مردی پای سگی را گاز گرفت
هادی خرسندی

خبر چیست؟ هزارسال پیش در کلاس خبرنگاری، استادمان «خبر» را برایمان تعریف کرد که تازه بودن و جالب بودن کمترین ویژگی‌های آن است. و یک مثال ساده هم زد:

«ببینید جانم. "سگی پای مردی را گاز گرفت." خبر نیست. خبر این است: "مردی پای سگی را گاز گرفت!"»

سال‌هاست که من با این سنجه، خبر را از غیرخبر تشخیص می‌دهم. شاید پرداختن به آن برای شما هم سرگرمی خوبی باشد. (نه که ما کارمان تدارک وسایل سرگرمی است!)

روزنامه‌ی «هرالد تریبیون بین‌المللی»، در شماره مورخ ۲۳ فوریه خود مقاله‌ای به قلم «راجر کوهن»، که به‌تازگی از ایران دیدن کرده انتشار داده که در باره‌ی وضعیت یهودیان ایران است. ترجمه‌ی بخش‌هایی از آن را از سایت «بی.بی.سی» می آورم.

«الف» و «ب» دو وجه از خبر است که اولی معمولی و پیش پا افتاده و تکراری است. (سگی پای ...) و دومی، خبر واقعی و تازه است که معمولاً سانسور می‌شود. (مردی پای ...)

نمونه‌ی اول: پارچه‌ی ابریشمی در میدان فلسطین روبروی مسجد‌الاقصی

الف- در ميدان فلسطين اصفهان، روبروی مسجدی كه الاقصی نام دارد، كنيسه‌ای است كه يهوديان اين شهر تاريخی، سپيده‌دم در آنجا جمع می‌شوند. در بالای درب ورودی اين كنيسه پارچه نوشته‌ای نصب شده كه روی آن اين جمله ديده می‌شود: "جامعه‌ی يهوديان اصفهان سی‌امين سالگرد انقلاب اسلامی را تبريك می‌گويد."

ب - در میدان «فلسطین» اصفهان، روبروی «مسجدالاقصی»، کنیسه‌ای است که یک یهودی رفت روی بامش و در سی‌امین سالگرد جمهوری اسلامی اعلام کرد: "مرده شویتان ببرد که نه مسلمان از شما راضی است، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشتی، نه بهائی، نه کافر، نه لائیک، نه سکولار" . وی افزود "جامعه‌ی یهودیان اصفهان به هر جای نابدتر کائنات می‌خندد که سی‌امین سالگرد این مرده شو برده را تبریک هم بگوید."

نمونه‌ی دوم: شیشه فروش محل مسلمان است!

الف- از سليمان صديق‌پور پرسيدم هنگامی كه شعارهای "مرگ بر اسرائيل" را در ايران می‌شنود چه احساسي به او دست می‌دهد؟در پاسخ می‌گويد: "بگذاريد آنها شعار مرگ بر اسرائيل، بدهند. من ۴۳ سال است صاحب اين مغازه هستم و هرگز مشكلی نداشته‌ام."

 ب- از سليمان صديق‌پور پرسيدم هنگامي كه شعارهای "مرگ بر اسرائيل" را در ايران می‌شنود چه احساسی به او دست می‌دهد؟ در پاسخ می‌گويد: "وقتی رئیس جمهور احمق‌شان می‌گوید اسرائیل را باید از روی نقشه‌ جغرافیا پاک کرد، از اراذل و اوباش چه توقعی داشته باشیم؟ ۴۳ است صاحب این مغازه هستم و اگر بپرسید در سی سال گذشته چند بار شیشه‌های مغازه‌ام را شکسته‌اند عرض می‌کنم که حسابش از دستم در رفته."

نمونه‌ی سوم: صنعت آجرسازی در خدمت اسلام ناب محمدی

الف- از موريس معتمد، نماينده‌ی پيشين يهوديان در مجلس ايران پرسيدم كه آيا او احساس نمی‌كند از او استفاده می‌شود و در حقيقت او يك خائن ايراني است؟ موريس معتمد در پاسخ گفت "چنين احساسی ندارد و در حقيقت احساس می‌كند مردم ايران در برابر يهوديان تحمل و بردباری دارند".

(پیش از "الف" و "ب" کردن این خبر، امیدوارم گافی که در سخن موریس معتمد هست، خطای مترجم باشد. عبارت "مردم ايران در برابر يهوديان تحمل و بردباری دارند." بدجوری یهودیان را جدا از "مردم ایران" می‌داند. شاید "مسلمانان" به جای "مردم" درست باشد.) حالا:

الف - موريس معتمد در پاسخ گفت "چنين احساسی ندارد و در حقيقت احساس می‌كند (مسلمانان) ايران در برابر يهوديان تحمل و بردباری دارند."

ب- موريس معتمد در پاسخ گفت برو بابا. خائن چیه؟ وقتی می‌گیرندت می‌برندت کمیته و می‌گویند بگو "الله اکبر، خامنه‌ای رهبر"، اگر نگویم، به بیضه‌های خودم خیانت کرده‌ام، چونکه در آن لحظه، آجر به آنها آویزان است!

نمونه‌ی چهارم: چرا پاکستان و هند داشته باشند ولی ایران آخ، آخ!

الف- موريس معتمد گفت: "البته شعار مرگ بر اسرائيل او را ناراحت می‌كند ولی نبايد دارای معيارهای دوگانه بود و اجازه داد اسرائيل، پاكستان و هند بمب هسته‌ای داشته باشند ولی نه ايران."

ب- موريس معتمد گفت: "البته شعار مرگ بر اسرائيل او را ناراحت می‌كند ولی نبايد دارای معيارهای دوگانه بود و اجازه داد اسرائيل، پاكستان و هند بمب هسته‌ای داشته باشند ولی نه ايران. چونکه هرکدام از آجرها ۲ کیلو و هفتصد و پنجاه گرم است!"

نمونه‌ی پنجم:

الف- در مسجدالاقصي، مرتضی فروغی ۷۲ ساله با دستش كنيسه را نشان داد و گفت: "آنها پيغمبر خودشان را دارند و ماهم پيغمبر خودمان را. و اين هيچ اشكالی ندارد."

ب- در مسجدالاقصي، مرتضی فروغی ۷۲ ساله با دستش كنيسه را نشان داد و گفت: "آنها کمیته‌ی خودشان را دارند ولی ما کمیته‌ی خودمان را نداریم وگرنه دولت اسرائیل آجر آویزان می‌کند از مال موریس گنده‌تر!"

نمونه‌ی آخر: عاقلان دانند!

الف- سلیمان صدیق‌پور افزود: "اما وقتی اتفاقی مانند حمله به نوار غزه را می‌بينم واكنشم مثل هر ايرانی ديگر است".

ب- سلیمان صدیق‌پور افزود: "اما وقتی اتفاقی مانند حمله به نوار غزه را می‌بينم واكنشم مثل هر ايرانی ديگر است".

بله. متأسفانه در مورد بالا، گزینه "الف" و "ب" هیچ فرقی باهم ندارد و به درستی معلوم نیست پای چه کسی گاز گرفته شده! این برمی‌گردد به هوشمندی جناب سلیمان صدیق‌پور که خبرنگار «هرالد تریبیون» حالا حالا ها باید برود فکر کند که منظور طرف چه بوده؟! اما از آنجا که خودش هم یک یهودی است، احتمال می‌رود آقای صدیق‌پور در حال تحویل سخن، یک چشمکی هم به او زده باشد.

چرا آقای صدیق‌پور جمله‌اش را این طور بهداشتی و خنثی ادا می‌کند؟ آیا نمی‌توانست با یک صفت "وحشیانه" برای حمله، موضع خود را روشن کند؟ آیا لازم بود واکنش خود را حواله دهد به "مثل هر ایرانی دیگر"؟، زبل! آن هم وقتی اکثریت ایرانی‌ها از "حماس" متنفرند و از "فلسطین بازی" حکومت به ستوه آمده‌اند؟

جای استادمان خالی که ببیند من و مصاحبه کننده و مصاحبه شونده و اهالی غزه و سردبیر هرالد تریبیون و مترجم بی.بی.سی. همه دچار نوعی گازگرفتگی شده‌ایم که معلوم نیست سگی گرفته است یا مردی!

تمام

منبع:اصغر آقا ۱۳ فروردین ۱۳۸۸


هادی خرسندی

فهرست مطالب هادی خرسندی  در سایت پژواک ایران 

*پاسخ خرسندی به اکبر گنجی  [2019 Aug] 
*عاشقانه و داغ به عبدالکریم دبّاغ  [2019 Mar] 
*گناهان اصغر فرهادی  [2017 Mar] 
*او مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان  [2016 Aug] 
*دوباره جمکران  [2016 May] 
*به این خر می‌دهم رای!  [2016 Feb] 
*اهمیت لامپ در اسلام در پی خواهش از جناب اشکوری  [2015 Dec] 
*زن ايرانی در سالی که گذشت  [2015 Jan] 
*«نوبت شما» و «بکارت و شيخ الاسلام»  [2014 Dec] 
*روشنفکر دينی  [2014 Dec] 
*شعر- قانون بیضه  [2014 Mar] 
*محمود حسن شد يا روحانی «هخا» شد؟  [2013 Sep] 
*چرا من بهايى نيستم  [2013 Sep] 
*خر همان خر، رهبری بر آن سوار  [2013 Aug] 
*مشکل «ماگروهی»ها با محسن مخملباف...،  [2013 Jul] 
*دلم ميخواهد الزايمر بگيرم  [2012 Jul] 
*این امامس یا مقواس اصغری؟ فوق فوقش تخته سه-لّاس اصغری  [2012 Feb] 
*تن‌فروشی می‌کنم با قلب صاف!  [2011 May] 
*نوزاد رهبري موقع ختنه گفت: ياحسين!  [2011 Apr] 
*هادی خرسندی - بنی آدم ؟   [2011 Apr] 
*کلاه عبدالکریم سروش بر سر بی.بی.سی فارسی!  [2011 Feb] 
*آقای کديور! سوالی ساده دارم من  [2010 Jul] 
*اصغر آقا بیا بهار آمد   [2010 Mar] 
*اين زن جوان عکس امام را پاره می‌کرد و به بستر زنا می‌رفت!  [2010 Mar] 
*ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو!  [2010 Feb] 
*سفرنامه والنتاين و هفت کاف  [2010 Feb] 
*بیش از این ای هموطن ول معطلی  [2010 Jan] 
*قلم چرخید و فرمان را گرفتند  [2009 Sep] 
*در پاسخ آنکه ملت ما را خس و خاشاک خواند  [2009 Jun] 
*بگو رأیم کجا رفت؟  [2009 Jun] 
*خطبه‌ی سنتی روز کارگر از آن دنیا  [2009 May] 
*مردی پای سگی را گاز گرفت  [2009 Apr] 
*آیت الله ِ انقلاب آمد  [2009 Apr] 
*گفتگو با هادی خرسندی در مورد حقوق زنان   [2009 Mar] 
*سنگ مزار من و مينا اسدي  [2009 Feb] 
*پرويز شهرياري، انساني بزرگ در روزگار ما  [2008 Dec] 
*مرده شوری اتوماتیک  [2008 Dec] 
*در افشاني زرافشاني!  [2008 Nov] 
*"ايران هريتج"، افتخاري ديگر براي ايرانيان در بريتانيا!  [2008 Nov] 
*ولتر هم عضو کانون نويسندگان شد!  [2008 Nov] 
*جمله سازي خاتمي که «شاملو» هم در آن باشد!  [2008 Aug] 
*احمد باطبی! خوش آمدی، بی خبر نروی!   [2008 Jul] 
*ستوان کلمبوي اسلامي به بازار آمد! ..... مواظب شعور خود باشيد  [2008 Apr] 
*دست آخر سور زد ! سروده‌ای تازه از هادی خرسندی  [2008 Feb] 
*چگونه پاس قلم را نگاه داريم؟ در پاسخ به هوشنگ اسدی و جواد طالعی [2008 Feb]