سیاسی روی می آورند؛ انقلاب، با سرنگونی انقلابی رقم می خورد.
- شعارهایی دفاع طلبانه، در پوشش صلح طلبی برای حکومت اسلامی، حقانیت طلبی برای مسلح شدن به سلاح های هسته ای، اشک و لابه در غم به محاصره افتادن حکومت اسلامی، همه و همه مشروعیت بخشیدن به تداوم جنایات رژیم علیه بشریت است. تاریخ این همکاری با حکومت تروریستی زیر هر نامی، از جمله فداییان اکثریت، هرگز نه می بخشاید و نه فراموش می کند.
- در جنگ و جدال داخلی جناحهای سرمایه برای جایگرینی قدرت سیاسی خویش، اگر سرانجام عراق و لیبی و مصر که با حذف طبقه کارگر و لایه های زیر ستم را نمی پذیریم و خواهان قدرت یابی ضدانقلاب نیستیم، سرنگونی قدرت سیاسی موجود، باید که در خودگردانی و پیشبرد انقلاب اجتماعی تداوم پذیرد.
- اگر خواهان آن هستیم که انقلاب سیاسی با جایگزین ضدانقلابی همانند حکومت اسلامی سرمایه در سال ۵۷ یا اکنون تونس و مصر و... به جایگزینی استبدادی دیگر نیانجامد (روندی که هم اینک برای ایران، در تدارک و جاری است) باید که تجربه ها و خطاهای مشروطه و بهمن را دستکم بازخوانی کرده و به آزمون گیریم.
- تجربه کارگران در کمون پاریس ۱۸۷۱، و نیز آزمون انقلاب کارگری در اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، میآموزند که در چنین شرایطی ، باید سازمانیافته و آگاهمند به دانش مبارزه طبقاتی خویش و با تمامی نیرو به سرنگونی انقلابی حاکمیت موجود، سامان گرفت.
به بیانیه کرکسان بازگردیم. در«بيانيه بيش از 1500 نفر از دوستداران جنبش فدائی (فدائيان خلق ايران)، برای نخستین بار با ادبیاتی روبرو می شویم که در جنبش مشروطه ی مسروقه حتا نمونهاش را نمییابیم- «ایرانیان زحمتکش» ناشیانه مفهومی است که عوام فریبانه تلقین غیرطبقاتی بودن بیانیه را می پیماید.
فرازهای اصلی بیانیهی «جنبش بپای دارنده آتشها - جويندگان شادی در مجری آتشفشانها»، چنیناند:
۱- در اين بحبوحه در ايران محقق و دانشمند ترور می شوند و محکوم نمی شود.
۲- پايگاه نظامی منفجر و دهها ايرانی که بسياری هم سرباز وظيفه هستند کشته می شوند و محکوم نمی شود. [پایگاه موشکی حکومتی که خود حکومتگران، کشته شدن سرداران و پاسدارانش را خبر داد و نه سربازان، و انفجار را هیچگاه برخلاف دیگر ادعاها به خرابکاری و عوامل بیگانه نسبت نداد.]
۳- در صورت تهاجم خارجی به ايران در کنار زحمتکشان ايرانی با چنگ و دندان از وطن دفاع خواهيم کرد.
[چرا زحمتکشان را در کنار خود و حکومت فاشیست، جان پناه می گیرید! بسنده و شایسته است که خودتان، ولایت را پاس دارید، سربازان گمنام باشید و با چنگ و دندان درنده بمانید و «تهاجم خارجی» را دفع و مهاجمین را بدرید! مگر بِپای آتش ها و جوندگان مِجری آتش فشان نیستید؟ چرا از آتش استفاده نمی کنید!]
۴- کشتن و ترور دانشمندان هسته ای ايرانی را قويأ محکوم می کنيم.
[کشتار ترکمن صحرا، ماهی گیران انزلی، به خون کشانیدن کردستان و آذربایجان و خوزستان و همه ملیت ها و پیروان آیین های سراسر ایران به ویژه بهائیان، کلیمیان، درویشیان و زرتشیان ووو، کشتار دهه شصت، قتل عام زندانیان در تابستان سال 67، کهریزک ها و دارها و شلاق های همه روزه در سراسر ایران و بر سر «ایرانیان زحمتکش»، کشتار کارگران در خاتون آبادها و قتل های سیاسی- زنجیره ای، کشتارکوی دانشگاه ها و خیابان های فریاد و اعتراض ووو را چطور! اگر شریک جرم و دستی در این جنایت ها ندارید، از چه روی تا کنون از صدور یک بیانیه ساده تک امضایی خودداری کرده اید؟ چشم داشتی نیست، با آنکه سواره آمده اید، اما هشیارید مبادا که جنایاتتان را اعتراف کنید. از اخلاق دم می زنید، منظورتان «مورال» است نه «اتیک» های انسانی البته، چون شما با ارزش های انسانی بیگانه اید. اخلاق تان را پاس دارید. اخلاق طبقاتی اتان، آدم فروشی، خیانت به هم پیمان هایتان، فریب، دروغ، نیرنگ، شارلاتانیزم ووو تمامی اخلاق ها و فرهنگ طبقه حاکم و حکومتش.]
نوشته اید که:
۵- وطن ما در محاصره نيروهای منطقه ای و غير منطقه ای سراپا مسلح است.
۶- ما با تأکيد بر صلح جوئی خواستار اقتدار کشورمان می باشيم .
[وطن شما، به راستی همان سرزمین سرشار از ثروت و طلاست، یا زندانی به گستره ی ایران با بلوچستان و کرمان و بم و اسلام شهرها و حلبی آبادهای سراسر و پیرامون کلان شهرها و پیرامون کارخانه ها و مراکز درهم شکسته و فروبسته و فریادهای نان و آزادی در کوچه پس کوچه ها و خیابان های فقر و مرگ و ویرانی و فلاکت! دارایی، ارزش افزوده، توزیع، قدرت سیاسی، و ذخایر و هستی در این وطن اکنون سهم کیست و زیر سلطه ی کیست! کودکان کا ر و خیابان، ترافیک دختران برای فروش و زنان در خیابان ها را، صف کلیه فروشان، میلیون ها کارگر بیکار و دستمزدشان ربوده شده را که سهمی در وطن شما نیست. کارگران و اینان را وطنی نیست، وطن ما به گستره جهان است. شما برای کی به رقص آمده اید و معلق می زنید! وطن شما از طبقات آشتی ناپذیر، از حکومتگران و حکومت شوندگان تشکیل شده است؛ خواهان اقتدار طبقه کارگر که نیستید، چون انکارش می کنید و دشمنانید، پس، اقتدار را برای حکومت طبقاتی می خواهید، با بمب هسته ای و سلاح های کشتار جمعی، البته برای «حفظ صلح!
کارگران و زنان و دانشجویان را با خونین ترین شکل ممکنه سرکوب می کنید، آنان که با شما جنگی نداشتند؛ همین یاران خودتان سید حسین و کروبی را و فرزندان و نوه های امام راحلتان، همراهان خودتان، زنان و فرزندان سرداران جنگ و شهیدانتان را، اقتدار برای کی و علیه چه کسی! به قول ناصرالدین شاه، جنگ شما با رعیت های خودتان است، به حول قوه الهی به قدر آنان را هم تفنگ و توپ دارید که!]
مرقوم فرموده اید که:
۷ -هدف غرب تعويض جمهوری اسلامی با مهره های وابسته به خود است.
۸- تنها راه حل خويشتن داری و مذاکره و تشنج زدائی با داخل و خارج است.
[صدور تروریسم به سراسر جهان، رزمایش های همه روزه ی اشغال شهرها با سپاهیان ضد شورش، رزمایش های موشکی و تشنج آفرین در هوا و دریا، بمب گزاری در سفارتخانه ها و ترور مهاجرین سیاسی، انفجار در رستوران میکونوس و قتل های سیاسی، انجام دهها طرح تروریستی و کشتار مخالفین در برون مرز و درون، انفجار مساجد و مراکز مذهبی و گردهمایی ها، نمونه مراکز مذهبی خودشان در مشهد ودر حسینیه شیراز، در مساجد سنیان در سیستان و بلوچستان و مرکز یهودیان در آرژانتین، اختصاص سپاه بدر و قدس و حزب الله در برون مرز برای کشتار و رواج تروریسم؛ زیر پا گذاری تمامی موازین بین المللی، سوزاندن میلیاردها دلار از هستی مردم در کوره ها برای مجهز شدن به سلاح هسته ای و تهدید به بستن راه های دریایی و ناامن ساختن جهان و از روی زمین محوکردن سرزمین ها، اعلان علنی از تریبون سازمان ملل برا ی محو کفر و برقراری حکومت مذهبی و امام زمانی ووو تهدید و تشنج نیستند و از چشم فداییان ولایت پنهان! اما اینکه افکار جهانی دستیابی به بمب هسته ای و سلاح های کشتار جمعی همه رو به سوی طبقه کارگر و حکومت شوندگان، نشانه رفته به سوی قلب توفنده و تپنده درون، از سوی شما و تهدیدی علیه جهان می داند، جنگ و محاصره می خوانید!]
می نویسید:۹- ما درگير کردن منافع خارجی را در مسايل داخلی ايران سر آغاز پايان ايران می دانيم.
۱۰- ما خواستار جهانی عاری از سلاح های هسته ای هستيم. برای شروع ما خواستار خاورميانه بری از سلاح های هسته ای هستيم.
[برای شروع، شروع خوبی است! برای پایان، خواهان چه هستید؟ به زبان دیگر، از آنجا که خلع سلاحی در میان نیست، این حق مسلم حکومت ترور است که به سلاح سنگین هسته ای نیز مجهز شود].
۱۱- ما خواستار خروج همه نيروهای خارجی از خليج فارس می باشيم .
۱۲- شکل فعلی مديريت جهانی منطبق با نياز های اين دوران نيست.
۱- ما خواستار لغو حقوق نا عادلانه وتو و عضويت دائمی در شورای امنيت هستیم.
فداییان، در این پنج بند آخر فراموش کرده اند که قرار بوده است از زبان فداییان «خلق» بنویسند، نه از زبان وزارت امور خارجه احمدی نژاد. اینان آنقدر برآشفته و شتابزده سناریو نوشته اند و با ویرایش گر دانا، اینگونه مشت خود را باز کرده اند و با جلوه ی اصلی وزارت سربازان گمنام امام، ظاهر شده که گویی این ری شهری و فلاحیان یا یونسی و اژه ای هایند که سخن می گویند.
به هرروی بیانیه ی فداییان، قطعنامهی وزارت امور خارجه حکومت اسلامی را واگویه میکند. تمامی بندهای این بیانیه ی عاشقان ولایت را با بیانیه ها، قطعنامههای بسیجیان ولایت، سخنان محمود احمدی نژاد، متکی و صالحی را با بندهای این جوندگان شادی و خفته در مِجری حکومتی را با هم مقایسه کنید. در یک بیان، بیانیه عاشقانهی آتش افروزان فشرده است:
اجازه دهید تا حکومت اسلامی به بمب هستهای مسلح شود، زیرا که شعار«سپاه را باید به سلاح سنگین مسلح کرد» جنگ ۸ ساله دولتهای ایران عراق، برای بقاء حاکمیت سرمایه، اینک با شعار«سپاه را با سنگین ترین سلاح هسته ای مجهز کنید» ضرورتی حیاتی یافته است. زیرا که «وطن در محاصره است، و مداخله پایان ایران است.»
آری ایران در محاصره است، مردم ایران، حکومت شوندگان، در محاصره حاکمیتی سراپا مسلح و با سابقه ای خونین و اراده سرکوب و کشتار، در محاصره سپاه، اطلاعات، در محاصره اوین ها و کهریزکها و در محاصره نیروهای ضدشورش واوباشان مسلح و خونریز، در محاصره باندهای حکومتی و درنده با چنگ ها وداندان ها و دارها و جرثقیلها و زنجیرها در چنبره ی مناسبات سرمایه، در محاصره دین و افیون و نیرنگ مذهبی، در محاصره ی پاسداران بدنام و اوباشان، در محاصره شمایان سناریو نویسان، کرکسان در پرواز شوم برفراز دارها و پیکرهای زیر شکنجه و خونین زنان و مردان کارگر، چرخان در انتضار فرو غلتیدن پیکری بر خاک- پیکرآزادیخواهان زنان و اسیران و مبارزین در بند و زیر پی گرد و مراقبت و مهاجرین سیاسی. این محاصره شکسته می شود و محاصره گیرندگان و اشغالگران، خود به محاصره می افتند. این دیالکیک تاریخ است و گریزی نیست.
بیانیه کرکسان، خواهان مدیریت جهانی احمدی نژاد است و نشستن دائمی حکومت اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل تا آزادانه هرجنایتی رابه پیش برند، وتو کنند و مدیریت نمایند. البته به یاری سلاح هستهای و موشک ها و بمب ها و در اتحاد با سوریه، کره شمالی و مافیای حاکم در روسیه و چین و حزبالله و دراین فراگرد، در گروی «پایان یابی ایران». بیانیه کرکسها با دستبرد به شعار دیرینه ی «بازها- کبوترها»ی حزب توده به پیروی از تز ارتجاعی نیکیتای خروشچف در رویکرد مسالمت آمیزسوسیالیسم موجود و سرمایه داری دولتی روس، با جناح «کبوترها»ی امپراتوری سرمایه. فداییان حکومت اسلامی سرمایه، کرکسان را برگزیده اند.
اکنون پرسیدنی است در میان این همه، در این بیانیه ی فداییان، نامی از کارگر و طبقه کارگر نیست! البته کارگزاران، رسمن به خدمه ی سیاسی سرمایه استحاله یافته اند، انکار طبقاتی و نفی حضور کارگران، در جامعه در این مبارزه طبقاتی قابل فهم است، در حالیکه هجوم دوباره به کارگران بهپاخاسته برای دفاع از کوچکترین خواستهای صنفی و دفاعی، اوج گرفته است، انتظار می رفت فداییان مجازی و حقیقی ولایتی اکثریت، برای نعل وارونه زنی هم که بود نامی از کارگران می بردند! روش دزدانه دشمنان کارگران برای نفوذ و عوام فریبی هم که بود، تا کنون گاهی نامی از کارگران می برد. در حالیکه جناح مغلوب حکومتی باند محجوب و شرکا از طبقه کارگر و اعتصاب دم میزنند، جایگزینی «زحمتکشان ایرانی»، همان زبان حکومتی انکار حضور و وجود طبقه کارگر است. ناشی گریهای تنظیم کنندگان و رئیس ویرایش گرشان و تصویب کنندگان نهایی بیانیه بسیار است.
«گزینش نام فداییان خلق ایران»، اما به دو سبب انجام گرفته است- اعتبار و بی اعتباری این نام. از سیاهکل تا چریک ها و سازمان چریک های فداییان اقلیت و گرایشها و تشکلهای و عناصر رادیکال و سازش ناپذیر سرنگونی خواه که با ایستادگی در اعتبار ماندهاند و بی اعتباری فداییان طیف اکثریت و نگهدارا ن حکومتی که همدست و پرسهزن خیمههای ولایت و باندها در جنایات بیشمار شریک و از سوی حکومت به بیرون پرتاب شده، اما همچنان پرسه زن، تا میخی باشند برا ی آویزان ساختن عبایی و ردایی و کت احمدی.
نام فدایی از سویی دستاویزی می شود تا به سان ابزاری به اعتبار باقیمانده و تاریخی نام فدایی آسیب رسانده و دستبرد زنند و از سوی دیگر پذیرش چنین بیانیهای را با شناختی که در حافظه ی تاریخی جامعه مانده از پیشینه و کارگزاری فداییان اکثریتِ بی اعتبار، آسان تر، که از این دم بریده هرچه گویی برآید! برای هیچکس شگفت آور نیست که سازمان اکثریت فدایی و نگهدارها و دیگر رهبران اکثریت، و نیز خانه به حانه شدگان اکثریتی- توده ای گرونده به جمهوری خواهان و دیگر محافل بورژوایی، یا سایتها و عناصر همراستا با سیاست های حکومت اسلامی، که پیش از این، در شرایط لازم به صدور بیانیههای همخوان با منافع رژیم کوچکترین درنگی نداشته اند، همچنان در سکوت بره ها با سیاهنامه های خود، پیش برنده و همراه سناریو حکومتی باشند. اما، پرسیدنی است درنگ و سکوت کنونی اشان و برداشتن بیانیه از سایت های خود چه پیامی دارد!
شعار « رژيم جمهوری اسلامی بايد با دستان توانای زحمتکشان ايرانی تغيير کند » شوخی انحرافی بیش نیست که، همان شعار میرزداه را به یاد میآورد. به اعتراف فلاحیان، وزیر اطلاعات دولت رفسنجانی نفوذیان حکومت همراه چند شعار علیه حکومت، وظایف خود را به پیش می برند (نقل به معنی).
پرسیدنی است، چرا نام فامیل منصوران، مصداقی، داعی و صدها نام با دستبردی در فامیل یا نام در این بیانیه آورده شده اند، اما سرشناسانی همانند آقای فریبرز رئیس دانا و و فرخ نگهدار را نمی بینیم. هستند کسانی مانند آقای رئیس دانا در ایران و فرخ نگهدار در خارج از ایران که با تمامی بندهای این بیانیه موافقند، نامشان در میان ۱۵۰۰ نفر نیست! جای شگفتی است که برای تلقین به خواننده از آوردن صدها نام فداییان به قتل رسیده، خانواده، خویشان و بستگان خودداری نشده است. نامهایی را دستکاری کرده و برگزیدهاند تا روانشناسانه، سنگینی شک را با تداعی نامهای فداییان و نیز دیگر نامهای شناخته شده، کاهش دهند. نام فامیلهای سلاحی، احمدزاده، زرافشان، ووو در این شمارند.
انتخاب نام فدایی و ایثارگرف و رقبای انتخاباتی را « کرکس» نامیدن از سوی حسین فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، شاید که الهام بخش تنظیم کنندگان سناریو کرکسان شده است!
پرسش هایی همانند این که، مبتکر این نامه کیست؟ جمعآوری این امضاها را چه کسانی دست اندر و چگونه انجام پذیر شده، چرخش بیانیه بین 1500 نفر فدایی- هرچند که امروزه در درون و برون مرز در خیل پاسداران و سرپاسداران گمنام و بدنام امام، هزاران را می توان گله وار و فله ای رمه کرد - چگونه انجام پذیر شده؟ دهها پرسش دیگر از جمله اینکه تا کنون همه تومارها، آغازگر و آغازگاه و مبتکرین و فعالینی داشته است؟ و این حق نه تنها امضاء کنندگان که دیگران است تا بدانند و جایی برای پنهانکاری نیست ووو، اما، این کمترین انتظاری است که در میان ۱۵۰۰ نام واقعی و مجازی و جعلی، دستکم، عناصر حقیقی و حقوقی از فداییان منفرد، متشکل، تشکل ها و محافل فدایی و وابستهگان مستقل و نیالوده و حتی اکثریتی های منفرد و متشکل، باید پاسخگوی تأیید یا تکذیب باشند و به واکنش آیند.
به هر روی، سناریو نویسان حکومتی همانند آخوندهای دوره قاجار سوار بر مرکبی که در دهه ی شصت خوب سواری داد، بی آنکه خلعتی و خورندی در خور گیرد، آمده اند و به هدف شیره مالیدن، حنایشان بی رنگ.
به بیان زنده یاد میرزاده عشقی به درستی:
«چـنگ چـنگ يـاسـی و پا پای خر
منـكه از ايـن كـار ســر نــارم بـدر!
اين حكايت زين سبب كـردم بـيـان
تــا شــونــد آگــاه، ابـنـــاء زمـان»
اما، ما این پا را می شناسیم، و این دست را، همانگونه که میرزاده.
عباس منصوران
21 ژانویه 2012
a.mansouran@gmail.com
[1] میرزاده عشقی، در سرایشی تمثیلی داستان دزدی از خمره شیره در یکی از روستاهای کردستان به وسیله دزدی که با سوار شدن بر خر برای پی گم کردن، سواره شیره را می خورد، و صاحب خانه، حیران از این کار می ماند. آمدن رضا خان با کودتای سوم اسفند 1297 با سوارکاری انگلستان برای مکیدن شیره جان جامعه را میرزاده با این شعر نماد ساخت و در افشای ماهیت رضاخان و نمایش جمهوری خواهی وی، به دستور رضاشاه هزینه ای با جان پرداخت و ترور شد.
منبع:پژواک ایران