بهار
یاور استوار
بهار باز
بروی شانهی گزهای خسته
جا خوش کرد.
و چترِ خنده دگر بار
کنارِ ساحلِ لبهای سدرها
واشد.
زمانه باز «گل افشان شد!»
در امتدادِ همآواییِ بهار و درخت
در آستانهی دیدارِ سوسن و نسرین
نسیم یال برافشاند.
زبانِ صبح
کتابِ خاطره را –
از شمیم ِ عطری طلوع
بیادِ لاله ورق زد.
و انجمادِ زمستانی
به انزوای سکوتِ هزارهها کوچید.
گل از گریوه فراز آمد،
و «هفتسینِ» بهاران
کنارِ سفرهِ لبخند
از زمین رویید.
«سپیده»،
_ چشمهی نوشینِ سرخگونهی گل_
سوادِ «سرمهی» خورشید
در دیارِ خیال
«سرود» سبزِ قناری
_ به سالِ بیقفسی!
سحور دلکشِ «سمفونیِ» نیاز و نگاه،
«سمندِ سرکشِ» اندیشه
در کشاکشِ شوق،
«ستاره»،
عاشقِ بیدار
در سکوی سحر
«سخن»
زبانِ گلِ سرخ
در چکامهی راز،
و من که باز در اندوهِ ایغارِ خزان
درونِ پستوی فلبم
هنوز هم بیخویش
بیادِ چلچلههای کبود
در سرما
سرودِ جاریِ پرواز «سرخ»
میخوانم!
منبع:پژواک ایران