بمیر سلمان
یاور استوار
به بهانهی اعدام علیرضا اکبری، شهروند انگلیس و این امید و احتمال که واکنش آمریکا، انگلیس، کانادا و مجموعهی اتحادیهی اروپا بتواند نقطه عطف فشارهای مضاعف به رژیم «وحشی» حاکم بر ایران باشد و بویژه این که این بار اعدام این شهروند بریتانیایی با حضورِ مشارکتِ جنایتکارانه در جنگِ اوکراین (که اتفاقن گیسوانی طلایی دارند!) است!
بمیر سلمان
این شعر، سالها پیش، بهنگام که رهبرِ همهی آدمکشانِ جهان، آیت الله خمینی، فتوای مرگِ سلمان رشدی نویسندهی انگلیسی را صادر کرد، سروده شد و در دفتر شعرِ «ازسکوی کدامین نگاهِ هراسان» نیز بچاپ رسید. در گذارِ آن سالهای و سالهای سیاهتر پس از آن چه بسیار نازنینانی از خیلِ اندیشه و قلم، وهمچنین دیگر آزادگان و پاکبازانِ راهِ رهایی با دستهای سرکوبگرانهی مرگاندیشان حاکم بر ایران، بخاک و خون کشیده شدند و بامرگشان داغی بر پیکر زخمی و داغدارِ میهن نهادند!
در این میان اما، بر این اندیشه و توهم که شاید عملی شدن مرگ (ترور) سلمان رشدی با فتوای خمینی – که خود آمر اصلی قتلهای زنجیرهای و قتلعام سال 1367 نیز بود – میتوانست وجدانِ جهانی، که از کنارِ همهی کشتارها و نابکاریها رژیمِ خونآشام اسلامی علیهِ آزادگانِ ایرانی، بیاعتنا گذشت و میگذرد، از خوابِ خرگوشی برانگیزاند و بر علیهِ همهی این ستمگریها بپاخیزاند، با من بود!
«خوشبختانه» سلمان رشدی (گوشِ شیطان کر» دستِ کم تا کنون از مهلکه جان سالم بدر برده است! که چه خوب که رویاهای این قلم بحقیقت نپیوسته است. (بیاد بیاورید که این شعر بیش از 25 سال پیش سروده شده! سلمان رشدی هنوز مورد تهاجم قرارنگرفته و تندرست بود.) با این همه اما شاید مرگ زیبا (زهرا) کاظمی، خبرنگار کانادایی، بتواند جای خالی مرگ او را انباشته و جیغ بنفش ما را برگوشهای خفتهی وجدان جهانی فریاد کند!
هرگز
مرگ را نستودهام
آنسان که هیچ قدارهبندی را نیز
نه با سرود
و نه با لبخند.
که خود
چاووشِ زندگانیی بیمرگم!
شگفتا!
سلمان!
امروز مرگِ تو را
که رهروی از قبیلهی مایی
از نای حان
و از هزار توی دلم؛
(در گیر و دارِ حادثهای تلخ)
فریاد میکنم!
مرگی بناگزیر و مفاجا
با دستهای رعشهای مترسک مفلوکی
که رمزِ انفحارِ عقیمی را
از ماورای پردهی غیبی
ترسیم میکند،
تا پارههای تنت
کفارهی حقیقتِ تلخی باشد
که آیهوار
در بند بندِ غرانیق
سرودی کردی
و پوک غارهای تباهی را
با موریانههای شک
در سالهای مرگ
به کابوسی مرگآیین درافکندی!
آری بمیر سلمان
تا چشمِ کورِ جهان شاید
تلخیی مرگ را
کز انتهای غارِ توحش
برما وزید
ببیند!
بمیر!
بمیر
بمیر
سلمان
وجدان این جهان
دیریست
سرزمینِ مرا
سرزمینِ ترا
که بارِ تنگی و عسرت را
بر دوش میکشند،
از یاد برده است!
نه
من هرگز
مرگ را نستودهام
که پایانِ زندگیست،
پایانِ عشق،
و انتهای رهسپاریی تا فرداست!
اما، بمیر سلمان!
که جهان حتا
از مرگِ سعید، حسین و فریدون*
بیاعتنا گذشت!
شاید که مرگ تو؛ مردابِ خوابِ قطبی اینان را
سنگ تفاوتی و تکانی باشد.
آری بمیر سلمان!
* سعید سلطانپور، حسین اقدامی و فریدون فرخزاد.
جا دارد که به همه بگوییم خانم کاظمی، کانادایی است و جز کشته شدنش در ایرانِ جمهوری اسلامی، هیچ پیوند و نسبتی با ایران نداشته است! این را از این نگر میگویم که هندی تبار بودنِ سلمان رشدی و ایرانی تبار بودنِ زیبا کاظنی نه تنها گرهگشای دشواریهای امروزین ما نیست، بلکه نمیتواند تا حد زیادی به کند شدن لبهی تیغِ تیز واکنشهای جهانی علیهِ جانیان حاکم بر ایران یاری رساند! میگویید نه؟ خبر زیر را مرور کنید:
کانادا پروندهی قتل دکتر زهرا کاظمی را به سازمان ملل برد!
«بیل گراهام»وزیر امور خارجه کانادا، در یک کنفرانس مطبوعاتی، برای نخستین بار اعلام داشت که کانادا از کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل خواسته است تا پروندهی قتل زهرا کاظمی را بر عهده بگیرد.
و همچنین تصریح کرد:
«کانادا در حال بررسی همکاری با کشورهای اروپایی برای آوردن یک قطعنامهی گستردهتر در زمینهی حقوق بشر در ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است.»
در عین حال خبرگزاریِ رویترز از کانادا گزارش داد که این کشور در تدارک تحریمهایی علیهِ ایران نست. رویترز اضافه کرد: سخنگوی «بیل گراهام» وزیر امور خارجه کانادا گفت: «سعید مرتضوی» دادستان عمومیِ و انقلابِ تهران در جریان دیدار با مقامات برجستهی کانادایی پیرامون قتل دکتر زهرا کاظمی، مطالب جدیدی را ارایه نکرد. پس ازارسال گزارش این دیدار برای وزارت امور خارجهِ کانادا، وزیر خارجهِ این کشور گفت: سعید مرتضوی دادستان عمومی و انقلاب تهران خود در قتل زهرا کاظمی نقش داشته و به این دلیل او نمیتواند طرف مطلوبی برای کشور کانادا باشد.»
حال جا دارد کلاهمان را قاضی کنیم: جهان مرگ بسیاری از ما را دید و شنید و ما نیز فریاد کردیم... سعید سلطانپور، ابراهیم زالزاده، غفار حسینی، حسین اقدامی، محمد جعفر پوینده، کورش آریامنش، محمد مختاری، فریدون فرخزاد و ... تا پیروز دوانی را چه بنامیم؟!
سیامک زندی، ناصر زرافشان و صدها دانشجو در زندان و 300 جای باتوم و کرور کرور دشنام و دژنام بر پیکر انصاف علی هدایت و دهها خبرنگاردیگر!!
حتا هتک حرمت انسانیی آنانی که یک روز ایدیولوگ و سازمان ده همین دستگاهِ جهنمی بودهاند، از منتظری و سروش و عبدالله نوری و عمادالدین باقی گرفته تا گنجی و آغاجری و کدیور و...
این جهان و وجدانِ خواب بردهاش در برابرِ همهی جنایات رژیم «اسلامیِ» حاکم بر ایران بیاعتنا و خاموش گذشت!
اما، همین وجدانهای خوابزده، با آن فتوای ضدِ بشری خمینی علیهِ سلمان رشدیی انگلیسی (و نه هندی) و این جنایت علیهِ دکنر زهرا کاظمیِ کانادایی (و نه ایرانی) به واکنش برخاست و برمیخیزد!
دکتر کاظمی، خبرنگارِ کانادایی بحکم رهبرجمهوریِ اسلامی و بوسیلهی دستگاهِ قضای همان رژیم بقتل رسید!
منبع:پژواک ایران