PEZHVAKEIRAN.COM پيامبران سيارهء جديد ميمون ها
 

پيامبران سيارهء جديد ميمون ها
اسماعيل نوری‌علا

در اين مقاله می کوشم تا، با زبانی حتی المقدور ساده، به مخاطراتی اشاره کنم که نشانه هاشان را می توان  از دل مباحث علم نوينی به نام «آينده نگری» (futurism) استخراج کرد. اين «آينده نگری» اگرچه با «پيش بينی» (forecasting) از يکسو و «برنامه ريزی» (planning)، از سوی ديگر، همسايگی دارد اما از نوعی «جبر فن سالارانه» نيز حکايت می کند که در سايهء آن همهء مفاهيم پيش بينی و برنامه ريزی ابعادی هستی شناختی می يابند و از ماجرای دردناکی حکايت می کنند که همچون يک «سرنوشت محتوم علمی» پيش روی انسان امروز ايرانی نشسته است.

مفهوم انباشت و سرعت آن
از چند مفهوم بکار گرفته شده در «آينده نگری» آغاز کنم: نخستين آنها مفهوم «انباشت تصاعدی يا هندسی» است که در برابر مفهوم «انباشت خطی يا حسابی» قرار می گيرد.
فکر نمی کنم مفهوم «انباشتن» نياز به توضيح داشته باشد و آشکار است که مصدری است که با مصادر ترکيبی ديگری همچون «گرد آوردن» و «روی هم گذاشتن» و «جمع کردن» معادل است و ما، مثلاً، بسيار شنيده ايم که در مورد «انباشت سرمايه» (به لحاظ مادی) و «انباشت تجربه» (به لحاظ معنوی) سخن گفته می شود.
اما مفهوم رياضی «تصاعد»، لااقل برای کسانی که با مفاهيم رياضی کمتر سر و کار دارند، محتاج به توضيح است: وقتی ما از مصدری همچون «انباشتن» سخن می گوئيم در واقع به وجود «روند»ی اشاره داريم که در آن يک وضعيت معين تدريجاٌ به وضعيت ديگری تبديل می شود يا ارتقاء می يابد و يا فروکاسته می شود؛ و چون سخن از «تغيير» در ميان است خود بخود مفهوم «سرعت تغيير» (يا در مورد انباشتن، سرعت انباشتن) نيز در ميان می آيد.
معمولاً، در رياضيات، «سرعت خطی» عبارت است از سرعتی تدريجی که از افزودن دانه به دانهء موارد افزودنی حکايت می کند. شما عدد 2 را (که می تواند معرف دو کتاب يا دو کشور باشد) با عدد 3 «جمع» می کنيد و نتيجه می گيريد که دارای 5 عدد از امر مورد نظر خود هستيد. چندی بعد 4 عدد ديگر را بر آن می افزائيد و حاصل جمع می شود 9 عدد از آنچه انباشت کرده ايد. به اين می گويند «افزايش خطی يا حسابی».
اما گاهی سرعت تغيير با شتاب خاصی افزایش می يابد. نمونهء اين مورد را در حکايت های تاريخی خودمان هم داريم: اينکه بوذرجمهر حکيم از طرف مربوطه می خواهد که در خانهء اول صفحهء شطرنج يک «دانه گندم» بگذارد و آن را در هر خانهء همسايه دو برابر کند. داستان بظاهر ساده و عملی به نظر می رسد اما، اگر دست به محاسبه بزنيد، خواهيد ديد که برای پر کردن خانهء آخر صفحهء شطرنح محتاج به تمام گندم يک مملکت هستيد. خانهء اول يک دانه می نشيند، در دومی 2 دانه و در سومی 4 دانه و در چهارمی 16 دانه و الی آخر. اينگونه «سرعت انباشت» با صفت «تصاعدی يا هندسی» مشخص می شود.
در قرن بيستم که قرن پيشرفت های شگفتی آفرين ِ فن آوری (تکنولوژی) بود، مسئلهء بررسی و شناخت «سرعت رشد فن آوری» نيز مورد توجه قرار گرفت و نظريهء «رشد تصاعدی تکنولوژی» مطرح شد؛ بدين معنی که هرچه از اعماق تاريخ به دوران معاصر نزديک می شويم سرعت رشد تکنولوژی بصورتی تصاعدی بيشتر می شود؛ بطوری که، مثلاً، من می توانم ادعا کنم که در طول عمر هفتاد و دو ساله ام بيش از کل ِ تاريخ ِ بشری شاهد رشد تکنولوژی بوده ام و، در عين حال، هرچه به سن و سال امروزم نزديک شده ام اين سرعت بصورتی تصاعدی بيشتر شده است.


برآيش ِ انسان در روند انباشت و انفصال(1)
در کنار مفاهيم انباشت و سرعت مفهوم ديگری به نام «نقطهء انفصالی انباشت» نيز مطرح است. يعنی در مواقع خاصی از روند رشد موجباتی فراهم می شود که حامل رشد (بگيريم زندگی انسان) يکباره جهشی بزرگ می کند و از يک مرحلهء پيشين و معتاد «منفصل» و «منقطع» می شود تا به مرحلهء کاملاً جديدی از روند انباشت متصل گردد.
در علم فيزيک، داستان به جوش آمدن آب يکی از اين مقولات است. کاسهء آب را روی گازِ روشن می گذارد و آب شروع می کند به «انباشت گرما» اما تنها در «لحظهء جوش» است که آب از وضعيت آرام خود منفصل شده و مرحلهء تلاطم و جوشش را آغاز می کند. پس، «نقطهء انفصال» نقطه ای در روند انباشت است که به تغييرات کمی و کيفی خاصی می انجامد.
در نظريه های زيست شناسی نيز بحث «تحولات تکنولوژيک طبيعت» به اين «نقاط انفصالی» اشاره دارند. «تبديل ميمون به انسان اوليه» يک جهش تکنولوژيک در طبيعت محسوب می شود؛ جهشی که از روزگاران کهن نيز مورد توجه اهل تفکر بوده و برای توضيح آن نظريه های گوناگونی مطرح شده است. حتی در کتاب های دينی و افسانه های آفرينش نيز می توان به اينگونه کوشش های توضيحی اشاره کرد. مثلاً، در قرآن گفته شده که «الله» ابتدا پيکری را از گل و لای می سازد و «سپس»، از «روح خود» در آن پيکر «می دمد» (نفخت فيه من روحی[2]) و آن پيکر زنده شده و «آدم» نام می گيرد. کاملاً روشن است که در اينجا نيز با نوعی نقطهء انفصالی استوره ای روبرو هستيم. يا حافظ دربارهء «حَيَوانی که ننوشد می و انسان نشود» سخن می سرايد. از ديدگاه زيست شناسی داروينی، و بخصوص نئو داروينی، اين ها همه شرح آن «نقطهء انفصالی» است که طی آن انسان از ميمون جدا شده و حيوان تبديل به انسان می شود.
همانگونه که تحول طبيعیِ تبديلِ ميمون به انسان از نقطهء انفصالی روند انباشت تکنولوژيک طبيعت نشان داشت، پيشرفت تکنولوژيکِ «اختراع چرخ و رام کردن اسب های وحشی» نيز توانست انسان محصور در محدودهء قدم هايش را يکباره به جهان نوينی پرتاب کند که در آن بتواند در سراسر جهان بتازد و امپراتوری های کهن را بيافريند و زندگی اجتماعی خود را بکلی تغيير دهد و، در سايهء اين تغيير، خود به موجود جديدی تحول يابد.
بر اين اساس، علمی که اکنون با نام «آينده نگری» شناخته می شود می کوشد تا از هم اکنون آن انسان و جامعه ای را که به نقطهء انفصالی بعدی می رسد حدس بزند و، اگر بتواند، خود را برای آن روز چنان آماده کند که چون نقطهء انفصالی پيش بينی شده از راه رسيد، بر آن، همچون سفينه ای راهوار، بنشيند و عازم فردا شود.
به نظر من، آدمی، در عين غفلت از مبانی علمی موضوع، همواره به وجود اين گونه برآيش نيز آگاه بوده است و به همين دليل در استوره هايش مفهوم «ابر انسان» يا «ابر مرد» (superman) را آفريده است. پهلوانان افسانه ای شاهنامه و زيگفريد آلمانی يا سوپرمنِ واگنر و نيچه و برنارد شاو، همگی از اين انتظار رسيدن به نقطهء انفصالی بر آمده اند(4).

سيارهء ميمون ها
در بحث علمیِ مربوط به «سرعت رشد و انباشت تکنولوژيک» مفهوم «نقطهء انفصالی» جايگاه ويژه ای دارد. «ری کورتز وِيل» (Ray Kurzweil)، آينده نگر بزرگ، و همفکران اش معتقدند که هم اکنون يکی از اين نقاط انفصالی در پيش روی ما قرار گرفته است؛ نقطه ای که، به ابتکار آنها، و به دلايلی که موضوع بحث کنونی ما نيستند، «سينگولاريتی» (Singularity) يا «وحدانيت» (به زبان کهن) يا «يکتائی» (به تعبير سام قندچی، متفکر و آينده نگر ايرانی که نوشته هايش در زمينهء اين بحث همواره الهام بخش من بوده است) نام گرفته است.
آنها رسيدن به اين نقطهء انفصالی را در زمانی می بينند که سرعت «پردازش مغزِ کامپيوترها (processors)» از سرعت «پردازش مغز آدميان» جلو بزند.
«پردازش» (processing)، که از مصدر «پرداختن» می آيد، به معنی محاسبهء «داده»ها (data) و «درونخورد»ها (inputs) ی اطلاعاتی است.
در حال حاضر مغز انسان دريافتنی هايش را با سرعتی بيش از سرعت کامپيوترها «می پردازد» اما سرعت رشد تکنولوژی چنان است که گفته می شود تا دو دههء ديگر کامپيوترها از لحاظ سرعت پردازش از انسان جلو می زنند و نقطه ء انفصالی موسوم به «لحظهء يکتائی» فرا می رسد؛ لحظه ای که طی آن انسان به موجودی برتر از خود تبديل شده و زندگانی نوينی را، که با زندگی کنونی ما تفاوتی فاحش دارد، آغاز می کند.
سام قندچی، بيش از سه دهه پيش، در مورد فرا رسيدن «نقطهء انفصالی آينده» چنين می نويسد:
«آن هائي که در تمدن هاي پيشرفته زندگي کرده و براي اين نقطهء انفصالي آماده مي شوند، مانند ميمون هائي هستند که اجداد "همو سپين ها" (homo sapiens) (يا «انسان های اوليه ابزار ساز») بودند. آنها، وقتي که اين بشريت به نقطهء انفصالي جديد برسد، با قطار سريع السيري که وضعيت کنوني بشر را ترک مي کند خواهند رفت؛  اما آنها که در لحظهء حدوث آن نقطهء انفصالي بر روي اين قطارِ «ترانس-هومانيسم» («دگرگونی انسانی» يا، به تعبير قندچی، «انسان گذاری») سوار نشوند، مانند شامپانزه هائی خواهند بود که در جنگل باقي ماندند، وقتي که «هموسپين ها» شرايط زيستی ميمون ها را ترک کردند».(5)

پرسش اکنونی ما
از نظر من، پرسشی که انسان ايرانی معاصر، که سال ها است با سوراخ کردن زمين و استخراج و فروختن نفت و گاز زندگی خود را گذرانده و به اين زندگی عادت کرده است، هم اکنون بايد از خود بکند آن است که «آيا می خواهد بيست سال ديگر در ميان کدام گروه باشد؟ گروهی که آمادگی برجهيدن به سوی تکاملی والاتر را يافته اند يا گروهی (که همچون ميمون ها) از قافله پيشرفتی جهشی عقب افتاده و وا مانده اند؟»
در اين مورد بخصوص بايد به يک نکتهء مهم  توجه داشت: اين «عقب ماندگی» ديگر از آن «عقب ماندگی های قابل جبران» نيست که بتوان با خرج پول و انجام برنامه های عمرانی پنح ساله و ده ساله ترميم اش کرد. در واقع، اينگونه خوش بينی ها به قرنی تعلق دارد که، در پشت سر ما قرار داشته و بسرعت از زمانهء ما دور می شود.
قندچی می نويسد:
«من فکر مي کنم که کشورهاي عقب مانده، بخاطر منابع طبيعی و کار ارزان شان، مستعمره شدند. و چون اين دو را داشتند، پول هم بدست آوردند و اين پول بازاري ايجاد کرد که موجب شد برخی از شرکت هاي استعماری، برای فروش محصولات خود، به آن مناطق توجه کنند. اما امروز، که ديگر منابع طبيعي کشورهای مستعمره چندان قابل توجه نيستند، و نيروی کاری مناسب برای پروسه هاي توليد امروزي در اين کشورها وجود ندارد، و حتي کار ارزان شان هم مورد توجه کسي نيست، و نتيجه اين مي شود که بازار واقعي براي فروشندگان استعماري هم بوجود نمي آيد. نتيجهء نهائي هم آن چيزي است که در برخي کشورهاي آفريقائي مي بينيم؛ که نه منابع طبيعي مورد نظر کسي را دارند و نه نيروي کاري که براي پروسه هاي توليد کنوني شايسته باشد، و در نتيجه درآمد ملي آنها شديدأ تنزل کرده، و انتظار عمر در آن کشورها کمتر از 30 سال است، آن هم در جهاني که انتظار عمر ِ بالاتر از 60 سال در کشورهاي پيشرفته واقعيتی ترديد ناپذير است»(همانجا).
می بينيم که اين تحليل، که در راستای آمادگی جوامع برای روياروئی با «نقطهء انفصالی آينده» صورت می گيرد، پاسخگوئی به پرسشی را که در بالا ذکر شد به امری حياتی تبديل می کند.

پيامبران بازگشت
من در اينجا می خواهم مسئلهء ديگری را نيز بر آنچه قندچی به روشنی توضيح می دهد بيافزايم اما، قبل از طرح آن، محتاج بيان يک قاعدهء اجتماعی انکار ناپذير هستم:
در واقع، اين توضيحات لزوماً بيان کامل آن وضعيتی نيستند که طی آن جامعه ای نتواند، به دلايلی طبيعی همچون تمام شدن ذخاير طبيعی اش، خود را به مرحلهء سوار شدن بر قطار فردا برساند. فاجعهء واقعی و دردناک آنجائی شکل قاطع بخود می گيرد که نخبگان يک جامعه نيز دست به ايجاد موانع گوناگون برای تسريع عقب ماندگی ها زده و فاصلهء جامعهء عقب ماندهء خود با جهان پيش رونده را عامداً صد چندان کنند.
در اين مورد البته قاعده ای جامعه شناختی نيز در کار است: انسان حيوانی «تراکنشی» (transactional) است، يعنی در جامعه اش بصورت «کنش» (action) و «واکنش» (reaction) عمل می کند. حال اگر کنش مسلط بر بخش بزرگی از جامعه دارای صفت «پيش رونده» باشد، بخشی که به دلايل گوناگون نمی تواند خود را با اين «پيشرفت» همسو کند دچار «واکنش پس رونده» می شود، واکنشی که به دو صورت «مقاومت در برابر پيشرفت» و سپس «بازگشت به زهدان سنت ها و باورهای گذشته» متجلی می شود.
مثال بارز اين وضعيت را ما در دويست سالهء اخير کشورمان شاهد بوده ايم: دو قرن پيش، ايرانيان، در جنگ با روس ها، شکست خوردند و با سرافکندگی سرزمين های بزرگی را از دست دادند، آنگونه که اصطلاح «قرارداد ترکمانچای» رفته رفته در فرهنگ ما معنای «سرشکستگی ملی» را پيدا کرده است. اما همين شکست موجب پيدايش يک «واکنش جبرانی» در ميان نخبه گان جامعه شد. آنها از خود پرسيدند: «چه شد که بخشی از جهان پيش رفت و ما عقب مانديم؟»
يک قرن بعد، همين پرسش ساده پاسخ خود را با انقلاب مشروطه گرفت. در آن لحظهء تاريخی، «ايرانی ِ پيشرفت گرا» به «غربی شدن»، «اخذ تمدن غربی» و «وارد کردن ارزش های عصر روشنگری مغرب زمين» رأی داد و اين تمايل را در قانون اساسی مشروطه (پيش از آنکه در تهاجم «متمم» ها قرار گيرد) فرموله کرد؛ هرچند که، متأسفانه و به دلايلی که جای پرداختن به آنها در اين مقاله نيست اما توانسته اند همچون دست اندازهائی عمل کنند که راه پيمائی ِ مای ايرانی به سوی «اخذ مظاهر مادی تمدن فرنگی» با کوشش در راستای «اخذ مظاهر فکری و ارزشی آن تمدن» موازی نشود و در نتيجه «عدم توازنی» شکست آور پيش آيد، توان آن را نيافت تا اين «پروژه» را به تمام و کمال اجرائی کند.
اين «عدم توازن» در روند «اخذ تمدن غرب»، عملاً موجب ظهور واکنشی شد که اين بار، بر خلاف دوران جنگ های ايران و روس، فاقد ماهيت «پيشرفت گرا» بود؛ چرا که بخشی از شخصيت های ماجراجو و مؤثر جامعه مشکل را در «پيشرفت» يافتند و در مقابل آن جبهه گرفتند. تسلط اين «دريافت» باعث شد که «پيامبران دعوت به عقب ماندگی»، همچون جلال آل احمد در مقولهء «غربزدگی» (همچون وبازدگی و سن زدگی)، و علی شريعتی (در راه حلی ارتجاعی به نام «بازگشت به خويشتن خويش») و روح الله خمينی (با استقرار حکومت اسلامی و ولايت فقیه) حرکت به سوی ايجاد جامعه ای خواستار عقب ماندگی را عملی کنند.
توجه کنيم که «بازگشت» و «ارتجاع» (به معنی رجوع به گذشته)، از لحاظ معنائی معادل هم اند. و از آنجا که «پيشرفت» يک روند مداوم و با سرعت تصاعدی محسوب می شود، آنکه در برابر اين روند پس می زند و در خود جمع می شود و به سوی گذشته می گريزد «واکنشی ارتجاعی» دارد و بر اثر آن از جهان پيش رونده بيشتر و بيشتر عقب می ماند و، اگر نفوذ کلامی داشته باشد، جامعه را نيز به پس رفت می کشاند. پس رفتی که عملاً با تسلط حکومت اسلامی بر کشورمان، صورت تحقق بخود گرفت.
اينگونه است که ما در عصر علم، در زمانهء «ننو تکنولوژی»، در هنگامهء سفر به سيارات ديگر، دچار حکومتی شده ايم که مصرانه ما را به بازگشت و عقب ماندگی هر چه بيشتر فرا می خواند و قضا و قدر و تشبث به دعا و نذر و نياز و چاه جمکران و انتظار فرج را، همچون نسخه ای زهر آلوده، بخورد نسل های جوان تر می دهد و آنها را به تدريج چنان در عقب افتادگی ذهنی اسير می کند که وقتی قطار نقطهء انفصالی بعدی فرا رسيد آنها توان برجهيدن و سوار شدن بر آن را از دست می دهند و همچون آن ميمون هائی که نتوانستند سوار قطار «هموسپين»ها شوند، در جنگل های تاريک خرافات و عقب ماندگی باقی می مانند.
بقول قندچی: «تمام کشورهاي عقب مانده، از جمله آنها که بخاطر منابع طبيعي نظير نفت شان در رونق هستند، مي توانند براحتي مبدل به جنگل عقب ماندهء ميمون هائی شوند که از قطار تکامل ميمون به انسان جا ماندند، و در پشت نقطه انفصالی درجا زدند... حتی کشورهائي نظير ايران، اگر نتوانند زيربناي پيشرفته اي براي تکنولوژی هاي جديد، نظير ننوتکنولوژی، بسازند آينده اي نخواهند داشت، و خوش خيالي بخاطر پول نفت، مي تواند بضرر مردم کشورهائي نظير ايران تمام شود»(همانجا).

چاره انديشی
هنگامی که به شمارش ضررهای ناشی از تداوم عمر حکومت اسلامی در ايران می انديشيم، لازم است که بر اينگونه نتايج دهشتناک حاصل از نداشتن يک «برنامهء ملی» برای برجهيدن هرچه زودتر از وضعيت کنونی نيز تأمل کنيم.
برای من، نخستين مرحله از روند «جبران از دست داده ها به مدد داشتن يک برنامهء ملی» همانی است که در اصطلاح «انحلال طلبی» خلاصه می شود. حکومت اسلامی (با اضلاع بنيادگرانه، داعشيانه، و اصلاح طلبانهء خوشخيالانهء خود) همچون خرسنگی دهشتناک بر سر راه پيشرفت جامعهء جوان ما فرو افتاده و ادامهء راه را ناممکن کرده و فرمان بازگشت را جانشين فرمان پيشرفت کرده است. در اين کار، حاکميت را از ملت گرفته، به تبذير و هدر دادن سرمايه های ملی پرداخته، و فرهنگ خرافات و تسليم را جانشين انديشهء آباد و آزادساز اصيل ايرانی کرده و در مجموع همهء وسائل را برای انصراف نسل جوان از سوار شدن بر قطار پيشرفت و کوشش در راستای بازگشت به اعماق تاريک قرون وسطای خلافت اسلامی فراهم ساخته است. در نتيجه، اگر فکر جبران از دست داده ها، و رساندن خود به قافلهء جهان پيش رفته ای که با شتابی تصاعدی عازم نقطهء انفصالی آينده است، در ميان باشد هيچ کاری بر پرت کردن اين تخته سنگ راهبند به اعماق درهء «انحلال» اولويت و مزيت ندارد.

ظهور اتحاد ملت ايران اسلامی!
از اين روزن که بنگريم می توانيم عمق خطر ناشی از افکار اصلاح طلبانهء اسلامی را بهتر دريابيم. برای نمونه، بد نيست به جريانی که هم اکنون در پيش روی ما آغاز شده توجه کنيم.
در پی امضاء توافق هسته ای، و شروع کوشش برای چهرهء آدمی دادن به هيولای حکومت اسلامی، اصلاح طلبان، از ملی ـ مذهبی ها (به رهبری دکتر ابراهيم يزدی) گرفته تا مشارکتی ها (به رهبری برادران خاتمی) و آبادگران (با شرکت نوچه های رفسنجانی) و نيز خمينی زادگان سر از تخم درآورده، کلاً رخصت يافته اند تا با اعلام موجوديت «حزب اتحاد ملت ايران اسلامی» در صحنهء سياسی کشورمان فعال شوند.
خيلی ها از اين موضوع شادمانند و آن را نشانه ای از گشايش افق و بازگشت کشور به جمع کشورهای متمدن جهان می دانند. اما اگر از ديدگاه «آينده نگری» بر اين صحنه خيره شويم خواهيم ديد که تازه نفسان برخاسته از خاکستر آل احمد و شريعتی و خمينی آمده اند تا راه حلی برای تداوم حکومت عقب مانده و ارتجاعی اسلامی مسلط بر کشورمان بيابند و اين نيت را در بند اول اهداف حزب خود چنين به روشنی توضيح داده اند: «زنده نگه داشتن آرمان ‌های اصلی انقلاب اسلامی در سایهء تعالیم و موازین دین مبین اسلام!»(6)
براستی اين «هدف» چه معنائی دارد جز شليک تير خلاص بر شقيقهء جامعه ای که تنها با استقرار حکومتی سکولار و دموکرات می تواند بصورتی شتابنده و جبران کننده از مدار عقب ماندگی رهيده و، تا زمان باقی است، خود را به قطار جوامعی که عازم نقطهء انفصالی فردايند برساند؟
ما چهار دهه است که نتايج »تداخل تعالیم و موازین دین مبین اسلام در حکومت» را ديده ايم؛ نيز بيداد داعشيان اسلامی را در سراسر منطقه شاهديم و می دانيم که هدف همهء اين کوشندگان بازگرداندن جامعه به قرون تاريک خلافت اسلامی و باز داشتن جوامع دچار شده به «بيماری اسلاميسم» از پيشرفتی است که از يکسو آزادی و رفاه و آبادی را برای جوامع به ارمغان می آورد و، از سوی ديگر، آنها را برای ملاقات با فردا آماده می سازد.
بر اين اساس است که مشفقانه می گويم که اگر در اصلاح طلبان دينی هنوز وجدانی باقی مانده باشد بايد آن را متوجه اينگونه خطرات مهلک آينده نيز ساخت؛ چرا که اين يک «داستان خيالی علمی» نيست و واقعيتی است که با شتابی تصاعدی و انفصالی بسوی انسان کنونی می تازد. _

 

________________________________________ 1. واژهء «برآيش» پيشنهاد دوستم ابراهيم هرندی است، بعنوان جانشينی فارسی برای واژهء «تحول»

(evolution). 2. قرآن، سورهء حجر، آيهء 29

3. See: Ray Kurzweil - The Singularity Is Near - Penguin Books 2005. 4. http://larryavisbrown.homestead.com/files/ring/Wagner_Nietzsche_Shaw.htm 5. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm 6. http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/56829/

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]