ورشکستگی چهل سال حکومت ولایی، بر آمدن نام و جایگاه بزرگِ و دست نیافتنیِ زنده یاد احمد کسروی
کورش گلنام
بخش دوم
احمد کسروی 1324 ـ 1269
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
کسروی و رضا شاه
داستان برخورد ها و داوری کسروی در باره رضا شاه از اهمیت ویژه ای بر خور دار است. آنچه در او نیک دیده است گفته است و آنچه را نیز نادرست ارزیابی نموده و باید به نقد می کشیده است، بی پروا بیان نموده است.
گرفتاری با شیخ خزعل و نقش کسروی
1 ـ به هنگام تشکیل کابینه سردار سپه در 1302، احمد کسروی در عدلیه زنجان سرگرم کار است و مردم نیز بسیار از کار او حشنود هستند. زمان رسیدگی به کار شیخ خزعل در خوزستان فرا رسیده است و در دستور کار سردار سپه قرار گرفته و او را سخت به خود مشغول داشته است. نخست به فردی امین، کاردان و دلیر نیاز دارند که برود تا به عدلیه در خوزستان سرو سامانی بدهد و دزدان وابسته به خزعل را سرجایشان بنشاند. وزیر عدلیه معاضدو السطنه و معاون او آقا میرزا علی قمی نامی می شوند. کسروی هیچ یک را نمی شناسد ولی نامه ای از میرزا علی قمی در زنجان به دست او می رسد که در آن با توجه به حس میهن دوستی و پاکدستی او، از او درخواست می شود که برای سر وسامان دادن به عدلیه، با افزایش حقوق به خوزستان برود(در نامه ای که به کسروی می نویسند خوزستان را تا آن زمان عربستان می نامیده اند. نخستین کار کسروی این است که در سر برگ همه نامه های اداری خوزستان را جایگزین نام عربستان می کند). کسروی با چهار شرط به شرح زیر می پذیرد:
" 1 ـ بدایت[اینجا دادگاه مد نظر است] خوزستان با بدایت تهران همرتبه گرفته شود و بمن حقوق ریاست تهران(که دو برابر میبود) داده شود.
2 ـ مدعی العموم را من خودم انتخاب کنم، و هرزمان که مقتضی دیدم بر داشته شود با پیشنهاد من فوری بر دارند.
3 ـ اختیار تشکیلات عدلیه از هر باره در دست من باشد.
4 ـ از دولت هر مساعدتی خواستم مضایقه نرود." بر گرفته از برگ 186، زندگانی من
زمانی که در خواست های خود را می دهد می گویند:
"اینها را می پذیریم، بلکه به شما اختیار خواهیم داد که با رؤسای عشایر ملاقات ها کنید. اختیار خواهیم داد که با کابینه رئیس الوزرا مکالمه مستقیم داشته باشید و در باره اوضاع خوزستان هر نظری داشته باشید بنویسید." یاد شده
این همه را آوردم که متوجه باشیم وزنه کسروی و شهرت او به درست کاری در دادگستری آن زمان، تا چه اندازه بوده است. بی گمان سردار سپه از پیش، از شیوه کار و منش او آگاه شده بوده است که نه تنها همه شرط هایش پذیرفته می شود که با اختیارهایی بسیار بیشتر از آنچه او خواسته، او را چون حاکمی به خوزستان می فرستند. امر چنان مهم است که سردار سپه خود نیز می خواهد او را ببیند و دیدارِ کوتاهی دست می دهد. کسروی در باره این دیدار می نویسد:
" نخست بار بود که من سردار سپه را می دیدم. با آواز آهسته و آرام سخنانی گفت در این زمینه " دولت شما را می فرستد تا در خوزستان عدلیه آبرومندی بر قرار کنید. در آنور شط العرب عدلیه انگلیسی هاست. شما باید عدلیه ای تأسیس کنید که جوابده آن باشد." همآن برگ های 187 ـ 186
سفر او و مبارزه اش با دست های آشکار و پنهان شیخ خزعل؛ شکست کوشش های خزعل برای خرید او همچون بیشتر کارکنان دولت آن زمان که در حقیقت تا پیش از رسیدن سردار سپه به قدرت، در آن جا از بیم جان تفنگداران خزعل و یا از عشق به پول و موقعیتی که از او دریافت می کردند، فرمانبردار او بودند؛ پایداری های کسروی؛ آغاز تهدیدها و سرانجام برنامه ریزی خزعل برای کشتن کسروی سر سخت و تسلیم نشدنی که با رسیدن نیروهای نظامی و سردار سپه، ناکام می ماند، خود شرح زیادی دارد.
2 ـ اینک رضا شاه در 1304 به پادشاهی رسیده است. او نیز که در زمینه های گوناگونی از آن میان: کاردانی، نظم، سخت کوشی، پایمردی، میهن دوستی و کوشش برای پیشرفت ایران و در این راستا مخالفت با دخالت آخوندهایِ کاسبکار در زندگی مردم و در کار دولت، با کسروی هم سو بوده و آنان دراین زمینه ها هر یک به شیوه خود کار را پیش می برده اند ولی رضا شاه هم از داوریِ های دادگرانه و مثبت کسروی بهره برده وهم از تیر تیز انتقادهای کسروی در امان نمانده است. داستانی پیش می آید که در دوران رضا شاه بی مانند بوده است و کسروی از آن در کتاب"زندگانی من" با نام "داستان اوین" یاد می کند. داستان پرونده ای است که در یک سوی آن رضا شاه و دربار و در سوی دیگر شماری کشاورزانِ دهکده اوین آن زمان قرار دارند. دربار زمین های آنها را که پیش از آن آخوندها به عنوان وقف دراختیار داشتند، اینک می خواهد به مالکیت خود در آورده و کشاورزان شکایت به دادگستری برده و پرونده پس از پیچ و خم ها و با دخالت هایِ وزیر عدلیه به سود دربار پیشرفته است تا سرانجام پرونده به دست کسروی می افتد و او پس از خواندن پرونده آن جمله معروفش را می گویدکه: "چنین پیداست که رفتن من در اینجا نزدیک شده"! او نه تنها به سود کشاورزان و برگرداندن زمین به آن ها حکم می دهد بلکه چون می داند که امکان دارد از اجرای حکم جلو گیری کنند، خود براه افتاده، در محل حاضر شده و حکم را اجرا می کند. بنا به گفته کسروی" این حکم همچون توپ ترکید". ولی کسروی در پایان نوشته اش در این باره به موضوعی اشاره می کند که نشان می دهد خود رضا شاه در جریان کامل امر نبوده و بدگویانی در باره کسروی کوشش کرده اندکه رضا شاه و وزیر دربار را به او بد گمان کنند. دیدار و گفت و گوی کسروی پس از حکم دادگاه با تیمور تاش وزیر دربار قدرتمند رضا شاه نکته های جالب و ارزشمندی در خود نهفته دارد. یکی مهارت و تسلط فراوان کسروی بر قانون و توانایی به کرسی نشاندن دیدگاه درست و منطقی خود، دیگری درک خوب تیمور تاش که سخن منطقی کسروی را می پذیرد و حتا کمسیونی را که کسروی پیشنهاد می کند که نمایندگان کشاورزان نیز در آن دعوت شوند را هم پذیرفته به این شرط که خود کسروی نیز در آن شرکت کند که او نیز می پذیرد. نکته دیگر این که تیمور تاش به او می گوید:"من می دانستم که شما آدم خامی نیستید و البته ملاحظه ای داشته اید. آمدند و گفتند شما می خواهید شهرت پیدا کنید، میخواهید راه مدرس را پیش گیرید. اعلیحضرت را هم عصبانی کردند..." هنوز کسروی از اطاق بیرون نرفته است که تیمور تاش به فاضل اللملک وکیل دربار به شدت اعتراض می کند که آگاهی های دروغ در باره کسروی داده است همچنین به داور وزیر عدلیه. برگ های 325 ـ 324 زندگانی من
این نشان می دهد که چگونه در دربار آن روزگار و پیرامون قدرت، حال هر کسی باشد، شوربختانه در همه حال در میان ما ایرانی ها، چاپلوسان و فتنه گران وجود داشته و دارند و این امری است که کسروی نیز در نوشته هایش بارها به شدت آن را نکوهش کرده است.
".. این توده بیمار است بسیار هم بیمار است. من اگر بخواهم بیماری های این توده را شرح دهم از موضوع پرت خواهم افتاد. ولی دیگران این را نمی پذیرند. توده را سالم تصور کرده علت نافیروزی های خود را انگلیس می دانند." برگ 36، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ انتشارات مهر آلمان، 1377
3 ـ چهار سال از بر افتادن رضا شاه گذشته است و کسروی وضع ایران را چنین به تصویر می کشد:
"کارهای ستوده و سودمندی که در سال های گذشته رخداده بود در این چند سال باز پس گردانیده شده: ایلات که به زیر انتظام آمده بودند بحال اول بازگشتند، رخت وکلاه یکسان بهم خورده هیکلهای سخریه آور دوباره در خیابان ها نمودار شدند، سینه زنی وقمه زنی واین قبیل اعمال وحشیانه ماه محرم که ممنوع شده بود دوباره آزاد گردید. زنها که از چادر بیرون آمده بودند آزادی یافتند که باز به آن برگردند، درویش ها و گل مولاها مجاز شدند که در بازارها به گدایی پردازند. این قبیل کارها که همه میدانند و نیاز بشمردن نیست. در بعضی شهرها کار بجایی رسید که گرمابه های نمره رابسته و خزینه های عمومی سراپا کثافت را که بسته شده بود دوباره باز کردند.
اینها لطمه بزرگی به آبرو و حیثیت ایران بود. بیگانگان چنین نتیجه گرفتند که این توده لایق آزادی نیست. اگر بحال خود باشد یک گام بسوی پیش نخواهد رفت، بلکه باز پس خواهد گردید.
اکنون شما از هر ایرانی بپرسید می گویند" انگلیسیها کردند! انگلیسیها طرفدار ارتجاعند! ولی آیا این سخن راست است؟[منظور کسروی این است که هر بدبختی و نارسایی خود را به حساب انگلیسی ها می گذاریم.]
... چرا شما حقیقت را از نظر دور میدارید؟ در این چند سالها همه مان در ایران درامان بوده ایم و میدانیم این ارتجاع چگونه جریان پیدا کرده.
از روزیکه رضا شاه ازکار افتاد و فروغی نخست وزیر گردید راه این ارتجاع گشوده گردید."
از برگ های 37 ـ 36 سرنوشت ایران چه خواهد شد
او در پشتیبانی از کارهای رضا شاه و زمانی که فتنه خزعل را رفع کرد می نویسد:
"در آن قضیه سید حسن مدرس مخالف رضا شاه بود، که چه در مجلس و چه در بیرون، کارشکنیهای بسیار کرده آشکارا به خزعل حمایت نشان میداد.با اینحال شما رضا شاه را آلت سیاست انگلیس میشمارید و مدرس را یکی از قهرمانان ملت بحساب می آورید. این است نمونه ای از وارونه بودن حقایق در این کشور."
و در دنباله همین مطلب می افزاید:
" اگر رضا شاه افزار دست انگلیس بوده پس چرا برای ایران آرتش تهیه کرد؟ چرا ایلات را تحت اقتدار دولت در آورد؟ چرا زنها را از چادر و چاقچور بیرون کشید؟ چرا از قمه زنی و زنجیر زنی و دیگر رسوایی ها جلو گرفت؟!
شما از یکسو میگویید انگلیسیها طرفدار ارتجاع اند و از یکسو رضا شاه را که کارهایی بضد ارتجاع کرده آلت دست انگلیسیها میخوانید. من نمیدانم این دو سخن با هم چگونه سازگار است؟!
میدانم خواهند گفت: از رضا شاه دفاع می کند. ولی چنین نیست. رضا شاه اگر دفاع لازم داشته باشد پسرش شاه ایرانست. ایشان بهتر میتوانند از پدرشان دفاع کنند.
من از حقیقت دفاع می کنم، از تاریخ ایران دفاع می کنم. در این چند سال تاریخ هم لگدمال شد و راهش گم گردید. من عادت نکرده ام سخنی بر خلاف حقبقت بشنوم و بدفاع قادر نباشم و خود داری نشان دهم.
من از رضا شاه جز گزند و زیان ندیدم. از این شاه جانشینش هم کمترین نیکی ندیده ام و اگر بگویم بدی هم ندیده ام دور نرفته ام. این دلیل حقیقت پرستی منست که از کسانیکه بدی دیده ام هواداری نشان میدهم و از گفتن حقایق باز نمی ایستم."
برگ های 41 ـ 40 یاد شده
این یادی و شمه ای بود در باره چهره این راد مردِ بزرگ تاریخ ایران در چهل سالگی شکست اندیشه های قاتلان او. امید که روش، منش، راست خویی و راست جویی، بی باکی و دلاوری او نمونه ای برای همه ما ایرانیان به ویژه نسل های جوان تر باشد. براستی که:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید!
یکشنبه 21 بهمن 1397 ـ 10 فوریه 2019
کوروش گلنام
منبع:پژواک ایران