بیاد استاد هما ناطق
یاور استوار

 

با جمعی از یاران همدل برآن شدیم تا نشریه‌ای را فراهم آوریم که به زعم خودمان با نشریه‌های گوناگون آن روزگار متفاوت باشد. چرا که اگر چه به نسبت جمعیت تازه کوچیده به  « بیدر کجا»، جُنگ ونشریه اندک نبود، اما هرکدام ساز خود را می‌زد و آسمان را به اندازه‌ی آسمانِ دفتر حزب و سازمان خود می‌دید.

Homa Nategh.jpg

جمع کوچک ما اما بگونه‌ای دیگر می‌اندیشید و بر آن بود که: تا « بگذارد 100 گل بشکفد» .  از همین روی یاران بر دوشِ من گذاشتند تا با فرهیختگان و فرزانگان آن زمانِ تماس گرفته و ضمن در میان گذاشتن موضوع نشریه و اهداف پیشارو، از آن‌ها بخواهیم تا یار قلم و قدممان باشند.

با تمام کمبودها و ناکارآمدیِ سیستم ارتباطاتِ آن روزگار (1988)، تماس‌ها برقرار شد و خوشبختانه اکثریت بزرگی از نویسندگان، شاعران و هنرمندان، ضمن استقبال از ایده‌ی مان مطالبی درخور برای نشریه‌ی نوین و نوزادِ «آفتاب» ارسال داشتند.

در میان آنچه از دوستان بدستمان رسید ( که همه‌ی آن‌ها بی کم و کاست در سه شماره نخست آفتاب درج شد)، یاد داشت کوتاه پر بار و زیبای استاد هما ناطق بود که در آفتاب شماره 1 چاپ شد.

در گرامی‌داشتِ استاد ارجمند هما ناطق، و ضمن سپاس و ستایش از زندگی پربار ایشان و تسلیت به جامعه‌ی دانشوران ایران، همان یادداشت را  در اینجا می‌آورم. یادش گرامی!

 

طرحُ یک نامه

 

همکارانِ گرامی:

نامه‌ی پر مهر رسید، آفتاب آمد دلیلِ آفتاب. مبارک باد هر قلم که به راهِ اعتلای فرهنگی و برون‌رفت از جهلِ مرکبِ هزار ساله بکار افتد، روزنی به فردای روشن و اندیشه‌ی روشنگرِ گم‌شده است.

سخن از پراکندگیی ایرانیان مهاجر رفته بود، و گله از نبود هماهنگی و همبستگی. نومید نتوان شد. زیرا که پراکندگی خود ناشی از سرخوردگی از اتحادهای پوچ است. شاید بهتر آن باشد که از تنهایی‌ها، شک‌ها و نقدها راهی به یگانگی بگشاییم تا پیوندمان ژرفتر و گسست‌ناپذیر آیند.

آن که با شعارهای توخالی آوازه‌ی ترقی‌خواهی سر‌میدهد، امروز باید ترقی و انسان پیشرو را با کار و پژوهش و نقد خود محتوا و مفهوم بخشد. ورنه باز می‌گردیم به خطاهایی که بارها مرتکب شدیم و درس نگرفتیم.

در هر حال امیدوارم «جنگ آفتاب» پرتوافکن باشد و آموزنده. نوآوری و در اندازیِ «طرحِ نو» را جایگزین نشخوارهای سیاست‌بازان کند.

بویژه که نسلِ جوانِ ایران هرگز مانند امروز خویش‌اندیش و نقاد و شکاک نبوده است؛ بسی شکیباتر و برازنده‌تر از نسلِ ما که «خام بدیم، پخته شدیم، سوختیم»!

در رابطه با مقاله بروی چشم! اما فرصتی باید و عنوانی!

از «راهنمایی و تشویق» نوشته بودید. فردای ایران شمایانید و ما واماندگان راه. از چراغ فکر شماست که باید راه روشن شود. با این حال و بقولِ هدایت:

ایرانی مثلِ خمیر دندان می‌ماند. فشارش که بدهی پند و اندرز صادر می‌کند.

پس من نیز اندرزی دارم. برخاسته از تجربه‌ای. بنظر من راهی که نشریه «آدینه» در ایران پیش پای خود نهاده است، آرمان ما هم باید باشد یعنی «مقاومت فرهنگی در برابر و رو در روی حکومت فرهنگ‌کش. اما بدون تفتیشِ عقاید. چنان که احمد شاملو شعرش را در کنار مقاله‌ی ایرج افشار چاپ می‌کند، مختاری در کنار شاملو و چنگیز پهلوان در کنار مختاری و دیگران. اما جملگی یک آرزو در سر دارند، حتی اگر برای یکدیگر حکم قهوه‌‌ خانه‌ی سر راه داشته باشند.

این را هم بیفزایم: از این که یاد من هم بودید و مرا یار و یاور راهِ نوینِ خود دانستید، سخت سپاسگزارم. دلم دوباره در امید خوش‌نشین شد. احساس کردم در دورادور پشت و پناهی دارم که نیرو‌بخش تواند بود. پس دست و دلم گرم شدن. نشستم و این چند را برسم تشکر و همدلی نوشتم

            دست مریزاد

                                  ایام بکام

                                                               هما ناطق.

                                                                           پاریس 17 ژوئیه 88

 

منبع:پژواک ایران


یاور استوار

فهرست مطالب یاور استوار در سایت پژواک ایران