PEZHVAKEIRAN.COM جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
 

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
اسماعيل نوری‌علا

در ميان دست اندرکاران حکومت اسلامی که به خارج آمده اند، آقای مجتبی واحدی برای من چهرهء شاخص و قابل احترامی بوده است. ايستادگی او در مقابل جرياناتی که به محمد خاتمی ـ و بخصوص آخرين بدکاری عهدشکنانهء او در جريان شرکت در انتخابات تحريم شده از جانب اصلاح طلبان ـ وصل می شوند، نظرات صريح او در مورد «لزوم زمينی شدن حکومت» (که نوعی پرهيز از بکار بردن اصطلاح سکولاريسم است)، و نظرات جالب او در مواردی ديگر موجب آن بوده است که برای کسی که خود را مشاور شيخ مهدی کروبی می خواند و می داند، ارزشی فراتر از چهره های ديگر (مثلاً، آدم هائی همچون مهندس امير ارجمند، حجة الاسلام کديور و عطاء الله مهاجرانی) قائل باشم. اما مقالهء اخير او در مورد مصاحبهء آقای رضا پهلوی در مجلهء فوکوس(1)، و بخصوص همزمان شدن اين مقاله با يک سلسله حملهء نابخردانه ديگر به او، آن هم بر اساس همان مصاحبه، ابهاماتی را در ذهن من ايجاد کرده است که می کوشم چند و چون شان را دستمايهء جمعه گردی امروز کنم.

براستی چرا مجتبی واحدی تصميم گرفته است اينگونه هتاکانه به رضا پهلوی حمله کند؟ و برای روشن شدن موضع خود نسبت به او دست به تشبيه اين مرد (که دستش به هیچ جرم و جنایتی آلوده نیست) با نامردی به نام مجتبی خامنه ای (که همراه و همگام همه ی جنایت های رژیم اسلامی است) بزند؟ و اتهاماتی بی اساس ـ يا از جانب آقای واحدی اثبات نشده ـ را بر او وارد کند؟ آيا براستی راز و رمز اين «نيت خوانی» ها چيست که يکی [محمد امينی] می گويد که، به استناد مصاحبهء فوکوس، رضا پهلوی قصد دارد کاری محمدعلی شاهی کند و مجلس ملی به توپ ببندد(2) و ديگری [مجتبی واحدی] معتقد است که، رضا پهلوی، به استناد همان مصاحبه، «احتمالاً اگر به  جای پدرش بود به آسانی تن به ترک کشور نمی داد و دورهء کشتار معترضان بسيار  طولانی می گرديد»؟

***

اما اجازه دهيد قبل از ادامهء اين پرسش ها و کوشش برای يافتن پاسخ هائی محتمل برايشان، اول تکليف خود را در مورد شخصيتی به نام شاهزاده رضا پهلوی روشن کنم؛ هر چند که من سال ها است که، هم در برنامه های تلويزيونی و هم در مقالات هفتگی ام، نظرم را در مورد اين شخصيت بيان داشته ام.

1. اگر مطالب فوکوس درست باشد و رضا پهلوی همچنان خود را شاه ايران بداند؛ در آن صورت هيچ راهی در آينده بر  او و طرفداران اش گشوده نيست جز اينکه همگی شان خواستار آن شوند که بپس از متلاشی شدن حکومت اسلامی ملت ايران بايد به قانون اساسی مشروطه برگشته و از ايجاد يک قانون اساسی جديد برای کشور منصرف شود؛ چرا که پادشاهی سلسلهء پهلوی یر حسب آن سند قانونيت داشته و در آينده نيز رضا پهلوی تنها به استناد آن سند است که می تواند خود را شاه ايران بداند. در غياب يا ابطال قانون اساسی مشروطه محلی هم برای ادعای رضا پهلوی باقی نمی ماند.

2. اما من نه از ايشان و نه از طرفداران ايشان در مورد بازگشت به قانون مشروطه سخنی نشنيده ام. اين حقيقت که سی و اندی سال پيش رضا پهلوی نوزده ساله در قاهره بعنوان شاه ايران قسم خورد و لذا اکنون هم، بر حسب قانون مشروطه، شاه قانونی ايران محسوب می شود تنها به يک دليل می تواند واقعيتی انکار ناپذير داشته باشد که پس از متلاشی شدن حکومت اسلامی مردم ايران به قانون اساسی مشروطه برگردند.

3. در ابطال يا غياب قانون اساسی مشروطه، رضا پهلوی صرفاً تبديل به يک شهروند ساده می شود، هرچند که در پرونده اش اوراقی تاريخی وجود داشته باشد؛ هرچند که در «رژيم سابق» هم پدر و هم پدر بزرگ اش پادشاه ايرن بوده باشند و هم او نيز بر اساس قانون اساسی آن رژيم ابتدا وليعهد و سپس پادشاه در تبعيد شده باشد. اينها همه سابقه و خاطره و متعلق به گذشته اند. با حدوث انقلاب ضد استبدادی و ضد سلطنتی 57 و توفيق نکبت بار دينکاران امامی در لگام زدن به آن و نوشتن قانونی اساسی که ـ درست يا نادرست ـ در يک همه پرسی به تصويب ملت آن روز ايران رسيده است، قانون اساسی مشروطه باطل يا تعطيل شده و «تا هنگامی که بتوان آن را ديگرباره فعال کرد» هيچ منصب مستند به آن دارای واقعيت و نفاذ قانونی، اجتماعی و سياسی نيست.

4. حتی اگر فرض کنيم که پس از متلاشی شدن حکومت اسلامی، ملت کنونی ايران به برقراری رژيم پادشاهی تشريفاتی تمايل داشته باشند اين تمايل هيچ مقامی را برای رضا پهلوی تضمين نمی کند؛ چرا که تازه، با برقراری رژيم پادشاهی تشريفاتی، ملت ايران بايد بر اساس روندهای حقوقی خاصی برای کشور و نظام نوين خود پادشاه جديدی را انتخاب کند. در اين صورت رضا پهلوی دارای حق خاصی نسبت به بقيه نبوده و تنها يکی از کانديداهای اين سمت خواهد بود. يعنی قانون اساسی آينده نمی تواند، بدون برسميت شناختن نفاذ قانون اساسی مشروطه، برای رضا پهلوی منصب خاصی را در نظر بگيرد.

5. اما از نظر من اين مرد، جدا از اينکه پدر و پدر بزرگ اش پادشاه بوده اند و خود نيز روزگاری بر اساس توصيهء اطرافيان اش سوگند پادشاهی خورده است، مردی ارزشمند است و اين ارزش تا حدی است که او را تبديل به يک «سرمايهء ملی» می کند. او شناخته ترين ايرانی معاصر است، در عقايدی که مستمراً در مورد حکومت و سياست بيان می کند فردی سکولار دموکرات محسوب می شود، درهای همهء مجامع و رسانه های بين المللی بروی او گشوده تر از بقيه است، نسل جوان ايران نمی تواند در ميان جمع اپوزيسيون برانداز کنونی نماينده ای بهتر از او برای خود بيابد؛ نماينده ای که خوش می پوشد و خوش سخن می گويد و در رفتار و کردارش ارزش های امروزی انسان های جهان متمدن مشهود است. در عين حال، او آنقدر متمدن است که تا به حال نسبت به همه ی کسانی که به او ناسزا گفته اند، تهمت ناروا زده اند، از قول او دروغ گفته اند هرگز پاسخ نگفته است. گذاشته است که مردم نسبت به این گفته ها تصمیم بگیرند و قضاوت کنند. تا به حال جز رهبران جمهوری اسلامی هیچ کسی را طرد نکرده، به هیچ یک از افراد اپوزیسیون نگفته که حق شرکت در مبارزه را ندارد چون چنین و چنان کرده است. فرضاً به آقای واحدی نگفته که تو چون نمایندهء کروبی هستی و کروبی سال های سال با حکومت ساخته و در بد و خوبش شریک بوده می توان نتيجه گرفت که اگر کروبی به حکومت برسد مثل خامنه ای جنایتکار خواهد شد و تو مثل مجتبی خامنه ای عمل خواهی کرد.

6. البته همه می دانيم که او رژيم پادشاهی تشريفاتی را بهترين نظام برای ايران می داند اما، در عين حال، هيچگاه خود را رهبر سياسی اپوزيسيون ندانسته است، به اهميت تصميم تعيين کنندهء ملت ايران در انتخاب نوع نظام آينده اعتقاد دارد و حتی می گويد که اگر ملت ايران رژيم جمهوری سکولار دموکرات را انتخاب کند او به 85 درصد از آرزوهايش برای کشورش رسيده است. او با سلطه و تسلط (و لذا سلطنت ِ) فرد يا گروهی خاص بر سرنوشت ملت مخالف است، دموکراسی را بهترين شيوهء مديريت کشور می داند، با تمرکز قدرت در مرکز (که مادر و بازتوليد کنندهء استبداد تاريخی است) مخالف است، برای پادشاه آينده نقشی صرفاً نمادين در قلمروی يگانگی ملی قائل است و می داند که شاه تشريفاتی نه فرماندهء کل قوا خواهد بود، نه حق منحل کردن مجلس و نه امکان تعيين رؤسای قوای سه گانه را خواهد داشت.

7. حال پرسش من از اپوزيسيون سکولار ـ دموکرات و برانداز آن است که ما چرا بايد بر روی اين «سرمايهء ملی» خط ابطال بکشيم؟ چرا بايد نگذاريم که او، بعنوان يک شهروند، در ائتلاف های سياسی شرکت کند و توانمندی های خود را در اختيار آلترناتيوی بگذارد که برای مبارزه با حکومت اسلامی بوجود می آيد و هدف اش نه پادشاهی يا جمهوری که «استقرار حاکميت ملی» است؟ اگر ملت ايران صاحب و مالک و حاکم بر سرنوشت کشور خود شد آنگاه تازه همه بايد دست بکار ارائهء تزها و برنامه ها و نقشه و پيشنهادات خاص حزبی و گروهی شوند. و در آن صورت بايد گذاشت ملتی که ديگر آقا بالاسر ندارد و حاکميت خود را از طريق داشتن حق اظهار نظر در مورد سرنوشت کشور خويش به دست آورده است با گزينه های مختلف روبرو، با آنها آشنا و از آنها آگاه شود و خود تصميم بگيرد که چه می خواهد.

8. اينکه از هم اکنون اعلام کنيم که پادشاهی تشريفاتی ضد حقوق بشر است  و نبايد بعنوان گزينه ای برای انتخاب به مردم ارائه شود، يا اينکه پادشاهی لزوماً راه به استبداد می برد (انگار جمهوری های جهان عقب مانده از خاورميانه گرفته تا امريکای لاتين چنين نکرده اند!) و يا رضا پهلوی دارای شخصيتی است که می تواند، پس از احراز سمت پادشاهی تشريفاتی، عليه حاکميت ملت قيام کند و همچون محمدعلی شاه مجلس را به توپ ببندد چرا که می گويد من در سی سال پيش به نام پادشاه مشروطه قسم خورده ام، و يا چون انقلاب اسلامی را قبول ندارد نشان می دهد که چه طبع درنده خوئی دارد که اگر بجای پدر بر تخت سلطنت می نشست کشتاری وسيع را براه می انداخت، جملگی چه هدفی می توانند داشته باشند؟ جز:

* محروم ساختن اپوزيسيون از وجود يک شخصيت معتبر و محبوب

* تضعيف اين اپوزيسيون از طريق طرح اختلافاتی که حل آنها به دست ملت ايران در آينده ممکن است

* حفظ حکومت اسلامی تا زمانی که بتوان بديلی داخلی و قابل کنترل از جانب اصلاح طلبان بوجود آورد

* و، در يک دورانديشی دور از عقل، همواره از انجام همه پرسی برای تعيين نوع نظام جلوگيری کرد؟

***

                  برگردم به موضوع حملاتی که در اين روزها به آقای رضا پهلوی می شود، و از جمله حملهء بسيار زنندهء آقای مجتبی واحدی به او. براستی چه محرکی موجب آن شده که آقای واحدی دست به قلم ببرد و اتهاماتی از قبيل دزدی اموال عمومی و درندهء خوئی ذاتی و استبدادی را بر رضا پهلوی وارد کند؟ ضرورت اين کار چه بوده و آقای واحدی در اين راستا کدام هدف را در نظر داشته است؟

                  به اعتقاد من نمی توان به اين پرسش ها پاسخی در خور داد اگر حرکاتی همچون مقاله نويسی عليه رضا پهلوی را در متن تغييراتی که در سپهر سياسی ايران در حال رخ دادن است مورد نظر نداشت. اين حملات، به نظر من، دو مقصود مجزا را تعقيب می کنند:

                  نخستين مقصود عبارت است از اعلام برائت و جداسازی کامل اردوگاه آمدگان از حکومت اسلامی از اردوگاه اپوزيسيون برانداز و انحلال طلب در خارج کشور. در پی پيدايش جنبش سبز و دستگيری و کتک خوردن سران اصلاح طلبی، بخشی از مهره های درشت آنها به خارج کشور آمدند و برای جا خوش کردن با انحلال طلبان نشست و برخاست پيدا کردند. اما اکنون ورق برگشته است و انسان بايد کور باشد تا حرکت بزرگ گستردهء اصلاح طلبان به دامان رژيم اسلامی را نبيند. درست است که اين حرکت با شرکت محمد خاتمی در انتخابات مجلس اسلامی کليد خورد اما نبايد از اين نکته غافل شويم که اکنون فضای رسانه های داخلی پر از خبر در مورد آقای مهدی کروبی است. ايشان را سر حال و خندان در جمع خانواده می بينيم و نشريه های نزديک به «بيت رهبری» (بخوان دربار سلطنتی آخوندی) خبر از اين می دهند که بزودی ايام حصر ايشان به سر خواهد آمد. آنچه «جام زهری ديگر» خوانده می شود نه عاقبت مسئلهء اتمی که رسيدن به اين موقعيت است که حکومت، برای ابقای خود، می رود تا دست به دامان «شاپور بختيار» خويش شود تا شايد او بتواند مجموعهء رژيم را (با حذف ها و تغييرات بسيار) حفظ کند [همينچا از اين مقايسه عذر می خواهم اما برای رساندن مقصود چاره ای جز استفاده از آن ندارم]. آيا اين «نجات بخش» برای رژيم کنونی خاتمی است يا کروبی؟ يا نه، بايد مراقب ظهور ناگهانی ميرحسين مووسی بود که پشت سر خاتمی و کروبی، با چراغ خاموش، آمادهء به صحنه آمدن می شود؟ براستی چرا خانم حقيقت جو پس از توبيخ شدن از جانب خاتمی، در مورد اينکه چرا با انحلال طلبان نشست و برخاست داشته، يکباره در تلويزيون انديشه ظاهر می شود تا به اين پرسش از پيش تمرين شده پاسخ دهد که «شما چگونه با آدم هائی چون نوری علا در کنفرانس ها ظاهر شده ايد؟» و او بی محابا دروغ بگويد که «اتفاقاً من هر هفته مشغول فحش خوردن از نوری علا هستم و کافی است که در اين مورد به سايت او مراجعه کنيد». [من خود، هر چه در سايت هايم گشتم دو سه خطی هم دربارهء اين خانم پيدا نکردم]. و چگونه است که در پی خودکشی برادر آقای رضا پهلوی شخص آقای مهدی کروبی از طريق اعوان خود پيام تسليتی به رضا پهلوی می فرستد و اکنون مشاور او می خواهد با طرح کردن حساب بی پايهء احتمالاتی کودکانه ريشهء يک ديکتاتور موهوم و موسوم به رضا پهلوی را بسوزاند؟ يکی از آداب مذهبيون اعلام برائت است.

                  مقصود دوم هم به نوعی محاسبه برای آينده های نامحتمل تر مربوط می شود. اصلاح طلبان متوجه شده اند که اپوزيسيون انحلال طلب ايران در طی اين سی ساله قادر نبوده است تا چهره ای مردمی و شاخص را از ميان خود به ملت بشناساند و، در نتيجه، نسل جوان ايران خودبخود و به صورتی فزاينده نماد ويژگی های آرمانی خويش را در شهروندی به نام رضا پهلوی می بيند و لذا محتمل است که در آيندهء ايران رضا پهلوی، نه بعنوان شاه، که بعنوان چهره ای شاخص در ميان اپوزيسيون برانداز، بتواند خواب های خوش اصلاح طلبان را بر هم زند. پس، بجای در افتادن مستقيم با اين «شهروند محبوب» بايد از او شخصيتی ديگر ساخت و آن شخصيت را آماج حمله قرار داد. بايد هرچه زودتر يال و گوپال محمد رضا شاهی و چکمه های رضا شاهی را بر تن اين مدعی کرد و توپ های محمدعليشاهی را نيز به دست اش داد تا مردمی که چهل سال پيش هم اگر به دنيا آمده باشند خاطره ای از روزگار پيش از انقلاب نکبت بار اسلامی ندارند متوجه خطری شوند که زير پوست رضا پهلوی می لولد و او را وا می دارد که، اگر دست اش برسد، انتقام رفتارهای ملت را با پدر و پدر بزرگ اش با شدن بسيار بگيرد.

                  براستی آيا اين سخن رضا پهلوی که «پدرم معتقد بود مردم برای دموکراسی آمادگی ندارند» سخن دروغی است؟ و آيا بيان آن به معنی تصديق صحت آن سخن نيز هست؟ آيا بيان علاقه به گاندی به معنی آن است که رضا پهلوی خود را گاندی می پندارد؟ حتی آيا اگر کسی آرزومند آن باشد که همچون گاندی، و نه هيتلر، زندگی کند بايد بر او ايراد گرفت؟

در فروردين ماه سال 90، آقای محمد امينی، در مقاله ای با عنوان «ای بسا آرزو که خاک شده»، فکر آلترناتيوسازی در خارج کشور را به سخره گرفته و نوشت: «برای من شگفت آور است که کسانی به جای ستایش و پشتیبانی از آن چه در ایران می گذرد و درک درست از فرایندی که در واکنش به رفتار خونریزانهء جمهوری اسلامی، راهکارها  و ساختارهای رهبری آینده ایران را بنا می کند، به این نتیجهء دردناک برسند که همهء راه های مبارزه سیاسی در ایران بسته شده و کانون رهبری باید به خارج ... منتقل شود» و نيز، در مورد آنچه در داخل کشور می گذشت، نوشت: «فراموش نکنیم آزمون  انقلاب مشروطه را که در پیآمد بن بست اقتصادی و سیاسی دولت قاجار، بسیاری  شاهزادگان، میرزایان و روحانیان منورالفکر هم به اردوی روشنفکران و سوداگران مشروطه  خواه و هوادار مدرنیته پیوستند»(3).

بنظر من، سکهء نگاه آقای امينی در تحقير خارج کشور و حماسه سازی از پيوستن «روحانیان منورالفکر» به آزاديخواهان داخل کشور، روی ديگری هم دارد؛ و آن مبارزه با شکل گرفتن هر نوع بديل و پيدايش هر نوع چهرهء جاذبی است که بتواند در ماورای حکومت اسلامی برای ملت در بند ايران اميدآفرينی کند. وگرنه چگونه است که ايشان (که تشکيلات شان انکار کروبی و موسوی را خط قرمز خود اعلام می کند) يکباره خواب نما شده و تصميم به نيت خوانی از بين خطوط مصاحبهء معوج نشريهء فوکوس گرفته است تا به ملت ايران هشدار دهد که «محمد عليشاه ديگری در راه است؟!» چگونه است که آقای مجتبی واحدی متوجه آن شده اند که اگر ملت ايران دير جنبيده بود و رضا پهلوی پيش از انقلاب به قدرت رسيده بود حتماً حمام خون برپا می کرد؟ و نتيجه گرفت که کسی که در نوجوانی چنان «استعداد»ی داشته حتماً نمی تواند در آينده شاه بی آزار و تشريفاتی ايران شود؟

***

                  من اگرچه معتقدم که امکان برقراری پادشاهی تشريفاتی در ايران بسيار اندک است و يک جمهوری سکولار ـ دموکرات بی آقا بالاسر و دوره ای و زمانمند بيشتر بکار مملکت مان می خورد و اين گزينهء در يک رقابت آزاد و متمدنانه پيروز خواهد شد، اما شعله ور شدن آتش حمله به آقای رضا پهلوی را، آن هم به عنوان یکی از مهمترین چهره های سکولار اپوزیسیون، نه اقدامی عليه يک نفر که عليه اپوزيسيون سکولار دموکرات برانداز و انحلال طلب ايران ارزيابی می کنم؛ اقدامی که از جانب اصلاح طلبان مذهبی و اعوان و انصاری از آنان که در داخل نيروهای سکولار - دموکرات اپوزيسيوون رخنه کرده اند اعمال می شود. و هشدار می دهم که متوجه موج جديد بازگشت اصلاح طلبان به دامن حکومت خونريز اسلامی از يکسو، و کوشش برای تخريب رقبای انحلال طلب شان، از سوی ديگر، باشيم و اگر ذره ای به سرنوشت آيندهء کشورمان علاقمنديم خود را برای رزمی نوين با نيروهای ارتجاعی موسوم به اصلاح طلب حکومت اسلامی آماده کنيم.

 

  1. http://news.gooya.com/politics/archives/2012/06/142867.php2
  2. http://www.jminews.com/news/fa/?mi=3&ni=7442
  3. http://www.newsecularism.com/2011/04/01.Friday/040111.Mohammad-Amini-By-gone-dreams.htm

 

 

esmail@nooriala.com

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]