اين زن جوان عکس امام را پاره میکرد و به بستر زنا میرفت!
هادی خرسندی
ما آخوند را نمیشناختيم
مردم ما آخوند را نميشناختند. به همين دليل گذاشتند سوار شود. گفتند ميبريمش بالاٰ کارها را ميدهيم دستش، هروقت اراده کرديم، هر وقت نخواستيمش، ميکشيمش پائين.
خوب. برای هزارمين بار ميشود اين را گفت. که گفتم. اما مردم تقصيری نداشتند که آخوند را نميشناختند، آخوند هم آخوند را نميشناخت!
از آقای رفسنجانی باهوشتر، سياستر، با حوزه آشناتر، سراغ داريد؟ او هم آخوند را نميشناخت!
مدارک توهين به رهبری
يکنفر را که ناغافل ميگيرند و ميبرند، خانوادهاش شلوغ ميکند. با راديو فردا مصاحبه ميکنند. سروصدا راه مياندازند که مگر چکار کرده؟ چرا بردندش؟ کجا بردندش؟
رژيم راه حلش را پيدا کرده:
« ماموران آقای جعفر پناهی را به همراه همسر و دخترشان به مکانی نامعلوم منتقل کردند»
حالا، هم خانوادهاش ميدانند کجاست، هم راديو فردا و بی.بی.سی شماره تلفنشان را ندارند. راديو فردا البته اينجور موقعها دوستان و معاشران طرف را گير ميآورد و با آنها مصاحبه ميکند. رژيم فکر آنجا را هم کرده:
« ماموران علاوه بر آقای پناهی و خانوادهاش، حدود ۱۵ نفر از مهمانانی که منزل ايشان بودند را هم با خود بردند.»
مأموران حدود ۲۵ نفر بودهاند که از ۱۰ شب تا ۳ و نيم صبح خانهی آنان را تفتيش ميکردهاند. به راحتی ميتوان حدس زد که اينهمه مأمور در آن فرصت طولانی ۵ساعت و نيمه حتی چاهک توالت آنها را هم بازرسی کرده اند بلکه چيزی مبنی بر توهين به رهبری، يا اقدام عليه امنيت ملی پيدا کنند. البته در رابطه با توهين به رهبری اينجور جاها معمولأ يک چيزهائی پيدا ميشود!
***
متهم وانت سرخود
وای به حال کسی که در اين شرايط بخواهد بيضهی اسلام را به خطر بيندازد. آنهم چی؟ با تبليغ مسيحيت. اسلام بيدی نيست که از اين بادها بلرزد. به همين دليل:
«ماموران امنيتی اصفهان در يک يورش کمسابقه به منزل شخصی آقای "حميد شفيعی" و همسر ايشان خانم "ريحانه آقاجری"، ضمن بازداشت نامبردگان، کليه کتب، جزوات و نشريات، و سی.دی.های موجود در خانه به همراه کامپيوتر، موبايل و تابلو عکسهای بر روی ديوار و ساير لوازم شخصی موجود را ضبط کردند و همراه آن دو به محل نامعلومی منتقل نمودند.»
بازجوئی:
- اين تابلو به ديوار خونهات بود يا نه؟
- بله بود.
- اين کيه؟
- عيسی مسيحه.
- چرا عکس رهبرخامنهایرو نزدی به ديوار؟
- رهبر خامنهای را هم اگه اينجور چارميخهاش کنند، ميزنيم!
(يادمان باشد که متهم اصفهانی است)
- که رفتی مسيحی شدی!
- با اجازهتون.
- ختنهتو چيکارش کردی؟
- هيچی. همونطور هستش!
- حالا چرا مسيحی شدی؟
- برای انتقام ..... اسلام از ما بريد، ما هم از اسلام بريديم.
خبر دنباله دارد:
«پس از بازرسی تمام خانه چون مقدار وسايل جمع شده از اين منزل زياد بود ماموران امنيتی برای حمل آنها وانت متعلق به آقای شفيعی را نيز ضبط کردند و وسايل مذکور از جمله صدها جلد کتاب مقدس را بوسيله آن از محل خارج نمودند.»
شنود:
- الو. آقا جنس زياده. وسيله ميخوايم. جزوات و نشريات، و سی.دی.های موجود در خانه به همراه کامپيوتر، موبايل، وسائل شخصی، تابلوهای ديوار و پردههارم کنديم! وانت بفرستين.
- وانتم کجا بود اين موقع شب؟ شما چرا هميشه نصف شب يورش ميبرين؟
- نه بابا عصری اومديم طول کشيد. داشتيم کتاب مقدس ميشمرديم.
- شما نگو کتاب مقدس! بگو انجيل.
- چه ميدونم بابا. داشتيم انجير ميخورديم!
- خود يارو ماشين نداره؟
- کی؟
- متهم.
- متهم نيست بابا، مهدورالدمه. آخه نميدونی چه چيزائی پيدا کرديم. يک عالمه از اين بعلاوه درازا.
- منظورت صليبه؟
- آره ولی يک دستهاش درازه.
- ماشين نداره؟
- چرا. اتفاقاً يک وانت توی حياطشون پارکه.
- همونو ضبط کنين بريزين توش بيارين.
- آخه قانونی نيست برادر! ماشينشون که ديگه ميسحی نيست. باهاس دليل منطقی بدم!!
- بگو چون رو به قبله پارکش نکردين، ميبريم که چوب تو لوله اگزوزش بکنيم.
***
مگس در عرصهی سيمرغ!
«پرچم ـ زن جوانی که هنگام استقبال مردم اصفهان از احمدینژاد پلاکاردی توهينآميز حمل مینمود، شناسايی و دستگير شد. به گزارش جهان، در پی سفر دورهای رياست جمهوری و هيئت دولت به اصفهان و سخنرانی ايشان در جمع مردم اين شهر يک خانم جوان با هدف برهم زدن جو استقبال کنندگان اقدام به حمل پلاکاردی با مضمون "ای مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست" نموده بود که چندی پيش توسط نيروهای امنيتی منطقه شناسايی و دستگير شد. وی در بازجويیهای اوليه گفته است در برخی از تجمعات پس از انتخابات کارهايی نظير پاره نمودن عکس امام و رهبری را در قبال اخذ وجه انجام میداده است. وی همچنين اعتراف کرده است در پی اعمال منافی عفتی که انجام میداده با افرادی آشنا شده که وی را برای اينگونه کارها استخدام نمودهاند. گفتنی است در هنگام بازداشت اين شخص تعداد ديگری پلاکارد بامضامين توهينآميز کشف و ضبط گرديده که برای توزيع بين مردم آماده شده بود.»
نمايش مونولوگ (فلاش بک):
ببين جوون. توی اين شوژ شرما من پيرمردو علاف نکن. لنگ و پاشه ميخوای يا شر و شينه؟ يکی دارم تو بميری مامان. اهل حال. برات اشتريب تيژم ميکنه. قبل از اينکه بياد تو رختخواب دو شه تا عکش امام هم برات پاره ميکنه که خوب تحريک بشی. منافی عفت برات انجام ميده تا شبح شحر. ولی خب عکش پاره کنه جدا پول ميگيره. عکش رهبری که ديگه براش آب خوردنه. اصلاً ميتونی واشه اين کارا اشتخدامش کنی. اينارو من اژ خودم در نميارم، رشماً اعلام ميشه به زودی. خيلی باحاله جون خودم. دور تا دور اتاقش پلاکارد توهينآميز نوشته. دولت دنبالشه. خيلی ولی جيگر داره. همين روزا ميان شناشائيش ميکنن دشگيرش ميکنن تو بميری. اون دفه که احمدینجاد اومده بوده اشفهان، اين خيلی حرف توهينآميز زشتی زده. گمونم بهش گفته: «ای مگش بيا برو تو کون شيمرغ!» واشه اينه که ميگن خيلی توهينآميز بوده.
از اون تيپّهائی هم هست که اگه بگيرنش همه چيزو فوری اعتراف ميکنه دوتا هم ميذاره روش. يعنی ديگه خبرگزاری پرچم و خبرگزاری جهان و مقامات امنيتی به فلانشون ميخندن بخوان يه چيزی به خبر اژافه کنن. خودش ميگه. چيزی باقی نميژاره که اينا بخوان اژافه کنن. تازه اينا وجدان اشلاميشون اجازه نميده از خودشون بژارن روش. ولی همهی حقايقو راجع بهش افشا ميکنن. با اينکه من شغلم اينه، اونا بهتر از من راجع به طرف توژيح ميدن و باژارگرمی ميکنن! .... خلاشه ببين. تا نگرفتنش بيا برو يک فشق و فجوری باهاش بکن حيفه... ببين جوون ...
***
ماهی قرمز کوچولو
کمپين راه انداختهاند، - کمپين که نه – همين، ايميل ميفرستند که ماهی سرخ کوچولو جزو سنت «هفت-سين ايرانی» نيست و مال چينیهاست که هشتادسال است به ما تحميل شده!
ای بابا! سنت هم همينطور شکل ميگيرد قربان. زياد بهم نزنيدش که به سماق هم ميرسيد! پز «هفت-شين» و «هفت-چين» و «هفت-سينی» هم ندهيد که زياد نميتوانيد دور برويد. دستش نزنيد و صدايش را در نياوريد که چه بسا «هفت-شين» هم از آغاز همان «هفت-سين» بوده، گيرم دو بست که يکی از کاتبان باستانی زده بوده باشد (که «هنر نزد ايرانيان است دو بست!»)، همه جا «سين» را «شين» تلفظ ميکرده و مينوشته!
وقت اين حرفها نيست و به عکس، هنگام گراميداشت هرچه فولکلور و فرهنگ مردم است که مردم مظلوم واقع شدهاند و اين چيزها تا وقتی راه به خرافات نبرده، هيچ ضرری ندارد. و الا من در برنامههايم راجع به «هفت-سين» زياد گفتهام از جمله در بارهی ماهی «هفت-سين»:
"نوروز که ميرسد ماهیهای دنيا عزا ميگيرند که عجيب قومی هستند ايرانیها که عيدشان که ميشود کوچکهای ما را از رودخانه به تُنگ تَنگ مياندازند و بزرگهايمان را ميگذارند لای سبزی-پلو و ميخورند!"
«سبزی-پلو-ماهی» از کی حکم شده؟ «رشته-پلو» کجا رفت؟ و از کجا آمده بود و حاجی-فيروز يعنی چه؟ .... يعنی اينکه وقت اين حرفها نيست و مردم، سالارند و کارشان درست است و با اين حکومت مردم ستيز همه جور میستيزند.
من «سبزی-پيروز» رابه جای «حاجی- فيروز» برای کارت تبريکها و اجراهای خيابانی پيشنهاد ميکنم به مناسبتهای مختلف از جمله رفع شبهه از سياهان عالم.
***
فائزه خانوم گفت، چی گفت؟
«فائزه هاشمی: صبر کنيد و اجازه دهيد آقای هاشمی مطابق روش خود عمل کند»
جالب است که مردم ميگويند «رفسنجانی»، خودشان ميگويند «هاشمی». اما حرفم اين نيست. عرضم اين است که با فائزه خانم موافقم. بايد صبر کرد. بالأخره پدر ايشان با روش خودش، هم مهدی جانشان را با سلام و صلوات به ايران باز ميگرداند (با آقا مجتبی دست به دستشان ميدهد.)، هم مافيای اقتصادیشان را گسترش ميدهد، هم اگر لازم باشد، - دور از جان - اجرای ترورهای تازه را بررسی ميکند، هم ..... چند نقطه!
فقط نميدانم وقتی فائزه خانم گفت «اجازه دهيد ....»، چرا مصاحبهگر مربوطه نگفت «اجازهی ما هم دست ايشان است!»
***
اعتماد به نفس سردار سابق
«وی در بخش ديگری از اين گفت و گو تصريح کرد: من از امام اعتماد به نفس آموختم و در حوزه مسئوليت خود آنرا اجرا کردم. من علی شمخانی، مبارز قبل از انقلاب، برادر شهدا که خاندانم در دوران دفاع مقدس ضربهها خورده و پس از جنگ هم تلاش کردم سربازی مفيد برای نظام باشم و کارهای ماندگار کنم، رسانهای ندارم.
وی افزود: تا اين لحظه هيچ محصول دفاعی نه در حوزه سطحی، موشک، ماهواره که من بنيانگذار نباشم، در اين چند سال افتتاح نشده است. اينکه در فضا حضور يابيم هم ناشی از آن دوران است و همه محصولات بروز يافته طی ۵ سال اخير، بنيانگذاری دوران مديريت تيم بنده در وزارت دفاع بود. حتی اسمهای آنها هم در اين دوران تعيين شد.»
ايشان فرموده که اعتماد به نفس را از امام آموخته. اشتباه همينجاست. برعکس، امام بايد ميآمد اعتماد به نفس را از ايشان میآموخت. امام بايد ياد ميگرفت که بگويد: اسم اين حکومت را من تعيين کردم. (گريهی جمعيت) اسم «طاغوت» را من باب کردم. «هيچی» را من تنهائی گفتم. (صلوات حاضران) «مهدورالدم» را من اول گفتم. «هجوم» را من «هجمه» کردم. (جمعيت: روح منی خمينی)، «آن پدر و پسر»، «امالقرا»، «لاکن»، «معالاسف» را من توی دهنها انداختم. شعار «آمريکا، آمريکا مرگ به نيرنگ تو» را من اول سر دادم. «آدامس» را من گفتم فحشايه. «ارفرانس» را من معروفش کردم. (جمعيت: ارفرانس، ارفرانس، مرگ به نيرنگ تو!).
***
طرز تهيهی عبدالمالک
گفتههای مقامات امنيتی جمهوری اسلامی و مقامات هواپيمائی قرقيزستان را که کنار هم بگذاريم به اين نتيجه ميرسيم که آقای عبدالمالک ريگی بدون اينکه سوار هواپيمای قرقيزستان باشد، همانطور که پياده داشته در آسمان ايران بال ميزده و پروازکنان به سمت قرقيزستان ميرفته، يک جت جنگندهی جمهوری اسلامی به او نزديک شده، طناب انداختهاند گردنش، آرام آرام کشيدهاندش پائين.
اگر ميخواهيد نحوهی به دام افتادن رهبر جندالله گيجتان نکند، همين را از من قبول کنيد لطفا!
منبع:اصغرآقا