PEZHVAKEIRAN.COM آسيب های چهارگانهء اتحاد
 

آسيب های چهارگانهء اتحاد
اسماعيل نوری‌علا

اين روزها بسياری از دست اندر کاران سياستورزی در خارج کشور گرم کوشش برای متحد کردن نيروهای سياسی در راستای برساختن جانشينی در برابر حکومت اسلامی شده اند. شعارشان هم اين است که «ببينيم موارد اشتراک نيروها چيست و اتحادمان را بر بنياد همين اشتراکات بسازيم». اما تمرکز بر اين شعار ما را از واقعيت بزرگ تری غافل می کند که می تواند ـ يا توانسته است ـ توافق بر سر هرگونه اشترک را ناممکن سازد؛ و تا اين واقعيت برقرار است، از آن «اشتراکات» کاری بر نمی آيد و هر کوشش اتحادخواهی نيز مآلاً به ناکامی کشيده می شود. بر اين بنياد، بنظر من، در فضای پر از سوء تفاهم، سوء ظن و بی مسئوليتی خاکم بر گسترهء اپوزيسيون حکومت اسلامی، اگر حسن نيتی در کار باشد، اتفاقاً بايد از «وجوه اختلاف و تفارق» آغاز کرد و آنها را، که همچون تخته سنگ های بزرگی در ميان جادهء اتحاد افتاده اند ـ اگر بشود ـ  کنار زد و راه را برای حرکت به سوی مقصد اتحاد هموار ساخت.

                  اگر بخواهم همين مثال راه و تخته سنگ را گسترش دهم، می توانم عامل سومی را بر اين دو بيافزايم و آن «مرکب اشتراکات» است که خوشدلانه بر آن سوار می شويم و قصد مقصد اتحاد می کنيم. اما مرکب ما دو پيچ راه را نرفته با خرسنگ های سوء تفاهم، سوء ظن و بی مسئوليتی ريزش کرده از کوهسار اپوزيسيون روياروی می شود و از پيشرفت باز می ماند.

                  پس، بنظر من، کار عاقلانه آن است که، پيش از آغاز سفر، نگاهی همچون نگاه يک پرنده، که بر آسمان بالای جاده رد می شود، به سراسر مسير داشته باشيم و آماری از موانع و مشکلات را به دست آوريم و آنگاه ـ با تکيه بر خرد جمعی علاقمندان به اتحاد ـ به امکانات رفع موانع بيانديشيم. معمولاً، در کار مطالعهء سيستمی، اين تلاش برای شناخت موانع و انديشيدن به چگونگی رفع آنها را «آسيب شناسی» يا «مشکل يابی» می خوانند و هيچ سفری را پيش از انجام اين روش توصيه نمی کنند.

                  اما، پيش از آوردن مختصری که قصد دارم در اين مقاله پيرامون «آسيب شناسی اتحاد» بنويسم، بد نيست، بصورتی گذرا، به اين پرسش ِ پاسخ طلب نيز اشاره کنم که «چرا پس از سی سال ما هنوز در ابتدای راه اتحاد متوقف شده ايم و اکنون که پايه های حکومت اسلامی بشدت متزلزل شده است تازه بفکر اتحاد و آلترناتيوسازی افتاده ايم؛ يعنی گذاشته ايم که جاده سی و سه سال تمام پر از سنگ و کلوخ و مانع و رادع شود؟»

                  پاسخی که من به اين پرسش می دهم ـ و يقين دارم که شما نيز می توانيد پاسخ های ديگر، و گاه مهمتری، را برای آن اقامه کنيد ـ به ناباوری نسبت موازين کار دموکراتيک، شايسته سالاری و عدم اعتقاد به لياقت های خود بر می گردد که موجب می شود اشخاص، به جای رقابت شفاف و اعتقاد راستين به اتحاد عمل، به توطئه و حذف يکديگر دست بزنند و هر يک، با لبخندی از دوستی بر چهره و دشنه ای از نفرت پنهان شده در مشت، به گفتگو بنشينند و مصالح حقير فردی و گروهی خود را بر مصالح جمعی ملتی بزرگ و در عسرت ترجيح دهند.

بنظرم می رسد که بر اين پاسخ می توان يک نکتهء ديگر را نيز افزود و آن عدم اعتماد به توانائی خويش است که موجب می شود، بجای کوشش در مسير کنار هم نهادن قوت ها و رسيدن به منتجه ای که رافع ضعف است، بکوشيم که اگر در ديگران قوتی ديديم آنها را نيز فلج کنيم تا آنان نيز همچون خود ما به ضعفی مزمن دجار آيند. ما اهل شرکت در مسابقهء دو نيستيم و اگر وادار به چنين کاری شويم می کوشيم پای حريفان را بشکنيم، مبادا که آنها پيشاپيش ما به مقصد برسند. حاصل اين امر هم آن است که بجای ظاهر شدن در صولت حريفی قدر برای حکومت اسلامی، دل خويش را به عناصری از درون خود اين حکومت خوش می کنيم که در تصور ما می توانند موجب تضعيف اين حکومت شوند. اسم اين کار را هم می گذاريم «حمايت تاکتيکی از اصلاح طلبان» و منظورمان از «تاکتيک» هم تشجيع خوشخيالانهء آنها به تضعيف حکومت است؛ تو گوئی که آنها چشم و گوش و عقل و شعور ندارند و نمی توانند در راستای بازگشت به قدرت، ما را همچون ملعبه ای در دست خويش بکار برند.

                  در واقع، اگر بخواهيم «آسيب شناسی اتحاد» را از جائی آغاز کنيم، شايد بهترين آغازگاه همين بلاتکليفی در مورد اصلاح طلبان باشد که بلافاصله اپوزيسيون حکومت اسلامی را به دو اردوگاه بزرگ تقسيم می کند: آنها که خواهان انحلال حکومت اند و اصلاح طلبان را مانعی برای رسيدن به اين مقصود می دانند، و آنها که ـ در عين انحلال طلبی ـ می خواهند از وجود اصلاح طلبان «استفادهء تاکتيکی» کنند!

در ميان اين اردوگاه دوم است که يکی می گويد «موضع ما همکاری با اصلاح طلبان است»، ديگری می گويد «با وجود رهبران اصلاح طلب داخل کشور ـ بگيريم موسوی، کروبی، و خاتمی ـ جايز نيست که ما دست به ايجاد آلترناتيو مستقلی بزنيم، اين کار موجب تضعيف رهبری داخل کشور می شود؛ بايد بگذاريم آنها کار خود را بکنند و جاده را برای حرکات آيندهء ما هموار سازند؛ در موقعيت کنونی نقش ما نقش حمايت کننده است»، و سومی معتقد است که «مبارزه در داخل کشور جريان دارد و رهبران اصلاح طلب با ادارهء مبارزه زمينه را برای ظهور رهبران انحلال طلب داخلی فراهم می کنند». و نتيجهء اين همه چيست؟ اکراه در اتحاد با انحلال طلبان ناباور به اصلاح طلبی!

در عين حال، يکی از وجوه بارز کار سياسی در اردوگاه اصلاح طلبان همواره خودی ـ ناخودی کردن نيروهای سياسی بوده است. حتی مخترع اين اصطلاح دوگانه نيز متفکران و تئوريسين های اصلاح طلب بوده اند و، متأسفانه، اکنون هم، با خيمه و خرگاه زدن در خارج از ايران، ويروس اين بيماری را با خود به حوزهء عمل اپوزيسيون خارج کشور آورده و بر ميزان فلج شدگی اين نيروی بالقوه عظيم افزوده اند.

هم اکنون، در خارج از کشور، با بکار بردن همين روش خودی ـ ناخودی ساز، شاهد شکل گيری کنفرانس ها و همايش هائی از اصلاح طلبان هستيم که اغلب «انحلال طلبان تاکتيک زن» را نيز به جمع خود راه داده و آنها را به چرخ پنجم عرابهء اصلاح طلبی تبديل می کنند و موجب می شوند که اين گروه از انحلال طلبان، در سايهء توانائی های مالی و سازمانی اصلاح طلبان، بجای تمايل به همجنسان خود در اردوگاه ديگر انحلال طلبی، جذب آن دسته از نيروهای اصلاح طلبی بشوند که همچنان می خواهند نقش ايوان خانهء آن حکومتی را تعمير کنند که از پای بست ويران است. و در همين «همگرائی» ها است که می بينيم حاکم و محکوم و ظالم و مظلوم داستان های دو ـ سه دهه پيش اکنون براحتی کنار هم می نشينند و برای آيندهء کشوری نقشه می ريزند که در آتش فساد و بی کفايتی و دروغگوئی و تزوير و سرکوب حاکمان اسلامی اش می سوزد.

پس اگر به اتحاد برای انحلال حکومت اسلامی می انديشيم، عملاً ناگزيريم که مماشات با اصلاح طلبان را يکی از مهمترين آسيب های کار بدانيم که بخش عمده ای از نيروهای انحلال طلب را جذب خود کرده و به فلج دجارشان می سازد.

اما پرداختن به چارهء کار و بازگرداندن اين «نيروهای متوهم» به «اردوگاه اتحاد برای انحلال حکومت اسلامی» در حوصلهء تنگ اين مقاله نيست و اين کار را به وقتی ديگر وانهاده و به توضيح ديگر آسيب ها، يا خرسنگ های فرو افتاده بر سر راه اتحاد، ادامه می دهم.

می دانيم که در هر گسترهء سياسی وجود جناح های چپ و راست گريزناپذير است و اين نيروها اغلب بر سر موازين ايدئولوژيک خود با يکديگر در تخالف و حتی مبارزه اند ـ حتی اگر هر دو بر سر ضرورت انحلال حکومت اسلامی توافق داشته باشند. يکی از موارد بارزی که تبديل به مانع راه اتحاد می شود وجود سندی است که اغلب مخالفان حکومت اسلامی خود را به اجرای مفاد آن مقيد می کنند  اما وجود منکته ای در آن مانع گرايش بخشی از اردوگاه چپ به ورود در اتحاد سياسی با بقيهء نيروها شده و ـ از منظر آنان ـ سند مزبور را به سندی برای بقدرت رساندن «بورژوازی ليبرال» تبديل می کند.

اين سند «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» نام دارد که به مرور زمان ملحقاتی نيز به آن افزوده شده است. از نظر من، اين مهمترين سندی است که، نه از آسمان عليين و بوسيلهء پيامبران، که از زمين انديشه و خرد جمعی آدميان به دست آمده و همهء تجربه های تاريخی بشری را در خود فشرده کرده است؛ سندی که کرامت فرد آدمی را در برابر نهادهای قدرتمند اجتماعی و سياسی و امنيتی و نظامی برسميت شناخته و محفوظ می دارد.

امروزه کمتر شخصيت و نهادی سياسی را می توان يافت که به اين سند احترام نگذارد. بخصوص که تجربهء قرن بيستمی به قدرت رسيدن حکومت های سکولار در دنيا نشان داده است که اگر اين حکومت ها در لفافه ای از مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر پيچيده نشده باشند، جوامع تحت حاکميت آنها به دموکراسی نخواهند رسيد و، در مقابل، تنها ملغمه ای از روش های مديريت سکولار و قانونگزاری های مبتنی بر مفاد اين سند است که می تواند استقرار و استمرار دموکراسی را تضمين کند. اما اين سند، در کنار همهء حقوق و آزادی ها، حق «مالکيت خصوصی» را نيز برسميت می شناسد و همين امر بخشی از انحلال طلبان چپ را از بقيهء انحلال طلبان می رماند. آنها می گويند که «اگرچه ما نيز انحلال طلبيم و حکومت اسلامی را در همهء اشکال آن نمی پذيريم اما هدف ما برانداختن مالکيت خصوصی در جهان است و چگونه می شود با نيروهائی وحدت کرد که کار خود را با اعتقاد به اين اعلاميه آغاز می کنند؟»

اين تخته سنگ بزرگی است که مانع اتحاد نيروهای انحلال طلب می شود و انديشيدن عميق و نظری در مورد خود را ضروری می سازد. يعنی، آسيب شناسی اتحاد به ما می گويد که چون مشکل ماهيتی نظری دارد لازم است که برای آن راه حلی نظری يافت شود.

سومين تخته سنگ از جنس اختلاف بر سر تعيين نوع حکومت است. اپوزيسيون حکومت اسلامی را اين اختلاف به دو نيمهء ديگر تقسيم کرده است؛ يکی از آن جمهوری خواهان و يکی متعلق به پادشاهی خواهان. البته این دو گروه ربطی به سلطنت طلب ها (که از باب سلطه و تسلط و، در نتيجه، عدول از قوانين اساسی و متمرکز کردن قدرت در ساختاری استبدادی می آيد) و جمهوری خواهان خواستار دیکتاتوری پرولتاریا (که به زمین و آسمان ناسزا می گویند) ندارند که، بنظر من، تعدادشان آنچنان اندک است که می توان تنها در آخرين لحظات ِ آسيب شناسی اتحاد، وقت کوچکی را نيز به رسيدگی به اين مشکل اختصاص داد.

من، بعنوان يک جمهوری خواه، بايد به نکتهء نگران کننده اقرار کنم که تعصب در مورد نوع حکومت در اردوگاه جمهوری خواهان بسيار بيشتر از تعصب در اردوگاه پادشاهی خواهان (پادشاهی تشريفاتی مشروط به قانون اساسی سکولار ـ دموکرات) است. شايد علت اين امر وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی باشد که توانسته است تعصبات اين اردوگاه را تعديل کرده و به اعتقادات ساکنان آن نوعی عقلانيت ببخشد، حال آنکه در ميان ساکنان اردوگاه ديگر (از جبههء ملی گرفته تا سکولار ـ لائيک های جمهوريخواه)، و در فقدان يک رهبری معين، اين تعصب بشدت بجشم می خورد. مثلاً، در تضاد و تقابل اين دو اردوگاه است که هنوز خاطرهء تاريخی دولت دکتر مصدق (اگرچه مصدق هيچگاه ادعای جمهوريخواهی نکرد) و سقوط آن در کودتای 28 مرداد 1332، حکفرمائی می کند و راه را بر هر نوع اتحاد عملی می بندد.

بر اساس اين آسيب شناسی، در اينجا نيز وظيفهء «انحلال طلبان اتحادخواه» است که برای اين معضل دلگير کننده چاره ای بيانديشند و راه حلی بيابند؛ راه حلی که شايد بتوان آن را در «ناممکن بودن يافتن راه حل در خارج کشور» و «لزوم احالهء تعيين تکليف به بعد از انحلال حکومت اسلامی» جستجو کرد. در اين مورد نيز مطالبی وجود دارد که بايد آن را در سرفصل «چاره جوئی برای آسيب ها» گنجاند که، اگر عمری بود، من نيز می توانم برخی ملاحظات را مطرح سازم.

و می رسيم به خرسنگ چهارمی که برداشتن آن از سر راه اتحاد، شکيبائی و خردورزی و توجه بی پيشداوری بسيار می طلبد و آن اختلاف بر سر تعيين «نوع دولت» است که در ظل هرگونه حکومت قانونی (چه جمهوری و چه پادشاهی) تعيين شده و کارا می گردد. «حکومت» ساختار و سلسله مراتب حاکميت مردم، از يکسو، و راهکارهای احالهء مسئووليت از جانب آنان به مسئولان را، از سوی ديگر، تعيين کرده و آميزه ای از «قانون اساسی و نظام» بشمار می رود، آميزه ای که يگانه و تقسيم ناپذير است و در عالم سياست و حقوق بين المللی به پيدايش نهادی واحد با نام «ملت، کشور و حکومت» اشاره دارد. دولت اما به معنای «نهاد مديريت کشور» است و يک حکومت واحد، به دلايل مختلف سياسی، اجتماعی، و فرهنگی، می تواند شکل دولتی واحد و يا دولتی متکثر را بخود بگيرد. اين روزها رسم بر آن است که از اين دو نوع، بصورت «دولت متمرکز» و «دولت نامتمرکز» ياد می کنند که هيچ يک با يگانگی حکومت و حاکميت منافاتی ندارند.

معمولاً چهارچوب نظری برای دخول به اين بحث آن است که «دولت متمرکز» يا «تمرز قدرت دولتی» (که در تحولات ارگانيک جامعه در راستای روند "ملت ـ کشور ـ حکومت" سازی گاه اجتناب ناپذير می شود) اغلب به توليد استبداد می انجامد و لذا، برای جلوگيری از ظهور استبداد، لازم است که، پس از تسجيل نهاد يگانهء «ملت ـ کشور ـ حکومت»، هرچه زودتر «دولت متمرکز» را به «دولت نامتمرکز» تبديل کرده و قدرت های قوای سه گانه را بين يک «دولت مرکزی» و چند «دولت منطقه ای / ايالتی / استانی» تقسيم نمود. اين تقسيم نه تنها از بروز استبداد متمرکز جلوگيری می کند بلکه به مردم مناطق مختلف يک کشور امکان می دهد که، با تکيه بر روش های متداول و بين المللی «خودگردانی»، مديريت مناطق زندگی خود را به دست مديران محلی بسپارند و برای هر امری منتظر وصول دستور «مرکز» نشوند.

من، در تحقيقات و رايزنی های خود، کمتر به موردی برخورده ام که شخصيت يا سازمان و گروهی خواستار استقرار يک «دولت متمرکز» در حکومت پس از انحلال حکومت اسلامی باشد. خواستاری «عدم تمرکز» و استقرار «دولت های محلی خودگردان» اکنون تبديل به يک خواست عمومی و مشترک بين نيروهای انحلال طلب اپوزيسيون شده است.

اما همين اشتراک را امر ديگری مخدوش ساخته و خود بصورت مانعی بر سر راه اتحاد نيروها قرار می گيرد. اين امر به نام گزاری «نظام دولت های مرکزی و خودگردان» بر می گردد. شخصيت ها و احزاب و گروه هائی که به منطقهء خاصی از کشور تعلق ندارند آن را «دولت نا متمرکز» می خوانند و شخصيت ها و احزاب و گروه هائی که از مناطق مختلف کشور برخاسته اند آن را «دولت فدرال» نمی دانند. در اينجا می توان پرسيد که «اگر تعريف و ساختار و کارکرد يک چنين نظامی از مديريت کشور در نزد هر دو گروه يکی است، دعوا بر سر نام اين نظام، که بصورت مانعی بزرگ و بازدارنده عمل می کند، از چه و کجا ناشی می شود؟»

بنظر من اين اختلاف به مقوله و تعريف «تجزيه طلبی» بر می گردد که در همه جای دنيا عليه مفهوم «فدرال» (به معنی متحد و يکپارچه شدن) بکار می رود اما در اذهان بسياری از سياست ورزان ما با مفهوم «فدرال» يکی شده است و از طريق اين نظريه پردازان به مردم نامتخصص نيز سرايت کرده است؛ بطوری که در کشورهای دمکراتيک اين واژه طنين دلکش «اتحاد» را با خود دارد و در ميان ما زنگ نکبت بار تجزيه طلبی را کوک می کند. بنظر من، و بدون آنکه بخواهم وارد شرح مفصلی در اين مورد شوم، يکی از دلايل تعصب نفی گرای مخالفان مفهوم فدرال آن است که به آنان چنين القاء شده که يک دولت فدرال از بهم پيوستن مناطقی که قبلاً مستقل بوده و سپس، داوطلبانه يا به زور، با هم متحد می شوند بوجود می آيد و، لذا، ميل تجزيه و جدا شدن همواره در آنها وجود دارد و با ضعيف شدن دلايل اتحاد گرايشات تجزيه طلبانه در آنها رشد می کند و کشور را متلاشی می سازد؛ حال آنکه ايران همواره کشوری يکپارچه بوده و، در نتيجه، برای فدرال شدن اول بايد  تکه تکه شود و سپس اين تکه ها گرد هم آيند!

اين البته يک افسانهء ظاهراً علمی شده است که پرداختن به آن فرصت ديگری را می طلبد؛ اما همين چشم انداز مختصر نشان می دهد که جرا  برای يافتن دلايل ظهور اين پديدهء منحصر بفرد در ميان نيروهای اپوزيسيون انحلال طلب ايرانی، و سپس تعبيهء راه حلی برای آن، کوششی بی تعصب و پيشداوری لازم است که هم اکنون در ميانهء ما حکم عنصر مفقوده را دارد و اين فقدان اساسی وظيفهء متفکران سياسی ما را در امر روشنگری و عقلائی ساختن مسئله صد چندان می کند.

حال که در اين آسيب شناسی مختصر با مختصات عمومی اين چهار مانع اساسی اتحاد آشنا شده ايم، می توانيم تصور کنيم که چگونه نيروهای سياسی مختلف می توانند يک يا جند از اين باورها را اتخاذ کرده و رنگين کمانی از اختلافات و موانع را پيش روی اتحاد عمل انحلال طلبان بوجود آورند. مثلاً، نخست می توان به چهار نوع جمهوری خواهی اشاره کرد:

جمهوری خواهان مخالف پادشاهی

جمهوری خواهان مخالف اصلاح طلبی

جمهوری خواهان موافق اصلاح طلبی

جمهوری خواهان مخالف اصلاح طلبی و مخالف فدراليسم

جمهوری خواهان موافق اصلاح طلبی و موافق فدراليسم

عموم اين جمهوری خواهان را می توان به دو اردوگاه چپ و راست هم تقسيم کرد. در اين صورت تعداد انواع جمهوری خواهی دو برابر شده و به ده جبهه بالغ می شود. اگر همين تفکيک را در مورد پادشاهی خواهان نيز بکار بريم خواهيم ديد که بهمين تعداد جريانات پادشاهی خواهی نيز وجود دارند. حال، بر اين عده می توان طيف رنگارنگ اصلاح طلبان و سلطنت طلبان و طرفداران ديکتاتوری پرولتاريا نيز افزود و ديد که کار تعدد گروه ها و گرايشان سياسی اپوزيسيون ما به کجا می کشد.

                  اما آيا رسيدن به يک وفاق و اتحاد ملی بين اين نيروها ممکن است؟ اگرچه ظاهر امر بر اين نتيجه منطقی حکم می کند که پاسخ ما بايد منفی باشد، من اعتقاد دارم که تجربهء تاريخی به ما نشان می دهد که اگر سخت کوش و اميدوار و عاقل باشيم می توانيم اين پاسخ منفی را به پاسخی مثبت تبديل کنيم. مگر همين نيروها نبودند که، با همهء اختلافات عميق و عجيب و غريب، در سی و سه سال پيش بر سر رهبری خمينی و شورای انقلابش با يکديگر همداستان شدند؟ اگر می توان بر سر بقدرت رساندن قشر مرتجع آخوند با يکديگر اتحاد کرد چرا نتوان بر سر بر کندن ريشهء اين شجرهء خبيثه با هم همدل و همراه شد؟

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]