«نوبت شما» و «بکارت و شيخ الاسلام»
هادی خرسندی

 

سازمان بهداشت جهانی از دولت ها خواسته است انجام آزمايش بکارت را ممنوع کنند و آن را بيرحمانه و اهانت به زنان دانسته است.

اگر اينجوری نگفته بودند، بيشتر احتمال ميرفت که دولت جمهوری اسلامی هم کوتاه بيايد، اما حالا که حرف اهانت و بيرحمی شده، چه بسا رژيم ساديستی، بدترش هم بکند!

به اين مناسبت تلويزيون بی.بی.سی فارسی برنامه زنده «نوبت شما»ی چند روز پيش را به بکارت داده بود که مردم تماس بگيرند و اظهار نظر کنند. آخ که من منتظر بودم امام جمعه سابق يا اسبق اصفهان هم روی خط بيايد و حرف های چند سال پيش اش را تکرار کند که:

"امام جمعه اصفهان گفت: ۷۴ درصد دختران ايرانی باکره به خانه بخت نمی روند"
" امام جمعه اصفهان گفته است ۷۴درصد دختران ما باکره نيستند! پيام آور از ايشان می‌پرسد: شما اين آمار را از کجا آورديد؟ آمار مربوط به اصفهان است و يا کل کشور؟ امام جمعه می‌فرمايد: من با اين وضع فساد و فحشا حدسی گفتم، البته آقايانی هم که اطلاع دارند و نزد من می‌آيند تائيد کرده اند......" - سايت اينترنتی «پيک نت»

ــــــــــــــــــــــــــــ
برنامه نوبت شما
ـــــــــــــــــــــــــــ
ـ .... ...... الو، مينا پشت خط باش، امام را از اصفهان روی خط داريم . امام، نظر شما چيه؟
-ـ الو. سلام. اسلام به باد رفت.
ـ صداتون نمياد، لطفاَ بلندتر.
ـ بلندتر از اين نميشه اسلام به باد بره!
ـ چی بشه؟
ـ به باد بره. باد، باد، باد.
ـ ما فعلاَ راجع به اوضاع جوی صحبت نميکنيم. راجع به بکارت نظرتون چيه؟
ـ اونم به باد رفته! هفتاد و چار درصد.
ـ هفتاد و چار درصد چی؟
ـ اسلام به باد!
ـ خب، چه ربطی به بکارت داره؟ صداتون نمياد.
ـ مياد!
ـ فرموديد اسلام از کجا به باد رفت؟
ـ از همونجا به باد رفت.
ـ از کجا؟ بلندتر، بلندتر.
ـ بلندتر بشه بيشتر به باد ميره!
ـ نظر شما راجع به بکارت چيه؟ لازمه؟
ـ واجبه. از نان شب واجب تره. از نان شب. از تافتون، از سنگک، از بربری، ولی خودش مثل لواش ميمونه!
ـ شما نانوا هستين؟
ـ نه خير، امام جمعه هستم.
ـ امام چند شنبه؟
ـ جمعه.
ـ امروز که دوشنبه است!
ـ باشه، من قطع ميکنم جمعه دو باره تلفن ميزنم.
ـ قبل از اين که قطع کنين، نظرتونو راجع به بکارت بگين.
ـ هفتاد و چهار درصد دخترها ندارند.
ـ آهان، از اون نظر. حالا فهميدم چی ميگين.
ـ چی ميگم؟
ـ ميگين هفتاد و چهار درصد دخترها بکارت ندارند.
ـ نه خير، ميگم اسلام بر باد رفت.
ـ با بکارت؟
ـ نه خير، بی بکارت!
ـ ولی مينا از شيراز ميگه بکارت لازم نيست.
ـ شب اول لازمه. اين دختره حتماَ خودش بکارت نداره.
ـ آقای امام جمعه رقم هفتاد و چهار درصد را از کجا آوردين؟ آمار گرفتين؟
ـ بله بنده حدسی گفتم. با وضع فساد و فحشا حدسی گفتم. البته آقايانی هم که اطلاع دارند نزد من ميآيند و تأييد کرده اند ....
ـ ممکن نيست که هفتاد و سه در صد يا هفتاد و پنج درصد باشه؟
ـ نه خير بيشتر است. اسلام به باد .....
ـ لطفن شما روی خط باشين ببينيم رضا از مشهد چی ميگه.
ـ اگر امامرضاست سلام مرا برسانيد، بگوييد رضاجان اسلام به باد رفت.
ـ الو ... الو ... رضا؟ .... رضا؟ ..... متأسفانه قطع شده، رضا روی خط نيست.
ـ روی خط نيست؟ پس رضا نبوده، امام دوازدهم بوده!
ـ خير قربان، ايراد از خط تلفن است.
ـ ميدانم، ته چاه آنتن نميدهد!
ـ رابعه هم از کابل گفته بکارت توهين است.
ـ بدهيدش دست طالبان.
ـ اجازه بدين يک تلفن هم از بغداد داريم.
ـ ابوبکره؟ ابوبکره؟
ـ الو، بعله، اسمش ابوبکره.
ـ ابوبکر بغدادی خودمانه، رهبر داعشه، از قول من بهش بگو دمت خيلی گرمه، کارت درسته ......
ـ متأسفانه امام جمعه از اصفهان قطع شد، ميريم سراغ ....
ـ نه خير، قطع نشدم، قطع نشدم. من اينجا هستم. هنوز اون بی.بی.سی از مادر نزائيده که آخوند را قطع کند! .... الو ... الو .... الو ... خودت قطع شدی که! .... الو! .... الو ...!

ـــــــــــــــــــــــــــــــ
بکارت و شيخ الاسلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

الا ای شيخ جويای بکارت
به لای پای دخترها چه کارت؟

تو ميگوئی بکارت ها که پاره-‌ست
دقيقاً درصدش هفتاد و چارست

ببينم از کجا آوردی آمار؟
کجا در کار بردی متر و معيار؟

شمارش را به ديگر کس سپردی
و يا خود رفتی از داخل شمردی؟!

اگرچه پايه حدس تو سست است
ولی من فرض ميگيرم درست است

اگر حدسی، و گر آن را شنفتی
چرا از مابقی چيزی نگفتی؟

نگفتی بيست و شش درصد بکارت
نشان باشد ز انواع اسارت

اسارت در حصار بربريت
گرفتار موازين خريت

همه افسرده جسم و خسته روح اند
گمانم اينکه اينها سه گروه اند

گروهی ترس خورده، صاف و ساده
اسير انجماد خانواده

برادر غيرتی و آبرودار!
پدر هم محترم! در کوچه بازار

دوتائی چشم ها را زوم کرده
مبادا خدشه ای افتد به پرده!

گروهی پای بند دين و مذهب
به شدت باکره، اما معذب!

چنان ترسند از اعماق دوزخ
که سکس و کامجوئی پيش شان اَخ

گروه سومی هم اختياری
ز عشق و سکس از اول فراری

بزعم خود نجيب و ترتميز اند
نه با خود، با طبيعت در ستيز اند

هماره صورتی پر جوش دارند
روانی خسته و خاموش دارند

گروهی نيز چيزی کم ندارند
خوش اند و اين ميانه غم ندارند

(به دسته بندی ام حالا نخندی
که خيلی ناشی ام در دسته بندی

کما اينکه سه تا گفتم در آغاز
وليکن چار تا شد وقت ابراز!)

بهرحال ای عقب افتاده آدم
سوالی ناگهان آمد به يادم:

شما که دختری را سن نه سال
به شوهر ميدهی راضی و خوشحال

چرا خواهی اگر شوهر نکرده
بماند تا هميشه پشت پرده؟

***
بکارت مال دوران های دور است
به زن های جوان تحميل زور است

بکارت مثل پوشاک و حجاب است
که وابسته به حق انتخاب است

بکارت نيست معيار نجابت
نجابت را چه بشناسد جنابت!

نجابت، شيخ نادان، پرده ای نيست
به اينکه داده‌ای يا کرده‌ای نيست

نه بين مردمان اخلاق و عصمت
به ميزان بکارت گشته قسمت

خودت شام زفاف ای شيخ بد ذات
بکارت داشتی ارواح بابات؟

برای تو کسی پرونده هم ساخت
و يا بر پيش و پشت ات کنتور انداخت؟

در ِ کون ِ شما کنتور اگر بود
سر يک هفته کنتور هم دمر بود

اگر يک روز باشی توی حوزه
بواسير تو ميچسبد به لوزه

و تو حالا به جبران خسارت!
ز دخترها طلب داری بکارت؟

***
چه ميفهمی تو قانون طبيعت
که ميآئی ز مادون طبيعت

چه دخترهای نوزادی که گه گاه
ندارند اين بکارت را به همراه

ترا گر اعتراضی هست حالا
بگو با حضرت باريتعالی

که ای پروردگار پاک عالم
چرا پرده ندادی؟ خاک عالم!

امام ِ جمعه آ ! بر خويش رحمی
بکن کاری که يک قدری بفهمی!

بدن ها فرق دارد با بدن ها
خصوصاً مال دخترها و زن ها

همه يک شکل و جور و قالبی نيست
نمی فهمی؟ زن است اين، طالبی نيست

يکی را پرده باشد نازک و تُرد
شود زائل اگر يک ضربه ای خورد

يکی هنگام ورزش داده از دست
يکی تا آخرش همراه او هست

يکی را پرده کشدار و غشائی است
مثال شخص آقا ارتجاعی است

که تا وقتی که آن بانو نزايد
از آن يک قطره هم خون در نيايد

مشبک، حلقوی، انواع و اقسام ....
(گوگل کن خاک بر سر شيخ الاسلام!)
***
من اينها را که گفتم مستند بود
قوانين ازل بود و ابد بود

ندارد حرف من ردخُور ز قرصی
ولی تو بايد از دکتر بپرسی

که او بی پرده‌تر از پرده گويد
برايت واضح و گسترده گويد

***
امام ِ جمعه ‌آ، يک چيز ديگر
نميدانی، نميفهمی، مکرر!

نميدانی کلک هم ميتوان زد
دولک را بر الک هم ميتوان زد!

طرف گر حفظ کرده پرده‌اش را
بسا که خرد کرده نرده‌اش را!

اگر وارد شدن از در، حرامست
يقين راه حلال از پشت‌بامست!

ببين بدبختِ غرقه گشته در جهل
بکارت داشتن شد ساده و سهل:

اگر شد پرده ای هرگونه پاره
نخ و سوزن همانا راه چاره

بدوزد پرده را نرس و پرستار
"خدايا زين معما پرده بردار"

(بکارت را ز مريم بايد آموخت
که بعد از زايمان هم ميتوان دوخت!)

اگر داری دلارش يا ريالش
بزن آن را بخیّه، بی خيالش!

از آن بهتر، نوار ويرجينی ست
که فخر جمله مصنوعات چينی ست

به هر اندازه آن را ميتوان جست
که خيلی ساده از چين ميشود پست

بکارت های ناب دخترانه
به بازار جهالت شد روانه

بگو آنجا به مأمور سفارت
که بفرستد دو تا جعبه بکارت

خودت بفروش با نرخ مناسب
بشو کلاَ حبيب الله کاسب:

«آهای ملت بيا، شيکه بکارت»
«رسيد از چين، پلاستيکه بکارت»

«تماشا کن که از آن ميچکد خون»
«ازاله ميکنم پشت تريبون!»

تجارت، ميکند حفظ بکارت
بود ناموس‌ها دست تجارت

رسد از ره جناب شاه داماد
که کرده باغ ها را قبلاً آباد

تنی اينسوی و آنسو تاب داده
مزارع را يکايک آب داده!

بسا با دختر و زن گشته نزديک
رسانده کار را تا جای باريک

سبک کرده خودش را گاه و بيگاه
فرو بنشانده زور قوه ی باه

پس از کلی که لذت ها چشيده
کنون آقاپسر بيرون کشيده!

بيفتاده به فکر خانواده
زنی خواهد نجيب و صاف و ساده

يکی دختر که چشم و گوش بسته‌ست
نديده مرد در عزلت نشسته‌ست

هميشه منتظر در کنج خانه
شمرده سال ها را دانه دانه

که اين آقا بيايد بهر غارت
و بردارد از او مهر بکارت!

چو دارد دردِ غيرت غيرتی مرد
نجات اش ده ازين رنج و ازين درد

عروس اش را بده کالای چينی
بگو: داماد، خيرش را ببينی!

چنان آنرا بکن شخصاَ ازاله
که عمه حظ کند از آن و خاله

اگر دارای ناموسی از اين راه
به بی ناموسی‌ات صد بارک الله!

***
امام جمعه آ، ای آيت حق!
که حتا در بلاهت ناموفق!

نبينم از پی جلب توجه
سر منبر به خود ماليده ای گه!

که اين «جلب توجه» شد مد روز
شگرد منبری شيخان پفيوز

مزخرف در مزخرف در مزخرف
دهان ها از مزخرف ميکند کف

که هر يک چون دهان را ميگشايد
از آن يک، گوی سبقت ميربايد

اميدش اينکه حرفش بی کم و کاست
همه در يوتيوب داتکام فرداست

ترا کافی ست آماری که دادی
نکن ديگر غلط های زيادی

چه يک درصد چه صد درصد بکارت
کم و بيش اش چه ميآيد به کارت؟

نبر سر را درون بستر خلق
که بينی گوزشان را تا ته حلق

نگو از آنچه سررشته نداری
نرو دنبال نطق ابتکاری

مناسبتر بکن دائر دکان را
که بشناسی همه اجناس آن را

فور اگزامپل دکان بول و غايط
بگو آنقدر تا جانت درآيت!!

ـــــــــــــــــــــــــ
لندن ـ-تازه ترين نسخه با آخرين اصلاحات ـ آخر پائيز ۹۳
ـــــــــــــــــــــــــ
فيسبوک همگانی (پيج) هادی خرسندی
HTTPS://WWW.FACEBOOK.COM/PAGES/HADI-KHORSANDI/247819131902635?REF=HL

 

منبع:گویا نیوز


هادی خرسندی

فهرست مطالب هادی خرسندی  در سایت پژواک ایران 

*پاسخ خرسندی به اکبر گنجی  [2019 Aug] 
*عاشقانه و داغ به عبدالکریم دبّاغ  [2019 Mar] 
*گناهان اصغر فرهادی  [2017 Mar] 
*او مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان  [2016 Aug] 
*دوباره جمکران  [2016 May] 
*به این خر می‌دهم رای!  [2016 Feb] 
*اهمیت لامپ در اسلام در پی خواهش از جناب اشکوری  [2015 Dec] 
*زن ايرانی در سالی که گذشت  [2015 Jan] 
*«نوبت شما» و «بکارت و شيخ الاسلام»  [2014 Dec] 
*روشنفکر دينی  [2014 Dec] 
*شعر- قانون بیضه  [2014 Mar] 
*محمود حسن شد يا روحانی «هخا» شد؟  [2013 Sep] 
*چرا من بهايى نيستم  [2013 Sep] 
*خر همان خر، رهبری بر آن سوار  [2013 Aug] 
*مشکل «ماگروهی»ها با محسن مخملباف...،  [2013 Jul] 
*دلم ميخواهد الزايمر بگيرم  [2012 Jul] 
*این امامس یا مقواس اصغری؟ فوق فوقش تخته سه-لّاس اصغری  [2012 Feb] 
*تن‌فروشی می‌کنم با قلب صاف!  [2011 May] 
*نوزاد رهبري موقع ختنه گفت: ياحسين!  [2011 Apr] 
*هادی خرسندی - بنی آدم ؟   [2011 Apr] 
*کلاه عبدالکریم سروش بر سر بی.بی.سی فارسی!  [2011 Feb] 
*آقای کديور! سوالی ساده دارم من  [2010 Jul] 
*اصغر آقا بیا بهار آمد   [2010 Mar] 
*اين زن جوان عکس امام را پاره می‌کرد و به بستر زنا می‌رفت!  [2010 Mar] 
*ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو!  [2010 Feb] 
*سفرنامه والنتاين و هفت کاف  [2010 Feb] 
*بیش از این ای هموطن ول معطلی  [2010 Jan] 
*قلم چرخید و فرمان را گرفتند  [2009 Sep] 
*در پاسخ آنکه ملت ما را خس و خاشاک خواند  [2009 Jun] 
*بگو رأیم کجا رفت؟  [2009 Jun] 
*خطبه‌ی سنتی روز کارگر از آن دنیا  [2009 May] 
*مردی پای سگی را گاز گرفت  [2009 Apr] 
*آیت الله ِ انقلاب آمد  [2009 Apr] 
*گفتگو با هادی خرسندی در مورد حقوق زنان   [2009 Mar] 
*سنگ مزار من و مينا اسدي  [2009 Feb] 
*پرويز شهرياري، انساني بزرگ در روزگار ما  [2008 Dec] 
*مرده شوری اتوماتیک  [2008 Dec] 
*در افشاني زرافشاني!  [2008 Nov] 
*"ايران هريتج"، افتخاري ديگر براي ايرانيان در بريتانيا!  [2008 Nov] 
*ولتر هم عضو کانون نويسندگان شد!  [2008 Nov] 
*جمله سازي خاتمي که «شاملو» هم در آن باشد!  [2008 Aug] 
*احمد باطبی! خوش آمدی، بی خبر نروی!   [2008 Jul] 
*ستوان کلمبوي اسلامي به بازار آمد! ..... مواظب شعور خود باشيد  [2008 Apr] 
*دست آخر سور زد ! سروده‌ای تازه از هادی خرسندی  [2008 Feb] 
*چگونه پاس قلم را نگاه داريم؟ در پاسخ به هوشنگ اسدی و جواد طالعی [2008 Feb]