قتلعام شصت و هفت و گلهائی که پَرپَر شدند
مختار شلالوند
هر چه از اسیر کشی سال ۶۷ گفته شود، از شقاوت آن نمیکاهد. نباید فراموش کنیم که عمده ی اطلاعات و کم و کیف مربوط به آن در سینه کسانی گروگان است که خود در آن مباشرت داشتند و زبان به سخن نمیگشایند و این در حالیست که خانواده هائی هنوز در جستجوی مزارهای گمشده فرزندانشان هستند و حتی حق برگذاری مراسم یادبود هم ندارند.
ـــــــــــــــــــــــــــ
کثرت اشکال رفع اشکال نمیکند
هنوز خانوادهها از زنگ ناهنگام تلفن میترسند، چرا؟ چون آسیبهایبجا مانده از آن هنوز رنگ نباختهاست.کم نیستند کسانی که هنوز منتظر گمشدگان و ربودهشدهگان خود هستند،با این حالعدهای «خوش خیال» و «بیدرد» میگویند:
از اینگونه مشکلات زیاد است. بسه دیگه، این پرونده را ببندید و اینقدر نق نزنید هر چی بوده گذشته و تمام شدهاست....
باید به آنان گفت: کثرت اشکال رفع اشکال نمیکند.هرچه از این فاجعه گفته شود از سنگینی بار این جنایت کاسته نخواهد شد و این ننگنامه نظام برای همیشه باز خواهد بود چناکه پرونده هولوکاست و نسل کشی در رواندا هم شامل مرور زمان نشدهاست.
...
اسیرکشی سال ۶۷ بمثابه اوج شقاوتِ های دهه مرگ، دهه استیلای خبیث ترین افراد بر زندانها، متلاشیشدن خانواده ها، مادرانی که بخشی از وجودشان با عزیزانشان در مزارهای بی نام و نشان دفن گردید، دهه کینه کشیها که عفونت درونی مشتی تبه کار رنگ «تقدس» گرفت و شلاق های «مقدس» چرم از گرده جوانان برکشید.
دهه تسلط لاجوردی ها، نیّری ها، حاج داوود ها و دادگاه های صدور مرگ، «کامیون های یخچال دار» و «فرقون های پر از دمپائی وطناب دار»و در طرف دیگر مقاومت اسیران و بروز شجاعت و فردیت های عالی انسانی، و شاهنامه ای که هرگز بی رستم نماند.
قتل عام زندانیان؛ همهسوزی (و هلوکاست) دیگری بود که با حکمِی کینه توزانه، با مُهر و امضای بنیان گذارِ عداوت رقم خورد.
در آن کشتار خمینی و پسرش احمد تنها نبودند. اگرچه فرمانِ قتل را ولی فقیه صادرکرد، اما کلیه دستگاه های حکومتی پشت آن رفتند.جنایتی از پیش تدارک دیده و با همکاری و مباشرت همه ارگان های نظام.
...
غیراز مخالفت به حق آیت الله منتظری، همه مقامات رنگ و وارنگ حکومتی عملاً آنرا تائید و در آن مستقیم و غیرمستقیم مشارکت کردند. هیچ مقام حکومتی به خود نهیب نزد و خود را سرزنش نکرد و در مقابل آن کشتار مهیب موضع نگرفت.
راستی آیا آن همه گفتار علمای اعلام اندر باب، ترس از خدا و روز جزا یک مشت حرفت مفت و شیادی آشکار بود؟
آنچه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز؟
ـــــــــــــــــــــــــــ
«خدا» را هم به میدان آوردند
شورای منصوب خمینی، ترمهای قضائیِ «جدید» و نا مانوس و کلماتی مرگ آفرین همراه با فرهنگی ارتجاعی را جایگزین دستگاه قضائی رژیم گذشته کرد و بلافاصله قصیالقلبترین آخوند ها درصدر قوه قضائیه قرار گرفتند، و سپس جوخههای اعدام و طناب های دار دایرشد.
بفرموده؛ زخمیها را تمام کُش کردند و بیماران و معلولین را با برانکارد به مسلخ بردند تا رضایت «خداوندی» خود ساخته و البته متفاوت با خدائی که تا کنون گفته بودند را جلب کنند.
باند خمینی، مزورانه پای «الله»را نیزبه میان کشیدند، ازجمله مصباح یزدی گفت: «قدرت ولی فقیه بر مردم توسط خدا تضمین میشود»
اینها را گفتند تاحکم کتبی قتلعام رنگ «خدائی» بخود بگیرد. به این ترتیب جوانانی را که سودای آزادی و عدالت داشتند و همچون تلاوت آیههای عشق پاکیزه بودند به قربانگاه بردند. قاتلان با این شیادی هم خدا را از مردم گرفتند و هم ملتی را سفیه و نادان تصور کردند.
...
وقایع نگاری در خصوص کشتار آن دهه خونین، بویژه اسیرکشی سال شصت و هفت کم نیست، اگر بخواهیم در کنار نگارش؛ به نقد آن نیز بپردازیم و به آسیب های بر آمده از «سال های مرگ» توجه کنیم به نکات متعددی بر میخوریم که جای بسی تامل دارد.
آیا تبه کاریهای دهه شصت و واقعه مهیب ۶۷ حاصل همان روزهای اوایل انقلاب و ادامه خط کشتار مخالفان و دگراندیشان نبود که با فرمان خمینی و عملکرد امثال خلخالی شروع شد؟
...
مگر نه اینکه قتل پاکنژاد ها و سعادتی ها و سلطانپور ها را همان کینههای کوری رقم زد که فرخ رو پارسا کُشی راه انداختند؟ همان کینهِ دیرینه ای که مرتجعین از زندان های شاه با خود آوردند و در پشت بام مدرسه علوی ماده کردند. همان کینه های کوری که هنوز هم قربانی میگیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
آیا ستمگران موفق میشوند؟
نبایستی فراموش کنیم که زندانیان دارای حکم را از سلول ها بیرون کشیده و با فرمان خمینی به طناب های دار سپردند، نبایستی فراموش کنیم که کلیه ارگان های حکومتی از دستگاه قضائی، سیاسی، امنیتی، و مجلس و ائمه جماعت... تا آنان که دارها را آماده کردند و طناب ها را آوردند و جنازه ها را بردند همه و همه در آن جنایت نقش داشتند و با آن همدلی و همراهی کردند.
نبایستی فراموش کنیم که آن جنایت هولناک در فضائی کاملاً سری و امنیتی صورت گرفت، غیر از حکم کتبی کشتار (که بعد از واقعه بر ملا شد) همه جناح ها در مخفی نگه داشتن آن؛ نهایت سعی خود را کردند بطوری که این مخفی کاری به نقطه وحدت تبهکاران و مباشران آن جنایت تبدیل شد، هنوز هم بعد از بیست و هفت سال کسی حاضر نیست حقیقت ماجرا را بیان کند. موسوی نخست وزیر وقت با دروغی آشکار از این کشتار بزرگ اظهار بی اطلاعی کرد در حالیکه نماینده وزارت اطلاعات مصطفی پورمحمدی خود از اعضای هیئت مرگ بود و در کشتار مستقیماً دست داشت.
نبایستی فراموش کنیم که اسیر کشی نه تنها با موازین شناخته شده قضائی خود سیستم در تضاد است بلکه هیچ گونه توجیه مذهبی هم ندارد و اولین باراست در تاریخ شیعه با تشبث به داستان شبهه برانگیز یهودیان بنی قریضه چنین حکم شرعی ساخته میشود.
...
نکاتبرجسته فوق روشنگر این حقیقت است که اسیرکشی سال ۶۷ طی طرحی سِرّی و از پیش تهیه شده شکل گرفته که آن را از سایر کشتارها متمایز میکند.
بهحق آن واَقعه مهیب را «جنایت علیه بشریت» و «قتل عام» باید نامید، اگرچه متاسفانه هنوز چنین تعبیری (در مورد آن) در محافل حقوقی دنیا جا نیفتادهاست.
هنوز آنچه در سال شصت و هفت در زندان های میهنمان گذشت آنچنانکه باید و شاید شناخته شده نیست، قاتلین تمام کوشش خود را میکنند تا سوار بر حافظه جمعی شوند و با لطایف الحیل از اذهان عمومی پاک کنند...
آیا موفق خواهند شد؟
چنانچه به جنگ فراموشی نرویم، البته که موفق میشوند.
چنانچه یادمانها را پاس نداریم و زنده نکنیم. چنانچه در برابر تاربخسازان مرتجع و مامور، از حقیقت دفاع نکنیم، البته و صد البته ستمگران موفق میشوند و بازی را میبرَند و چنین مباد.
...
مختار شلالوند
منبع:پژواک ایران