واقعا باید خون گریست!
کورش گلنام
اگر آخوند خامنه ای در دورانٍ پس از بدست گرفتن قدرت وسیله آخوند ها، چند جمله درست گفته باشد، سخنانی است که پس از مرگ خمینی، در جلسه برگزیدن رهبر در 14 خرداد 1368(1) بر زبان آورده است. به این جمله تاریخی توجه کنید:
"واقعا باید خون گریست در[به حالِ] جامعهی اسلامی[ای] که حتی احتمال [رهبر شدن] کسی مثل بنده در آن مطرح شود."
(افزوده ها در میان دو نشانه[] از من است"
و امروزپس از 28 سال از رهبری او که با دسیسه ها و ترفندهای رفسنجانی و باندش انجام گرفت، همآنگونه که خود به روشنی گفته است، واقعا باید برای وضع نابسامانِ جامعه و مردم غارت شدهٍ ایران " خون گریست!"
هیچ کس چون خود او، خودش را نشناخته و معرفی نکرده است چه با سخنانش در این جلسه و چه در کار و رفتارضد انسانیش به عنوان رهبر. حتا رفسنجانی حیله گر که ادعا داشت او و خامنه ای از سال های دور و جوانی رفیق بوده اند و او به خوبی خامنه ای را می شناسد، در برابر بلایی که با رهبری خامنه ای بر سر ایران آورد، چنان از او رو دست خورد، "نا رفیقی" دید و خودش نیز سر آخر گرفتار "هیولایی" که خود ساخت، شد که هرگز تصورش را نمی کرد. خامنه ای، آنگونه که از گفته ها در جلسه بر می آید، پیش از برپایی این جلسهِ نمایشی، مورد گفت و گو قرار گرفته و در جریان بوده، برای محکم کاری و با شگردِ آخوندیِ خودش، نادانسته ماهیت حقیقی خود را نمایان می سازد زیرا می داند که در سلسه مراتب آخوندی و از دیدِ سواد و دانش فقهی و دینی، حتا نمی تواند در برابر آخوندهای پیشینه دار وشناخته شده، جایی داشته باشد چه رسد به اینکه رهبر شود و می گوید:
"خود من حقیقتا لایق این مقام نیستم، و این را بنده میدانم، و شاید آقایان هم میدانید." و می افزاید : " از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرفِ رهبر را ندارد.
...حجیت قول رهبر در صورتی است که آن کسیکه میخواهد به حرف او [رهبر] عمل کند او [رهبر] را فقیه وصاحب نظر در امور دین بداند، خوب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدندصحبت کردند و تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم."
این احتمال نیز هست که او چون از مکاری رفسنجانی آگاهی داشته، دستِ رفسنجانی و برنامه او را خوانده و از این ترس داشته که در دام نقشه او بیافتد و بنا بر این نخست نمی خواهد بپذیرد. به هر رو او با زیرکی برای اینکه با وجود همه کارهایِ پشت پردهِ رفسنجانی و باند او، اگر رأی نیاورد خود انگیزه آن را به زبان خود بیان کرده باشدکه سرافکنده نشود، می افزاید:
"مسئله اشکال فنی دارد، اشکال اساسی دارد...اصلا از لحاظ فنی اشکال پیدا میکند این قضیه. رهبری [من]، رهبری صوری خواهد بود نه رهبری واقعی."
و به همین سبب در فیلم منتشر شده می بینیم که با وجود همه حیله گری ها و برنامه ریزی های رفسنجانی، در رأی گیری با آن بی نظمی که حتا میزان درست شمار آخوندها کاملن روشن بیان نمی شود، از آن جمعی که گفته می شود هفتاد تن هستند، چهارده نفر به رهبری او رأی مخالف می دهند. نکته جالب دیگری نیز درفیلم هست. هنگام رأی گیری، چند تن از آخوندها که به قول رفسنجانی هنوز "قیام" نکرده اند و احتمالا مخالفند، با نگاهی به شمار بر خاستگان و سبک و سنگین کردن وضع، سر آخر با تردید، دیرتر از دیگران و با سنگینی از جای خود بر می خیزند.
زیر پا نهادن وصیت خمینی
رفسنجانی آشکارا در باره تاکید خمینی بر رهبر شدن خامنه ای، شهادت دروغ می دهد و همآنگونه که خود او در این نشست هم به آن اشاره می کند، خمینی پیش از مرگ تاکید می کند که پس از او هیچ سخنی از سوی او جز آن چه که نوشته و امضای او را داشته و یا تصویر و گفتارش موجود باشد، نباید پذیرفته شود. ولی رفسنجانی که به گفته درست جناب بنی صدر نقشه اش این بوده است که خامنه ای را در ظاهر رهبر کند ولی خودش همه کاره باشد، آشکارا وصیت "امامش "را ریر پا می نهد و دروغ می گوید زیرا در این باره هیچ سند و مدرکی جز شهادت خود او و نام بردن از باندِپشتِ پردهِ ماجرا چون آخوند موسوی اردبیلی و احمد خمینی، وجود ندارد.
سهل انگاری در چند مورد
رفسنجانی در این ماجرا چند سهل انگاری فاجعه بار می کند:
1 ـ با وجودی که او خود آخوند بود و می دانست که بیشترِ هم لباس هایش و خودش چه دوز و کلک ها دارند و آگاه بودکه تا همآن جلسه چه جنایت ها کرده اند، با وجود اینکه از جریان آتش زدن سینما رکس آبادن پیش از رسیدن به قدرت و زنده، زنده سوزاندن انسان های بیگناه که آن را با فریاد و هیاهو کارِ ساواک خواندند، آگاه بود(که از رفیق قدیمی و سپس رهبر دست ساختِ او خامنه ای نیز در پرونده این فاجعه نام برده شده و او باید می دانست که این آخوند تا چه اندازه خطرناک است)؛ با وجود آنکه دیده بود که "امامش" چگونه مردم را فریب داد و پس از رسیدن به قدرت، همه وعده هایش را به دست فراموشی سپرده و بساط آدمکشی، ترور و خشونت را براه انداخت، بازهم درک نکرد و نفهمید که با گزینش خامنه ای، به چه بازی ترسناکی دست زده است.
2 ـ رفسنجانی که خود استاد حیله گری و ریاکاری بود و دیده بود که چگونه زمانی که نیاز بود، خمینی نمایشی اجرامی کرد و در حالی که هیچ حس انسانی در او دیده نمی شد، یکباره با آوایی خفه و غم زده می گفت: "کاش من هم یک پاسدار بودم" یا "من دست شما رزمندگان را می بوسم" و گروه همنوایانی نیز که از پیش تدارک دیده شده بودند، یکباره گریه و زاری و شیون سر داده و جماعت خوش باور حاضر در صحنه نیز با آنان همراه و همآوا شده و ناخواسته در نمایش هایی، که خمینی اجرایِ آن ها را زود آموخت، شریک شده و شرکت می کردند. خمینی که در ماه های نخست، تملق گوییِ مشمئز کننده فخرالدین حجازی در جلسه ای را زشت دانسته و از چاپلوسانی چون او "به خدا پناه برده بود" و در برابر دوربین تلویزیون او را خوار و ذلیل کرده بود، اندک، اندک از دیدن آن همه شوق و ذوقِ پیروان خود باخته و تملق گویانی که برای رسیدن به لقمه ای از خوان نعمتِ گسترده ارزان به چنگ آمده، آب دهانش را هم تبرک می دانستند، دیگر نه تنها در برابر تملق های روزافزون اعتراض نمی کرد که روشن بود دچارلذتی وافر هم می شد و این روند اندک، اندک به عادت همیشگی او تبدیل شد. یکی از شرم آورترین رویدادها که در تاریخ ایران سبب سرافکندگیِ همیشگی پیروانِ خمینی خواهد بود، صحنه ای است که آخوندک چاپلوس و مفلوکی دستِ مبارکِ امام را بالا گرفته است تا دیگر آخوند ها و پیروان، در عین حقارت و زبونی دست او را ببوسند و بر چشم بمالند. این نهایتِ نخوت و خودخواهی او را نشان می داد که مردمانی به صف شوند و یک بیک جلو آمده و دست او را ببوسند. فیلم کوتاه زیر را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=8zkPMH67uA8
جالب این است که نخستین کسیِ که دستِ مبارک را می بوسد همین خامنه ای است.
یک سند بر ریا کاری خامنه ای
در لینک شماره 2، فیلم کوتاه سخنرانی خامنه ای در یک نماز آدینه در تهران را می بینید که چگونه از فشار گرانی بر دوش لایه های پایین جامعه داد سخن می دهد و در دادخواهی و پشتیبانی از قشرهای زحمتکش ولی نادار جامعه، فریاد سر داده و گلو پاره می کند. امروز که پس از بیست و هشت سال رهبری او، همین لایه های پایینی و نادار و بیش از همه گرفتار در جامعه که به مراتب شمار بسیار بیشتر و گسترده تری از جامعه آن روز را در بر می گیرند و همآن خواسته ها را در گردهمآیی های اعتراضی سراسری در ایران به شکل مسالمت آمیز بیان می دارند، خود آنان را به خاک و خون می کشد! او اعتراض ها را چون همیشه"توطئه دشمنان"،دشمنانی که همه جا چون سایه ای او را دنبال می کنند و آنی او را آسوده نمی گذارند، می داند و دادخواهی مسالمت جویانهِ مردم گرفتار و در رنج را"حرکات وحشیانه و تخریب گرانه" نامیده و آن را توطئه مثلثی بیان می کند که در رأس آن"امریکا و صهیونیست ها قرار داشته؛ "دولت های پولدارخلیج فارس" هزینه ها را پرداخته اند و "پادوها، سازمان آدمکش منافقین" آن را به اجرا در آورده است.
3 ـ و از همه مهمتر این است که این رفیق دیرینه نتوانسته بود دریابد که خامنه ای از او حیله گر تر است و "چون موم" در دست او قرار نمی گیرد. درسی تاریخی
"قدرت غیر پاسخ گو در دست آدمی بسیار کم جنبه، بیکاره، خود خواه و چون کودکان یک دنده، با خیل کاسه لیسان و تملق گویان که "مگسان گرد شیرینی" اند، به سادگی به خودکامگی، تباهی، جنایت و خیانت منتهی می شود. خامنه ای برای ماندن در قدرت از هیچ کاری رویگردان نبوده است. او نیز چون خمینی، هر گاه نیاز باشد به اجرای نمایش، که آنرا به خوبی از امامش آموخته است، روی آورده از "بدن ناقض و جان ناقابل"خود می گوید و گروه همنوایان سازمان داده شده همیشه موجود نیز گریه وزاری سر می دهند. او که به کسی پاسخ گو نیست، به روشنی دولتی در دولت تشکیل داده، رآی مردم و گزینش ها را فرمایشی و به یک بازی حسته کننده و کودکانه مبدل نموده، خود در همه جا مداخله نموده و حتا هر وقت لازم بداند به جای وزارت امور خارجه، خود نماینده به این جا و آنجا می فرستد و پنهانی معامله می کند. یک نهاد اطلاعاتی و امنیتی خطرناک در پشت پردهِ تشکیل داده است که سرنخ همه سرکوب ها را در دست دارد و جز او از کسی فرمان نمی برند. او به خوبی می داند که خود و حکومتش مورد نفرت روز افزون مردمند و از ترس سرنگونی و دادخواهی مردم و مجازات، دست سپاه، بسیج و اوباش وابسته به خود در سرکوب و کشتار مردم راباز گذاشته است و در کمال وقاحت به آنان دستور "آتش به اختیار" فرموده است. این است نتیجه حیله گری های رفسنجانی که امروز مرگ خود او نیز در سایه همین رهبر دست ساختِ او، مورد پرسش قرار گرفته است.
زیر نویس:
https://www.youtube.com/watch?v=JY35Wq8CgBk -1
https://www.youtube.com/watch?time_continue=5&v=-20UO3Cqpy4 _ 2
واقعا باید خون گریست!
کوروش گلنام
آدینه 22 دی 1396 ـ 22 ژانویه 2018
اگر آخوند خامنه ای در دورانٍ پس از بدست گرفتن قدرت وسیله آخوند ها، چند جمله درست گفته باشد، سخنانی است که پس از مرگ خمینی، در جلسه برگزیدن رهبر در 14 خرداد 1368(1) بر زبان آورده است. به این جمله تاریخی توجه کنید:
"واقعا باید خون گریست در[به حالِ] جامعهی اسلامی[ای] که حتی احتمال [رهبر شدن] کسی مثل بنده در آن مطرح شود."
(افزوده ها در میان دو نشانه[] از من است"
و امروزپس از 28 سال از رهبری او که با دسیسه ها و ترفندهای رفسنجانی و باندش انجام گرفت، همآنگونه که خود به روشنی گفته است، واقعا باید برای وضع نابسامانِ جامعه و مردم غارت شدهٍ ایران " خون گریست!"
هیچ کس چون خود او، خودش را نشناخته و معرفی نکرده است چه با سخنانش در این جلسه و چه در کار و رفتارضد انسانیش به عنوان رهبر. حتا رفسنجانی حیله گر که ادعا داشت او و خامنه ای از سال های دور و جوانی رفیق بوده اند و او به خوبی خامنه ای را می شناسد، در برابر بلایی که با رهبری خامنه ای بر سر ایران آورد، چنان از او رو دست خورد، "نا رفیقی" دید و خودش نیز سر آخر گرفتار "هیولایی" که خود ساخت، شد که هرگز تصورش را نمی کرد. خامنه ای، آنگونه که از گفته ها در جلسه بر می آید، پیش از برپایی این جلسهِ نمایشی، مورد گفت و گو قرار گرفته و در جریان بوده، برای محکم کاری و با شگردِ آخوندیِ خودش، نادانسته ماهیت حقیقی خود را نمایان می سازد زیرا می داند که در سلسه مراتب آخوندی و از دیدِ سواد و دانش فقهی و دینی، حتا نمی تواند در برابر آخوندهای پیشینه دار وشناخته شده، جایی داشته باشد چه رسد به اینکه رهبر شود و می گوید:
"خود من حقیقتا لایق این مقام نیستم، و این را بنده میدانم، و شاید آقایان هم میدانید." و می افزاید : " از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرفِ رهبر را ندارد.
...حجیت قول رهبر در صورتی است که آن کسیکه میخواهد به حرف او [رهبر] عمل کند او [رهبر] را فقیه وصاحب نظر در امور دین بداند، خوب الان در همین جلسه چند نفر از آقایان آمدندصحبت کردند و تصریح کردند که بنده صاحب نظر نیستم."
این احتمال نیز هست که او چون از مکاری رفسنجانی آگاهی داشته، دستِ رفسنجانی و برنامه او را خوانده و از این ترس داشته که در دام نقشه او بیافتد و بنا بر این نخست نمی خواهد بپذیرد. به هر رو او با زیرکی برای اینکه با وجود همه کارهایِ پشت پردهِ رفسنجانی و باند او، اگر رأی نیاورد خود انگیزه آن را به زبان خود بیان کرده باشدکه سرافکنده نشود، می افزاید:
"مسئله اشکال فنی دارد، اشکال اساسی دارد...اصلا از لحاظ فنی اشکال پیدا میکند این قضیه. رهبری [من]، رهبری صوری خواهد بود نه رهبری واقعی."
و به همین سبب در فیلم منتشر شده می بینیم که با وجود همه حیله گری ها و برنامه ریزی های رفسنجانی، در رأی گیری با آن بی نظمی که حتا میزان درست شمار آخوندها کاملن روشن بیان نمی شود، از آن جمعی که گفته می شود هفتاد تن هستند، چهارده نفر به رهبری او رأی مخالف می دهند. نکته جالب دیگری نیز درفیلم هست. هنگام رأی گیری، چند تن از آخوندها که به قول رفسنجانی هنوز "قیام" نکرده اند و احتمالا مخالفند، با نگاهی به شمار بر خاستگان و سبک و سنگین کردن وضع، سر آخر با تردید، دیرتر از دیگران و با سنگینی از جای خود بر می خیزند.
زیر پا نهادن وصیت خمینی
رفسنجانی آشکارا در باره تاکید خمینی بر رهبر شدن خامنه ای، شهادت دروغ می دهد و همآنگونه که خود او در این نشست هم به آن اشاره می کند، خمینی پیش از مرگ تاکید می کند که پس از او هیچ سخنی از سوی او جز آن چه که نوشته و امضای او را داشته و یا تصویر و گفتارش موجود باشد، نباید پذیرفته شود. ولی رفسنجانی که به گفته درست جناب بنی صدر نقشه اش این بوده است که خامنه ای را در ظاهر رهبر کند ولی خودش همه کاره باشد، آشکارا وصیت "امامش "را ریر پا می نهد و دروغ می گوید زیرا در این باره هیچ سند و مدرکی جز شهادت خود او و نام بردن از باندِپشتِ پردهِ ماجرا چون آخوند موسوی اردبیلی و احمد خمینی، وجود ندارد.
سهل انگاری در چند مورد
رفسنجانی در این ماجرا چند سهل انگاری فاجعه بار می کند:
1 ـ با وجودی که او خود آخوند بود و می دانست که بیشترِ هم لباس هایش و خودش چه دوز و کلک ها دارند و آگاه بودکه تا همآن جلسه چه جنایت ها کرده اند، با وجود اینکه از جریان آتش زدن سینما رکس آبادن پیش از رسیدن به قدرت و زنده، زنده سوزاندن انسان های بیگناه که آن را با فریاد و هیاهو کارِ ساواک خواندند، آگاه بود(که از رفیق قدیمی و سپس رهبر دست ساختِ او خامنه ای نیز در پرونده این فاجعه نام برده شده و او باید می دانست که این آخوند تا چه اندازه خطرناک است)؛ با وجود آنکه دیده بود که "امامش" چگونه مردم را فریب داد و پس از رسیدن به قدرت، همه وعده هایش را به دست فراموشی سپرده و بساط آدمکشی، ترور و خشونت را براه انداخت، بازهم درک نکرد و نفهمید که با گزینش خامنه ای، به چه بازی ترسناکی دست زده است.
2 ـ رفسنجانی که خود استاد حیله گری و ریاکاری بود و دیده بود که چگونه زمانی که نیاز بود، خمینی نمایشی اجرامی کرد و در حالی که هیچ حس انسانی در او دیده نمی شد، یکباره با آوایی خفه و غم زده می گفت: "کاش من هم یک پاسدار بودم" یا "من دست شما رزمندگان را می بوسم" و گروه همنوایانی نیز که از پیش تدارک دیده شده بودند، یکباره گریه و زاری و شیون سر داده و جماعت خوش باور حاضر در صحنه نیز با آنان همراه و همآوا شده و ناخواسته در نمایش هایی، که خمینی اجرایِ آن ها را زود آموخت، شریک شده و شرکت می کردند. خمینی که در ماه های نخست، تملق گوییِ مشمئز کننده فخرالدین حجازی در جلسه ای را زشت دانسته و از چاپلوسانی چون او "به خدا پناه برده بود" و در برابر دوربین تلویزیون او را خوار و ذلیل کرده بود، اندک، اندک از دیدن آن همه شوق و ذوقِ پیروان خود باخته و تملق گویانی که برای رسیدن به لقمه ای از خوان نعمتِ گسترده ارزان به چنگ آمده، آب دهانش را هم تبرک می دانستند، دیگر نه تنها در برابر تملق های روزافزون اعتراض نمی کرد که روشن بود دچارلذتی وافر هم می شد و این روند اندک، اندک به عادت همیشگی او تبدیل شد. یکی از شرم آورترین رویدادها که در تاریخ ایران سبب سرافکندگیِ همیشگی پیروانِ خمینی خواهد بود، صحنه ای است که آخوندک چاپلوس و مفلوکی دستِ مبارکِ امام را بالا گرفته است تا دیگر آخوند ها و پیروان، در عین حقارت و زبونی دست او را ببوسند و بر چشم بمالند. این نهایتِ نخوت و خودخواهی او را نشان می داد که مردمانی به صف شوند و یک بیک جلو آمده و دست او را ببوسند. فیلم کوتاه زیر را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=8zkPMH67uA8
جالب این است که نخستین کسیِ که دستِ مبارک را می بوسد همین خامنه ای است.
یک سند بر ریا کاری خامنه ای
در لینک شماره 2، فیلم کوتاه سخنرانی خامنه ای در یک نماز آدینه در تهران را می بینید که چگونه از فشار گرانی بر دوش لایه های پایین جامعه داد سخن می دهد و در دادخواهی و پشتیبانی از قشرهای زحمتکش ولی نادار جامعه، فریاد سر داده و گلو پاره می کند. امروز که پس از بیست و هشت سال رهبری او، همین لایه های پایینی و نادار و بیش از همه گرفتار در جامعه که به مراتب شمار بسیار بیشتر و گسترده تری از جامعه آن روز را در بر می گیرند و همآن خواسته ها را در گردهمآیی های اعتراضی سراسری در ایران به شکل مسالمت آمیز بیان می دارند، خود آنان را به خاک و خون می کشد! او اعتراض ها را چون همیشه"توطئه دشمنان"،دشمنانی که همه جا چون سایه ای او را دنبال می کنند و آنی او را آسوده نمی گذارند، می داند و دادخواهی مسالمت جویانهِ مردم گرفتار و در رنج را"حرکات وحشیانه و تخریب گرانه" نامیده و آن را توطئه مثلثی بیان می کند که در رأس آن"امریکا و صهیونیست ها قرار داشته؛ "دولت های پولدارخلیج فارس" هزینه ها را پرداخته اند و "پادوها، سازمان آدمکش منافقین" آن را به اجرا در آورده است.
3 ـ و از همه مهمتر این است که این رفیق دیرینه نتوانسته بود دریابد که خامنه ای از او حیله گر تر است و "چون موم" در دست او قرار نمی گیرد. درسی تاریخی
"قدرت غیر پاسخ گو در دست آدمی بسیار کم جنبه، بیکاره، خود خواه و چون کودکان یک دنده، با خیل کاسه لیسان و تملق گویان که "مگسان گرد شیرینی" اند، به سادگی به خودکامگی، تباهی، جنایت و خیانت منتهی می شود. خامنه ای برای ماندن در قدرت از هیچ کاری رویگردان نبوده است. او نیز چون خمینی، هر گاه نیاز باشد به اجرای نمایش، که آنرا به خوبی از امامش آموخته است، روی آورده از "بدن ناقض و جان ناقابل"خود می گوید و گروه همنوایان سازمان داده شده همیشه موجود نیز گریه وزاری سر می دهند. او که به کسی پاسخ گو نیست، به روشنی دولتی در دولت تشکیل داده، رآی مردم و گزینش ها را فرمایشی و به یک بازی حسته کننده و کودکانه مبدل نموده، خود در همه جا مداخله نموده و حتا هر وقت لازم بداند به جای وزارت امور خارجه، خود نماینده به این جا و آنجا می فرستد و پنهانی معامله می کند. یک نهاد اطلاعاتی و امنیتی خطرناک در پشت پردهِ تشکیل داده است که سرنخ همه سرکوب ها را در دست دارد و جز او از کسی فرمان نمی برند. او به خوبی می داند که خود و حکومتش مورد نفرت روز افزون مردمند و از ترس سرنگونی و دادخواهی مردم و مجازات، دست سپاه، بسیج و اوباش وابسته به خود در سرکوب و کشتار مردم راباز گذاشته است و در کمال وقاحت به آنان دستور "آتش به اختیار" فرموده است. این است نتیجه حیله گری های رفسنجانی که امروز مرگ خود او نیز در سایه همین رهبر دست ساختِ او، مورد پرسش قرار گرفته است.
کوروش گلنام
آدینه 22 دی 1396 ـ 22 ژانویه 2018
زیر نویس:
https://www.youtube.com/watch?v=JY35Wq8CgBk -1
https://www.youtube.com/watch?time_continue=5&v=-20UO3Cqpy4 _ 2
منبع:پژواک ایران