شفاف گویی رمز پیروزی است
کورش گلنام
اگر جنبش سبز می خواهد دچار روزمرگی و فراموشی نشده، خون های پاک قربانیان را فراموش نکرده و آرزو وخواسته های آزادی خواهانه آنان را پی بگیرد، بیش از هر چیز نیازدارد که :
ـ شفاف بوده و آشکار بگوید
ـ تکلیف خود را با جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که نقش ویژه و جداگانه ای برای ملایان وشریعت اسلام در خود دارد، با بنیان گذار آن خمینی و تبه کاران امروز حاکم بر آن روشن کند
تا کی این "بت سازی" ها و"بت پرستی" ها می باید دنبال شود؟ تا کی مردم گرفتار ایران بشنوند که "امام راحل" چنین گفت و "امام راحل" چنان کرد! چرا چشم حقیقت را کور کرده و یک بند ناراست می گوییم؟ این امام راحل، اگر باوری به بخت و اقبال داشته باشیم، تنها چرخش تاریخ بود که شانسی استثنایی در اختیارش نهاد تا از دو مورد مهم بهره گرفته و بر کرسی قدرت بنشیند :
ـ یکی بهره وری از مخالفت های مردم با حکومت پیشین که دچار ناراستی ها و سستی ها بوده و شاه در نخوت و خودخواهی خود گرفتار و توان دیدن گرفتاری های مردم وارزیابی درست از نارضایتی هاو نبود آزادی را نداشت(البته سخن از آن روزگار و با درک آن روزگاراست زیرا کسی حتا خیال هم نمی کرد که حکومتی پس از شاه، مردم را هزاران برابر بدتر از گذشته دچار تنگنا و گرفتاری بکند)،
ـ ودیگر ی بی توجهی، سطحی نگری وعدم شناخت درست جامعه از سوی کوشندگان سیاسی و روشنفکران که به کپی برداری از ایدئولوژی های روز آن دوران پرداخته و می خواستند به هر شکلی آن را در جامعه ایران که دچار دین زدگی، خرافه پرستی، کم دانشی و... در نتیجه سستی های اخلاقی/فرهنگی پنهان و آشکار بود، پیاده کنند.
نه خمینی و نه پیرامونیان او در رؤیاهای خود نیز دست یابی به قدرت، آن هم چنین آسان و ساده را نمی دیدند. شد آن چه شد ولی ما مردم از گمراهی های خود که به فاجعه امروز منتهی شد چه آموخته ایم؟ چرا هنوز نیز از بیان حقیقت هراس داشته و همشه می خواهیم در برابر زور وقلدری و دیکتاتوری وتبهکاری کوتاه آمده وخود رافریب بدهیم؟ بهانه شده است "راه مسالمت آمیز و گریز از خشونت"! در روز ده ها تن قربانی نابخردی های حکومت شده، هزاران انسان دربندند و خانواده های آنان پریشان و میلیون ها نفر چنان در رنج وگرفتاری قرار گرفته اند که دیگر خواستار یا مرگ و یا رهایی از این زندگی خفت بار شده اند؟ این همه را هر روزه شاهد هستیم وآن گاه به امیدهایی واهی چون بر سر عقل آمدن تبهکاری چون رهبر خود خوانده، علی خامنه ای دل خوش می کنیم در حالی که می باید هر روز فریادهایمان برای محاکمه او در دادگاهی جهانی به عنوان جنایت کار بر علیه بشریت، بلندتر شود! همه به خوبی می دانیم که بنیان ناراستی ها و کجی ها از زمان همآن امام راحل آغاز شده است ولی پس از سی ویک سال شکنجه و درد و اندوه، شماری از ما هم چنان خود را به نفهمی می زنیم! آیا خمینی کم دروغ گفت و به خیال خود"تقیه"کرد؟ مگر در پاریس نمی گفت ما تنها آزادی خواسته ومی خواهیم همه دررفاه و خوشبختی باشند؟ مگر حتا از آزادی کمونیست ها هم سخن نمی گفت؟ ومگر نگفته بود من به دنبال قدرت نبوده در کار حکومت و دولت دخالت نکرده و به قم رفته و به کار مذهبی خود سرگرم خواهم بود؟ مگر نگفته بود آن پدر وپسر قبرستان ها را آباد کردند وتنها دو سالی پس از به قدرت رسیدن، خود قبرستان ها را آبادتر کرد؟ مگر پس از اندکی ماهیت آزادی خواهی خود را به خوبی نشان نداند وابراز توبه وپشیمانی نکرد که چرا همآن آغاز پیروزی، قلم ها را نشکست و روشنفکران را خفه نکرد؟ مگر در کارجنگ فرمانده کل قوا نشد و با بی خردی، ارتشی را که به هر رو آموزش دیده بود در حاشیه نراندو کار را به دست مشتی جوان بی تجربه سپاهی نسپرد که نتیجه اش ده ها برابر قربانی و ویرانی و سرانجام شکست وجام زهر شد؟ مگر با شعار "خون بر شمشیر پیروز است" که تنها تراوش مغزهایی دور مانده از تمدن و پیشرفت و ناآگاهی از تکنیک های پیچیده جنگ و جنگ افزار ها است، با مغز شویی وسوء استفده از هیجان های مذهبی، گروه گروه نوجوانان و جوانان را بر روی مین نفرستاد؟ مگر در همین نیرنگ بازی ها و بهره وری ار باورهای مذهبی تا آن جا پیش نرفت که در جبهه ها حتا " امام زمان" دروغین سوار بر اسب سپید نمایان ساخت؟ مگر هم او نبود که با سنگدلی و خونخواری ویژه خود، فرمان اعدام های گروهی زندانیان سیاسی را داده وهزاران خانواده را ماتم زده ومتلاشی کرد؟ و ...فراوان "مگر"های دیگر. چگونه می شود این همه جنایت و ویرانگری رارا فراموش نمودو اکنون یک بند از او گفت و از مردم خواست که از فرمان های او پیروی کنند و او را سرمشق خود قرار دهند؟ آن کسانی که بر خورد با خمینی هنوز نیز برایشان" تابو" است بدانند که هم از قافله جنبش آزادی خواهانه مردم جدا مانده اند و هم با پیروی از "امام دروغین وخون ریز" به جایی نخواهند رسید. نگارنده گفته و باز هم خواهد گفت که دوران ننگین خمینی، خامنه ای و باندهای وابسته مافیایی به او در ایران به پایان رسیده است. وضع چنان است که حکومت از همه جا رانده ومانده حتا در آیین های مذهبی چون عاشورا نیز باید به خیابان ها لشکر کشی کند
چاره ای نیست جز
مردم در مبارزه خود برای رسیدن به آزادی، جز در هم شکستن تابوها، شفاف کردن نقش و جایگاه همه کسانی که ایران را در این سی ویک سال چنین ویران کرده اند وتن دادن و گزیدن یک شورای رهبری ای که نمایندگی لایه های گوناگون شرکت کننده در جنبش را داشته باشد چاره ای نداشته و شدیدن به آن نیاز دارند. بانو زهرا رهنورد می تواند ادعای نمایندگی بخشی از زنان ایران را داشته باشد ولی این که اینک خود را در جایگاه رهبری و یا سخن گویی جنبش دیده و در شگفتی یرای مردم پیام نوروزی می فرستد، پا رافراتر از گلیم خود نهاده است. اگر شماری از مردم به انگیزه پایداری امروز جناب موسوی، ایشان را پشتیبانی و از او پیروی می کنند سبب نمی شود که بانو زهرا رهنورد نیز خود را در چنین جایگاهی بپندارد! چنین رفتار ها به سود جنبش نیست و نخواهد بود و گونه ای هرج ومرج در کار سخن گویی و رهبری جنبش است. هستند زنان رزمنده ودلیری که در همآن سال ها که بانو رهنورد خدمتگزار حکومت بود، با ناراستی ها و نامردمی ها در این حکومت جنگیده، رنج های فراوان برده ،هم پیشینه و هم شایستگی هایی بسیار بیشتر از ایشان دارند. هستند مردانی که در این حکومت در راه پشتیبانی ار راستی ودادگری، زندگیشان تباه شده است و دست از راه خود نکشیده وبیشتر از هر کس در ایران شایستگی بودن در شورای رهبری را دارند. آیا کسانی چون جناب امیر انتظام، استاد محمد ملکی، کوروش زعیم و ...ده ها مبارز سرشناس و شرافتمند دیگر چون حشمت طبرزدی یا جوانان آزاده و شرافتمندی چون فرزاد کمانگر یا بهروز جاوید تهرانی که هم اینک در شکنجه گاه ها در بندند و... ده ها چون این جوانان برومند برای بودن در شورای رهبری شایستگی ندارند؟ چرا نام چنین کسانی را به میان نمی آوریم؟
جنبش سبز جلوه ای از سی و یک سال فشار و خفقان و نامردمی در حکومت اسلامی ایران است. هچ کس نمی تواند جنبش سبز را از توان مردمی و همه گیر خود خالی و به نام گروهی ویژه بیان کند. آن چه بیش از هر چیز با ماهیت این جنبش نا هم خوانی دارد، دوختن آن به "اسلام" و "امام راحل" است. آینده روشن خواهد ساخت که این جنبش در درون مایه خود بیش از هر چیز از این دو گریزان است. شفاف گویی رمز پیروزی است
منبع:پژواک ایران