«زندان یونسکو» و درختان تنومندش
مختار شلالوند
درختان می توانند با هم صحبت کنند. حاصل پژوهش های محققان از سال 1975 تا کنون این نتیجه را داده که درختان جانداران حساسی هستند که می توانند با هم تکلم کنند، بویژه ریشه هایشان نقش عمده ای درمکالمات آنان داشته وازراه ارسال سیکنال های شیمیائی که درواقع زبان ارتباطی آنهاست، عمل می کنند *
بی اختیاریاد نوشته کُچیرِ سر به دار افتادم که شرحی است برزندگی پرازدرد «محمدرضا نامداری» کارگردوچرخه ساز و نحوه قتل اودر«زندان یونسکو» دزفول. ازجمله نوشته بودم
اگر قبرستان "ولی آباد" دزفول سخن می گفت و درختان بید و اکالیپتوس های سوراخ سوراخ شده اش، که همراهِ آن چهار تن تیرباران شدند، قدرت تکلم می داشتند، بی شک از کثرت جوخه های اعدام برای اهالی شهرک "مدرس" که بر خرابه های آن قبرستان متروک بنا شده است، سخن ها می گفتند.
عشق هم بود
با خود فکر کردم درختان درگفتگو باهم، لابد علاوه برچاق سلامتی، وضع آب وهوا، مطلع کردن همدیگرازخطرات احتمالی، خشک سالی، و... بیشک مسائل عاطفی واحساسی هم مطرح میشود. وقتی درختان با باد می رقصند، با آفتاب سر بلند می کنند و گل ازگلشان می شِگُفد وقتی نفس می کشند، تغذیه می کنند، با تاریکی چهره درهم می کشند، و از دست تطاول خزان و زمستان درجلد خود فرو می روند، دوباره با بهاربه هزار جلوه ناز ودلبری می کنند، حتمی عاطفه وعشق هم باید گاهی خودی نشان داده وپا درمیانی کند، که درگونه هائی نو، با تنوع بیشتربرحیرانی انسانها بیفزایند، اگرعشق پیش ازتولد انسان سیطره داشته وبه هرکنج وکناری سرک می کشیده، درهرجاندارونبات، شوروشوق ولوله ایجاد می کرده وخلاصه تافته ی جدا بافته ی تمام هستی است، درختان هم درعشق ریشه دارند، که جهان بی عشق همچو سکوت بعد اززمین لرزه را می ماند. دشمنان عشق و زندگی در«یونسکو» اما درختان وعشق وجوانان عاشق را با هم به مسلخ بردند.
شاهدان خاموش
زندان یونسکو چنانکه از نامش پیداست در رژیم پیشین موسسه ای فرهنگی ودرمانی بود و بنا داشت که خدمات درمانی وفرهنگی به اهالی محل ارائه دهد، ولی بعدازانقلاب وتسلط ایلغارنظام حاکم به زندان تبدیل شد تا قتلگاه آزادی خواهان شود.
چنارهای یونسکوهم ازدست شقاوتِ دژخیمان زندان درامان نماندند وسرنوشت شان چنان رقم خورد که همراه جوانان آزاده شهرزهر کینه تبه کاران را باهم تجربه کنند.
به گفته شاهدان عینی بویژه دراوایل به قدرت رسیدن جمهور جانیان، هنگام اعدام زندانیان آنان را به درخت های حیاط خلوت زندان بسته وتیرباران می کردند. تنه تعدادی ازاین درختان کهن سال با پیکراعدامیان، سوراخ سوراخ شده، خونشان با آزادی خواهان درآمیخت ودرآغوش هم «ایستاده »مردند. آن هم نه یکبارکه بارها با تک تک جوانان رشید وسترک شهرگلوله باران شدند. درختان هم چون خیلی اززندانیان بدون محاکمه به جوخه های اعدام سپرده شدند. پیکرپاک زندانیان نصیب گورستان های بی نام ونشان شد ودرختان این شاهدان خاموش را نیزقطع کردند. 1
اگرچه محاوره انسان ودرخت بعید بنظرمی رسد ولی چنارهای زندان یونسکو با سینه متلاشی از کینه دژخیمان، به کشتار زندانیان درآغوش خویش بروشنی شهادت دادند، شهادتی اگرچه خاموش، اما به صد زبان فریاد شد. جوهری که درهیچیک ازپایورانِ رنگارنگ نظامِ تبه کاروجود نداشت، چرا که سکوت رمزکشتارحکومتی بود ومصلحت اندیشی، این شیوه دیرینه دین فروشان زبانشان را لال کرده، غیرازآیت الله منتظری هیچ یک، نه به حرمت آزادی، نه انسانیت ونه بخاطر همان باورهای ارتجاعی خود به مظلومیت اسیران وآن کشتارِ دد منشانه گواهی نداد.
مسئولیت و دادستانی زندان به آدم کشانی چون علیرضا آوائی و دستیارش خلف رضائی سپرده شد، که شرح جنایات آنان خود داستانی طولانی دارد.نه تنها مبارزین اندیمشک ودزفول وسایرشهرهای خوزستان را قلع و قمع کردند بلکه درسرکوب اهالی کرمانشاه، اصفهان، کردستان وتهران نقش بسزائی داشتند. زندانیان دهه شصت دزفول ازشقاوت وبی رحمی علیرضا آوائی و خلف رضائی حکایت ها دارند وزهرکینه وسنگدلی آنان راچشیده اند. علاوه براین دو جانی، «شمس الدین کاظمی، نداف، هردوانه، کفشیری، عبدالرضا سالمی، علی خلف وعبدالعظیم توسلی » 2- دراین زندان درکنار آنان وهمراه آنان درکشتار زندانیان همراه بوده اند. خلفرضایی همان جانی بالفطره ایست که
[«فتوا»ی جنایتکارانه خمینی و «فرمان اجرای» آن را از «مهمترین موارد تاریخ انقلاب» و «به نوعی تعیین کننده» و «وزنهای بسیار مهم» ارزیابی میکند. درحالی که آیتالله منتظری آن را «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» و کشتار برنامهریزی شده میخواند که از سالها قبل روی آن کار شده بود. خلفرضایی همچنین زندانیان را «حشرات موذی» و «طوفان ملخها و سوسکها» میخواند. طبیعی است او با چنین دیدگاهی از آمادگی لازم برای کشتار برخوردار بوده است]. 3
آنان روح ابلیس و سرشت نفرین شدگان تاریخ را با خود دارند که نشان ازهیچ شفقتی درآن نیست. پاداش جنایات خلف رضائی این بود که «قاضی دیوان عالی» کشوروسهم علیرضا آوائی «بازرس ویژه رئیس جمهور»حسن روحانی شود.
«محبوس» را بنام «محارب» کشتند
هیئت های مرگ درتهران وشهرستان ها بفرمان فرعون ودرعبودیت مطلق، کمربه کشتار زندانیان بستند. آآنان خوب می دانستند، فرمان کشتاری که خمینی صادرکرده ناظربرهیچ منطق انسانی نیست، حکمی که هزاران «محبوس» را بنام «محارب» درکمال شقاوت قتلعام کرد.
*- رادیو بی بی سی 16/09/14
1-«تنها کسی که زنده ماند» . گفتگو با محمدرضا آشوغ
2- «تنها کسی که زنده ماند» . گفتگو با محمدرضا آشوغ
3- گفتگو با علیرضاآوایی و خلفرضایی نوشته ایرج مصداقی
2016/9/14
منبع:پژواک ایران