پناهنده
مختار شلالوند

با کلمه «پناهنده»  وپدیده پناهندگی زمانی آشنا شدم که حسن البکر عده ای از ایرانی تباران را ازعراق اخراج کرد، این کار در سَردَمداری صدام حسین نیزادامه پیدا کرد.

در آن موقع بیشتر به این جماعت «رانده شده» می گفتند، عراقی های رانده شده ، و پیش ترازآن فلسطینی های «آواره» را شنیده بودم. درآنموقع این همه خشونت و آدمکشی –دولتی- بشکل وحشیانه وعریانش نبود. این همه پناه جو نبود، هرروزدریا و خشکی جان عده ای را نمی گرفت.

واما خاطره ای که هنوز برایم تداعی میشود. روزی درب خانه ما بصدا در آمد ، در را باز کردم زنی با لباس مشکی، پریشان حال، پشت در بود، پرسید «یه قِلا به رکه یا» ( این منزل بهرام است) گفتم بلی اشک هایش پدیدار شدند، اول فکر کردم از خویشاوندان روستائی ماست، قبل از اینکه به پدرم بگویم وارد حیاط شد. بعد از ظهر تابستان همه خانواده دور بساط چای عصرانه نشسته بودند وبه زن تازه وارد می نگریستند به پدرم گفتم با شما کار دارد.

 پدرم خود را معرفی کرد، گریه زن شدت گرفت،  پیری و کهولت پدرم برایش قابل قبول نبود[...] خود را در آغوش پدر انداخت ،  و او را «باوم و برارم» یعنی پدرم برادرم خطاب می کرد، بعد از معرفی خویش  آرام تر شد. از بستگان پدرم بود که درعراق زندگی می کردند.

 کنارمان نشست و شرح آوارگی خود را بیان داشت که چگونه ازعراق رانده شده ، با شوهر و سه تا دختر قد و نیم قد و یک پسراین مسیر را با پای پیاده آمده و اکنون بی جا و مکان هستند.

از همان روز جمع 6 نفره آنان به خانواده ما افزوده شد و حدود یک سالی در دو اتاق از خانه دراندشت ما جای گرفتند . و بدین صورت من با پدیده غمبار پناهنده گی و آوارگی آشنا شدم. تنها هم زبان این خانواده پدر و مادرم بودند بچه ها خیلی زود فارسی یاد گرفتند درست مثل بچه ایرانی های آواره دراروپا که زود زبان را می آموزند و کمک کار پدر و مادردر مراجعات اداری می شوند.

 من هم کلی عربی از بچه ها آموختم بویژه ترجمه ترانه های عبد الحلیم حافظ و ام کلثوم واشعار نزار قبانی هنوز بخش عمده ای از آنها را حفظ هستم. باری خانواده ما  به وظیفه « یو ان» ای خود عمل میکرد، آنان نیز با تلاش فراوان خود را جمع و جور کردند...

در آن روزها حتی فکرش را نمی کردم که خودم روزگاری آواره دنیا شوم ترکیه و ایتالیا و فرانسه و در آخرازانگلیس سر در آورم. ودراین مدت طولانی من هنوز تک تک لبخند ها و همدردی ها و سمپاتی مردم بویژه اروپائی ها را بخاطر دارم، وهرگز هم از یاد نمیبرم. من هم نه ماه در خانه دوستی ایتالیائی «فرانچکو و گراتسیلا» جای گرفتم و شرح محبت ها و کمک های این خانواده شریف خود داستانی است پرازحس انسان دوستی ومهربانی ازمراغبت های درمانی تا رسیدگی به مسائل ویزا و... در ورود به فرانسه نیز خانم آلت و شوهرش جان لوک ، فقط بدنبال یک آشنائی ساده مرا به منزلشان دعوت کردند ومدت 21 روزازمن پذیرائی کردند وسرویس دادند، به وزارت کشور بردند و مسایل ویزائی مرا دنبال کردند...

توجه آنان به انسان و حقوق انسانی برای من قبل ازهرچیز افشا کننده آخوند ها ی تبه کارحاکم و نیز مهر پیشانی هائی بود که با سکوت تنفر برانگیزشان در کنار قاتلان قرارگرفته  و شریک جرم شده اند. مخصوصاً درآن سال های مرگ و نیز فرمانهای فرعونی خود خمینی دردوران «طلائی» امام و مباشران وعمله هایش بویژه دراوج ترکتازی و اقتدارخلخالی، گیلانی، لاجوردی و رفسنجانی که می گفتند زندانیان محارب باید کشته بشوند و یا به دار کشیده شوندو یا دست و پایشان قطع شود، زخمی ها تمام کش شوند، ویا اینکه شلاق چگونه فرا برده و فرود آورید که گوشت را بشکافد تا باستخوان برسد و این جور دستورات ضد انسانی.

 

 

 

منبع:پژواک ایران


مختار شلالوند

فهرست مطالب مختار شلالوند در سایت پژواک ایران 

*آنچه که دیدی بگو، آنچه شنیدی بگو  [2023 Jun] 
* ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذری...   [2023 May] 
*پاسخ به خانواده حمید نوری  [2022 Dec] 
* اصلاح طلب،اصولگرا دیگه تمامه ماجرا  [2022 Oct] 
*ارثیه ای که از خمینی،به احمدی نژاد و اینک به نمایندگان ضد خلقی مجلس رسیده.  [2022 Sep] 
*نگاهی از «کارخانه آدمکشی» رژیم  [2022 Sep] 
*تلاش‌های همسوی رجوی و حمید نوری در پرونده برادرم حمزه  [2022 Jul] 
*دادگاه حمید نوریَ و داستان شهادت یک ساک  [2022 Feb] 
*دادگاه حمید نوری و پژواک فریاد دادخواهان  [2022 Jan] 
*«من قهرمان یا چنین چیزی نبودم»  [2022 Jan] 
*حمید نوری و«نه زیستن نه مرگ»  [2021 Oct] 
*«نه زیستن نه مرگ» زبان می‌گشاید  [2021 Sep] 
*دستگیری حمید نوری و دادگاه وی، محک آزمایش همه ما  [2021 Aug] 
*خانواده‌های دادخواه بین دو سنگ آسیاب  [2021 Jul] 
*خط دادن به وکلای حمید نوری، اوج بی شرمی است  [2021 Jun] 
*مهدی تقوایی- یکی داستانیست پر از اشک چشم  [2021 May] 
*محاکمه حمید نوری ، محک دوری و نزدیکی به جنبش دادخواهی  [2020 Dec] 
*درباره «عظمت» ناشناخته ایرج مصداقی  [2020 Nov] 
*بمباران اندیمشک  [2020 Nov] 
*آستانبوسی و چاکرمنشی یک عنصر فرومایه  [2020 Sep] 
*آقای هادی خرسندی از شما انتظار می رود  [2020 Aug] 
* جنازه های سیاسی سر بر می دارند   [2020 Jul] 
*مهدی تقوائی و برخی از رنج هایش  [2020 Mar] 
*ورشکستگی ایدئولوژیکی رهبری مجاهدین  [2020 Feb] 
*باز داشت حمید نوری و دلواپسان آشار و نهان  [2019 Dec] 
*سخنی از سر درد  [2019 Nov] 
*«همیشه به یادت هستم مقاومت»   [2019 Nov] 
*از تاریخ هیچ درسی نگرفتید  [2019 Nov] 
*کار گر قهرمان  [2019 Aug] 
*طاقت سر کردن شب   [2019 Jun] 
*روزی روزگاری؛ از بندرعباس تا تهران  [2019 Mar] 
*شمخانی و قتلی که در سال ۵۹ مرتکب شد  [2019 Jan] 
*دارجنگه غم های درخت بلوط [2019 Jan] 
*شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد  [2019 Jan] 
*سیاوش‌کُشی، رسم دیرین روزگار  [2018 Oct] 
*چنین گفت رُستم به اسفنديار   [2018 Aug] 
* مامان عمو تفنگ نداشت  [2018 May] 
* خیمه شب بازانِ شهرِ ما ‏   [2018 Apr] 
*بازهم ۶۷  [2017 Sep] 
* تابستان ۶۷ هنوز میسوزد و دود می کند   [2017 Aug] 
*پناهنده  [2017 Jun] 
*دوستی‌های بی‌مانندش   [2017 Apr] 
*«زندان یونسکو» و درختان تنومندش  [2016 Oct] 
*قاتلانی که با خمینی به جهنم رفتند  [2016 Sep] 
*فایل صوتی آیت‌الله منتظری و مفتشان عقیده  [2016 Aug] 
* «یه مرد بود یه مرد»  [2016 Jan] 
*دل نوشته ای برای دوست نازنین عباس رحیمی که همچنان زندگی را می سراید  [2015 Dec] 
*قتلعام شصت و هفت و گل‌هائی که پَرپَر شدند  [2015 Aug] 
*تهمت و افترا دیگر اثر ندارد  [2015 Apr] 
* دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!  [2015 Apr] 
*ردیه نویسان  [2015 Feb] 
*اسیر کشی سال شصت و هفت، درد ها و درس ها  [2014 Sep] 
*گزارش ۹۳ و انتظاری که بر آورده نشد  [2014 Aug] 
*مادر و چشمان پر از اندوهش  [2014 May] 
*نامه سرگشاده ایرج مصداقی و شرح یک درد.  [2013 Jul] 
*کوچه خاطره ها و طوطی داش اکل (یادی از آقا رضا و گلهای زیبائی که در دهه شصت پژمردند)  [2013 Feb] 
*«حاج‌آقا رضا» پایش را از گلیم‌اش دراز تر می‌کند  [2012 Jul] 
*اوین ویران شوی   [2012 Jun] 
*کُچیرِ سر به دار  [2012 May] 
*مادر کوگی به فرزندان دلاورش پیوست   [2011 Nov] 
*به بھانه ی انتشار کتاب رقص ققنوس ھا و آواز خاکستر  [2011 Sep] 
*پيکار با تبعيض جنسي ، خانم آندره ميشل ترجمه‌ي زنده ياد محمد جعفر پوينده در گرامی داشت 8 مارس روز جهانی زن  [2011 Mar] 
*که می رویم به داغ بلند بالائی  [2010 Jan] 
*کمال؛ به خاک افتاده عشق، یادی از کمال رفعت صفائی  [2009 Dec]