PEZHVAKEIRAN.COM چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا
 

چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا
اسماعيل نوری‌علا

هفته ای از عمر من و شکوه ميرزادگی، به دعوت ياران شمال کاليفرنيا، در سفر گذشت ـ بر بال اشتياق و در شهرهای دل انگيز رفاقت و يقين هرچه بيشتر به درستی راه؛ با سخنگويانی خيره در چشم های منتظری که می خواهند حرف دلشان را از آنها بشنوند و کلام آنها، بی اختيار ايشان، رنگ انتظار مخاطبان را بخود می گيرد. اشاره از آنان بود و به سر دويدن از ما. پا در رکاب عشق کرده ايم تا برای همدلان خود از بحران هويت فرهنگی، نياز به شناخت، حفظ و گسترش فرهنگ و ارزش های «ايرانی» (مضمون سخنرانی های شکوه) و ضرورت انحلال حاکميت مذهبی و برقراری حکومتی سکولار و ملتزم به اعلاميهء حقوق بشر (مضمون حرف های من) سخن بگوئيم؛ از اينکه چگونه حکومت مذهبی، با تبعيض آفرينی گريز ناپذير خود، رنگارنگی حکومت ملی را از ما گرفته است تا هويتی قلابی و سرشکستگی آور را جانشين غرورهای بشری ما کند و با ستاندن نابود کردن عناصر تاريخی و کهن هويت ملی ما امتی قلاه به گردن و مقلد بيافريند؛ و اين خسران جبران نمی شود مگر به خروج «روحانيت»، و «شريعت» خون بارش، از حکومت و قانون و آموزش همگانی.
و اکنون که اين سفر به «باغ درختان گل» انديشه و دوستی نيز به پايان خود رسيده و مسافران، شادمان از ديدارهای سازنده، و غمگين از بدرودهای ناخواسته، به خانه باز می گردند، می خواهم تا «دامنی از دست نرفته» را هديهء اصحاب کنم، به شکل گزارش و سفارش و تنبه تا، شايد، با هم چراغ های سوختهء راه های رفته را به سرچشمه های کوچک نور مبدل سازيم و من نيز ادای دينی کرده باشم به رفاقت هائی که سرشار عشق ايران در سينه های بی نياز آدميانی نيک انديش و رعنا سخن موج می زنند – سينه هائی بی ترديد مؤمن به اينکه راه آيندهء کشورمان از شاهراه سکولاريسم می گذرد. اين گزارشی از ديد من است و گزارش شکوه هم اگر بخواهد می ماند بر عهدهء قلم خود او.

۱
منزل نخست جمعه شبی بود در سانفرانسيسکو، در خانهء کهن سالان باز مانده از جنگ های قديمی، در پذيرائی سرايدری فلسطينی که ميهمانان سکولارش را به تعارف قهوه و لبخند پذيرائی می کند.
مجلس که آغاز می شود، و در پی آنچه که من می گويم، دستی از ميان جمعيت به نشان پرسشی بر می خيزد و چهره ای ناشناس در اجزاء و آشنا در ترکيب می پرسد که «آيا شما را بايد جزو "موسوی ستيزان" دانست؟»
می پرسم که چرا بايد با «اشخاص» ستيزه کرد وقتی که مشکل در اختلاف در «مقصد» است؟ مقصد من ـ و هر آدم سکولار ديگر ـ همان «مقصد اعلام شده» ی مهندس موسوی نيست. برخی او را «رهبر» جنبش می دانند و به همين اعتبار جنبش را يک پديدهء مذهبی و در چهارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی می بينند حال آنکه من جنبش را تجلی مخالفت مردم ايران با کل حکومت اسلامی می دانم و به اين اعتبار سکولارش می خوانم و مقصد مهندس موسوی را با مقصد نهائی مردم يکی نمی بينم و هنوز هم از «مفسران ِ» رنگارنگ سخنان اش در خارج کشور ـ که می گويند به ظاهر سخن مهندس موسوی توجه نکنيد، حرف اصلی او همينی نيست که می گويد ـ نيز نشنيده ام که مقصد مهندس موسوی رسيدن به يک حکومت سکولار باشد. و به همين دليل هم هست که سخنانش را دربارهء «ايران برای همهء ايرانيان» اما «در ظل قانون اساسی حکومت اسلامی» انجام شدنی نمی بينم. پس، موضع مرا نه از سر موسوی ستيزی که در راستای نيت خواستاری حکومتی سکولار برای کشورمان ببينيد. موسوی از نخستين روزهای رسيدن به نخست وزيری مخالفت خود با سکولاريسم را علنی کرد، بخصوص وقتی که برای انجام مذاکراتی به ترکيه سفر کرد اما حاضر نشد که طبق «پروتکل ديپلماتيک» به ديدار مزار کمال آتاتورک رفته و دسته گلی را بر آرامگاهش بگذارد، چرا که او بانی ترکيهء سکولار بود. و اين همان زمانی بود که در ايران نيز آرامگاه رضاشاه پهلوی را ـ نه به جرم استبداد که به خاطر کوشش برای کوتاه کردن دست دينکاران از دادگستری و آموزش و پرورش و فرهنگ و اوقاف ـ ويران کرده بودند تا هيچ کس ديگری به اين زودی ها هوس سکولاريزه کردن اين نهادها را در دل نپروراند. آيا مهندس موسوی امروز تغيير کرده است؟ آيا به اين نتيجه رسيده است که حکومت مذهبی، مالکيت ايرانيان بر کشورشان را به نفع اقليت سرکوبگر طرفدار ولايت فقها مصادره کرده است؟ آيا او اکنون به اين اشراف رسيده که قانونگزاری بر بنياد شريعت يک فرقهء کوچک مذهبی حاصلی جز کشتار و ويرانگری و آفرينش فضاهای ضد بشری ندارد؟ من هنوز به سر نخ هائی که بتوانند مرا به پاسخ هائی مثبت برای اين پرسش های کنجکاوانه برسانند برنخورده ام.

۲
شنبه شب در مجلس بسته ای از روشنفکرانی که در «سن هوزه» گرد آمده اند می گذرد. بحث دربارهء سياست گام به گام، در برابر سياست های به اصطلاح «انقلابی» است و اينکه آيا مخالفت با رهبری مهندس موسوی مخالفت با سياست گام به گام هم هست يا نه؟ که من البته چنين عقيده ای ندارم و توضيح می دهم که هيچ آدم عاقلی پيدا نمی شود که اساساً و اصولاً انقلاب را بر تحول تدريجی ترجيح دهد و برای مبارزهء قهرآميز ارزشی بالذات قائل شود. سياست گام به گام به ما اجازهء تجربه، درس آموزی، تجديد نظر در روش ها و تاکتيک ها و پختن انديشه های خام را عرضه می کند. اما گام به گام بودن يک مبارزه تنها زمانی قابل تشخيص و تصديق است که هم مقصد خاصی وجود داشته و بر سر آن اجماعی صورت گرفته باشد و هم بتوان «پيش رفت» در مسير را اثبات کرد، حتی اگر گام به گام رفتن به شکل «دو قدم به پيش و يک قدم به عقب» متجلی شود. اگر اين دو شرط وجود نداشته باشد گام به گام رفتن چيزی جز قدم زدن بر محيط يک دايره نيست و تو هميشه به همان جائی بر می گردی که از آنجا آغاز کرده ای. در بحث پيشرفت به سوی مقصد معين است که می توان ـ در مرحله تعيين تاکتيک ها ـ به مسئله زمان بندی و سرعت نيز توجه کرد. اگر به سوی مقصدی گام بر نمی داری، کندی و تندی گام زدنت چه تفاوتی را می آفريند؟
می گويم که ما سکولارها در جستجوی درک «مقصد» کسانی هستيم که خود را «رهبر» نمی دانند اما مرتباً دست به تعريف «جنبش سبز» و تعيين مشخصات کسانی که جزو آن محسوب می شوند می زنند، مردم را به راهپيمائی می خوانند، زمانی نگذشته دعوت شان را، بخاطر مصالح بالاتر گويا، لغو می کنند، به ديدار خلاص شدگان از زندان می روند و هر از چندگاه يکبار «بيانيه» صادر می کنند. ما آنها را با معيارهای خودمان ـ معيارهای سکولار ـ می سنجيم و هنوز در نيافته ايم که آنها بجانب مقصدی سکولار در جرکت اند. ما به آنها که در مقابله با ارتجاعی ترين نيروهای وحش معاصر جبهه می گيرند احترام می گذاريم اما اين احترام به معنای آن نيست که در امر «مقصد» با آنان همراه باشيم. ما می دانيم که تعيين کنندهء نهائی مردم اند و فکر می کنيم که مقصد نهائی مردم دفع شر نهائی از حکومت مذهبی است، ما به اهميت گام به گام رفتن در اين راه واقفيم و رهپويان شکيبای راه را می ستائيم اما در بازگشت به دوران طلائی امام و وفاداری به قانون اساسی ضد ملی هيچگونه پيشرفت گام به گام را ممکن نمی بينيم، مگر آنکه ثابت شود اين «بازگشت و وفاداری» خود نوعی حرکت در مسير پيشرفت و دور شدن از دوران طلائی امام خمينی و ممکن کردن اصلاحات ساختارشکن در قانون اساسی فعلی است. در نتيجه ما، در اصطلاح علوم سياسی، همچون يک گروه فشار عمل می کنيم که می کوشد بازيکنان در صحنه را از چرخيدن بر محيط يک دايره بازداشته و آنها را مجبور به سکولار کردن مقصد و گام زدن پيش رونده به سوی آن کند. سياست گام به گام بخودی خود نه خوب و نه بد است. اين مقصد و پيشرفت به سوی آن اند که ارزش های مثبت و منفی اين سياست را پذيرا می شوند.

۳
يکشنبه شب نوبت به «فرزنو»، در دو ساعت و نيمی جنوب سانفرانسيسکو، می رسد. خبر می شويم که اصلاح طلبان شهر مجلس ما را «تحريم» کرده اند! می گويم چه بهتر. حال می دانيم هرکس در اين مجلس نشسته خود را سکولار می داند و خواستار انحلال همهء اشکال حکومت مذهبی است. و بر همين اساس بد نمی بينم که در مورد طبيعت مواضع سياسی آدميان نکاتی را برای مخاطبان همدلم توضيح دهم.
می گويم، به باور من، «مواضع» سياسی اشخاص مستقيماً ريشه در «منافع» شان دارد و اين منافع اند که رابطهء ما را با حکومت مذهبی کنونی تعيين می کنند. از خامنه ای گرفته تا آن لباس شخصی که به جوانان ايران حمله می آورد و، با چکمهء ظلم، نازک آرای تن شان را می آزارد همه در حکومت مذهبی کنونی «مشترک المنافع» اند و طبيعی هم هست که برای حفظ منافع خود از هيچ جنايتی خودداری نکنند. اينها در جبههء بنيادگرايانی که در طيف رنگارنگ موسوم به «اصولگرايان» متمرکزند فعاليت کرده و همهء مواضع سه قوهء حکومتی را در اختيار خويش دارند. منافع «اصلاح طلبان» نيز به وجود همين حکومت وابسته است، حتی اگر آنها کلاً در جبههء مخالفان حاکمان کنونی قرار داشته باشند. وزيران و وکيلان رانده شده از درگاه در آرزوی بازگشت به قدرت می سوزند. فقهای نوانديش هنوز به اين نتيجه نرسيده اند که در سايهء يک حکومت سکولار بهتر می توانند به نوانديشی خود ادامه دهند. آقايانی همچون حجة الاسلام محسن کديور می دانند که اگر امروز در دانشگاه های آمريکا و اروپا مورد احترام قرار می گيرند اين امر بدان خاطر است که آنان با «نوانديشی ِ» خود می کوشند تا راه را برای آرايشگران و اصلاح گران معتدل و قابل تحمل در داخل ساختار کنونی حکومت مذهبی باز کنند. آنها می دانند که اهميت شان تا زمانی برقرار است که حکومت اسلامی هم در قدرت نشسته باشد. پس، اگرچه با حاکمان فعلی و روش های حکومت شان مخالفند اما خواستار انحلال اين حکومت به نفع برآمدن يک حکومت سکولار نيستند.
تاکنون بازی سياسی در زمين های اين دو تيم انجام شده است. هر زمان يکی به دروازهء حريف هجوم آورده و به او گل زده است. اما در اين رد و بدل بازی آنچه باقی مانده، زمان خريده، و فربه شده است خود حکومت اسلامی است. و امروزه، در داخل کشور، سکولار کسی است که حکومت اسلامی هر دوی اين گروه ها را نمی خواهد و «منافع» اش در انحلال حکومت اين ها است. اين «منافع» گوناگون اند؛ از خواستاری آزادی های کوچک شخصی آغاز می شوند و به آزادی های بزرگ سياسی و اجتماعی و اقتصادی می انجامند. اين يک «نيروی سوم» است که حکومت مذهبی ـ قابله وار ـ آن را همچون (بقول شاملو) «انکار خود» آفريده است و اکنون هرچه در انهدام آن می کوشد خود را ضعيف تر و اين موجود را قوی تر می سازد.
در خارج کشور اين «منافع» ماهيت مجرد تری بخود می گيرند. از کارگزاران و حقوق بگيران مستقيم حکومت اسلامی گذشته (که در لابی ها و نهادها و تجارت خانه هاشان کمين کرده اند) بسياری از ايرانيان خارج کشور هم در حفظ حکومت مذهبی در ايران دارای منافعی هستند. از آنکه در ايران کار و بار يا خانه و ملکی دارد، تا آنکه می انديشد با سقوط حکومت مذهبی همهء اين منافع و امکانات از بين خواهند رفت، همه خواهان حفظ اين حکومت اند. حتی می توان به منافع غيرشخصی تری نيز توجه کرد. آنکه فکر می کند، در خلاء پی آمد سقوط حکومت اسلامی، ايران تجزيه خواهد شد و آنکه فکر می کند با نبود يک جانشين مناسب نبايد در پی تضعيف حکومت اسلامی بود، هر دو در راستای حفظ حکومت اسلامی می کوشند و تبليغ می کنند و در عين حالی که خود را سکولار می دانند به ما می گويند که بايد منتظر ساعت مچی آنان شد تا زمان کوشش برای برافکندن حکومت مذهبی را تعيين کنند. پس، آنکه در خارج از کشور به راه های انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار می انديشد در صف اينگونه کسان قرار ندارد. نه صاحب منافع مادی است و نه دارای منافع معنوی. او حتی می تواند ايران را فراموش کند و در رفاه و آزادی و شادمانی کشورهای مهاجرپذير خود شريک باشد. اما هويت فرهنگی اش، خاطره ها و پيوندهای جانمدار اش با وطن اش، و آرزوها و برنامه هايش برای خاکی که بر آن ديده گشوده مانع از فراموش کردن آن خاک دور دست می شود. در خارج کشور «آدم سکولار» يک چنين معنا و تعريفی دارد و، بی هيچ پيوند مادی و منفعتی، به وطن اش و از همين منظر به چگونگی دفع شر حکومت مذهبی فروافتاده بر آن می انديشد.

۴
سه شنبه شب نوبت «ساکرامنتو» است؛ نوبت آنکه از مبارزات بدون خشونت و سهم آنها در جنبش سبز سخن بگوئيم و به پرسش و پاسخ بنشينيم چرا که در کنار همهء مواردی که ذکر شدند همواره اين پرسش آميخته به نگرانی هم وجود دارد که رهبری شتابزده و ناشيانهء جنبش سبز می تواند مبارزه را به خشونت بکشاند و جان ها و خون های بسياری را بی حاصل بر باد دهد؛ حال آنکه مبارزهء بی خشونت ارزان ترين نوع مبارزه است. گاه حتی کار اصلاح طلبان به آنجا می رسد که انتقاد ار روش های رهبری موسوی يا کروبی را ناشی از ماجراجوئی انتقاد کننده می دانند و تحريک جمعيت به مقاومت در برابر خشونت را نوعی انحراف دادن جنبش تلقی می کنند. در اين مورد لازم است که لمحه ای توقف کنيم و بيانديشيم.
من به اين ماجرا از دو منظر می نگرم؛ يکی از منظر منافع اصلاح طلبانی که سکولارها با خواستاران اعمال خشونت يکی می گيرند و آنها را به ماجراجوئی های انقلابی کور متهم می سازند. از نظر من، و از آنجا که باور دارم مقصد سکولارها و مقصد اصلاح طلبان مذهبی کشورمان يکی نيست و آنها بسوی هيچ چيزی جز ابقای حکومت اسلامی در صورت اصلاح شده اش حر کت نمی کنند و، در نتيجه، حرکت شان بر روی دايره ای باطله است که همواره به مبداء حفظ حکومت اسلامی می انجامد، معتقدم که آنها از ترس شعارهای «ساختار شکن» است که به ترفند مبارزه بدون خشونت متوسل می شوند والا اگر مطمئن بودند که مبارزهء خشونت آميز به ساختار شکنی (يعنی فروپاشی کل حکومت اسلامی) نمی انجامد، مسلماً از طرح و اجرای آن نيز پرهيز نمی کردند. آنها بيش از خود سکولارها نسبت به نيت سکولاريسم در خواستاری انحلال کامل حکومت اسلامی واقفند و با اعلام نگرانی از در خطر افتاده مردمان نه تنها را به آرامش و طمانينه دعوت می کنند بلکه طرح هرگونه شعاری را که «ساختار شکن» باشد جزئی از توسل به خشونت می دانند. هنوز چندان زمان از اعلام آن نظر مشهور محمد خاتمی نگذشته است که در جمعی از پيروان خود توضيح می داد که غرض اصلی اصلاحات جلوگيری از دست بالا يافتن سکولاريسم در سپهر سياسی ايران است. اصلاحات چيان با معرفی خود بعنوان خواستاران تحولات تدريجی می کوشند تا خود را مجريان سياست های بدون خشونت تلقی کرده و سکولارها را به خشونت طلبی متهم کنند. حال آنکه، در بحث بالا، نشان داديم که سکولارها خواستار تعيين مقصد و پيشروی به سوی آنند.
و اين مرا به آن منظر و نگاه ديگر می رساند که کل بحث بالا را سالبهء به انتفای موضوع می کند؛ و آن اينکه خشونت آميز بودن و شدن يک مبارزهء سياسی را نه نيروی مبارزه کننده، که نيروی نشسته در قدرت تعيين می کند. همواره مبارزات با اعتراضات مطالبه محور آغاز می شوند و جنبه ای مدنی و بدون خشونت دارند اما هرچه حکومت مستبدتر و سرکوبگر باشد و در برآورده نکردن مطالبات معترضين پافشاری کند و در اين راستا دست به خشونت زند، اپوزيسيون نيز، بصورتی واکنشی، دست به خشونت می زند. اين حکومت های سرکوبگرند که اصلاحات را به سوی انقلاب می رانند و شاحه گلی را که معترض به سربازان اش می دهند به گلوله تبديل می کند. پيروزی گاندی و ماندلا را تنها نمی توان به پای جنبشی که اين دو سرنمون آن بودند گذاشت. حاکم بريتانيائی و دولت سفيدپوست افريقای جنوبی نيز در پيروزی مبارزات بدون خشونت (يا کمتر آلودهء خشونت شده) سهيم هستند. حال آنکه ما به چشم خود ديديم که در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ حکومت زمانی دست به دادن وعدهء برآوردن مطالبات شد که شيرازهء امور مملکت از هم گسيخته، ترس مردم از گلوله فرو ريخته، و تن دادن به مطالبات نتيجه ای جز ريختن بنزين بر آتش مردم نداشت.
پس متهم کردن سکولارها به خشونت طلبی و توسل اصلاح طلبان به مبارزات بدون خشونت هر دو ادعاهائی بی پايه اند که فقط در چهارچوب منافع اصلاح طلبان مذهبی و سکولارها معنا پيدا می کنند.

***

باری حاصل معنوی سفری يک هفته ای زدايندهء خستگی های جسمی است. با افتخار و سرفرازی شاهد اعلام موجوديت انجمن سکولارهای سبز در «فرزنو» و «ساکرامنتو» بوديم، هر دو به همت فرزانگان و نجبگان ميهن دوست محلی که پيوستن به شبکه جهانی سکولارهای سبز را سرعتی نو بخشيدند و، بقول شاملوی بزرگ، مژده دادند که زمستان عالم سياست ما روز به روز بيشتر به پايان محتوم خود نزديک می شود.
به صاحبان آن همه چشم منتظر و مشتاق درود می فرستم و خوشحالم که در مجالس مان زنان و مردان سکولار دوشادوش هم به ميدان سياستی در می آيند که ريشه در تمدن و آزادی و حقوق بشر دارد و می خواهد حکومتی را بر کشورمان برقرار سازد که تبعيض گريز و خادم تک تک ايرانيان باشد.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]