آقای کديور! سوالی ساده دارم من
هادی خرسندی

شاملوی بزرگ گفت: «هنوز در فکر آن کلاغم ....» و من که بزرگی شاملو را ندارم راستش هنوز در فکر آن کديورم!
سه چهار هفته ای گذشته است و شايد از نظر خيلی ها قضيه کهنه شده باشد اما من اين جريانات را کهنه شدنی نميدانم و هنوز در فکر آن مصاحبه ام!
و من هنوز .... هنوز فکر ميکنم که برنامۀ تفسير خبر صدای آمريکا گرچه حدود آخر شب در ايران پخش ميشود اما آن ساعتی که خانم درخشش با ايشان مصاحبۀ زنده داشت، در کارولينای شمالی که آقای کديور تشريف دارند، يکی دو ساعت از ظهر گذشته بود و هوا هم آفتابی بود. يعنی بار ديگر يک شخصيت روحانی موفق شد که روز روشن، صاف از توی دوربين، چشم بدوزد توی چشم هزاران هزار بيننده و دروغ بگويد مثل راست!اينجور که يک روحانی بتواند معلق بزند اما عمامه از سرش نيفتد، عمليات ژانگولر محيرالعقولی است که از شخصيت محبوبی چون آقای کديور ساخته است. وگرنه خليل عقاب هم با چنان پشتک و واروئی، ولو ميشد پيش پای خانم ستارۀ درخشش.
 
نامۀ توضيحی و توجيهی بعدی آقای کديور ثابت کرد که نه خير، پائين آمدن محکم و با صلابت ايشان از خرک مغالطه و جفت پا زدن متعادلشان روی تشک مصاحبه، تصادفی و الله بختکی نبوده و حضرتشان بايد از سرآمدان فن ژيمناستيک حوزوی باشد.
وارونه کردن شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» به صورت: «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ايران»، و انتساب آن به تظاهرکنندگان خيابانی، يک پرسش خيلی ساده به زبان فارسی را از ايشان پيش ميآورد:
«جناب آقای کديور! مگر نه اينکه تظاهرات مردم، جبنۀ اعتراضی يا مطالباتی داشت؟ پس در اين صورت شعارِ اختراعی ِ: "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ايران"، چه موضوعيت شعاری و لزوم تظاهراتی ميداشت و ميدارد؟ با چنين شعاری، مردم معترض و طلبکار، از دولت دزد و آدمکش چه ميخواستند؟»
اين پرسش من ابتدائی و عاميانه است و از نوع پرسش های استاد نوری علا نيست که از پيچ و خم فلسفۀ «سکولاريسم نو» برآمده باشد و تا امروز آقای کديور را به بی جوابی واداشته باشد.
جناب آقای کديور! پاسخ به نوری علا پيشکشتان، اما دريغم ميآيد فکر کنم که به پرسش ساده و يک بعدی من قطره جوابی از آن اقيانوس آيه و حديث و دانش و معرفت و فقه و فقاهت نخواهد تراويد. (پرسش را تکرار ميکنم که آقای کديور نگويد منظورتان را نمی فهمم:)
«جناب آقای کديور! آدم عاقل، آدم عصبانی، که رأی خودش را پس ميخواهد، که به دولت اعتراض دارد، که حالا بگو عاشق غزه و لبنان هم هست، برای چه بايد کار و زندگيش را رها کند و در خيابان راه بيفتد و شعار بدهد:
«هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ايران»؟
مگر مردم ميخواستند امتحان علاقمندی به غزه و لبنان بدهند؟ مگر کسی، غزه و لبنان را از مردم گرفته بود که حالا جماعت با اين شعار مطالبه اش ميکردند؟ مگر پرسش پيش آمده بود که مردم ايران در صورت لزوم، جانشان را فدای چه چيزهائی ميکنند؟
متأسفم به اطلاع آقای کديور برسانم که شعاری که ساخته اند از لحاظ دستوری هم غلط است.
مثال ساده: پول شخصی را از جيبش درميآورند و بی آنکه ميل داشته باشد برايش نان سنگک و نان لواش ميخرند. در حاليکه او عاشق نان بربری است. بنا بر اين طرف راه ميافتد و با صدای بلند فرياد اعتراض برميآورد:
«نه سنگک، نه لواش، جانم فدای بربری».
شد اقای کديور؟ حالا بفرمائيد در چه صورتی و حالتی، اين آقا يا خانم شعار خواهد داد:
«هم سنکگ، هم لواش، جانم فدای بربری»!
فقط موقعی چنين شعار خنده آوری خواهد داد که بخواهد ثابت کند دستور زبان را فدای دستورات ديگر ميکند.
چنين شخصی ضرب المثل مورد علاقه اش هم «هم از توبره بخور، هم از آخور» است.
نيز اين شخص مايه اش را دارد که ضرب المثل ها و ابيات معروف و جاافتاده را هم به مصلحت خود تغيير دهد:
«شغال بيشۀ مازندران را
نمايد ماچ سگ مازندرانی!»
«نابرده رنج گنج ميسر همی شود
مزد آن گرفت جان برادر
(يا خواهر؛ يا شوهر خواهر!)
که (با اينها) کار کرد»
جا دارد با قدرت گرفتن «جنبش مغزپسته ای» متعلق به آقايان رفسنجانی، ميرحسين، کروبی، خاتمی، کديور .... (که صد البته رنگش روشنتر از جنبش سبز مردم است) سرود «ای ايران» هم مطابق سليقۀ آقای کديور به بازار بيايد:
«ای ... دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم
جان من فدای خاک پاک غزه و لبنان و ضمناً ميهنم!»
(بگذريم که سازندۀ اصلی، ضمن آوردن آهن آلات در سرود به اصطلاح ملی، منظور خود را معکوس بيان کرده و در واقع سوتی دیده و توجه نداشته که نماد مقاومت و سختی و تاب و توان، سنگ خاراست نه آهن که به اندک نمی زنگ ميزند و اکسيده ميشود و بر خلاف سنگ خارا، تاب سرما و گرما ندارد!)
نگاهی به دو سه بيت از ديوان حافظ، تصحيح آقای کديور، ما را بيشتر با کنه افکار بلند ايشان آشنا ميکند:
سرو چمان من، هم ميل چمن ميکند،
هم همدم گل ميشود، هم ياد سمن ميکند
هم هرکه چهره برافروخت دلبری داند
هم هرکه آينه سازد سکندری داند
هم آنکه چشم به دوربين دروغ ميگويد
دودوزه بازی و رسم کديوری داند
در شرح حال آقای کديور خواهد آمد که: گفتگو با کودکان به ويژه کودکان خوشباور را دوست ميداشت و با قصه و سرگرمی و اتل متل به ارشادشان ميپرداخت. نقل است که عنداللزوم صورت خود سبز ميکرد و برای بچه ها ميخواند:
اتل متل توتوله
الاغ محسن چه جوره
هم شير داره، هم پستون
جانم فدای هندستون!
و من حالا مثل شاملوی عزيز، هنوز در فکر آن کلاغم! و نيز در فکر آن فلسطينی آواره ام که پيش از روی کار آمدن حکومت صهيونيست جمهوری اسلامی، دل ايرانيان با او بود و خيابان های ما با «شعارهای اسرائيل شادکن» پر نشده بود.

[اصغرآقا، سايت هادی خرسندی]

منبع:اصغر آقا


هادی خرسندی

فهرست مطالب هادی خرسندی  در سایت پژواک ایران 

*پاسخ خرسندی به اکبر گنجی  [2019 Aug] 
*عاشقانه و داغ به عبدالکریم دبّاغ  [2019 Mar] 
*گناهان اصغر فرهادی  [2017 Mar] 
*او مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان  [2016 Aug] 
*دوباره جمکران  [2016 May] 
*به این خر می‌دهم رای!  [2016 Feb] 
*اهمیت لامپ در اسلام در پی خواهش از جناب اشکوری  [2015 Dec] 
*زن ايرانی در سالی که گذشت  [2015 Jan] 
*«نوبت شما» و «بکارت و شيخ الاسلام»  [2014 Dec] 
*روشنفکر دينی  [2014 Dec] 
*شعر- قانون بیضه  [2014 Mar] 
*محمود حسن شد يا روحانی «هخا» شد؟  [2013 Sep] 
*چرا من بهايى نيستم  [2013 Sep] 
*خر همان خر، رهبری بر آن سوار  [2013 Aug] 
*مشکل «ماگروهی»ها با محسن مخملباف...،  [2013 Jul] 
*دلم ميخواهد الزايمر بگيرم  [2012 Jul] 
*این امامس یا مقواس اصغری؟ فوق فوقش تخته سه-لّاس اصغری  [2012 Feb] 
*تن‌فروشی می‌کنم با قلب صاف!  [2011 May] 
*نوزاد رهبري موقع ختنه گفت: ياحسين!  [2011 Apr] 
*هادی خرسندی - بنی آدم ؟   [2011 Apr] 
*کلاه عبدالکریم سروش بر سر بی.بی.سی فارسی!  [2011 Feb] 
*آقای کديور! سوالی ساده دارم من  [2010 Jul] 
*اصغر آقا بیا بهار آمد   [2010 Mar] 
*اين زن جوان عکس امام را پاره می‌کرد و به بستر زنا می‌رفت!  [2010 Mar] 
*ارفرانس. ارفرانس. مرگ به نیرنگ تو!  [2010 Feb] 
*سفرنامه والنتاين و هفت کاف  [2010 Feb] 
*بیش از این ای هموطن ول معطلی  [2010 Jan] 
*قلم چرخید و فرمان را گرفتند  [2009 Sep] 
*در پاسخ آنکه ملت ما را خس و خاشاک خواند  [2009 Jun] 
*بگو رأیم کجا رفت؟  [2009 Jun] 
*خطبه‌ی سنتی روز کارگر از آن دنیا  [2009 May] 
*مردی پای سگی را گاز گرفت  [2009 Apr] 
*آیت الله ِ انقلاب آمد  [2009 Apr] 
*گفتگو با هادی خرسندی در مورد حقوق زنان   [2009 Mar] 
*سنگ مزار من و مينا اسدي  [2009 Feb] 
*پرويز شهرياري، انساني بزرگ در روزگار ما  [2008 Dec] 
*مرده شوری اتوماتیک  [2008 Dec] 
*در افشاني زرافشاني!  [2008 Nov] 
*"ايران هريتج"، افتخاري ديگر براي ايرانيان در بريتانيا!  [2008 Nov] 
*ولتر هم عضو کانون نويسندگان شد!  [2008 Nov] 
*جمله سازي خاتمي که «شاملو» هم در آن باشد!  [2008 Aug] 
*احمد باطبی! خوش آمدی، بی خبر نروی!   [2008 Jul] 
*ستوان کلمبوي اسلامي به بازار آمد! ..... مواظب شعور خود باشيد  [2008 Apr] 
*دست آخر سور زد ! سروده‌ای تازه از هادی خرسندی  [2008 Feb] 
*چگونه پاس قلم را نگاه داريم؟ در پاسخ به هوشنگ اسدی و جواد طالعی [2008 Feb]