اعدام، جنایت است!
کورش گلنام
آیا عدام "حلال" مشکل ها است؟
در دنیای امروز و با پیشرفت های فراوان در دانش روانشناسی(رشته های گوناگون)، جامعه شناسی، جرم شناسی و ...، راه های پیش گیری از انجام بزه کاری ها و ریشه یابی انگیزه های آن برای از میان برداشتن و یا کاهش میزان ان به یکی از کوشش ها وبرنامه های زیر ساختی مهم کشورهای پیشرفته بدل شده است و روز بروز بر میزان کشورهایی که جزای اعدام را نادرست دانسته و آن را از لیست محکومیت ها بر می دارند، افزوده می شود. ولی میهن طاعون زده ما ایران، سرآمد کشورهایی شده است که درآن اعدام به امری روزمره مبدل شده است. درک بسیار اندک و وابستگی به قانون های اسلامی دوران نادانی بشر و گسترش دادن باورهای خرافی بی ریشه وبی پایه، دست حاکمان ستم گر را در ایران باز نهاده است تا به هر بهانه ای، هر جا که خواستند چوبه های دار بر پا نموده و جوانان ما را گاه به شکلی گروهی به دار بیاویزند. شوربختانه اعدام در ایران به یک نمایش خیابانی مبدل شده است و حکومت مردم را با ترفندهای شرم اور خود تشویق می کند که تماشاچی این جنایت ها شوند. پیکر بی جان این سوختگان وقربانیان پس ماندگی اندیشه های پوسیده قرون وسطایی آقایان، گاه ساعت ها هم چنان بر چوبه های دارنگاه داشته می شود.
آیا زندان نمودن یک مجرم بهتر است یا اعدام او؟
پیش از بررسی این امر، می باید یک نکته مهم را یاد آور شد. کم تر پیش آمده است که حکومت اسلامی زندانی ای را، چه سیاسی و چه عادی، پیش از اعدام روزها، ماه ها و یا سال ها شکنجه نکرده و تقریبن "زجرکش" نکرده باشد. در این حکومت چنان جوی بر دستگاه های دادگستری، زندان ها، گردانندگان و نگاهبانان این زندان ها به وجود آورده و چنان بیماران روانی و اوباشی را بکار گمارده اند که زجر وشکنجه زندانی به یک شیوه روزانه و عادی در زندان ها تبدیل شده است. گفتن از شکنجه نیز تنها آزار جسمی وجانی نیست که شکنجه روانی زندانی حتا در بازجویی ها،گفت وگو وپرسش وپاسخ ها نیز حتمن به کار گرفته می شود. هم زمان با بازجویی وشکنجه های جسمی، نگاه داشتن زندانی در سلول انفرادی در ناآگاهی کامل از آن چه در بیرون می گذرد، بی تماس وآگاهی از خانواده در هفته ها و ماه ها، تا کنون درگفتار ونوشتار شماری از زندانیان جان به در برده بارها به میان آمده است.
ـ اصولن زندان را برای این ساخته ودرست کرده اند که بزه کارانی را که قانون مورد پذیرش جامعه را زیر پا نهاده، به دیگران آسیب رسانده و دارای نابسامانی در اندیشه ورفتار خود بوده وبرای جامعه "خطر آفرین" برآورد می شوندرا برای زمانی که میزان آن را قانون روشن می نماید، از جامعه جدا نموده تا هم جامعه احساس امنیت و آرامش نماید وهم بزه کار آموزش دیده و راه وشیوه خود را دگرگون سازد.
ـ در گذشته ها آموزش وبه سازی زندانی گاه اصلن مورد نظر نبوده است و سخن نخست در مجازات ها را کینه ورزی ویا مجازات برای شکستن تابوهای رایج درجامعه بیان می نموده و مجازات مرگ به شیوه های سخت وگاه بسیار درد آورد و وحشتناکی انجام می شده است(برای نمونه آتش زنان زنانی که به جادوگری متهم می شدند). هر چه انسان پیش رفته تر شده است و از دانش وآگاهی بیشتری بر خوردار شده است، برخوردو نگرشش به بزه کاری و بزه کار، زندان و زندانی و مجازات ها نیز درگون تر شده و از جنبه تنها مجازات، کینه جویی و جزای تابو شکنی بزه کار به سوی آموزش وبه سازی او پیش رفته است.
ولی چرا زندان کردن بزه کاربهتر است از اعدام نمودن او
1 ـ یک قتل و آدم کشی را بررسی کنیم. نخستین نکته ای که می باید به آن توجه کرد این است که آن کسی که می کشد به هر انگیزه که دست به انجام این کار بزند(زورمداری و قدرت خواهی، کینه توزی، درگیری مالی، ناداری، اعتیاد، رشک، بد خواهی و تنگ چشمی در درگیری عشقی، پای بندی به خرافه وسنت ودین ومذهب و...) در حالت عادی یک انسان تن/درست و دارای همآهنگی(به جای تعادل) روانی نیست. به دیگر سخن او به هنگام آدم کشی، خود گرفتار ناسامانی هایی بوده و نیاز به یاری داشته است. بنا بر این او نیز خود می تواند قربانی نارسایی روانی ویا نابسامانی اجتماعی باشد. اگر در زندگی ورفتار تبه کارانی که گاه میلیون ها انسان را نابود کرده اند، با باریک بینی نگاه کنیم، درک روان پریشی و دیوانگی آنان برای رسیدن به قدرتی همه جانبه را می توانیم دریابیم. رگه های جاه خواهی ها، خودخواهی ها، خود بزرگ بینی ها و...در کسانی چون هیتلر، موسولینی، استالین، صدام حسین یا خمینی وخامنه ای و..، در رفتار، روش ومنش آنان اشکار شده است. همه به گونه ای بیمار روانی بوده و یا کسانی چون خامنه ای هم اکنون هستند.
2 ـ آن که کشته شده است از دست رفته است وبازگشتی ندارد. با کشتن کشنده او، نه تنها از دست رفته به دست نمی آید که خود ما نیز به یک آدمکشی دیگر دست زده و بنام تنبیه یا شکل بسیار وحشیانه آن "قصاص"، کاری هم آنند کار همآن آدم کش را انجام داده ایم.
3 ـ پیچیدگی انسان از دید من، به گونه ای است که جامعه بشری هیچ گاه نمی تواند از همه رویدادهای دردناکی که انسانی بر انسان دیگر روا می دارد، رها شود. این پیچیدگی ها با افزایش پیشرفت در دانش، تکنیک وصنعت، که درست است رفاه اجتماعی بیشتری را با خود به همراه آورده است، ولی هم زمان به گونه ای فشار بر انسان ها را نیز افزایش داده ورفتار های عصبی و نابسامانی های روانی بیشتری را نیز ایجاد کرده است. می توان گونه های فراوان بیماری های روانی در جامعه های امروز را با گذشته برابری داد تا موضوع روشن تر شود.
"البته شبوع بیماریهای روانی در گذشته به شدت وکثرت امروز نبوده است ،چرا که [در]هیچ عصری ، عواملی که بر سیستم عصبی انسان فشار وارد می کنند وموجبات نا بسامانی وپریشانی افکار وعواطف وی می گردند مانند عصرحاضر نبوده است.
گذشته از صداهای گوش خراش کارخانه ها و وسائل نقلیه ، نیازهای بیش از حدانسان ، رقابتها ، تعصبات ، آپارتاید ، جنگهای سرد وگرم و… از یک سوی ودامنه گسترده جهان امروز وافزایش علوم وفنون مختلف وتوجه انسان به آنها وبهت وحیرت روزافزون آدمیان از سوی دگر ،از جمله عواملی هستند که می توانند تعادل روانی وعاطفی انسان را برهم زده وموجبات ناراحتی وپریشان حالی وی را بیش از بیش سبب گردند بر گرفته از سایتی بنام "میگنا"، بی آن من با همه آن چه در دنباله نوشته آمده از آن میان با دیدگاه های مذهبی/دینی آن هم خوان بوده باشم.(1) "
"
"طبق آمار سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۰۹ [،]امروزه حدود ۴۵۰ میلیون نفر از مردم دنیا از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبرند. طبق آمار دیگری[،] بیماریهای روانی پس از حوادث غیرعمومی در کشور[،] بهطور مشترک با بیماریهای قلبی و عروقی رتبه دوم را در کشور دارد. شیوع اختلالات روانی در جمعیت بالای ۱۵ سال کشور ۲۱٫۳ درصد در مناطق روستایی و ۲۰٫۹ در مناطق شهری برآورد شده است. شایعترین این اختلالات افسردگی بوده. این بیماری ۶۰ درصد مرگ و میرهای دنیا را به خود اختصاص داده است. طبق این آمار افسردگی چهارمین عامل ناتوانی بوده و به زودی در دنیا به دومین علت شناخته خواهد شد. این در حالی است که در کشور ما افسردگی اولین علت سالیان از دسترفته عمر به علت ناتوانی است." بر گرفته از سایت"پزشکان ایران"(2)
هر چه دانش ها تخصصی تر شده وپیچیدگی فن وتکنیک بالاتر رفته است، پیچیدگی انسان ها نیز بیشتر شده ودر نتیجه دانش ها در زمینه روانشناسی، رفتار شناسی فردی و گروهی، جامعه شناسی، آموزش وآموزندگی و امر مهم بررسی های همه جانبه برای "پیش بینی و پیش گیری" از گرفتاری ها و نابسامانی های فردی واجتماعی نیز از اهمیت بیشتری برخوردار شده است.
بنا بر این همین جا می باید یادآور شد که بخشی از آن چه هدف من از گزینش این تیتر برای این پاراگراف بوده است، در باره این حکومت کاربردی ندارد زیرا این حکومت کاری به دانش امروز، ریشه یابی نابسامانی های فردی، اجتماعی، زیر ساخت ها و برنامه های پیش گیرنده، ایجاد کار، مبارزه با اعتیاد ودیگر آلودگی هابرای کاهش بزه کاری ها ودر یک جمله رفاه اجتماعی و حق نخستین انسان ها و پای بندی به قانون های جهانی نداشته، هم زندانی را گاه سال ها شکنجه می کند و هم پس از آن با شیوه های بسیار اهانت آمیز و خشونت باراعدام می کند.
4 ـ یک مورد مهم دیگر این است که اگر کسی به آدمکشی دست زد، اجرای حکم اعدام به او یاری می دهد که جزای قانونی کار خود را نبیند. یک آن بپنداریم که اگر صدام حسین با آن همه توان و ادعا، آن کاخ ها و آن زندگی اشرافی امروز هم چنان در زندان به سر می برد بر او چه می گذشت! برای تنبیه او زندان بهتر بود و یا اعدام که او را ازرنج سال ها زندگی حقیرانه و تحقیر آمیز در زندان رها کرد؟
بی انگیزه نیست که اگر تبه کاران بیماری چون علی خامنه ای، شیخ جنتی و یا همین قاضی سعید مرتضوی و سد ها(صد ها)دیگر تبه کار چون او دستگیر شوند، نگارنده از هم امروز می گوید با وجود همه آدمکشی ها و تبه کاری های آنان، با اعدام آنان مخالف هستم. آن ها باید در دادگاه محاکمه و به زندان هایی دراز مدت و شاید برای همه عمر مانده خود محکوم شوند.
5 ـ می توان در زندان با آموزش درست برای به سازی، حتا یک آدم کش بیمار را هم درمان نموده و به آغوش جامعه بازگرداند. کشورهای اسکاندیناوی که اعدام را از میان بر داشته اند، در این باره از بهترین نمونه ها هستند. فراوان بزه کاران و معتادانی هستند که در سال های زندان با رفتار انسانی که با خود دیده و امکان های گفت وگو و آموزشی که برای آنان فراهم آورده اند، امروز خود برای کسانی که پا در راه ناراست پیشین آنان گذاشته اند، به آموزگارانی مبدل شده اند. آنان در کنفرانس ها و نشست های گوناگون شرکت نموده، برای مردم به ویژه جوانان سخن رانی کرده، از پیشینه، تجربه هاو حکایت های تلخ زندگی و راه بازگشت خود به آغوش جامعه گفته واینک همه توان وکوشش خود را بکار میبرند تا دیگران را هشیار کنند. البته بزه کارانی که تن به بازسازی وبه سازی خود نداده اند نیز هستند و هم چنان در آینده خواهند بود. هنر وسرافزازی بزرگ و مهم این است که میزان بزه کاران را چنین کاهش داد و با تکیه بر دانش و تکنیک های پیشرفته، حتا شمار زیادی از آنان را نه تنها به یک زندگی عادی باز گرداند که به یک آموزگار دگرگون ساخت .
اعدام نفرت انگیز است، خود گونه ای جنایت است و می باید آن را در همه جهان بر انداخت.
کوروش گلنام
سه شنبه 21 دی 1389 ـ 11 ژانویه 2011
پا نویس:
http://www.migna.ir/ravanshenasii/1389-01-28-06-26-04/418-bimariravani.html 1 ـ
http://www.pezeshkan.org/?p=20375 2 ـ
منبع:پژواک ایران