PEZHVAKEIRAN.COM در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها
 

در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها
اسماعيل نوری‌علا

 

1. پيشگفتار

کوشش برای موضع گيری در برابر حوادث مختلف سياسی و اجتماعی از جانب سکولار دموکرات های خارج کشور در ديد بعضی کسان عبث و بی فايده و حتی نالازم است، چرا که مفيديت اين موضع گيری را مورد پرسش و ترديد قرار می دهند.

آنها، مثلاً، معتقدند که لزومی ندارد هر فرد سکولار دموکراتی در مورد مسئلهء انرژی اتمی ايران موضع معينی داشته باشد، يا در مورد سياست آقای اوباما در قبال خاورميانه و ايران، يا پيرامون عمليات «جيش العدل» در بلوچستان و انتقام گيری وحشيانهء رژيم از بلوچ های زندانی، يا گسترده شدن دامنهء اعدام ها پس از نصب آقای روحانی به رياست دولت اسلامی. آنها می گويند وقتی نظر ما تأثيری در روند حوادث ندارد، اطلاعات پشت پرده و دست اولی هم از جريانات نداريم، چرا بايد وقت و انرژی ذهنی خود را صرف موضع گيری هائی کنيم که ممکن است غلط از آب درآيند و، در عين حال، در محيط کوچک اطراف مان نيز مخالفت ها و دشمنی هائی را برانگيزنند؟

من اما اينگونه ايرادها را از يکسو «غيراخلاقی» (در مقياس فردی آن) و، از سوی ديگر، «مرد رندانه» (در مقياس اجتماعی اش) می دانم و فکر می کنم که اگر صاحب مجموعهء اخلاقی بشر دوستانه ای باشيم، و اگر فکر کنيم که می توانيم لااقل و حتی در محيط کوچک اطراف خود تأثيری بگذاريم، چاره ای جز آگاه سازی خويش و، در پی آن، اعلام موضع ـ لااقل در برابر پرسش ديگران ـ نداريم. چه رسد به اينکه آدمی مدعی داشتن عقايد سياسی مشخص بوده، و حتی به عضويت گروه و سازمانی سياسی نيز درآمده باشد. چنين کسی در قبال خويشتن و نيز محيط کوچک اطراف اش، و سپس در برابر جامعهء گسترده ای که ممکن است صدايش را بشنوند «مسئوليت» دارد.

اما اين نکته نيز روشن است که موضع گيری سياسی کار ساده ای نيست و قبل از هر چيز نيازمند داشتن يک دستگاه منسجم تحليل منطقی (از نظر شخص موضع گيرنده لاقل) است که از درون ارزش های پذيرفته از جانب خود او بر می آيد و در ذهنيت اش جاری می شود.

 

2. پيش شرط ها، اهداف، استراتژی و تاکتيک ها

بطور طبيعی، هدف يک سکولار دموکرات ایرانی نمی تواند امری جز استقرار حکومتی سکولار دموکرات در ايران، آن هم به منظور آزادی و رفاه مردم و آبادی و توسعهء پايدار اين کشور باشد؛ يعنی استقرار حکومتی که از طريق «انحلال» حکومت کنونی (از طريق لغو قانون اساسی حکومت اسلامی و انحلال ساختارهای غير دموکراتيک ِ برحاسته از آن قانون) و ايجاد مجلس مؤسسان جهت نوشتن قانونی اساسی جديدی بر اساس موازين سکولار دموکراسی، و برگزاری همه پرسی برای تصويب آن حاصل می شود.

اما، برای رسيدن به هدف بالا، استراتژی یک سکولار دموکرات نمی تواند چيزی جز کوشش برای آفرينش آلترناتيوی سکولار دموکرات باشد؛ بديلی که بتواند مبارزات سکولار دموکرات های ايران عليه حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی را انسجام بخشيده، آن را به يک نيروی سياسی مؤثر تبديل کرده، و مبارزات عليه آن حکومت را هدايت نموده و به نتيجه برساند.

يک سکولار دموکرات واقعی، که حتی به صورت تلويحی سازش با «نوعی از حکومت اسلامی» را در برنامهء کاری خود نداشته باشد، طبعاً معتقد است که امر سمت و سو دادن به مبارزات سکولار دموکرات ها تنها با وجود يک چنين آلترناتيوی ممکن می شود و تنها با وجود اينگونه آلترناتيو است که می توان به تعيين «تاکتيک» های کارآمد، موضع گيری در برابر حوادث جاری در ايران و جهان، و حتی اعلام رهنمودهای مبارزاتی اقدام کرد.

و در همين مقولهء گزينش «تاکتيک» های مبارزاتی است که «انحلال طلبی» خودبخود شامل انواع شيوه های مبارزاتی می شود که عموماً از اعتراضات مبارزاتی و مدنی و خشونت پرهيز «مردم» (و نه اعضاء يک «سازمان سياسی!») آغاز شده و، از طريق واکنش های خصمانه و خشونت آمیز حکومت، سرعت و دگرديسی می يابد و حتی تا شورش و مبارزهء مسلحانه و انقلاب نيز پيش می رود(*).

 

3. آزمونی پنج گانه

            هنگامی که ما دربارهء حکومت آيندهء ايران سخن می گوئيم، قبل از هر چيز و بطور بديهی، باور داریم که هم اکنون جائی به نام ايران، بعنوان يک کشور مشخص، وجود دارد و ما می خواهيم بکوشيم تا حکومتی سکولار دموکرات را در آن برقرار کنيم. يعنی، اگر آيندهء اين کشور در ميان نباشد و يا بسوئی برود که ايران به چندين کشور کوچک تجزيه شود، آشکار است که ما دچار سلب «موضوع» می شويم و بقيهء احتجاجات ما معنای خود را از دست می دهند. در نتيجه، برای من سکولار دموکرات «ايرانی»، نخستين آزمون هر حادثه، هر تصميم، و هر پيشنهادی پاسخ به اين پرسش است که «آيا عوامل مندرج در امر مورد نظر ايران را پايدار می سازند يا آن را به تفرقه دچار می کنند؟»

از نظر من اين يک پرسش و يک آزمون گريز ناپذير و منطقی است و به اينکه گروه های مختلف ساکن ايران دچار تبعيض و سرکوب و ستم های گوناگون هستند ربطی ندارد. ما دربارهء حکومت سکولار دموکراتی سخن می گوئيم که بساط اين حرمان ها را جمع می کند.در فقدان چنين حکومتی سرنوشت ايران را عوامل ديگری تعيين می کنند که به بحث فعلی ربطی ندارند. با اين همه، لازم است توجه کنيم که گرايش به سکولار دموکراسی مهمترين حرکت برای حفظ يکپارچگی وطن مان در آينده بشمار می آيد.

          آزمون بعدی به اين پرسش پاسخ می دهد که:« آيا عوامل مندرج در امر مورد نظر، آزادی و رفاه مردم و آبادی و توسعهء پايدار کشور را فراهم می سازند؟»

          سومين آزمون برای يافتن پاسخی بدين پرسش است که: «آيا عوامل مندرج در امر مورد نظر به تضعيف و انحلال حکومت اسلامی می انجامند؟ و دراين راستا به آفرينش آلترناتيو مورد نظر ما کمک می کنند؟»

          چهارمين آزمون بدين پرسش پاسخ می دهد که«آيا عوامل مندرج در امر مورد نظر تساوی حقوقی مرد و زن و کل ايرانيان را در برابر قانون تضمين می کند و از تسلط و تحميل ارزش های فرد يا گروهی خاص بر مردم که موجب بروز روند "خودی ـ ناخودی" می شود جلوگيری می نمايد؟» توجه کنيم که محتوای اين پرسش کاملاً به وجه «سکولار» حکومت مطلوب ما مربوط می شود.

          پنجمين آزمون به دموکراسی مداری ِ امر مورد نظر ما بر می گردد: «آيا عوامل مندرج در امر مورد نظر حاکميت ملی، جلوگيری از بازتوليد استبداد، امکان برقراری همه پرسی ها و انتخابات آزاد و منصفانه را ممکن می کنند؟»

         

4. از مشروعيت زدائی تا مبارزهء سازمان يافته

            در عين حال، به باور من، آگاهی از اينکه سکولار دموکرات ها در کدامين مرحله از کوشش های خود عليه حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی به سر می برند نيز در امر موضع گيری و اعلام نظر آنها دخيل است؛ چرا که خلط مراحل سه گانهء اقدام سياسی عليه اين حکومت می تواند زايندهء توهمات بيهوده و خوش بينی های خطرناک شود. بخصوص آنجا که حکومت استبدادی ـ مذهبی مورد نظر و آماج تلاش های انحلال طلبانهء ما برخاسته از يک انقلاب مردمی بوده و، در ابتدای کار خود، قدرت را نه از طريق اعمال زور که از راه کسب نظر مساعد مردم به دست آورده باشد.

آشکار است که در چنين وضعيتی نخست بايد کار خود را از «مشروعيت زدائی»(**) از حکومت اسلامی آغاز کرده و، به عبارتی ديگر، دست به «افشاگری» زد و، طی آن، شواهد عدول از، و پشت کردن حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی به «مطالبات سکولار دموکرات مطرح شده در انقلاب» را توضيح داد. از نظر من، در اين مورد، نه تنها سکولار دموکرات های ايران، که مجموعهء رنگارنگ شرکت کنندگان در اردوگاه اپوزيسيون حکومت، طی 34 سالهء اخير بسيار موفق بوده و توانسته اند شک و ابهامی در مورد زوال مشروعيت اين رژيم در ميان مردم ايران و نيز بخش های عمده ای از مردم جهان باقی نگذارند.

اما «مرحلهء افشاگری و مشروعيت زدائی»، بخودی خود، وافی به مقصود نيست چرا که تنها يک شرط لازم برای تحقق فرگشت انحلال حکومت را تأمين می کند و سکولار دموکرات ها ناگزيرند آگاهانه مسير خود را از اين مرحله به مرحلهء «آگاهی رسانی و گفتمان سازی» برسانند. يعنی، تا زمانی که بر اکثريت مردم ناراضی از حکومت اسلامی آشکار نشود که تنها بديل يک حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی، حکومتی سکولار دموکرات است همهء کوشش ها اغلب يا به سرکوب جنبش های اعتراضی و مطالباتی می انجامد و يا بخش ديگری از حکومت را، که آشکارا اپوزيسيون دولت (و نه حکومت) اند، به قدرت می رساند و، در نتيجه، مشروعيت رژيم را، بجای کاهش، افزايش می دهد. يعنی، تا زمانی که شعارهای«مرگ بر...» و «نابود باد...» و «نمی خواهيم...» و نظاير آنها تبديل به «برقرار باد...» و «پيروز باد....» و «می خواهيم...» نشوند و «جنبش های اعتراضی» جای خود را به «جنبش های مطالباتی از حکومت» ندهند، در پی فروپاشی حکومتی ايدئولوژيک ـ مذهبی نمی توان به استقرار سکولار دموکراسی اميدوار بود.

در اين زمينه، سکولار دموکرات ها پيشرفت های عمده ای داشته اند، هرچند که هنوز«سکولار دموکراسی» به گفتمان اصلی و غالب سياسی جامعهء ما تبديل نشده است و کوشش برای حصول به اين مقصود بايد همچنان، و همپای افشاگری و مشروعيت زدائی، ادامه يابد.

اما هر دوی اين مراحل نيز نمی توانند پيروزی سکولار دموکراسی بر حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی را تضمين کنند. تجربهء جنبش سبز به ما نشان داد که هم می توان شعار «مرگ بر ولايت فقيه» را سر داد و هم خواستار «آزادی، استقلال، جمهوری ايرانی»شد اما به توفيقی نرسید و شکنجه و تجاوز شده و زندان کشيده و کشته داده به خانه های غمزده برگشت.

از نظر من، مبارزه تنها زمانی براستی آغاز می شود که سکولار دموکرات ها پا به مرحلهء «آلترناتيو سازی» گذاشته و توانسته باشند که هيئتی را (چه با يک چهرهء شاخص رهبری و چه در قامت مديريت گروهی) برای نمايندگی و هدايت مبارزه آفريده باشند که از حمايت و اعتماد اکثريت مردم برخوردار باشد. تنها در پی چنين توفيقی است که مرحلهء راستين مبارزهء سازمان يافته آغاز شده و اميد به پيروزی و استقرار سکولار دموکراسی آزاد و آبادساز در کشورمان از حد گمان و توهم و خوش بينی خارج شده و پا به واقعيت های دلگرم کننده می گذارد.

 

5. موضع گيری و پرهيز از عوام زدگی

          سکولار دموکرات ها بايد شفاف و صريح عمل کنند و برای اين کار هدف خود را «به دست اوردن قدرت به هر قيمت» ندانند. سکولار دموکراسی بيش از آنکه مادر سازمانی سياسی و معطوف به کسب قدرت باشد، يک تربيت اجتماعی و مدنی است که استمرار «آزادی و آبادی» را تضمين می کند.

          مهمترين آفت هرگونه تربيت اجتماعی و مدنی پديدهء «عوام زدگی» است، که هم از عوام فريبی ناشی شده و هم به تشديد آن می انجامد. چرا که انديشهء مبتنی بر «آنچه "مردم" می خواهند» با اندیشه های سکولار دموکرات فرق دارد.

در اين مورد بد نيست به نمونه ای هم اکنونی اشاره کنم.

          گروهی به نام «جيش العدل» (ارتش عدالت)در بلوچستان ايران ظهور کرده و عليه حکومت اسلامی بيدادگر و ايران ويران ساز «قيام مسلحانه» کرده اند و، در آخرين نمونهء فعاليت هاشان، به يک پاسگاه مرزی حمله کرده و 17 مرزبان پاسدار را کشته اند. حکومت هم، به سبک انتقامجوئی های قبيله های 1400سال پيش، دست به اعدام 16 زندانی بلوچ که از مدت ها پيش در اسارت شان بوده اند زده و اين نکته را هم که اعدام ها نوعی انتقامجوئی بوده صراحتاً اعلام داشته است. حال می توان همين حادثه را با کمک مطالبی که در بالا گفته شد از ديدگاه سکولار دموکراسی بررسی کرد. اما برای اين کار نخست بايد دو عمل «جيش العدل» و «حکومت اسلامی» را از هم تفکيک نمود و اعدام های اين حکومت را نه در راستای تأييد عمليات«جيش العدل» که بعنوان شواهدی بارز برای مشروعيت زدائی هرچه بيشتر از آن تلقی کرد.همچنين دو جنبه از کار «جيش العدل» نيز قابل تفکيک اند: «بنيادهای ايدئولوژيک» اطن سازمان و و «مبارزهء مسلحانه و خشونت آميز» آن.

پرسش لابراتواری ما چنين است: «بطور کلی در مورد "جيش العدل" چه بايد گفت؟» برای شخص سکولار دموکراتی که می خواهد به اطن پرسش پاسخ دهد کافی است تا تنها به وجه ايدئولوژيک ساختار اين گروه بسنده کرده و آن را با پنج آزمون تعيين شده بسنجد؛ چرا که دست زدن به مبارزهء مسلحانه بحثی در «تاکتيک» های مبارزاتی است که می توان آن را در درون کليت بحث«خشونت پرهيزی» مطرح ساخت. به پرسش های پنج

گانه بپردازيم:

          1. «آيا عوامل مندرج در اين امر ايران را پايدار می سازند يا آن را به تفرقه دچار می کنند؟» پاسخ روشن است: «جيش العدل»خود را نه جنبشی ايرانی و نه بلوچستانی می شناساند و مدعی تعلق داشتن به جريان بنيادگرای اسلامی است که بخصوص در قامت «طالبان» در جبهه های مختلف عليه حکومت های سکولار می جنگد. اين جريان با دامن زدن به اختلافات مذهبی شيعه و سنی، که البته مسبب اصلی آن استقرار حکومتی مذهبی اما شيعه در ايران است، زمينه را برای جدائی بلوچستان از ايران فراهم می کند.

          2. «آيا عوامل مندرج در  اين امر، آزادی و رفاه مردم و آبادی و توسعهء پايدار کشور را فراهم می سازند؟» من نشانه ای از اين اهداف در ادبيات «جيش العدل»نيافته ام.

          3. «آيا عوامل مندرج در اين امر، آزادی و رفاه مردم و آبادی و توسعهء پايدار کشور را فراهم می سازند؟» از اين همه نيز در«قيام مسلحانهء جيش العدل» خبری نيست، چه با مبارزهء مسلحانه و اعمال خشونت موافق باشيم و چه نباشيم.

          4. «آيا عوامل مندرج در اين امر تساوی حقوقی مرد و زن و کل ايرانيان را در برابر قانون تضمين می کند و از تسلط و تحميل ارزش های فرد يا گروهی خاص بر مردم که موجب برروز روند "خودی ـ ناخودی"می شود جلوگيری می نمايد؟» آشکار است که طرح اين پرسش در مورد گروه مذهبی بنيادگرائی همچون «جيش العدل» بی معنی است؛ بخصوص که پرسش ما بر بنياد توجه الزامی به مطرح بودن سکولاريسم فراهم آمده باشد.

          5. «آيا عوامل مندرج در اين امر حاکميت ملی، جلوگيری از بازتوليد استبداد، امکان برقراری همه پرسی ها و انتخابات آزاد و منصفانه را ممکن می کنند؟» من باور نمی کنم که کسی بتواند به تمام اين پرسش ها پاسخ مثبت دهد.

          حال می توان به اين نکته توجه کرد که مردم بلوچستان مسلمان سنی اند و حکومت اسلامی ايران تشيع اثنی عشری را مذهب رسمی کشور می داند و به همين دليل سنی ها شهروندان درجه دوم ايران محسوب شده و از حقوق دموکراتيک خود محرومند. در چنين موقعيتی، بی اعتنائی سکولار دموکرات ها به وضعيت دلشکن بلوچ های ايران می تواند به بروز تمايلات جداسری در اين گروه از ايرانيان ستم کشيده کمک کند و، در مقابل، جايگاه گروه هائی همچون «جيش العدل» را تقويت نمايد که خود خواستار برقراری حکومت مذهبی نوع ديگری هستند و مسئلهء تبعيضات نسبت به مردم بلوچ را به دعوای تاريخی شيعه و سنی تقليل می دهند. پس، آيا مصلحت اقتضا نمی کند که سکولار دموکرات ها همانگونه که در برابر حکومت شيعهء ستمکار و در راستای حمايت از مردم مظلوم بلوچستان جبهه می گیرند، تکليف خود را با «جيش العدل» نیز روشن کنند؟

          پاسخ من به اين پرسش مثبت است. مدت ها است که فصل همکاری بی خردانه با اسلاميست های شيعه و سنی به پايان آمده است و سکولار دموکرات ها، در همهء جبهه های مبارزاتی خود با اسلاميسم (و نه اسلام) بايد عليه اسلاميست ها موضع گيری کنند. حکومت اسلاميستی اخوان المسلمين در مصر همانقدر ضد سکولار دموکراسی (آن هم در قامت دموکراسی جعلی دينی) است که حکومت اسلامی ولايت فقيهی مستقر بر کشور ما. سکولار دموکرات ها نمی توانند مردم بلوچستان را از چاله به چاه دعوت کنند و بکشانند؛ بلکه تنها با مبارزه برای برقراری سکولار دموکراسی، آزادی، امنيت، رفاه و آبادی و رسيدگی به حقوق فرهنگی، زبانی، مذهبی و سياسی همهء اقوام (يا بقولی «مليت ها»)ی ايرانی است که می توان به سوی تحقق اهداف سکولار دموکراسی حرکت کرد.

 

------------------------

*. «پيمان نامهء عصر نو»، که سکولار دموکرات بودن را در وجوه مختلف آن توضيح می دهد و بنای «جنبش سکولار دموکراسی» بر آن شالوده نهاده شده، در بند 17 خود چنين می گويد: «ما "خشونت پرهيزيم" اما، در عين حال، در نزد ما انحلال طلبی شامل همهء اشکال و اقداماتی است که به نابودی حکومت های ايدئولوژيک،مذهبی، استبدادی و انحصار طلب بيانجامد، چرا که معتقديم جنبش های آزاديخواهانهء ملت ايران همواره رويه ای خشونت گريز داشته و اين حکومت های استبدادی بوده اند که کار آن را به اعمال خشونت تدافعی کشانده اند».

**. مشروعيت ترجمهء آخوندی ـ مذهبی واژهء legitimacy فرنگی است که بيشتر به معنای «قانونيت» می آيد اما در اينجا چون با حکومتی مذهبی سر و کار داريم که حقانيت خود را از «شريعت» اش می گيرد، می توان با سهولت بيشتری از اين واژهء آخوندی ـ مذهبی استفاده کرد. برای اطلاع بيشتر در اين مورد به مقالهء من، «ضرورت مذهب زدائی از مفاهيم بنيادين حکومت» در پيوند زير مراجعه کنيد:

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.090806-legitimacy.htm

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]