توفان کور!
یاور استوار
توفان کور!
نه!
توفان،
فرزند آفتاب نبود این بار.
توفان،
از باغِ آفتاب نمرویید،
تا دریا را،
از انجمادِ خواب ،
برآشوباند!
توفان
پسماندهی تباهی بود
کز غارهای توحش،
بر باغِ آفتاب گذر داشت.
*
توفان ،
خرناسهی جهالت بود.
کز نای کهنگی
و مغزهای یائسه برمیخاست!
تا باغ را،
با «سوم»ِ زهرناک،
پاییزپایهای باشد،
بیبرگ و بیشکوه
بیانتظارِ بوسه و لبخند.
*
توفان،
شب بود؛
سوت و کور دل و مفلوک
پا واگشاده برهزارهی وحشت
تا شعلهی امید بمیراند،
ای شگفت!
تا عشق
مصلوب دارهای جنون باشد!
*
زنبورک توحش.
با زوزههای مرگ
در گوشهای یخزده میپیچید.
و کودکانِ باغ
آرام،
پرصلابت
و سنگین
بر شانههای حادثه
آوار میشدند.
*
توفان،
پسماندهی تباهی و وحشت بود
کز غارهای توحش
بر باغِ آفتاب
گذر میکرد.
پاییز 67 استکهلم
منبع:پژواک ایران