PEZHVAKEIRAN.COM چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟
 

چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟
اسماعيل نوری‌علا

از جناب آقای داريوش بی نياز، که بر مطلب من در مورد حکومت و دولت از يکسو، و آلترناتيو خواهان و اصلاح طلبان، از سوی ديگر، به اعتقاد حودشان، «نقد»ی نوشته اند(1)، اجازه می خواهم که سفارشاتشان را ناديده گرفته و به استفاده از همين زبانی که تا بحال با آن فکر می کرده ام ادامه دهم، بی آنکه:

1. به من مربوط باشد که عرب ها در برابر واژه های فرنگی چه معادل هائی را گذاشته اند؛

2. يا مجبور شوم، اگر ضرورت ايجاب نکند، در مقابل مجموعهء اصطلاحات سياسی فرنگی، از معادلات داير و رايج در زبان سياسی ـ اداری خودمان دور شوم و بخواهم گنجينهء واژگان اختراعی فارسی را (حتی اگر به غلط جا افتاده باشد) از همينی که هست نيز معوج تر کنم؛

3. يا وارد بحث هائی وقت تلف کن در مورد نحوهء واژه سازی فرهنگستانی شوم تا دزد سوم خرمان را بزند و ببرد! بهر حال، واژه سازی امری اختياری و اختراعی است و تنها استفادهء گسترده از واژه ها آنها را جا می اندازد.

مثلاً، وقتی آقای کروبی، به هنگام رياست مجلس ششم، لايحهء مطبوعات را از دستور مجلس خارج می کرد، گفت که اين کار را بخاطر صدور «حکم حکومتی» انجام می دهد. بايد از خود پرسيد که چرا ـ اگر الفاظ مورد نظر من غلط هستند ـ ايشان از صدور «حکم دولتی» سخن نگفت؟ آيا نه اينکه حکم علی خامنه ای را «حکم حکومتی» خواندن بدان معنا است که سند مزبور از مصدری بالاتر از قوای سه گانه صادر شده و، پس (بی آنکه دليل اش از لحاظ قانون اساسی همين رژيم روشن باشد)، لازم الاجرا است؟

می خواهم بگويم که من، بر خلاف نظر آقای بی نياز، کاربرد کلمات را معکوس نمی کنم تا بر اساس اين «تقليب» به نظريه پردازی، آنگونه که می خواهم، بپردازم؛ بلکه می کوشم از زبانی استفاده کنم که در سپهر سياسی کشورمان قابل درک است و، بر اين اساس، اعتقاد دارم که وقتی می گويم «اصلاح طلبان با حکومت فعلی (رژيم + قانون اساسی اش) مشکل ندارند و گرفتاری شان با دولت است (بگيريم، در حال حاضر، دولت آقای احمدی نژاد)، اما آلترناتيو خواهان در پی انحلال حکومت و لغو قانون اساسی آن هستند» مخاطبان من، بی آنکه نيازی به مراجعه به متون علوم سياسی و اجتماعی در زبان آلمانی داشته باشند، حرف مرا می فهمند.

اما، در عين حال، می دانم که مشکل آقای بی نياز نه با زبان من که با افکار من و  مائی است که از يکسو می کوشيم سطح مبارزه را از روياروئی با «دولت» به درگيری با «حکومت» بکشانيم؛ و فکر می کنيم تا کنون اين روياروئی ممکن نبوده است چرا که تشکلات سياسی ما، چه در داخل و چه در خارج کشور، تا کنون يا مستقيماً اصلاح طلب بوده و يا بصورتی غيرمستقيم زائدهء اصلاح طلبان محسوب می شده اند و يا بر طبل انقلاب و خونريزی و براندازی کوبيده اند و، در واقع، حکومت را بلامنازع باقی گذاشته اند و، از سوی ديگر، اعتقاد دارم که بر اساس درس های متعدد تاريخی، و نيز منطق عادی و روزمره، از آنجا که رژيم استبدادی اجازه نمی دهد که آلترناتيو اش در گستره ای که تحت نفوذ اوست شکل بگيرد، تنها کسانی موفق به تشکل اپوزيسيون آلترناتيوساز می شوند که از دسترس قوهء قاهرهء آن به دور باشند.

آقای بی نياز اين حرف ها را شبيه خيال پردازی می يابد و می نويسد: «من نمی‌دانم که آقای نوری‌علا با اتکاء به چه مدارک و استدلالاتی اين چنين قاطعانه می‌گويد که چنين فرآيندی "بدون کمک فعالانه‌ء خارج‌کشوری‌ها ممکن نيست." [آيا] برای اين که آقايان موسوی و کروبی به هر دليلی (اعتقادی يا ترس) هنوز در چهارچوب نظام عمل می‌کنند؟ آقای نوری‌علا! واقعاً قطب‌نمای شما در ارزيابی کل جنبش ايران آقايان موسوی و کروبی هستند؟ ظاهراً چنين است! چون شما، در پايان نوشتار، شش پرسش طرح کرده‌ايد که نشان می‌دهد شما کل جنبش ايران را در اين دو نفر (جريان وابسته به آنها) خلاصه کرده‌ايد. آقای نوری‌علا! واقعاً شما فکر می‌کنيد که مقالات شما و من و امثال ما در خارج از ايران هستند که جنبش را راديکاليزه کرده‌اند؟ اگر چنين می‌انديشيد، بايد بگويم که بر فراز خودمان ذره‌بين خيلی بزرگی گذاشته‌ايد!»

من اين احتجاجات را کلاً از هم گسيخته، شعاری و از سر لجبازی (که البته دليل اش را نمی دانم) تلقی می کنم چرا که هيچگونه استدلال دندان گيری در آنها نمی يابم. پرسش های شش گانهء من برای ارائهء سنجه ای بمنظور تفکيک اصلاح طلبان از انحلال طلبان طرح شده بودند و همه کس، از جمله آقايان کروبی و موسوی و خاتمی و خانم رهنورد را هم، در شمول خود می گرفتند. در عين حال نمی دانم که اگر ايشان رهبران مشخص ديگری را در داخل کشور سراغ دارند چرا معرفی نمی کنند تا هم داخل کشوری ها و خارج کشوری ها از شناختن شان شادمان شوند. نيز نمی دانم که در کجا گفته ام که ما خارج کشوری ها جنبش را «راديکاليزه» کرده ايم؟

نه. مسلماً اين کار ما نبوده و نمی توانسته باشد. جنبش را، عليرغم کوشش اصلاح طلبان، خود حکومت«راديکاليزه» کرده و آن را از شعار «رأی من چه شد؟» به شعار «استقلال، آزادی، حکومت (و يا جمهوری، اما نه دولت ِ) ايرانی» کشانده است.

اما، در عين حال، می توانم اين ادعا را با صدای بلند مطرح کنم که ما خارج کشوری ها بوده ايم که تشخيص داده و اعلام داشته ايم که جنبش سبز، به گوهر، خواستار يک حکومت سکولار است و جهان را از «راديکاليزه» شدن اين جنبش در راستای اين خواست، در راستای خواستاری يک حکومت مدرن و امروزی، با خبر کرده ايم و اکنون می کوشيم تا نيروهای سکولار خارج کشور را به پشتيبانی بخش گستردهء سکولارهای جنبش سبز در داخل کشور برانگيزيم و، از طريق متشکل کردن شان آنها را به يک نيروی سوم سياسی، در برابر بنياد گرايان و اصلاح طلبان، تبديل کنيم.

و، اتفاقاً، بحث آلترناتيو سازی و آلترناتيو خواهی نير درست از بستر همين تشخيص و کوشش بر می خيزد.

بگذاريد کار را با يک نمونهء تاريخی در تاريخ اسلام، که تاريخ ما هم هست، به پيش ببرم تا نخست، در دور دست تاريخ، به تمهيدات اپوزيسيون خلافت اموی بيشتر آشنا شويم: هنگامی که در پی خليفه شدن علی ابن ابيطالب و شادمان شدن خاندان او از اينکه از آن پس خلافت در «خاندان نبوت» مخلد خواهد شد و همواره کسانی رهبر بر حق مردم خواهند بود که خون پيامبر و علی را در رگ ها داشته باشند، پيچش کار چنان شد که خليفهء پنجم «معاوية بن ابوسفيان» از آب در آمد که خاندانش، در همهء سال های پيامبری، دشمن خونی مسلمانان بودند و، تنها در سال آخر حيات پيامبر، اسلام آوردند و «خودی» شدند. معاويه موفق شد با کنار زدن علی و صلح با پسر بزرگ او، حسن، خلافت را در خاندان خودش مستقر و مستمر کند و در زمان خودش شاهد مرگ علی و حسن باشد و وليعهد اش، «يزيد ابن معاويه»، نيز پسر ديگر علی، يعنی حسين، و خاندانش را قتل عام کند و، به خيال خود، «فتنه» را بخواباند. اما، از آن پس، نه تنها بازماندگان خاندان علی، که اولاد عباس، عموی پيامبر هم، بعنوان دارندگان «خون نبوی» هر کجا که پيش می آمد خود را «آلترناتيو بر حق حکومت اموی» می دانستند، در حالی که در پايتخت اموی، دمشق، و در شهر پيامبر، مدينه، اين کوشندگان تحت مراقبت شديد سازمان امنيت اموی بودند؛ و بخش عمده ای از آنان بيشتر زندگانی خود را در زندان بسر می بردند. تا اينکه همين مدعيان تصميم گرفتند فعاليت خود را به دورترين نقاط حکومت خليفه منتقل کنند و، به اين خاطر، عده ای را با عنوان «داعی» (به معنی دعوت کننده) به اطراف و اکناف خلافت اسلامی فرستادند تا، با تبليغ و وعده و وعيد، تشکيلاتی عليه خلفای اموی و بر له فرزندان علی و عباس بوجود آورند. بسياری از اين «داعی» ها دستگير و شکنجه و کشته شدند تا اينکه يکی از آنان، که ابومسلم نام داشت، خود را به خطهء ماوراء النهر در خراسان بزرگ (يعنی دورترين نقطهء قلمرو اسلام) رساند. او مردی عرب زاده بود، بدنيا آمده در اصفهان و بزرگ شده در مدينه، که چون در خراسان به شهرت رسيد به نام «ابومسلم خراسانی» معروف شد. او يک داعی سياستمدار و يک مبلغ جذاب بود و بزودی توانست در آن منطقه لشگری فراهم کرده و راهپيمائی بزرگ خود از خراسان تا دمشق را آغاز کند. و عاقبت هم توانست به دمشق وارد شود، خليفهء اموی را خلع کند، و فردی از خاندان عباس (و، نه در کمال تعجب خيلی ها، از خاندان علی) را خليفه اعلام کند.

اين جريان يک استثناء نيست. در واقع، فروپاشی همهء امپراتوری های بزرگ تاريخ از دورترين نقاط قلمرو آنها انجام گرفته است. در دوران مدرن هم، که کمتر به لشگرکشی و بيشتر به شبکه سازی نيازی بوده، آلترناتيو حکومت های استبدادی در بيرون از مرزهای کشورشان شکل گرفته است. کافی است تا به سال های زندگی و کوشش های سياسی لنين در زوريخ توجه کنيم و بياد آوريم که او را آلمان ها به روسيه منتقل کردند و او توانست انقلاب بلشويکی را رهبری کند. مصطفی کمال، افسر ارتش عثمانی، برای اينکه خلافت سلاطين عثمانی را براندازد، به دورترين نقطهء شرق ترکيه، در آناتولی، سفر کرد و از آنجا بسوی آنکارای قديم و استانبول پيشروی کرد. ژنرال دوگل، با وجود نهضت مقاومت وسيع فرانسويان عليه آلمانی ها، تنها زمانی توانست رهبری مبارزه را به دست گيرد که در لندن مستقر شد، با يارانش دست به ايجاد دولت در تبعيد زد و نشسته بر دوش و تفنگ سربازان آمريکائی کشورش را از آلمان ها پس گرفت. يا چرا راه دور برويم؟ همين آقای خمينی را به ياد آوريم که حکومت شاه (و نه دولت او!) به تبعيدش فرستاد و او توانست در تبعيد بصورت يک قطب مبارزه در آيد و آنگاه که اروپائيان و آمريکائيان در نوفلوشاتو به اين نتيجه رسيدند که شاه مردنی و رژيم اش رفتنی و نيروهای ملی کشور قوی و پيش بينی ناپذيرند، طوری عمل کردند که آقای دکتر ابراهيم يزدی آيت اللهی را که بزودی «امام» می شد از مرز کويت به پاريس ببرد و از او رهبر رژيم جديدالتأسيس اسلامی را بسازد و با هواپيمای فرانسوی در فرودگاه «مهر آباد» (که از همانجا رنگ مهرش دگرگون شد) فرودش آورد. اينکه امام ناتو تر از آن از آب درآمد که آنها می پنداشتند ربطی به اين قصه ندارد.

نه ابومسلم و نه لنين، هيچکدام، راديو و تلويزيون و اينترنت نداشتند. تنها وقتی نوبت به ژنرال دوگل رسيد انگليس ها برايش راديوئی دست و پا کردند. امام خمينی به مدد تلفن و نوارهای ضبط صوت با انقلابيون در تماس بود. و آنگاه، اکنون، آيا ما بايد در اين شک کنيم که اپوزيسيون حکومت اسلامی چگونه می خواهد با مردم داخل کشور رابطه برقرار کند؟ (اين دقيقاً پرسشی است که يکی از دوستان منتقد با من در ميان گذاشته است).

ابومسلم «داعی» بود و نه رهبر اپوزيسيون برانداز. لنين عضو حزب کمونيست بود و نه رهبر تمام آن. ژنرال دوگل يک ارتشی غيرتمند بود که روی نيروهای مقاومت ملی در داخل فرانسه حساب می کرد؛ و خمينی هم تنها در خلاء يک آلترناتيو مدرن و امروزی بود که، سوار بال تعاليم عاليهء آل احمد و شريعتی و احسان نراقی و داريوش شايگان و اطرافيان و پيروان شان، توانست تبديل به رهبر نيروهای داخل کشور شود.

می خواهم بگويم که آلترناتيوی که دور از دسترس حکومت استبدادی، در بيرون از حوزهء اقتدار آن، ساخته می شود، بدون داشتن ريشه های عميق در داخل کشور بزودی تبديل به مجمع شنگولان سرمستی می شود که تنها به دور خودشان می چرخند و اجنه را رهبری می فرمايند و گاه دچار شور انقلابی شده و گاه افسردگی سراپايشان را در بر می گيرد؛ همان وضعی که تشکلات سياسی ما تا به امروز داشته اند و به همين دليل اغلب مبدل به زوائد و حواشی تشکيلات اصلاح طلبان شده اند.

اما در همين رابطه هم هست که می توان پرسيد چرا حکومت اسلامی، از فردای بقدرت رسيدن، يعنی در زمانی که دنيا آن را هنوز حکومتی برآمده از ارادهء مردم می ديد و برای آن حقانيت قائل بود و، در نتيجه کارگزارانش در خارج از کشور دست بازی داشتند، به ترور مخالفان خود در خارج کشور اقدام کرد؟ نه اينکه می ديد آنها، در بيرون از مرزهايش، دست بکار راه انداختن آلترناتيو اند و توانائی اش را هم دارد؟ و چرا از حرکت شورای ملی مقاومت، به رهبری مجاهدين، هراسيده شد و دست بهر کاری زد تا آنها را متوقف کند؟ چرا که هيچ کس بهتر از سر دمداران اين حکومت نمی فهميد که تنها راه انحلال حکومت اسلامی و الغاء قانون اساسی آن ايجاد يک آلترناتيو است. اين را هم بنيادگرايان و هم اصلاح طلبان بخوبی می دانستند.

اما همينجا هم بگويم که «آلترناتيوسازی» البته به معنی مخالفت و دشمنی با اصلاح طلبان نيست، اما راهی است جدا از آنان، که در کمرکش اش، ممکن است آنها نيز با آلترناتيو خواهان همراه بشوند، و يا تصميم بگيرند که بصفوف حاکميت پيوسته و در کار آلترناتيو اختلال ايجاد کنند.

متأسفانه، سابقهء تاريخ پس از انقلاب اسلامی نشان می دهد که اصلاح طلبان همواره بصورتی آگاهانه با گسترش فکر ايجاد آلترناتيو مبارزه کرده اند. می پرسيد چگونه؟ می گويم که اگر به معنا و تعريف و کارکرد آلترناتيو دقت کنيد پاسخ تان را خواهيد يافت. آلترناتيو، آنچنان که در مقالات گذشته ام توضيح داده ام، در همهء جوانب خود عکس حکومت نشسته بر قدرت است. پس، اگر حکومت فعلی «مذهبی ـ ايدئولوژيک» است، اگر به کمک اين مذهب و ايدئولوژی است که خودی و ناخودی می آفريند و تبعيض روا می دارد و سرکوب می کند، آشکار است که آلترناتيو آن بايد حکومتی باشد غير مذهبی و غير ايدئولوژيک و با تقيد به اعلاميهء حقوق بشر تا نتواند منشاء تبعيض و سرکوب شود. و بنظر شما چنين حکومتی چه می تواند باشد جز يک «حکومت سکولار؟» يعنی، همانی که در اروپا و آمريکا و ديگر کشورهای آزاد و پيشرفته برقرار است.

پس، روشن است که برای جلوگيری از ايجاد يک آلترناتيو سکولار بايد ريشهء انديشهء سکولاری را خشکاند. و می بينيم که در سی سال گذشته نيز، هم بنيادگرايان حکومتی و هم اصلاح طلبان اکنون نشسته در اپوزيسيون، در اين کار هيچ کوتاهی نکرده اند. همين سه سال پيش، آقای خاتمی، بعنوان رئيس بنياد باران، و در تبيين مقصد و نقش اصلاح طلبی، اين فرمول کمی پيچيده اما، در چند باره خوانی، روان و ساده را بر زبان راند:

«اصلاحات می‌‏خواهد شرايطی را که باعث استقرار  سکولاريسم می‌‏شود - با توجه به زيان‌‏های آن - بوجود نيايند. و بنده می‌‏گويم،  بزرگترين عامل پيدايش سکولاريسم در يک جامعه، حاکميت تحجر بر آن است و به همين دليل  ما با تحجر و قشری گرايی مخالف هستيم».(2)

توجه کنيد که در اين فرمول، ظاهراً، برخوردی عقيدتی با «سکولاريسم»، بعنوان يک مکتب فکری صورت می گيرد و بحث سياسی نيست. اما روشن است که سکولاريسم، بعنوان يک فکر، نمی تواند حکومتی را به خطر بياندازد. لذا دقت کنيد که عبارت شرايط «استقرار سکولاريسم» هيچ معنائی جز پيدايش يک «آلترناتيو سکولار» و کوشش برای جايگزين کردن آن با حکومت مدهبی ـ ايدئولوژيک فعلی ندارد و، لذا، تمام کوشش اصلاح طلبان آن بوده است که در کشور «شرايط» چنان نشود که مردم خواهان يک حکومت سکولار شوند.

اما، بنظر من، عليرغم کوشش اصلاح طلبان، حکومت پادگانی فعلی، آن «شرايط نامطلوب ِ» اصلاح طلبان را فراهم آورده و فضای سياسی کشور را با شکنجه و تجاوز و کشتار «راديکاليزه» کرده و، بی آنکه به نصايح اصلاح طلبان گوش فرا دهد، راه حل را نه در اصلاح طلبی که در تشديد سرکوب ديده است.

در واقع، اگر ما شاهد راديکاليزه شدن آقای کروبی و خانم رهنورد، و تندتر شدن سخن آقای موسوی، از سویی، و اظهار پشيمانی آقای خاتمی از همراهی اصلاح طلبان با جنبش سبز، از سویی دیگر هستیم، اين امر نه بخاطر مای نشسته در غربت، که بدليل رفتار نابخردانهء حکومتی يکه خواه تحقق يافته است. اين حکومت می توانست در خرداد سال گذشته آقای موسوی را رئيس جمهور اعلام کند و آن جمعيت عظيم را شادان و خندان، و با حسی از غرور ناشی از پيروزی، به خانه هاشان بفرستد و آنگاه، موريانه وار، بخوردن پايه های قدرت دولت جديد بپردازد و هشت سالی را با خيال راحت بر سرير قدرت بماند تا اينکه آقای موسوی هم عاقبت اذعان کند که، بخاطر مغفول ماندن قانون اساسی، بخصوص به دليل تضادهای درونی آن، چيزی بيش از  يک کارگزار و تدارکچی ولی فقيه و لشگريانش نبوده است. اگر دقت کنيم در می يابيم که منظور آقای خاتمی از «ايجاد نکردن شرايط استقرار سکولاريسم» دقيقاً همينی است که اتفاق افتاده است.

اکنون، اين «داخل کشوری ها» هستند که به «خارج کشوری ها» پيغام می دهند که: « ما همه کرديم کار خويش را / تو هم، ای خواجه، بجنبان ريش را!» و ننگ بر آن خارج کشوری باد که بخواهد بخاطر قدرت طلبی شخصی يا گروهی خود، سوار موج آلترناتيو خواهی شده و بکوشد تا زمام اختيار بديل آيندهء حکومت اسلامی را در دست خود بگيرد.

درس های برگرفته از تاريخ سی سالهء گذشته به ما می آموزد که همواره، در هر کوشش بديل سازی، بايد به اصول زندگی دموکراتيک پايبند بوده و از هم اکنون تمرين نموده و ثابت کنيم که بديل آيندهء حکومت اسلامی حکومتی خواهد بود مدرن، مترقی، کثرت گرا، دور از تسلط مذاهب و مکاتب، و پايبند به اصول دموکراسی و اعلاميهء جهانی حقوق بشر.

يقين دارم که بدون پی گيری اين ملاحظات، آلترناتيو ساختهء دست ما نيز هيولائی همچون هيولای دکتر فرانکشيتن و امام خمينی خواهد بود.

 

 1. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/111803.php

 
 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]